سلام
یه راهنمایی میخواستم
من دلم خیلی برای برادرم تنگ شده و نگرانشم و دلم داره براش می تپه و نمیدونم باید چیکار کنم
قضیه اینه که برادرم هیجده سالشه و از من کوچیکتره ،از وقتی ازدواج کردم خیلی بام سر و سنگین شد اوایل دو هفته کامل بام حرف نزد بعدش کم کم خوب شد ولی بازم روحیش حساس بود با کوچکترین مساله بام قهر میکرد و من با کلی التماس که عزیزم مگه من میتونم تحمل کنم تا بام حرف نزنیو عذر خواهی واسه آشتی پیش قدم میشدم ولی الان تقریبا دو هفتس که دوباره بام قهره و من این دفه پیش قدم نشدم چون احساس میکنم به منتکشی من معتاد شده تا میگم بالاچشمت ابروعه قهر می کنه
واسه همین این دفه تصمیم گرفتم علی رغم ناراحتیمو دلتنگی شدیدم پیش قدم نشم
ولی دلم خیلی براش میسوزه شبا وقتی میخوابه گریم میگیره اون خیلی به من احتیاج داره ولی به روی خودش نمیاره ، خیلی با دوست عیاق نمیشه
همیشه رفیق شفیقش من بودم با هم میرفتیم پارک سینما تئاتر خرید و...
درد و دل می کردیم حرف میزدیم شبا تا نصف شب اینترنتو و جک خوندن و خندیدن ....اما الان هیچ هم صحبتی نداره مامانم سعی میکنه باش هم صحبت شه ولی به من میگه با من راحت نیست فقط با تو هم کلامه
خودشم الان موقع دانشگاه رفتنشه و کلی مشکل داره که نیاز به مشورت و قوت قلبه من داره...من میفهمم..
به خدا موندم چیکار کنم از طرفی حوصله ی منت کشی ندارم که آشتی کنه از طرفی واقعا نگرانشم و دلم براش تنگ شده و دوباره با خودم میگم اشکال نداره برو منت کشی کن تو بزرگی...نزار بیشتر از این تنها بمونه ولی میترسم بد عادت شه
خلاصه موندم چیکار کنم