نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: سر دو راهی

2892
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    سر دو راهی

    سلام ،من دختري ٢٦ ساله هستم با پسري ٢٧ ساله و هر دو دانشجو دكترا هستيم.به مدت ٣سال دوست بودم و بعد از اون چون خواستگار داشتم با آقا پسر صحبت كردم و وضعيت رو گفتم و ابتدا گفتن كه من قصد ازدواج ندارم و من برام زوده ولي مدتي بعد ايشون هم با خانوادشون صحبت كردن و اومدن خواستگاري هر دو خانواده هم همو پسنديدن و مراسم نامزدي و بله برون گرفتيم.قرار شد به مدت ٦ماه صيغه محرميت بخونيم و بعد از اون عقد انجام بشه.در طي اين مدت هم نامزدم بعضي روزها ميگفتن من آدم ازدواج نيستم و من نميخوام ازدواج كنم من ميترسم .كه من فكر ميكردم چون كارشون سنگينه و درس هم ميخونن خسته ميشن و اين حرفارو ميزنن،در ضمن يك ماه پيش مدت محرميت تموم شد و قرار شد براي عقد صحبت كنيم كه باز ايشون گفتن نميخوام اول بهونه آوردن كه يك سري از اخلاق هاي منو نميپسندن بايد بيشتر همو بشناسيم بعد از اون گفتن كه درس دارن و فعلا نميخوان عقد كنن چند روز پيش هم بهونه آوردن كه خونه شما رو من نميپسندم و با سليقه چيدمان نشده و به من گفتن كه سليقه نداري من نميخوام با كسي كه سليقه نداره برم زير يك سقف و چندبار هم گفتن كه به اصرار تو من اومدم خواستگاري و من نميخواستم ازدواج كنم ميدونم كه اينها همش بهونست ،در ضمن اين آقا من رو دوست داره تا من قهر ميكنم براي آشتي پيش قدم ميشن و تحمل جدايي هم ندارن. قرار شد فعلا بريم بيايم تا اين آقا موافق عقد بشن خيلي دارم توي اين رابطه اذيت ميشم،.تصميم گيري برام سخته از يه طرف ميدونم زندگي با همچين آدمي كه نميتونه تصميم برا زندگيش بگيره سخته از يك طرف ميترسم جدا شم،از این بلاتکلیفی خسته شدم.از اینکه بعد از 3سال شناخت ایشون حاضر نیستن عقد انجام شه و بهونه های بچه گونه میاره و از اونور خانوادش خیلی منو دوست دارن و برام سخت شده تصمیم گیری و از جدایی و حرف و جدیث های پیش اومده میترسم.ممنون میشم راهنماییم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام
    خوب با نامزدتان قاطعانه صحبت کنید تا تصمیم نهایی اش را هر چه زودتر بگیرد و تکلیف شما را معین کند اگر اهل قبول مسئولیت نیست و می خواهد فقط رابطه را بدون سرانجام ادامه دهد شما برای همیشه ازشان جدا شوید و ایشان را فراموش کنید گرچه شاید این کار برایتان سخت باشد ولی هر چه بیشتر بگذرد شما ضربه و لطمه بیشتری خواهید خورد پس برای خودتان ارزش قائل شوید و ترسی برای از دست دادن این آقا نداشته باشید اگر واقعا شما را بخواهند با شما ازدواج می کنند ولی اگر فقط برای پر کردن خلاهای روحی و جسمی خودش بخواهد ارتباط با شما را ادامه دهد به جزء آلت دست شدن او شما نقش دیگری نخواهید داشت پس محکم باشید و با عزت نفس تصمیم بگیرید.و

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38070
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    9
    تشکر شده 20 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام و وقت بخیر...
    مشکلی نیست... نامزد محترمتون تا بحال تصمیم به این جدی ای نگرفتن تا به حال ریسک نکردن... منطقی هم هست نگران باشند...
    مشکل از شما نیست... ایشون مشکل دارند و حتما در حال پیدا کردن راه حل برای چندین چیز مختلف هستند. راه حلی که همه رو در یک لحظه حل کنه... که البته شدنی نیست...
    قدم اول اینه که بدون اینکه فشار رو از روش برداری... یه مقدار بهش آرامش بیشتری بدی تا بهتر فکر کنه... شما رو به چشم دوست ببینه نه طلبکار...
    باهاش صحبت کنید و بدون اینکه اشاره ی مستقیم به ازدواج بکنید... مشکلاتی که الان داره براشون راه حل پیدا میکنه رو کشف کنید... معمولا در این وضعیت ها مشکلات خیلی ساده هم برای شخص بزرگ جلوه میکنن و فکر میکنه نمی تونه از پسش بر بیاد...
    فعلا همینا

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سر دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba26 نمایش پست ها
    سلام ،من دختري ٢٦ ساله هستم با پسري ٢٧ ساله و هر دو دانشجو دكترا هستيم.به مدت ٣سال دوست بودم و بعد از اون چون خواستگار داشتم با آقا پسر صحبت كردم و وضعيت رو گفتم و ابتدا گفتن كه من قصد ازدواج ندارم و من برام زوده ولي مدتي بعد ايشون هم با خانوادشون صحبت كردن و اومدن خواستگاري هر دو خانواده هم همو پسنديدن و مراسم نامزدي و بله برون گرفتيم.قرار شد به مدت ٦ماه صيغه محرميت بخونيم و بعد از اون عقد انجام بشه.در طي اين مدت هم نامزدم بعضي روزها ميگفتن من آدم ازدواج نيستم و من نميخوام ازدواج كنم من ميترسم .كه من فكر ميكردم چون كارشون سنگينه و درس هم ميخونن خسته ميشن و اين حرفارو ميزنن،در ضمن يك ماه پيش مدت محرميت تموم شد و قرار شد براي عقد صحبت كنيم كه باز ايشون گفتن نميخوام اول بهونه آوردن كه يك سري از اخلاق هاي منو نميپسندن بايد بيشتر همو بشناسيم بعد از اون گفتن كه درس دارن و فعلا نميخوان عقد كنن چند روز پيش هم بهونه آوردن كه خونه شما رو من نميپسندم و با سليقه چيدمان نشده و به من گفتن كه سليقه نداري من نميخوام با كسي كه سليقه نداره برم زير يك سقف و چندبار هم گفتن كه به اصرار تو من اومدم خواستگاري و من نميخواستم ازدواج كنم ميدونم كه اينها همش بهونست ،در ضمن اين آقا من رو دوست داره تا من قهر ميكنم براي آشتي پيش قدم ميشن و تحمل جدايي هم ندارن. قرار شد فعلا بريم بيايم تا اين آقا موافق عقد بشن خيلي دارم توي اين رابطه اذيت ميشم،.تصميم گيري برام سخته از يه طرف ميدونم زندگي با همچين آدمي كه نميتونه تصميم برا زندگيش بگيره سخته از يك طرف ميترسم جدا شم،از این بلاتکلیفی خسته شدم.از اینکه بعد از 3سال شناخت ایشون حاضر نیستن عقد انجام شه و بهونه های بچه گونه میاره و از اونور خانوادش خیلی منو دوست دارن و برام سخت شده تصمیم گیری و از جدایی و حرف و جدیث های پیش اومده میترسم.ممنون میشم راهنماییم کنید

    عدم علاقه پسر به ازدواج
    دوست عزیز ایشون به هر طریقی که شده به شما جواب منفی داده .
    پس رک و صریح خدمتتون میگم .
    اگر از جانب شما اصراری باشه در واقع گدایی عشق کردید .
    و در اینده با مشکلاتی مواجه خواهید شد .
    پس در این مورد قاطع باشید و تحت تاثیر احساساتتون قرار نگیرید .
    شاید امروز برای شما خروج از این رابطه سخت باشه .
    ولی مسلم بدونید تکلیف هر دوی شما مشخص خواهد شد .
    در غیر اینصورت خود شما مسئول عواقب آینده اش خواهید بود .
    اونایی که با علاقه و عشق وارد شدن به راهروهای دادگاه میرسند.
    وای به حال ایشون که با اصرار شما و بی علاقگی خودش وارد این ارتباط شده .
    کمی واقع بین باشید راحت میتونید تصمیم گیری کنید .
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26542
    نوشته ها
    1,281
    تشکـر
    319
    تشکر شده 773 بار در 518 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba26 نمایش پست ها
    سلام ،من دختري ٢٦ ساله هستم با پسري ٢٧ ساله و هر دو دانشجو دكترا هستيم.به مدت ٣سال دوست بودم و بعد از اون چون خواستگار داشتم با آقا پسر صحبت كردم و وضعيت رو گفتم و ابتدا گفتن كه من قصد ازدواج ندارم و من برام زوده ولي مدتي بعد ايشون هم با خانوادشون صحبت كردن و اومدن خواستگاري هر دو خانواده هم همو پسنديدن و مراسم نامزدي و بله برون گرفتيم.قرار شد به مدت ٦ماه صيغه محرميت بخونيم و بعد از اون عقد انجام بشه.در طي اين مدت هم نامزدم بعضي روزها ميگفتن من آدم ازدواج نيستم و من نميخوام ازدواج كنم من ميترسم .كه من فكر ميكردم چون كارشون سنگينه و درس هم ميخونن خسته ميشن و اين حرفارو ميزنن،در ضمن يك ماه پيش مدت محرميت تموم شد و قرار شد براي عقد صحبت كنيم كه باز ايشون گفتن نميخوام اول بهونه آوردن كه يك سري از اخلاق هاي منو نميپسندن بايد بيشتر همو بشناسيم بعد از اون گفتن كه درس دارن و فعلا نميخوان عقد كنن چند روز پيش هم بهونه آوردن كه خونه شما رو من نميپسندم و با سليقه چيدمان نشده و به من گفتن كه سليقه نداري من نميخوام با كسي كه سليقه نداره برم زير يك سقف و چندبار هم گفتن كه به اصرار تو من اومدم خواستگاري و من نميخواستم ازدواج كنم ميدونم كه اينها همش بهونست ،در ضمن اين آقا من رو دوست داره تا من قهر ميكنم براي آشتي پيش قدم ميشن و تحمل جدايي هم ندارن. قرار شد فعلا بريم بيايم تا اين آقا موافق عقد بشن خيلي دارم توي اين رابطه اذيت ميشم،.تصميم گيري برام سخته از يه طرف ميدونم زندگي با همچين آدمي كه نميتونه تصميم برا زندگيش بگيره سخته از يك طرف ميترسم جدا شم،از این بلاتکلیفی خسته شدم.از اینکه بعد از 3سال شناخت ایشون حاضر نیستن عقد انجام شه و بهونه های بچه گونه میاره و از اونور خانوادش خیلی منو دوست دارن و برام سخت شده تصمیم گیری و از جدایی و حرف و جدیث های پیش اومده میترسم.ممنون میشم راهنماییم کنید
    سلام اولا شما باید ب طورجدی و کامل وقاطعانه بانامزدتون صحبت کنین وازش دلیل اینکه نمیتونه تصمیم بگیره رو بپرسین وهمچنین مشکلاتشون رو.دوما اگه بخواد ب همجین رفتاری ادامه بده هم شما کم میاری چون میرین زیریک سقف وهم نامزدتون واخرش هم ب جدایی چون شما نمیخواین با خانوادش زندگی کنین فقط در کنارشون هستین .

    فرستاده شده از SM-J110Hِ من با Tapatalk

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38059
    نوشته ها
    36
    تشکـر
    66
    تشکر شده 14 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام. جریان رو واسه خانوادش تعریف کنید. اونا اگر شمارو بخوان قطعا با پسرشون صحبت می کنن. واینکه فکر می کنم نامزدتون شخصیت وابسته ای داره و نمیتونه و میترسه که تنهایی تصمیم های بزرگ بگیره و مستقل بشه. نیاز به مشاور داره.

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    ممنون از پاسخ گویی شما عزیزان،نامزدم کلا آدمی هست که تحمل مشکلات براش سخته اینکه هم درس میخونه هم کار میکنه خیلی براش سخته و آدم استرسی هستش.و وقتی حرف ازدواج هم میشه به نظرم نمیتونه تصمیم بگیره ..من با پدر ایشون هم صحبت کردم و حق را به من دادند ولی قرار شد تا جایی که ممکنه ما خودمون مشکلمون رو حل کنیم یعد خانواده ها دخالت کنند..راستش وقتی حرف ازدواج میشه اولا نامزدم چندبار گفتن نمی خوام یا گفتن فعلا بریم بیایم باهم تا همو بیشتر بشناسیم یا گفتن که درس دارم فعلا حرف ازدواج رو نزن خیلی من ناراحت میشم و بهم برمیخوره و همون لحظه تصمیم میگیرم که دیگه من محکم جلوی ایشون وایسم و بگم نمیخوام ادامه بدم ولی بعد از چند ساعت که ایشون تماس میگیرن و عذرخواهی میکنن و از حرفاشون پشیمون میشن منم سریع میبخشم.راستش احساس میکنم منم ضعف دارم با وجود اینکه یک سری حرفایی که تو نامزدی نباید بشنوم میشنوم ولی بازم ادامه میدم و نمیتونم محکم جلوی ایشون وایسم که دیگه این حرفاشونو تکرار نکنن.. در کل ایشون پسر خوب و زرنگیه و منو دوست داره ولی واقعا دلم شکسته از حرفاشون و منی که خیلی ذوق و شوق داشتم برای این رابطه و نامزدم ،الان احساس میکنم خیلی نسبت به قبل سرد شدم و دوران نامزدی که همیشه تو رویاهام بود با این دوران نامزدی که الان دارم خیلی فرق داره.. نمیدنم این همه تلاش و صبر من ارزش داره یا نه

  9. کاربران زیر از saba26 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    یه راهنمایی میخواستم ازتون، خیلی جاها میشنوم پسر حودشو برای دختر مورد علاقش میکشه به آب و آتیش میزنه بهش برسه هرروز حرف عروسی میزنه که خونه زندگیمون چه جوری باشه آینده چه جوری باشه. ولی من این حرفارو از نامزدم نمیشنوم خیلی کم.. بیشتر من ذوق دارم تا اون، مثلا اون روز بهش گفتم یه سری ظرف اینا خریدم برای جهازم بهم گفت مبارکت باشه اصلا ذوق نداشت که ببینه .خیلی هم تازگی ها ایراد میگیره از من و خونمومو و ماشینمو خانوادم..یک سری حرفا میزنه ولی بعدش پشیمون میشه و مهربون میشه کادو میخره خرج میکنه. خانوادش عالین خیلی منو دوست دارن همین باعث میشه نتونم تصمیم بگیرم. من از به هم زدن نامزدی از اینکه جلو همه دوست و فامیل آبروم بره میترسم.وگرنه شاید به بهم زدن فکر میکردم. منو دوست داره ولی احساس میکنم خیلی بچه هست هنوز..یاد حرفاش که میفتم و اینکه هیچ تلاشی برای زودتر رسیدن به من نمیکنه بهم میریزم..این دوره نامزدیمون بیشتر تو جدال بودیم تا روزهای خوش و عاشقانه

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام
    خوب شما به خاطر ایشان فرصت جواب به خواستگارهاتان را از دست میدهید یک ضرب العجل برایشان تعیین کنید تا تصمیم نهاییشان را بگیرند اگر فعلا قادر به تشکیل زندگی نیستند ایرادی ندارد به هر حال عقد کنید هر وقت شرایطشان درست شد عروسی کنید و بروید سر خانه و زندگیتان. الان ایشان هیچ تعهدی به ادامه رابطه با شما را ندارد و دیگر تعلل معنایی ندارد اگر یک سال دیگر هم بگذرد و نهایتا به شما بگویند نمی خواهد ازدواج کند شما دستتان به هیچ جا بند نخواهد بود به هر حال ادامه این رابطه به ضرر شماست.

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    ما نامزدیم و من در حال حاضر به خواستگاری فکر نمیکنم..از لحاظ ازدواج و عروسی هیچ مشکلی نیست ،نه مشکل مالی هست نه مشکل مسکن نه مشکل کار..همه اینها فراهمه فقط نامزدم فعلا درس رو بهونه میکنن که عقد و عروسی رو عقب بندازه و طفره میگه نه درست میگه نمیخوام نه درست میگه میخوام

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام.عیدتون مبارک.
شما خیلی بیشتر از ما ایشون رو میشناسید و ب نظرم بهتره با خودتون صادق باشید و ب این پرسش ها پاسخ بدید:
آیا ایشون تکیه گاه محکمی برای شما هستن؟
آیا آمادگی اداره کردن و پذیرفتن مسئولیت یک زندگی رو دارن؟
ببینید شغل مناسب،تحصیلات عالیه،استقلال مالی و داشتن مسکن شروط لازم برای شروع زندگی هستند ولی شرط کافی نیستند.داشتن همه موارد یاد شده ب معنی ایده آل بودن یک فرد نیست.
در مورد شناخت هم من فکر میکنم ایشون دارن بهونه میارن.چون شما سه سال با هم دوست بودید.چطور ممکنه تو این سه سال شناختی حاصل نشده باشه؟؟؟
با توجه ب توضیحاتی ک شما دادید من ب شخصه علاقه دارم شما با هم ازدواج کنید ولی واقعیات دارن چیز دیگه ای ب ما میگن..
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام سال نو شما هم مبارک.ممنون از راهنماییتون.راستش ایشون کار سختی دارن شهرستان کار میکنند و یک هفته کار میکنه یک هفته تهرانه،با توجه به قبول این شرایط سخت برای کار همیشه فکر میکردم پشتیبان خوبی برای من هست و خودش هم خیلی وقت ها میگه من این شرایط سخت کاری و تحمل میکنم به خاطر زندگی آینده.. اگر بدونم که نمیخواد اگر بفهمم که واقعا منو نمیخواد یک لحظه هم صبر نمیکنم توی این رابطه ولی خودش هم نمیدونه انگار،نه میخواد بره نه تلاشی برای خوشحالی من میکنه.. بیشتر از خودش خانوادش ذوق دارن همیشه درباره عقد و عروسی حرف میزنن... راستش خانواده من بالاتر از ایشون هستن در تحصیلات و بحث مالی، من اصلا برام مهم نیست این موارد ، بعضی وقت ها فکر میکنم که ایشون یک حس حسادت داره مثلا تازگیا بهونه میاره که خونتون دیزاینش خوب نیست یا دفعه پیش که اومده بود خونمون شب که رفت به من گفت گلدونتون روی میز قدیمیه قشنگ نیست که من واقعا موندم از این حرفا که دلیلی به ایشون نداره درباره خیلی چیزای بی ربط نظر میده و وقتی من میگم این دیزاین خونه ما به شما و زندگی آینده ما چه ربطی داره میگه من دوست دارم نظر بدم نظرم برات مهم نیست؟ یا چندروز پیش گفت دوستم ازدواج کرده پدر عروس ماشین بنز داده به داماد،که به من گفت به بابات بگو بعد گفت شوخی کردم..واقعا یک سری حرفا و کاراشو متوجه نمیشم.یک سری حرفارو به خانواده خودم گفتم راستش خانوادم خیلی ناراحت شدن و قراره با خانواده ایشون صحبت کنه،واقعا دوست دارم بدونم پسری که کسیو بخواد از ته دل این کارارو میکنه؟ یا واقعا ایشون منو نمیخواد

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سر دو راهی

    واقعیت اینه ک پسری ک دختری رو دوست داشته باشه با این حرفای بیخود و پوچ آزارش نمیده.
    خیلی عذر میخوام ک این حرفا رو میزنم ولی نامزد شما اخلاق بچه گانه ای دارن و خیلی هم خاله زنک تشریف دارن...
    اگه من دختر بودم و پنجاه سال سن داشتم هرگز با ی همچین فردی ازدواج نمیکردم.
    ببخشید ک نظرمو خیلی صریح گفتم.

    در ضمن،هر تصمیمی ک بخواین بگیرین بدون در نظر گرفتن مردم و اینکه دیگران چ فکر میکنن تصمیم بگیرید.
    هرگز برای دیگران زندگی نکنید.همه ما هر کاری بکنیم همیشه کسانی هستند ک نقش منتقد رو ایفا میکنند...متأسفانه در ایران علیرغم پیشینه قوی فرهنگی مردم علاقه ی بسیار زیاد ب "حرف مفت" دارن.همه دوست دارن دیگران رو تخریب کنن و ایراد بگیرن.
    یک کلام: برای حرف مردم ارزش قائل نشو.

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    ممنون از پاسختون..راستش من مشاور هم رفتم مشاور هم بهم گفت خیلی سخت باید جلوی ایشون وایسم و بگم نمیخوام چون تا حالا جدیت منو ندیده راستش همیشه کوتاه اومدم در مقابل این حرفا و کاراش..ولی من خودم خیلی ضعیف هستم اصلا نمیتونم جواب ندم یا خودمو بگیرم به محض اینکه ایشون یه ببخشید میگه سریع کوتاه میام و میبخشم..نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی هرکی منو میشناسه تو دوست و همسایه و فامیل همه از منو شخصیتمو و خانوادم تعریف میکنن یعنی دختر خوبی هستم از نظر خودم و بقیه ،ولی نمیدونم چرا در مقابل ایشون و این حرفاش نمیتونم محکم وایسم و محکم یکبار بگم نمیخوام تا ایشون هم بترسه برای به دست آوردن من تلاش کنه. خدا کنه یکبار بتونم روی حرفم وایسم و محکم باشم.

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سر دو راهی

    عزیزم تو ضعیف نیستی.تو مهربون و دلپاکی.
    بیخودی خودتو نباز...من از حرف زدنت کاملا فهمیدم چ شخصیتی داری.
    همینطوری ک خودتم میدونی باید کاملا جدی باشی و ی تصمیم قاطع بگیری.
    پیشنهاد میکنم همه ی حرف هایی رو ک ب ما گفتی ب پدر و مادرتم بگو.قطعا میتونن خیلی زیاد در تصمیم گیری کمکت کنن.

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    ممنون عزیزم از دلگرمیت..همه این حرفارو تا حالا به خانوادم نگفتم،یکم فقط توضیح دادم که با همین یکم توضیح هم پدرم کاملا بهم ریخت و ناراحت شد و قرار شد با خانوادش حرف بزنه.راستش دوست نداشتم موضوع رو خیلی بزرگ کنم و به خانواده ها بکشونم ولی دیگه مجبورم چون هرچی ذوق و شوق برای ازدواج داشتم انگار دیگه از بین رفته..امیدوارم که یا من بتونم بکشم کنار یا ایشون برای به دست آوردن من تلاش کنه

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سر دو راهی

    خواهش میکنم عزیزم.
    الآن اگه با پدر درمیون بذاری و ناراحت بشه خیلی بهتر تا خدایی نکرده پس فردا ی بچه تو بغلت باشه بعد بیای همین مشکلات رو عنوان کنی.
    از قدیم گفتن جلو ضرر رو هر وقت بگیری منفعته.
    امیدوارم هر آنچه ک ب خیر و صلاح شما باشه اتفاق بیفته.

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام مجدد.راستش من با پدرم صحبت کردم و پدرم هم با پدر نامزدم صحبت کردن،با توجه به اینکه از زمان مراسم نامزدی طبق قرار دو خانواده قرار بود که 6 ماه صیغه محرمیت بین ما خونده بشه و بعد از اون عقد کنیم که الان 6ماه محرمیت ما تموم شده و زمان عقد که رسیده ایشون بهونه درس و کار را میارن،البته اینم بگم ایشون خیلی آدم ترسویی هست برای ازدواج و نمیخواد که قبول مسئولیت کنه و از یک طرف هم درس و کار شدیدا فکرش و مشغول کرده و نمیتونه درست تصمیم بگیره.و از اونجایی که هم خانواده من هم ایشون مذهبی هستن ،پدر من این جور رفت و آمد رو قبول ندارن الان که محرمیت تموم شده و پدر ایشون هم همین اعتقاد رو دارن ولی پدرشون هم گفتن ما نمیتونیم به پسرمون برای غقد اصرار کنیم با توجه به فشاری که روی پسرمون هست..پدر من هم با نظر من قراره به ایشون بگه فعلا ما دیگه با هم نریم بیایم تا نامزدم واقعا تصمیمشو بگیره که میخواد منو میخواد عقدی انجام بشه یا نه.یه تلاشی برای من بکنه..حالا به نظر شما اگر ما یه مدت از هم دور باشیم در ارتباط نباشیم رابطمون سرد نمیشه؟ بعدش اگر قسمت بود بخوایم عقد کنیم مشکلی تو رابطمون پیش نمیاد؟ راستش خودم هم دوست دارم برای یکبار محکم وایسم جلوش و بگم نمیخوام ببینم چه قدر تلاش میکنه برای من

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba26 نمایش پست ها
    سلام مجدد.راستش من با پدرم صحبت کردم و پدرم هم با پدر نامزدم صحبت کردن،با توجه به اینکه از زمان مراسم نامزدی طبق قرار دو خانواده قرار بود که 6 ماه صیغه محرمیت بین ما خونده بشه و بعد از اون عقد کنیم که الان 6ماه محرمیت ما تموم شده و زمان عقد که رسیده ایشون بهونه درس و کار را میارن،البته اینم بگم ایشون خیلی آدم ترسویی هست برای ازدواج و نمیخواد که قبول مسئولیت کنه و از یک طرف هم درس و کار شدیدا فکرش و مشغول کرده و نمیتونه درست تصمیم بگیره.و از اونجایی که هم خانواده من هم ایشون مذهبی هستن ،پدر من این جور رفت و آمد رو قبول ندارن الان که محرمیت تموم شده و پدر ایشون هم همین اعتقاد رو دارن ولی پدرشون هم گفتن ما نمیتونیم به پسرمون برای غقد اصرار کنیم با توجه به فشاری که روی پسرمون هست..پدر من هم با نظر من قراره به ایشون بگه فعلا ما دیگه با هم نریم بیایم تا نامزدم واقعا تصمیمشو بگیره که میخواد منو میخواد عقدی انجام بشه یا نه.یه تلاشی برای من بکنه..حالا به نظر شما اگر ما یه مدت از هم دور باشیم در ارتباط نباشیم رابطمون سرد نمیشه؟ بعدش اگر قسمت بود بخوایم عقد کنیم مشکلی تو رابطمون پیش نمیاد؟ راستش خودم هم دوست دارم برای یکبار محکم وایسم جلوش و بگم نمیخوام ببینم چه قدر تلاش میکنه برای من
    سلام
    شما اصلا نترس اگر واقعا شما را بخواهد با این چیزها سرد نمی شود فعلا بیخیال ایشان شوید به زندگی عادیتان ادامه دهید.

  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سر دو راهی

    ببین دوست من
    متأسفانه شما خودتون میدونید ک این آقا برنامه ای برای زندگی مشترک نداره و گفتید ک ایشون ترس از پذیرفتن مسئولیت داره.
    شما هم ک نمیتونید محکم باهاش صحبت کنید.
    کاش خواهر من بودی تا خودم درستش میکردم.

  23. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    نمیدونم راستش میترسم قدرت اینکه بخوام بزنم زیر همه چیز ندارم،فوق العاده احساسی هستم و نامزدمو دوست دارم..ولی خودم میدونم این جوری موندن توی رابطه ای که طرفم هیچ تلاشی برام نمیکنه هم سودی برام نداره.. خودم بد عادتش کردم با دوست داشتن زیادی و همه جوره باهاش راه اومدم و کوتاه اومدم. هیچ وقت جدی نبودم در مقابلش در مقابل حرفاش

  24. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38092
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام.باز 2روز پیش به نامزدم گفتم چرا یه روزی تعیین نمیکنی بشینیم با هم صحبت کنیم عصبانی شدن و گفتن که نمیخوام و میخوام به بابات زنگ بزنم بگم همه چیو تموم کنیم..من واقعا بهم ریختم و به پدرم گفتم که زودتر یه قراری بزارن و این نامزدی رو تموم کنیم.. پدرم با خانواده ایشون تماس گرفتن و نشستیم با هم صحبت کردیم.من تمام این حرفارو گفتم که ایشون تا عصبانی میشن میگن منو نمیخوان.و حق را به من دادن ولی ایشون جلو همه برگشتن گفتن که من میرم رو مخشون و همش ازشون میخوام که زودتر تکلیف منو معلوم کنن،من توی این مدت دوستی و نامزدی فقط یکبار که عصبانی شدم سرشون جیغ زدم و یکبار هم چندروز پیش از شدت عصبانیت گوشیم رو 2ساعت خاموش کردم که ایشون خیلی نگران شده بودند، همه اینهارو جلو خانواده ها عنوان کردن با اینکه من دفعه اولم بود که گوشی خاموش میکردم ولی ایشون اینو جلو همه به عنوان عیب من گفتن و واقعا بهم ریختم چون من چیزیو گفتم که 7.8 ماه هست دارم میشنوم و به من همش میگن نمیخوان ولی ایشون آبرو منو جلو خانواده خودم و خودشون برد با اینکه من دفعه اولم بود اون کارو کردم.. کلا جلو خانواده من گفتن که رفتارشون اشتباه بوده و گفتن دیگه تکرار نمیکنن و خانواده ها هم قرار گذاشتن ما فعلا تا 3.4 ماه دیگه بریم بیایم تا این مشکلات برطرف شه...من واقعا از دیروز تا حالا بهم ریختم همش احساس میکنم جلو خانواده ها کوچیک شدم و دیگه به عنوان عروس روی من حسابی نمیکنند و الان فکر میکنند من هرروز سر پسرشون داد میزنم و گوشی خاموش میکنم..من دیشب به نامزدم پیغام دادم گفتم چرا این حرفارو جلو همه گفتی من که تا حالا فقط یکبار با تو با تندی حرف زدم و گوشی خاموش کردم گفتن که من گفتم که دیگه بترسی تکرار نکنی....خانوادم میگن پسر خوبیه به من میگن تو یکم صبوری کن و درک کن شرایط کاری و تحصیلشو. من واقعا درک میکنم ولی نمیدونم ادامه دادن درسته یا نه

  25. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : سر دو راهی

    سلام دوست من
    شما لطفا ی ایمیل ب من بزن.

    sorenasorena2014@gmail.com

  26. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba26 نمایش پست ها
    سلام.باز 2روز پیش به نامزدم گفتم چرا یه روزی تعیین نمیکنی بشینیم با هم صحبت کنیم عصبانی شدن و گفتن که نمیخوام و میخوام به بابات زنگ بزنم بگم همه چیو تموم کنیم..من واقعا بهم ریختم و به پدرم گفتم که زودتر یه قراری بزارن و این نامزدی رو تموم کنیم.. پدرم با خانواده ایشون تماس گرفتن و نشستیم با هم صحبت کردیم.من تمام این حرفارو گفتم که ایشون تا عصبانی میشن میگن منو نمیخوان.و حق را به من دادن ولی ایشون جلو همه برگشتن گفتن که من میرم رو مخشون و همش ازشون میخوام که زودتر تکلیف منو معلوم کنن،من توی این مدت دوستی و نامزدی فقط یکبار که عصبانی شدم سرشون جیغ زدم و یکبار هم چندروز پیش از شدت عصبانیت گوشیم رو 2ساعت خاموش کردم که ایشون خیلی نگران شده بودند، همه اینهارو جلو خانواده ها عنوان کردن با اینکه من دفعه اولم بود که گوشی خاموش میکردم ولی ایشون اینو جلو همه به عنوان عیب من گفتن و واقعا بهم ریختم چون من چیزیو گفتم که 7.8 ماه هست دارم میشنوم و به من همش میگن نمیخوان ولی ایشون آبرو منو جلو خانواده خودم و خودشون برد با اینکه من دفعه اولم بود اون کارو کردم.. کلا جلو خانواده من گفتن که رفتارشون اشتباه بوده و گفتن دیگه تکرار نمیکنن و خانواده ها هم قرار گذاشتن ما فعلا تا 3.4 ماه دیگه بریم بیایم تا این مشکلات برطرف شه...من واقعا از دیروز تا حالا بهم ریختم همش احساس میکنم جلو خانواده ها کوچیک شدم و دیگه به عنوان عروس روی من حسابی نمیکنند و الان فکر میکنند من هرروز سر پسرشون داد میزنم و گوشی خاموش میکنم..من دیشب به نامزدم پیغام دادم گفتم چرا این حرفارو جلو همه گفتی من که تا حالا فقط یکبار با تو با تندی حرف زدم و گوشی خاموش کردم گفتن که من گفتم که دیگه بترسی تکرار نکنی....خانوادم میگن پسر خوبیه به من میگن تو یکم صبوری کن و درک کن شرایط کاری و تحصیلشو. من واقعا درک میکنم ولی نمیدونم ادامه دادن درسته یا نه
    سلام
    وقتی حاضر هست الان آن هم جلو همه اینگونه یک عیب کوچک شما را آنقدر بزرگ کند تا حرقش را به کرسی بنشاند وقتی که همسرتان بشود چه خواهد کرد و شما هم ناراحت شدید دوران نامزدی دوران شناخت هست ببین با این آدم می توانید زندگی کنید یا نه؟ یک بار برای همیشه خوب فکر کن هدفتان از ازدواج چیست؟
    آیا با نامزدتان می توانید یک عمر زیر یک سقف زندگی کنید؟ مگر نمی خواهید به آرامش برسید. شما انسانید و مثل همه آدمها اشتباهاتی دارید هر وقت بینتان اختلاف افتاد شوهرتان اشتباهاتتان را به رخ شما و دیگران بنماید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد