نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: هیس!!!

888
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    هیس!!!

    مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،

    آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :

    آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ،

    از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه

    مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز ،

    از لپ هام گرفت تا گل بندازه

    تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده


    خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من

    ُنه سالمگفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره

    گفتند : هیس ، ش گ ون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره


    حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت :

    کجا بودم مادر ؟ آهان

    جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود

    بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ

    سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را

    ریختند تو باغچه و گفتند :

    تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها

    گفتم : آخه ....

    گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه


    بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز،به شوخی منو بغل کرد و نشوند

    رو طاقچه ، همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم

    به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم

    مامانم خدا بیامرز ، گفت هیس ، دوست داشتن چیه ؟

    عادت می کنی


    بعد هم مامانت بدنیا اومد

    با خاله هات و دایی خدابیامرزت ،

    بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد

    یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد

    نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ،

    یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟

    می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون


    می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم که گل نشده ،

    گذاشتنش لای کتاب روزگار و خش ک و ندش

    مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت :

    آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه

    اونقده دلم می خواست یه دم پختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد

    دلم پر می کشید که حاجی بگه دوستت دارم ، ولی نگفت

    حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه


    گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن می زدم

    آی می چسبید ، آی می چسبید


    دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر

    ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود ،

    اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم


    یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟

    گفت:هیس،دیگه چی با این عهد و عیال،

    همینمون مونده که انگشت نما شم


    مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:

    می دونی ننه ، بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم

    یهو پیر شدم ، پیر


    پاشو دراز کرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشک شده ،

    هر چی بود که تموم شدآخیش خدا عمرت بده ننه

    چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس


    به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم

    و رسیدم به کودکی اش هشتی، وشگون ، یه قل دوقل، عاشقی و ...


    گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی

    گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟

    انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند


    خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ،

    اینقدر به همه هیس نگید

    بزار حرف بزنن

    بزار زندگی کنن

    آره مادر هیس نگو ، باشه؟ خدا از هیس خوشش نمی یاد!

  2. 15 کاربران زیر از farimah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هیس!!!

    قشنگ بود
    درواقع عمیق و تلخ بود
    زخم هایی که وجود داشتند و به نسل های بعد به ارث گذاشته شدند(مادربزرگ به مادر و نوه)
    و اینطوری شد که دختر برای دور شدن از زخم های زنانه از معنای زن بودن جدا شد و منش مردانه رو دستور کار قرار داد، چون زن به خاطر فرار از زخم و هیس شنیدن ها مجبور شد سفر قهرمانی مرد رو طی کنه و مشکلی که الان تبدیل به یه مشکل جهانی شده فقدان روحیه لطیف زنانه است. همش خشم، جنگ، انتقام و تجاوز... و زنهایی که پا به پای مردان در حال شکستن و شکسته شدنن.

    پ.ن:
    این وصف حال اکثریت مردمه. خوشا بحال کسانی که خودشون و هدف زندگیشون رو شناختند.
    ویرایش توسط e.v : 04-09-2015 در ساعت 01:18 AM
    امضای ایشان


  4. 11 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : هیس!!!

    عین یه غنچه بودم که گل نشد ، گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکو ندنش...


    نسل سوخته اونایی نیستن غصه میخورن چرا تو بچگیشون تبلت و پلی استیشن نداشتن...

    نسل سوخته دخترای اون دوره اند که از زندگی بجز "خدمت به همسر و فرزند" هیچی نفهمیدن
    امضای ایشان



  6. 7 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : هیس!!!

    عین مادر بزگ خودمه ، مادر بزرگم از اینم بدتر بود
    شوهرش چنا زن داشته ، اینم از نه سالگی فقط کار میکرده از کار خونه بگیر تا گله داری
    پدر بزرگم خیلی وقته مرده تنها دلیلش برا ازدواجش دوم هم پسر میخواسته
    یک پسر میاره اما میره جنگ شهید میشه ، تنها امیدشم از دست میده
    بعدش دوباره ازدواج میکه ، مامانم میگه بابام مرد خوبی بود ، منم همیشه بهش میگم نبود
    الانم مامان بزرگم حالش خوب نیست
    امضای ایشان
    یا قائم آل محمد

  8. 7 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : هیس!!!

    خیلی قشنگ بود
    اشکم در اومد
    مادربزرگ تو حسرت چه آرزوهای کوچیک و قشنگی بود
    چقد ماها هم آرزوهامون قشنگن
    اما مثه مادر بزرگ میشه حسرت
    چون هنوزم میگن هیسسسسسسس

  10. 5 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : هیس!!!

    مثل غنچه ای بودم. که هنوز باز نشده گذاشتنم لای کتاب خیلی قشنگ بود فریماه جون ممنوونم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  12. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : هیس!!!

    مثل غنچه ای بودم. که هنوز باز نشده گذاشتنم لای کتاب خیلی قشنگ بود فریماه جون ممنوونم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : هیس!!!

    دختر بودن خخیلی خیلی خیلی سخته
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  15. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : هیس!!!

    به بهانه روز مادر هیس !!!!!!!!! مادرها فریاد نمیزنن

    مادرها فقط بغض میکنند حتی اشک نمیریزند که نگاه فرزندشان آشفته گردد

    مادرها فقط تحمل میکنند تمام ناملایمتیها تمام ساختارشکنیهارا. تمام نامرادیهارا


    هیس!!!!!! مادرها نمیروند

    مادرها رفتن بلدند، نمیروند که آشیانه دل فزرندشان گرم بماند، حتی اگر دیگر نگاهی در آن خانه نیست که خودشان را گرم کند


    هیس!!!!!!!!! مادرها اعتراض نمیکنند

    به حقی که پایمال شد،به دلی که شکست،به تنهاییشان،به درک نشدنشان،اعتراض نمیکنند که مبادا فرزندشان نگرانشان شود



    هیس !!!!!!! مادرها در گوشه ای آرام اشک میریزند در گوشه ای با کاغذهایشان دردودل میکنن مادرها ذره ذره آب میشوند.و هیچکس نمیفهمد


    هیس!!!!!!! مادرهادرد و دل نمیکنند

    که متهم شوند به حسادت !


    مادران سرزمین من فقط نگاه میکنند،تحمل میکنندو آه میکشند


    چرا که آنها خدایی را دارند به وسعت قلبهای مهربانشان و نگاه فرزندانی که تکه ای از وجودشان هستند


    هیس!!!!! مادران فقط خوبند

  17. 3 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14024
    نوشته ها
    91
    تشکـر
    522
    تشکر شده 75 بار در 45 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هیس!!!

    سلام ؛خیلی زیبا بود

  19. کاربران زیر از mohham بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مریضی‌های خیس
    توسط farokh در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-12-2015, 06:05 PM
  2. روح سرگردان در اداره پلیس!+عکس
    توسط ASSASSIN در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 02-21-2015, 11:02 AM
  3. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 08-09-2014, 09:57 PM
  4. آلبرت آلیس
    توسط R e z a در انجمن روانشناسان ایران و جهان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-20-2013, 06:13 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد