سلام
پسری هستم 22 ساله که یه دختر خاله دارم که چند ماه از من کوچکتره ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و من از همون موقع دوسش
داشتم و البته اونم.وقتی 18 ساله بودیم پسر یکی از خاله های دیگم رفت خواستگاری ولی اون به خاطر من قبول نکرد
من هم چون هم خیلی سنم پایین بود هم درس داشتم هم پول نداشتم و تو یه خانواده روستایی بودم احتمال اینکه
بتونم خانوادم رو راضی کنم برن خواستگاری کم بود بهش گفتم صب کن بعد از کنکور اگه رتبه خوبی بیارم میتونم راضیشون کنم
اونم قبول کرد.وقتی کنکور دادم به خاطر مسائلی که پیش اومد رتبه خوب نشد و نتونستم اون چیزی که میخواستم قبول بشم
گذشت و اون پسر خالم هم رفت با یکی دیگه ازدواج کرد.بعد از چند ماه یه روز داداش همون پسر خالم زنگ زد
بهم گفت میخوام برم خواستگاری همون دختر خاله!پرسید تو میخوایش یانه؟(که دختر خالم خواسته بود ازش و بعد از دوساله بهم گفت) منم که دیگه امیدی نداشتم که کاری پیدا کنم و معلوم نبود چی پیش میاد
و البته متاسفانه فک میکردم همه چیز به پول بستگی داره برا همین گفتم نه!دروغ گفتم که شاید اون بتونه خوشبخت بشه
ولی اشتباه کردم که یه طرفه قضاوت کردم الان هنوز بعد از دوساله و نیم که عقد کردن باهم مشکل دارن و من فک میکنم دختره آموز تو فکر منه
منم که الان بیشتر از قبل دوسش دارم چون چیزای دیگه ای درموردش فهمیدم و البته هیچوقت سعی نکردم باعث بشم طلاق بگیرند و برعکس سعی کردم رابطشون با هم بهتر بشه
ولی آیا کار درستی دارم میکنم؟
نباید بهش بگم هنوز دوسش دارم؟بگم یا نگم؟
کمک کنم به طلاقشون یا دوام ازدواجشون؟