نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: راه آشتی با خانواده همسر

2353
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37159
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    راه آشتی با خانواده همسر

    سلام دوستان عزیز
    من تازه عضو این سایت شدم و امیدوارم کمکم کنید.
    خونواده همسر من خیلی مذهبین و خیلی آدم های دگم و متعصبین. ما هردومون همسن هستیم و 28 سالمونه و لیسانس داریم و متاسفانه در شهر مذهبی و سنتی اصفهان زندگی میکنیم
    اما همسر من بسیار منعطف و بی تعصبه و اصلا شبیه خانوادش نیست.
    قبل از ازدواج ما حدود دو سالی باهم بودیم و خوب توی این دوسال همسر من مدام به خانوادش گفت که من ایشون رو میخوام و اصلا نگفت که ما باهم دوست بودیم. ولی مادرش بدون دلیل مخالفت کردن ما تقریبا از لحاظ مالی هم سطحیم و اعتقادی هم یک جوریم ولی خونواده من مذهبی راحت هستن ولی در مواردی حتی ما بسیار مذهبی تر از این خانواده هستم. اما خونواده اون بیشتر متعصبن در این حد که خواهرش روبنده میزنه بیشتر از اون مدل مذهبیان که دوست دارن اداشو دربیارن. ولی اصلا مراسمو روضه نمیرن. مادرشون خونه دارن و به نظر من بسیار افسرده...
    ولی من خودم اصلا مذهبی نیستم نه من نه همسرم.
    خلاصه دوسال تمام همسرم سعی و تلاش کرد که خونوادشو راضی کنه ولی مادرشون هربار مخالفت بیشتری کردن و در اخر مارو فرستادن مشاور. و من به علت اینکه (ببخشید عذرخواهی) مشاورش ادم فوق العاده بی سواد و بی شعوری بود بهش یه انتقاد دوستانه کردم. باهام لج کرد و نمیدونم به خونوادش چی گفت که مادرش دیگه حرف اون مشاورو پیراهن عثمان قرارداد. ینی مشاور تا مادر ایشون رو دید ترسید و الکی گفت شما مشکل دارید منم توی کاراتون شریک جرم نکنید. (انگار ما قتل کرده بودیم) بعدم پرونده خصوصی تست های مارو تحویل داماد باصطلاح باشعور ولی درواقع فوق خاله زنک خانواده همسرم داد تا یک سری حرف های بسیار خصوصی ما که از سر دردودل به مشاور گفته بودیم بیافته سر دهن مردم و همه خونواده همسرم برن توی تیم مادر. (در حدی که هردومون تصمیم گرفتیم از اون مرزک شکایت کنیم)خلاصه مادرشون هیچ صراطی را مستقیم نیستن. همسر منم از خونه قهر کرد و زد بیرون و خونواده من که بسیار ناراضی شده بودن. دیگه اجازه ندادن همو ببینیم و خلاصه تقریبا کل فامیل از قضیه ما باخبر شدن چون دامادشون همکار دایی من و عمه های ایشون همسایه خاله من دراومدن.
    بعد از کلی رفت و امد دیگه سایر مشاورا گفتن مشکلی نداره مشاوره مذهبی گفت مشکلی نداره اما مادرش خودشو زد به غش و جیغ و ابروریزی
    همسرمنم بعد از چند ماه قهر و نرفتن خونه. (کامل زندگیشو جدا کرد و برای خودش خونه گرفت. البته جواب تلفناشون رو چنتا درمیون میداد) اومد و باز با پدرم حرف زد یه بزرگای فامیلمونم که یک روحانی باشعور هستند و با خونواده ایشون چندین بار حرف زدن ولی بازم حرف خودشونو زدن و گفتن اصن پسرو بردارین برای خودتون ما نمیخوایمش. در این حد... خلاصه اون روحانیم به پدرم گفتن مشکلی نیست ازدواج کنن. خونوادشو ولشون کن
    خلاصه با هزار بدبختی بعد از چند ماه دیگه و بعد از سه سال بدون جشن یه محضر ساده فقط خودمون و دوستای مشترکمون و پدرمادرم رفتیم تا بعدا اگه اشتی کردن جای عروسی و جشن بمونه.
    الان حدودا شش هفت ماهیه عقدیم و باهم هیچ مشکلی نداریم و همه موضوعات و مشکلات رو با صحبت حل میکنیم. خونوادم همسرمو دوست دارن و بهش احترام میذارن و اون هم همینطور اما الان مشکل عمده اینه که خونواده اون هنوز نمیدونن. البته همسرم باشون میره و میاد و احترامشو میذاره بهشون. اونام اروم شدن و سیر طبیعی شده زندگیشون. من فکر میکنم فهمیدن ازدواجمونو... چون قبل از ازدواجمون همسرمن به محضی که رد میشد از دم خونه ما مادرش میفهمید اما الان خیلی وقتا ماشینش دم خونه ماست و نمیدونم که میدونن یا نه.
    خلاصه به همسرم که میگم بشون بگیم میگه نمیدونم اونم می ترسه بگه و اونا باز جریانای قبل از ازدواجو در بیارن یا بخوان زندگیمونو بهم بزنن. اصلا تمایلی به بهم خوردن زندگیمون نداریم همه میگن لازم نیست برید و بیاید و خیلی مشاورا بهم قبلش گفتن خونواده پسر توی ایران مخصوصا اصفهان خیلی زندگیارو بهم زدن چون دلشون میخواد خودشون زن پسرشونو انتخاب کنن. در ضمن با مشاورام هردومون کاملا مشکل داریم الان. چون واقعا چنتاشون در اثر بیسوادی و تعصب بین ما دوتا خونواده رو بهم زدن. در حالی که میتونستن مشکل رو حل کنن بهش دامن زدن. که حتی برای کلاس قبل از ازدواج رفتیم مشاورای اون مرکز ازدواجه گفتن باز فلان موسسه زندگی اینارم بهم زده و بهمون گفتن این مرکز و دکتراش چندین شکایت ازشون شده با اینکه مشهور ترین مرکز مشاورن و نزدیک به 1 میلیون ازمون پول گرفتن.
    ببخشید طولانی شد داشتم دق میکردم و الانم بغض دارم. بهم بگید چه کنم؟
    ویرایش توسط minamohammadi : 11-14-2017 در ساعت 12:47 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    سلام
    ببخشید میخوام بی پروا حرف بزنم
    فقط قبلش بگم ک من مشاوره نخوندم اما اونقدری تو این انجمن بودم و اطرافم دیدم و شنیدم فکر میکنم ک با تجربه ای ک دارم این حرفو بزنم
    شما هرکسی ک مخالف شما هستن را بی سواد خطاب میکنید و هرکسی ک به نفع شما حرف بزنن افراد باشعور و فهمیده ای هست
    مثلا اون روحانی ک گفت بیخیال خانواده اش برین ازدواج کنید واقعا حرفش مزخرف بود اون باعث شد خودتون را بدبخت کنید
    ممکنه خانواده ایشون شمارا قبول کنن اما اینو باید بدونین ک یک عمر سرکوفت میشنوین و شاید الان بگین خوب هرچی میخوان بگن اما خانمی مطمین باش اون سرکوفت ها باعث فشار عصبی برای شما میشه و این روی رفتار شما و همسرتون تاثیر میزاره
    و حتی به این فک کنید ک بچه اتون ک بدنیا اومد و بزرگ شد ممکنه چقدر حرفای اطرافیان روی رفتارش تاثیر بزاره و بهتون احترام نزاره و بگه مگه شما خودتون بی احترامی نکردین
    بهتر بود از راههای دیگه دلشون را راضی میکردین و با رضایت شون یا لااقل با حضورشون ازدواج میکردین
    حرفای منو دوستانه برداشت کنید چون من نه باشما دشمنی دارم نه خانواده همسرت میشناسم ک از ترسشون حرفی بزنم
    فقط اطلاعاتم از خانواده های مذهبی زیاده چون خانواده خودم و همسرم مذهبین البته نه به این شدت ک شما فرمودین.
    حالا تنها راهش اینه ک با ی بزرگتری ک مادرهمسرتون ازشون حساب میبرن ،ی دسته گل و شیرینی بخرین و باهم برین پیش شون و بهشون با حرفای مذهبی و حالتی پشیمون حرف بزنید و دلشون نرم کنید.
    مثلا بگین موقع خوندن خطبه عقد تو دلم دعا میکردم ک شما مارا ببخشین و مارا بازم بپذیرین و برامون خیر بخواین و از این قبیل حرفا ،اشک هم قاطیش کن بین حرفاتون هم بهش بگین مادرجون.
    ان شاالله ک به خوشی اشتی کنین.
    ویرایش توسط fateme.68 : 11-14-2017 در ساعت 01:34 PM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37159
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    ببخشید میخوام بی پروا حرف بزنم
    فقط قبلش بگم ک من مشاوره نخوندم اما اونقدری تو این انجمن بودم و اطرافم دیدم و شنیدم فکر میکنم ک با تجربه ای ک دارم این حرفو بزنم
    شما هرکسی ک مخالف شما هستن را بی سواد خطاب میکنید و هرکسی ک به نفع شما حرف بزنن افراد باشعور و فهمیده ای هست
    مثلا اون روحانی ک گفت بیخیال خانواده اش برین ازدواج کنید واقعا حرفش مزخرف بود اون باعث شد خودتون را بدبخت کنید
    ممکنه خانواده ایشون شمارا قبول کنن اما اینو باید بدونین ک یک عمر سرکوفت میشنوین و شاید الان بگین خوب هرچی میخوان بگن اما خانمی مطمین باش اون سرکوفت ها باعث فشار عصبی برای شما میشه و این روی رفتار شما و همسرتون تاثیر میزاره
    و حتی به این فک کنید ک بچه اتون ک بدنیا اومد و بزرگ شد ممکنه چقدر حرفای اطرافیان روی رفتارش تاثیر بزاره و بهتون احترام نزاره و بگه مگه شما خودتون بی احترامی نکردین
    بهتر بود از راههای دیگه دلشون را راضی میکردین و با رضایت شون یا لااقل با حضورشون ازدواج میکردین
    حرفای منو دوستانه برداشت کنید چون من نه باشما دشمنی دارم نه خانواده همسرت میشناسم ک از ترسشون حرفی بزنم
    فقط اطلاعاتم از خانواده های مذهبی زیاده چون خانواده خودم و همسرم مذهبین البته نه به این شدت ک شما فرمودین.
    حالا تنها راهش اینه ک با ی بزرگتری ک مادرهمسرتون ازشون حساب میبرن ،ی دسته گل و شیرینی بخرین و باهم برین پیش شون و بهشون با حرفای مذهبی و حالتی پشیمون حرف بزنید و دلشون نرم کنید.
    مثلا بگین موقع خوندن خطبه عقد تو دلم دعا میکردم ک شما مارا ببخشین و مارا بازم بپذیرین و برامون خیر بخواین و از این قبیل حرفا ،اشک هم قاطیش کن بین حرفاتون هم بهش بگین مادرجون.
    ان شاالله ک به خوشی اشتی کنین.
    عزیزم من برای این نگفتم که اون مشاورا بی سواد بودن به این علت که یک مشاور به هیچ وجه حق نداره پرونده خصوصی مراجعانش رو در اختیار بقیه بذاره. بعدم بنده خودمو بدبخت نکردم کاش براتون راحت نباشه در مورد زندگی دیگران قضاوت کردن. الان این مرکز مشاوره ای که میگم پلمپ شده به علت حجم زیادی از شکایت که ما نادانسته به دام اون مرکز افتادیم. و در ضمن من کارهام درست شده و قصد داریم ایران رو برای همیشه ترک کنیم. و اصلا هم قصد بچه اوردن نداریم. روابط خونوادگی همسرمم از اول و قبل از حضور من سرد و مادرشون افسرده بود. اون اقای روحانی هم با توجه به شناخت اون ها و مشکلات مادرشون اینارو گفت. در ضمن ما بیش از چهار مشاوره مذهبی و شش مشاور غیر مذهبی رفتیم.
    و جالبه برام اینجا ادم هایی که میگن ما تخصص نداریم و شروع می کنن نظر دادن از جانب خودشون...

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37159
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    ببخشید میخوام بی پروا حرف بزنم
    فقط قبلش بگم ک من مشاوره نخوندم اما اونقدری تو این انجمن بودم و اطرافم دیدم و شنیدم فکر میکنم ک با تجربه ای ک دارم این حرفو بزنم
    شما هرکسی ک مخالف شما هستن را بی سواد خطاب میکنید و هرکسی ک به نفع شما حرف بزنن افراد باشعور و فهمیده ای هست
    مثلا اون روحانی ک گفت بیخیال خانواده اش برین ازدواج کنید واقعا حرفش مزخرف بود اون باعث شد خودتون را بدبخت کنید
    ممکنه خانواده ایشون شمارا قبول کنن اما اینو باید بدونین ک یک عمر سرکوفت میشنوین و شاید الان بگین خوب هرچی میخوان بگن اما خانمی مطمین باش اون سرکوفت ها باعث فشار عصبی برای شما میشه و این روی رفتار شما و همسرتون تاثیر میزاره
    و حتی به این فک کنید ک بچه اتون ک بدنیا اومد و بزرگ شد ممکنه چقدر حرفای اطرافیان روی رفتارش تاثیر بزاره و بهتون احترام نزاره و بگه مگه شما خودتون بی احترامی نکردین
    بهتر بود از راههای دیگه دلشون را راضی میکردین و با رضایت شون یا لااقل با حضورشون ازدواج میکردین
    حرفای منو دوستانه برداشت کنید چون من نه باشما دشمنی دارم نه خانواده همسرت میشناسم ک از ترسشون حرفی بزنم
    فقط اطلاعاتم از خانواده های مذهبی زیاده چون خانواده خودم و همسرم مذهبین البته نه به این شدت ک شما فرمودین.
    حالا تنها راهش اینه ک با ی بزرگتری ک مادرهمسرتون ازشون حساب میبرن ،ی دسته گل و شیرینی بخرین و باهم برین پیش شون و بهشون با حرفای مذهبی و حالتی پشیمون حرف بزنید و دلشون نرم کنید.
    مثلا بگین موقع خوندن خطبه عقد تو دلم دعا میکردم ک شما مارا ببخشین و مارا بازم بپذیرین و برامون خیر بخواین و از این قبیل حرفا ،اشک هم قاطیش کن بین حرفاتون هم بهش بگین مادرجون.
    ان شاالله ک به خوشی اشتی کنین.
    بعدم اینو فراموش کردم که بگم مادر همسرم با هیچکسی نمیره وبیاد و با خواهرا و برادرای خودشم به بهانه های مختلف قهره و حتی با مادرخودشم(مادربزرگ همسرم) هم سالی یک بار رفت وامد میکنه. الان مبه همسر من فقط وقتی که کار داره زنگ میزنه.
    و من از قبل ازدواج شاهد بودم که وقتی زنگ میزد حتی سلام هم نمیکرد و همسرم چندین بار براش هدیه خرید حتی تشکر کوچیکم هم نکرد . حتی یه ممنون...
    مادرشون نیاز به بستری دارند اما همه خونواده و فامیل ازش میترسن و جرات ندارن باهاش حرف بزنن.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط minamohammadi نمایش پست ها
    بعدم اینو فراموش کردم که بگم مادر همسرم با هیچکسی نمیره وبیاد و با خواهرا و برادرای خودشم به بهانه های مختلف قهره و حتی با مادرخودشم(مادربزرگ همسرم) هم سالی یک بار رفت وامد میکنه. الان مبه همسر من فقط وقتی که کار داره زنگ میزنه.
    و من از قبل ازدواج شاهد بودم که وقتی زنگ میزد حتی سلام هم نمیکرد و همسرم چندین بار براش هدیه خرید حتی تشکر کوچیکم هم نکرد . حتی یه ممنون...
    مادرشون نیاز به بستری دارند اما همه خونواده و فامیل ازش میترسن و جرات ندارن باهاش حرف بزنن.
    سلام عزیزم منم مثل تو هستم اما خانواده همسرم باما قهرن بعضی وقتا خیلی حرص میخورم اما بعدم میگم بیخیالش وقتی اونا براشون سعادت پسرشون مهم نیست چرا من بهشون اهمیت بدم؟
    اینه که بیخیال میشم و میچسبم به زندگیم. پس غصه نخور ایشالا اونام خودشون پشیمون میشن و باهاتون راه میان.
    امیدوارم موفق باشین

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 876 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط minamohammadi نمایش پست ها
    بعدم اینو فراموش کردم که بگم مادر همسرم با هیچکسی نمیره وبیاد و با خواهرا و برادرای خودشم به بهانه های مختلف قهره و حتی با مادرخودشم(مادربزرگ همسرم) هم سالی یک بار رفت وامد میکنه. الان مبه همسر من فقط وقتی که کار داره زنگ میزنه.
    و من از قبل ازدواج شاهد بودم که وقتی زنگ میزد حتی سلام هم نمیکرد و همسرم چندین بار براش هدیه خرید حتی تشکر کوچیکم هم نکرد . حتی یه ممنون...
    مادرشون نیاز به بستری دارند اما همه خونواده و فامیل ازش میترسن و جرات ندارن باهاش حرف بزنن.
    سلام عزیزم
    چقدر بدو دردناک
    وقتی شما به ایشون محبت میکنین و ایشون بدرفتاری نشون میدن دیگه مقصر شما نستین
    ناراحت نباش
    خیلی زیاد شدن والدینی که با بچه هاشون مشکل دارن
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37159
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    چقدر بدو دردناک
    وقتی شما به ایشون محبت میکنین و ایشون بدرفتاری نشون میدن دیگه مقصر شما نستین
    ناراحت نباش
    خیلی زیاد شدن والدینی که با بچه هاشون مشکل دارن
    مادرشون اصلا نظر پسراش براش مهم نیست و برادر همسرمم با دوسال جیغو داد با دخترمورد علاقش ازدواج کرد ولی مادرش تا روز اخرم راضی نبود. کلا نمیدونم مشکل ماردشون با ما چیه. ایشون حتی یکبار هم با من حرف نزدن تا منو بشناسن فقط به دلیلای واهی مارو اذیت میکردند و سعی میکردن عذاب روحی بدن تا خودمون دست برداریم.

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37159
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    درود
    بابت عشقی که بین شما هست بهتون تبریک میگم و باید بگم که شما و همسرت یک عشق واقعی رو تجربه می کنید چراکه با وجود همه مشکلات باز هم کنار هم بودین و همسرتون به خاطر شما برای مدتی از خانوادش دور موند ...
    این یعنی خوشبختی قدر زندگیتون رو بدونید
    منم در اصفهان زندگی میکنم و با حرفی که گفتی توی اصفهان خیلی تعصبین و زندگی بچه پسر رو خراب میکنن موافقم و تایید میکنم
    تعصبات و مذهب رو کنار بزارین و اینو بدونین که چنین چیز هایی فقط برای محدود کردن شماست و شما باید از زندگی لذت ببرید البته یکسری چارچوب ها در وادی انسانیت رو باید رعایت کنید !
    بهترین دارو با توجه به شرایط شما صبر کردنه
    باید صبر کنید ببینید چی پیش میاد اما یادت باشه به هیچ عنوان بی احترامی و بد خلقی نکنی که نابود کننده است در این شرایط ...
    من تلاشمو میکنم اما گاهی بغض و ناراحتی دیگه بهم اجازه نمیده. اخه خونواده ما خیلی خونواده محترم و با کلاسیه توی اصفهان. و حق ما این برخوردای مادرشون نبود. درضمن من ازهمسرم هیچی نمیخوام و سعی میکنم همراهش باشم حتی وقتایی ک مشکل مالی داره

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط minamohammadi نمایش پست ها
    عزیزم من برای این نگفتم که اون مشاورا بی سواد بودن به این علت که یک مشاور به هیچ وجه حق نداره پرونده خصوصی مراجعانش رو در اختیار بقیه بذاره. بعدم بنده خودمو بدبخت نکردم کاش براتون راحت نباشه در مورد زندگی دیگران قضاوت کردن. الان این مرکز مشاوره ای که میگم پلمپ شده به علت حجم زیادی از شکایت که ما نادانسته به دام اون مرکز افتادیم. و در ضمن من کارهام درست شده و قصد داریم ایران رو برای همیشه ترک کنیم. و اصلا هم قصد بچه اوردن نداریم. روابط خونوادگی همسرمم از اول و قبل از حضور من سرد و مادرشون افسرده بود. اون اقای روحانی هم با توجه به شناخت اون ها و مشکلات مادرشون اینارو گفت. در ضمن ما بیش از چهار مشاوره مذهبی و شش مشاور غیر مذهبی رفتیم.
    و جالبه برام اینجا ادم هایی که میگن ما تخصص نداریم و شروع می کنن نظر دادن از جانب خودشون...
    من شمارا قضاوت نکردم و منظورم از بدبخت کردن انتخاب کردن همسرتون و ازدواج با ایشون نبود از اینکه بدون اطلاع و حضورشون ازدواج کردین
    و شما توضیح ندادین ک قصد ترک کشور را دارین و مادرشوهرتون تا این حد مشکل دارن
    اگه این همه مشاوره رفتین باید می فهمیدین ک وقتی دارین مطلب را میگین باید کامل و با تمام جوانب بگین
    ببخشید ناراحت تون کردم
    موفق باشید.

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37159
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه آشتی با خانواده همسر

    سلام دوستان بالاخره شک مون به یقین تبدیل شد. چند روز پیش همسرم پیش پدرش بود (رفته بود سر بزنه) که یکی از همسایه های ما به عنوان خریدار اومده پیش پدر همسرم گفته بود که اع شاه دادمادم اینجاستو خونواده خانمشون همسایمونن چقدر خونواده خوبینو خدا بهتون ببخشنشو. فلانو بهمان. همسرم گفت پدرش هیچ واکنشی نشون نداد و این یعنی اینکه میدونستن. خونوادشم هم چنان برخوردشون همینه بنظرتون حالا باید کاری انجام بدیم یا دیگه خیالمون راحت باشه فقط؟
    لطفا کمکم کنین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یه تصمیم به بدبختی یا خوشبختی
    توسط nadia86 در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 08-31-2017, 12:17 PM
  2. حیواناتی که به این راحتی ها نمی میرند! /تصاویر
    توسط ASSASSIN در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2015, 02:07 AM
  3. سلام به نظرتون علت خجالتی شدن یا خجالتی موندن یه نفر چیه ؟
    توسط mosbat در انجمن خودکشی، ناامیدی و یاس
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 01-20-2014, 12:29 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد