پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
سلام
ببخشید میخوام بی پروا حرف بزنم
فقط قبلش بگم ک من مشاوره نخوندم اما اونقدری تو این انجمن بودم و اطرافم دیدم و شنیدم فکر میکنم ک با تجربه ای ک دارم این حرفو بزنم
شما هرکسی ک مخالف شما هستن را بی سواد خطاب میکنید و هرکسی ک به نفع شما حرف بزنن افراد باشعور و فهمیده ای هست
مثلا اون روحانی ک گفت بیخیال خانواده اش برین ازدواج کنید واقعا حرفش مزخرف بود اون باعث شد خودتون را بدبخت کنید
ممکنه خانواده ایشون شمارا قبول کنن اما اینو باید بدونین ک یک عمر سرکوفت میشنوین و شاید الان بگین خوب هرچی میخوان بگن اما خانمی مطمین باش اون سرکوفت ها باعث فشار عصبی برای شما میشه و این روی رفتار شما و همسرتون تاثیر میزاره
و حتی به این فک کنید ک بچه اتون ک بدنیا اومد و بزرگ شد ممکنه چقدر حرفای اطرافیان روی رفتارش تاثیر بزاره و بهتون احترام نزاره و بگه مگه شما خودتون بی احترامی نکردین
بهتر بود از راههای دیگه دلشون را راضی میکردین و با رضایت شون یا لااقل با حضورشون ازدواج میکردین
حرفای منو دوستانه برداشت کنید چون من نه باشما دشمنی دارم نه خانواده همسرت میشناسم ک از ترسشون حرفی بزنم
فقط اطلاعاتم از خانواده های مذهبی زیاده چون خانواده خودم و همسرم مذهبین البته نه به این شدت ک شما فرمودین.
حالا تنها راهش اینه ک با ی بزرگتری ک مادرهمسرتون ازشون حساب میبرن ،ی دسته گل و شیرینی بخرین و باهم برین پیش شون و بهشون با حرفای مذهبی و حالتی پشیمون حرف بزنید و دلشون نرم کنید.
مثلا بگین موقع خوندن خطبه عقد تو دلم دعا میکردم ک شما مارا ببخشین و مارا بازم بپذیرین و برامون خیر بخواین و از این قبیل حرفا ،اشک هم قاطیش کن بین حرفاتون هم بهش بگین مادرجون.
ان شاالله ک به خوشی اشتی کنین.
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سلام
ببخشید میخوام بی پروا حرف بزنم
فقط قبلش بگم ک من مشاوره نخوندم اما اونقدری تو این انجمن بودم و اطرافم دیدم و شنیدم فکر میکنم ک با تجربه ای ک دارم این حرفو بزنم
شما هرکسی ک مخالف شما هستن را بی سواد خطاب میکنید و هرکسی ک به نفع شما حرف بزنن افراد باشعور و فهمیده ای هست
مثلا اون روحانی ک گفت بیخیال خانواده اش برین ازدواج کنید واقعا حرفش مزخرف بود اون باعث شد خودتون را بدبخت کنید
ممکنه خانواده ایشون شمارا قبول کنن اما اینو باید بدونین ک یک عمر سرکوفت میشنوین و شاید الان بگین خوب هرچی میخوان بگن اما خانمی مطمین باش اون سرکوفت ها باعث فشار عصبی برای شما میشه و این روی رفتار شما و همسرتون تاثیر میزاره
و حتی به این فک کنید ک بچه اتون ک بدنیا اومد و بزرگ شد ممکنه چقدر حرفای اطرافیان روی رفتارش تاثیر بزاره و بهتون احترام نزاره و بگه مگه شما خودتون بی احترامی نکردین
بهتر بود از راههای دیگه دلشون را راضی میکردین و با رضایت شون یا لااقل با حضورشون ازدواج میکردین
حرفای منو دوستانه برداشت کنید چون من نه باشما دشمنی دارم نه خانواده همسرت میشناسم ک از ترسشون حرفی بزنم
فقط اطلاعاتم از خانواده های مذهبی زیاده چون خانواده خودم و همسرم مذهبین البته نه به این شدت ک شما فرمودین.
حالا تنها راهش اینه ک با ی بزرگتری ک مادرهمسرتون ازشون حساب میبرن ،ی دسته گل و شیرینی بخرین و باهم برین پیش شون و بهشون با حرفای مذهبی و حالتی پشیمون حرف بزنید و دلشون نرم کنید.
مثلا بگین موقع خوندن خطبه عقد تو دلم دعا میکردم ک شما مارا ببخشین و مارا بازم بپذیرین و برامون خیر بخواین و از این قبیل حرفا ،اشک هم قاطیش کن بین حرفاتون هم بهش بگین مادرجون.
ان شاالله ک به خوشی اشتی کنین.
عزیزم من برای این نگفتم که اون مشاورا بی سواد بودن به این علت که یک مشاور به هیچ وجه حق نداره پرونده خصوصی مراجعانش رو در اختیار بقیه بذاره. بعدم بنده خودمو بدبخت نکردم کاش براتون راحت نباشه در مورد زندگی دیگران قضاوت کردن. الان این مرکز مشاوره ای که میگم پلمپ شده به علت حجم زیادی از شکایت که ما نادانسته به دام اون مرکز افتادیم. و در ضمن من کارهام درست شده و قصد داریم ایران رو برای همیشه ترک کنیم. و اصلا هم قصد بچه اوردن نداریم. روابط خونوادگی همسرمم از اول و قبل از حضور من سرد و مادرشون افسرده بود. اون اقای روحانی هم با توجه به شناخت اون ها و مشکلات مادرشون اینارو گفت. در ضمن ما بیش از چهار مشاوره مذهبی و شش مشاور غیر مذهبی رفتیم.
و جالبه برام اینجا ادم هایی که میگن ما تخصص نداریم و شروع می کنن نظر دادن از جانب خودشون...
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سلام
ببخشید میخوام بی پروا حرف بزنم
فقط قبلش بگم ک من مشاوره نخوندم اما اونقدری تو این انجمن بودم و اطرافم دیدم و شنیدم فکر میکنم ک با تجربه ای ک دارم این حرفو بزنم
شما هرکسی ک مخالف شما هستن را بی سواد خطاب میکنید و هرکسی ک به نفع شما حرف بزنن افراد باشعور و فهمیده ای هست
مثلا اون روحانی ک گفت بیخیال خانواده اش برین ازدواج کنید واقعا حرفش مزخرف بود اون باعث شد خودتون را بدبخت کنید
ممکنه خانواده ایشون شمارا قبول کنن اما اینو باید بدونین ک یک عمر سرکوفت میشنوین و شاید الان بگین خوب هرچی میخوان بگن اما خانمی مطمین باش اون سرکوفت ها باعث فشار عصبی برای شما میشه و این روی رفتار شما و همسرتون تاثیر میزاره
و حتی به این فک کنید ک بچه اتون ک بدنیا اومد و بزرگ شد ممکنه چقدر حرفای اطرافیان روی رفتارش تاثیر بزاره و بهتون احترام نزاره و بگه مگه شما خودتون بی احترامی نکردین
بهتر بود از راههای دیگه دلشون را راضی میکردین و با رضایت شون یا لااقل با حضورشون ازدواج میکردین
حرفای منو دوستانه برداشت کنید چون من نه باشما دشمنی دارم نه خانواده همسرت میشناسم ک از ترسشون حرفی بزنم
فقط اطلاعاتم از خانواده های مذهبی زیاده چون خانواده خودم و همسرم مذهبین البته نه به این شدت ک شما فرمودین.
حالا تنها راهش اینه ک با ی بزرگتری ک مادرهمسرتون ازشون حساب میبرن ،ی دسته گل و شیرینی بخرین و باهم برین پیش شون و بهشون با حرفای مذهبی و حالتی پشیمون حرف بزنید و دلشون نرم کنید.
مثلا بگین موقع خوندن خطبه عقد تو دلم دعا میکردم ک شما مارا ببخشین و مارا بازم بپذیرین و برامون خیر بخواین و از این قبیل حرفا ،اشک هم قاطیش کن بین حرفاتون هم بهش بگین مادرجون.
ان شاالله ک به خوشی اشتی کنین.
بعدم اینو فراموش کردم که بگم مادر همسرم با هیچکسی نمیره وبیاد و با خواهرا و برادرای خودشم به بهانه های مختلف قهره و حتی با مادرخودشم(مادربزرگ همسرم) هم سالی یک بار رفت وامد میکنه. الان مبه همسر من فقط وقتی که کار داره زنگ میزنه.
و من از قبل ازدواج شاهد بودم که وقتی زنگ میزد حتی سلام هم نمیکرد و همسرم چندین بار براش هدیه خرید حتی تشکر کوچیکم هم نکرد . حتی یه ممنون...
مادرشون نیاز به بستری دارند اما همه خونواده و فامیل ازش میترسن و جرات ندارن باهاش حرف بزنن.
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
minamohammadi
بعدم اینو فراموش کردم که بگم مادر همسرم با هیچکسی نمیره وبیاد و با خواهرا و برادرای خودشم به بهانه های مختلف قهره و حتی با مادرخودشم(مادربزرگ همسرم) هم سالی یک بار رفت وامد میکنه. الان مبه همسر من فقط وقتی که کار داره زنگ میزنه.
و من از قبل ازدواج شاهد بودم که وقتی زنگ میزد حتی سلام هم نمیکرد و همسرم چندین بار براش هدیه خرید حتی تشکر کوچیکم هم نکرد . حتی یه ممنون...
مادرشون نیاز به بستری دارند اما همه خونواده و فامیل ازش میترسن و جرات ندارن باهاش حرف بزنن.
سلام عزیزم منم مثل تو هستم اما خانواده همسرم باما قهرن بعضی وقتا خیلی حرص میخورم اما بعدم میگم بیخیالش وقتی اونا براشون سعادت پسرشون مهم نیست چرا من بهشون اهمیت بدم؟
اینه که بیخیال میشم و میچسبم به زندگیم. پس غصه نخور ایشالا اونام خودشون پشیمون میشن و باهاتون راه میان.
امیدوارم موفق باشین
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
minamohammadi
بعدم اینو فراموش کردم که بگم مادر همسرم با هیچکسی نمیره وبیاد و با خواهرا و برادرای خودشم به بهانه های مختلف قهره و حتی با مادرخودشم(مادربزرگ همسرم) هم سالی یک بار رفت وامد میکنه. الان مبه همسر من فقط وقتی که کار داره زنگ میزنه.
و من از قبل ازدواج شاهد بودم که وقتی زنگ میزد حتی سلام هم نمیکرد و همسرم چندین بار براش هدیه خرید حتی تشکر کوچیکم هم نکرد . حتی یه ممنون...
مادرشون نیاز به بستری دارند اما همه خونواده و فامیل ازش میترسن و جرات ندارن باهاش حرف بزنن.
سلام عزیزم
چقدر بدو دردناک
وقتی شما به ایشون محبت میکنین و ایشون بدرفتاری نشون میدن دیگه مقصر شما نستین
ناراحت نباش
خیلی زیاد شدن والدینی که با بچه هاشون مشکل دارن
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
فرشته مهربان
سلام عزیزم
چقدر بدو دردناک
وقتی شما به ایشون محبت میکنین و ایشون بدرفتاری نشون میدن دیگه مقصر شما نستین
ناراحت نباش
خیلی زیاد شدن والدینی که با بچه هاشون مشکل دارن
مادرشون اصلا نظر پسراش براش مهم نیست و برادر همسرمم با دوسال جیغو داد با دخترمورد علاقش ازدواج کرد ولی مادرش تا روز اخرم راضی نبود. کلا نمیدونم مشکل ماردشون با ما چیه. ایشون حتی یکبار هم با من حرف نزدن تا منو بشناسن فقط به دلیلای واهی مارو اذیت میکردند و سعی میکردن عذاب روحی بدن تا خودمون دست برداریم.
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Tarah
درود
بابت عشقی که بین شما هست بهتون تبریک میگم و باید بگم که شما و همسرت یک عشق واقعی رو تجربه می کنید چراکه با وجود همه مشکلات باز هم کنار هم بودین و همسرتون به خاطر شما برای مدتی از خانوادش دور موند ...
این یعنی خوشبختی قدر زندگیتون رو بدونید
منم در اصفهان زندگی میکنم و با حرفی که گفتی توی اصفهان خیلی تعصبین و زندگی بچه پسر رو خراب میکنن موافقم و تایید میکنم
تعصبات و مذهب رو کنار بزارین و اینو بدونین که چنین چیز هایی فقط برای محدود کردن شماست و شما باید از زندگی لذت ببرید البته یکسری چارچوب ها در وادی انسانیت رو باید رعایت کنید !
بهترین دارو با توجه به شرایط شما
صبر کردنه
باید صبر کنید ببینید چی پیش میاد اما یادت باشه به هیچ عنوان بی احترامی و بد خلقی نکنی که نابود کننده است در این شرایط ...
من تلاشمو میکنم اما گاهی بغض و ناراحتی دیگه بهم اجازه نمیده. اخه خونواده ما خیلی خونواده محترم و با کلاسیه توی اصفهان. و حق ما این برخوردای مادرشون نبود. درضمن من ازهمسرم هیچی نمیخوام و سعی میکنم همراهش باشم حتی وقتایی ک مشکل مالی داره
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
minamohammadi
عزیزم من برای این نگفتم که اون مشاورا بی سواد بودن به این علت که یک مشاور به هیچ وجه حق نداره پرونده خصوصی مراجعانش رو در اختیار بقیه بذاره. بعدم بنده خودمو بدبخت نکردم کاش براتون راحت نباشه در مورد زندگی دیگران قضاوت کردن. الان این مرکز مشاوره ای که میگم پلمپ شده به علت حجم زیادی از شکایت که ما نادانسته به دام اون مرکز افتادیم. و در ضمن من کارهام درست شده و قصد داریم ایران رو برای همیشه ترک کنیم. و اصلا هم قصد بچه اوردن نداریم. روابط خونوادگی همسرمم از اول و قبل از حضور من سرد و مادرشون افسرده بود. اون اقای روحانی هم با توجه به شناخت اون ها و مشکلات مادرشون اینارو گفت. در ضمن ما بیش از چهار مشاوره مذهبی و شش مشاور غیر مذهبی رفتیم.
و جالبه برام اینجا ادم هایی که میگن ما تخصص نداریم و شروع می کنن نظر دادن از جانب خودشون...
من شمارا قضاوت نکردم و منظورم از بدبخت کردن انتخاب کردن همسرتون و ازدواج با ایشون نبود از اینکه بدون اطلاع و حضورشون ازدواج کردین
و شما توضیح ندادین ک قصد ترک کشور را دارین و مادرشوهرتون تا این حد مشکل دارن
اگه این همه مشاوره رفتین باید می فهمیدین ک وقتی دارین مطلب را میگین باید کامل و با تمام جوانب بگین
ببخشید ناراحت تون کردم
موفق باشید.
پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر
سلام دوستان بالاخره شک مون به یقین تبدیل شد. چند روز پیش همسرم پیش پدرش بود (رفته بود سر بزنه) که یکی از همسایه های ما به عنوان خریدار اومده پیش پدر همسرم گفته بود که اع شاه دادمادم اینجاستو خونواده خانمشون همسایمونن چقدر خونواده خوبینو خدا بهتون ببخشنشو. فلانو بهمان. همسرم گفت پدرش هیچ واکنشی نشون نداد و این یعنی اینکه میدونستن. خونوادشم هم چنان برخوردشون همینه بنظرتون حالا باید کاری انجام بدیم یا دیگه خیالمون راحت باشه فقط؟
لطفا کمکم کنین