درخواست مشاوره با خانواده بد اعمالم چه کنم؟

سلام لطفا به من کمک کنید من 28 سال سن دارم الان نزدیک 3/ 4 ساله تحت فشار روحی از طرف خانوادم هستم.

میترسم اینا قصد جان من هم داشته باشند رابطه من و خانوادم با پدرم با برادرام خواهرم از تکبر و کوچک بینیشون بد شده چشم دیدن من و همدیگر رو ندارن اگه همینطور پیش بره اینا منو میکشن من بارها باهاشون در مورد کار و اینکه خانواده یک گروه کاری خوب هم میتونه باشه صحبت کردم و میدونن هم که همینطوره ولی حرص و تکبر نمیان و دست دوستی نمیدن.
این جور موارد از وقتی شروع شد که یک عروس لجن که زن داداشم باشه پاش به خونه ما باز شد این زن مریض گونه هست و لبخند اگر مثلا به صورت یکی از اعضا خانه ببیند از حسادت و اینکه بخواهد روحیه آن شخص که من باشم را با انواع اقسام موارد سلب آسایش میکند و ا آنجایی که اتاق من به اتاق اینها چسبیده اینا مدت 3/4 سال از من سلب آسایش میکنن گاه و بیگاه در را محکم میبندن و یا اشیا سنگین وزن به زمین میزدن که من بیخواب میشدم یا زهره ترک میشدم.
و برادرم هم آدم کوچکیست با اون خانمش همسو شده و از آنجایی که پدرم به این برادرم محتاج است و یکمقدار پول ازش میگیرد این هم با اینها همسو شده و تخم بداندیشی را در خانوادم رواج دادن.
این اواخر حدود 1 هفته پیش کاسه صبرم لبریز شدم نتونستم تحملش کنم چون اینها خانواده من با من بد کردن روحیه من را خراب کردن منم هم یکبار در را محکم بستم و اومد گفت چرا در اینجوری میبندی گفتم تو که خودت هر ساعت در اینجوری میندی کسی بهت چیزی گفته؟ و طاغت این نامردیها نیاورم زدم 2 شیشه خانه را شکستم. الان فکر میکنم اینها با من بدتر شدن و قصد کشتن من دارند. لطفا راهنمایی کنید من چیکار کنم نمیخوام توی این خونه باشم دنبال کار هستم که کار کنم و پول بدست بیارم و بتونم یک خونه برای خودم بگیرم و از این خونه برم ولی کار هنوز نتونستم پیدا نکردم که به علایق و استعدادها من بخورد و از سودآوریش اطمینان داشته باشم. آیا شما دوستان عزیز جایی بهزیستی جایی میشناسید که به من کمک کنه مراجعه کنم و از این خونه برم یا بتونم کار پیدا کنم؟
دوستان من یک اتاق با فضا خالی 15 متر مکعب هم دارم و من فقط الان کار میخوام که با علایق و استعدادها من بخوره که در این تاپیک

-- درخواست مشاوره شغلی --

من درخواست مشاوره شغلی دادم و در هرماه بتونم 2 الی 3 میلیون کار کنم که حداقل بتونم غذا که میخورم خودم بخرم بخورم و کم کم پس انداز کنم پول یک خانه و یک ازدواج جمع کنم انشالله از اینجا بروم.
منتظر پاسخ شما دوستان عزیز هستم لطفا کمک کنید.تشکر.

سلام. آخه واسه چی خانواده قصد جون فرزندشون رو بکنن ؟
نسبت به خاوادت منفی گرا نشدی؟ !!!

حقوق 2 3 میلیونی همین اول کاری؟؟؟؟!!!! توقعات بالایی دارینا
اگه پیدا کردید به منم بگین

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بهار شريف

سلام. آخه واسه چی خانواده قصد جون فرزندشون رو بکنن ؟
نسبت به خاوادت منفی گرا نشدی؟ !!!

---

سلام من هم نمیدونم چرا اینها با من بد شدن نمیتونن پیشرفت همدیگرو ببین پدر من اون داداشم رو خیلی دوست داره چون اون به کار پدرم علاقه داشت و همون کار رو داره انجام میده و الان پدرم من رو دوت نداره باورت نمیشه یکزره من را پشتیبانی نمیکنن بارها با پدرم حرف زدم از آینده بهش گفتم از اهدافم ولی اصلا نه تشویقی نه تاییدی فقط میگه برو زیاد چرت و پرت نگو میگم من به این کار شما علاقه ندارم به کی بگم این کارو دوست ندارم چیکار کنم میگه نه تو همین کارو اگه الان میکردی واسه خودت آقا بودی من میگم پدر من تو بگو من وقتی علاقه ندارم نمیتونم چیکار کنم؟
ولی اینا میگن علاقه چیه اصلا نمیدونه علاقه یعنی چی این واژه رو نمیشناسه میگه برو بابا چرت و پرت نگو.
اینا الان فکر میکنن من کینه به دل گرفتم و قصد جون اینارو دارم و به همین علت شاید قصد جون من هم بکنن توی کارهای این جوری و اذیت و آزار پدرم داداشم و خانمش حرفه ای هستند.
دارم سرکوب میشم لطفا هرکی میتونه کمکم کنه من قول میدم جبران کنم من فقط از این خونه برم.

ببین کارهایی که ما هم واسه شروع انجام دادیم باب میلمون نبود ولی چاره ای نبود تحمل کردیم و تا الان که سر کاری هستیم که یه ذره با روحیمون سنخیت داره . پس شما هم یه کم توقع خودتو بیار پایین و اول کاری نباید به علاقه و پول فکر کنی وگرنه تا آخر عمرت به هیچ هدفی نمیرسی .
من سالهای قبل یادمه واسه 70 هزار تومن حقوق توی سرمای سخت میرفتم سرکار و الان هم با تحمل کردن اون روزا به چیزهایی که آرزوشو داشتم رسیدم .پس شما هم تلاش کن واسه آرزوهات
واسه پیدا کردن شغل توی ایران اصلا به علاقه توجهی نکن چون هیچ چیز سر جای خودش نیست

دوست عزیز به نظر من یک همدم پیدا کن. شما از نظر روحی آسیب دیدی و باید به مرور این خاطرات تلخ رو کم رنگ کنی چون معمولا کاملا پاک نمیشه. احتمالا الان امکان ازدواج نداری ولی می تونی با یکی دوست بشی و از تنهایی در بیای . وقتی میگم دوستی فکرهای بد نکنی . قرار نیست در زندگی همه چی بر وفق مراد انسان باشه من هم شرایط شما رو داشتم و بدتر چون من از کودکی چنین رفتارهایی رو میدیدم. مادرم قبل از من چند تا زایمان ناموفق داشته. البته بگم من بچه سوم هستم. از وقتی خودم رو شناختم جز آزار و اذیت های وحشتناک از خانوادم چیزی ندیدم البته آسیب هم زیاد خوردم. حتی به اصطلاح پدرم وقتی کودک بودم من رو مورد آزار جنسی قرار می داد . وقتی دبستان بودم به معلمم گفت نمره هاش رو توی کارنامه کم بده می خوام بیشتر درس بخونه! معلمم هم همین کار رو کرد از این جور کارها زیاد کرد-در روابط اجتماعیم خیلی مشکل داشتم چون به همه بد بین شده بودم وقتی ازدواج کردم باعث شد همسرم ترکم کنه و... البته هر جوری بود درستش کردم جریانش مفصله بیشتر بیرون برو کوه و طبیعت به انسان آرامش میده . فکر میکنم علت اینکه دوام آوردم این بود که مغرور هستم و الان هم که اینا رو دارم میگم اینه که اینجا کسی منو نمیشناسه

لطفا به تاریخ تایپیک دقت کنید مال سال 2014 است یعنی سه سال پیش. تایپیک قدیمی را بالا نیارید