نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: شنــــــاخــت درمــــــانی

3577
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    شنــــــاخــت درمــــــانی

    شناخت درمانی.jpg

    تعــریف شنـاخت درمــانی


    کلمه شناخت در لغت به معنی عمل یا فرایند دانستن است. رویکرد شناختی به شخصیت، بر نحوه­ ای که افراد از محیط و خودشان آگاه می­شوند، نحوه­ای که درک نموده و ارزیابی می­کنند، یاد می­گیرند و مسایل را حل می­کنند، تمرکز دارد. این واقعا یک رویکرد روان­شناختی به شخصیت است؛ زیرا منحصرا روی فعالیت‌های ذهنی هشیار تمرکز دارد. این تمرکز روی ذهن، مفاهیمی را که سایر نظریه ­پردازان به آنها پرداخته­ اند، نادیده نمی­­­­­­­­گیرد. برای مثال، در رویکرد شناختی، نیازها، سایق‌ها یا هیجانات را جنبه­ هایی از شخصیت می­ دانند که تحت کنترل فرایندهای شناختی قرار دارند.


    تـاریخچـه شنـاخت درمــانی

    جورج کلی در سال 1905 متولد شد. او تنها فرزند خانواده بود. کلی تمایلات گوناگونی داشت. مدرک لیسانس او در فیزیک و ریاضیات بود، اما او عضو تیم مناظره دانشگاه نیز بود که به همین علت عمیقا به مسایل اجتماعی علاقه داشت. به همین دلیل او مدرک فوق ­لیسانس خود را در رشته اصلی جامعه‌شناسی پرورشی و رشته فرعی روابط کارگر و کارفرما در جامعه­ شناسی دریافت کرد. کلی در این مقطع از زندگی خود به صورت تفننی آموزش و پرورش، جامعه­ شناسی، اقتصاد، روان‌شناسی خوانده بود. بعد از مدتی با تمام جدیت رشته­ ای را در روان­شناسی دنبال کرد. او در سال 1930 وارد دانشگاه شد و سال بعد دکترای خود را با رساله­ ای درباره عوامل مشترک در معلولیت‌های گفتاری و خواندن دریافت کرد.


    موضوع فلسفی کــلی

    فرد به عنوان دانشمند :

    کلی معتقد است که افراد مانند دانشمندان، با ساختن فرضیه­ هایی درباره محیط و آزمودن آنها در برابر واقعیت زندگی روزمره، دنیای تجربیات خود را درک کرده و سازمان می­دهند و این درک و تفسیر تجربه، برداشت منحصر به فرد ما را از رویدادها نشان می­دهد. کلی گفت: "ما از طریق الگوهای شفافی که متناسب با واقعیت‌ها هستند که دنیا از آنها تشکیل شده است به دنیا می­نگریم". ما می­توانیم این الگوها را با عینک­ های آفتابی مقایسه کنیم که رنگ خاصی را به هر چیزی که می­بینیم، می­دهد. عینک یک نفر ممکن است آبی رنگ و عینک دیگری سبز رنگ باشد. امکان دارد چند نفر به یک صحنه نگاه کنند و بسته به عینکی که زده­اند آن را به صورت متفاوتی ببینند. بنابراین، با توجه به فرضیه­هایی که می­سازیم، به دنیای خود معنی می­دهیم. این دیدگاه خاص، که هر کسی آن را به وجود می­آورد، همان چیزی است که "سیستم سازه" نامیده می­شود. سازه، روش منحصر به فرد شخص برای در نظر گرفتن زندگی است. یک سازه، شیوه نگاه کردن فرد به رویدادهای موجود زندگی و شیوه تعبیر و تفسیر آن فرد از جهان است.


    دانشمند به عنوان فرد :

    اگر بتوان افراد را به صورت دانشمند در نظر گرفت، پس دانشمندان را هم می­توان به صورت افراد در نظر گرفت. بنابراین، اظهارات دانشمندان را باید با همان شک و تردیدی در نظر گرفت که هر رفتاری را در نظر می­گیریم. هر نظریه­ای را می­توان از زاویه تازه­ای در نظر گرفت و نام دیگری روی آن گذاشت. این رویکرد به این معنی است که نظریه کلی از بازسازی معاف نیست.



    تناوب­گرایی تعبیری :

    ما در طول زندگی، با هر نوع آدم یا موقعیتی که روبرو می‌شویم، سازه­های متعددی را شکل می­دهیم. هنگامی که با افراد جدید آشنا شده و با موقعیت‌های تازه روبرو می­شویم، فهرست سازه­های خود را گسترش می­دهیم. علاوه بر این، وقتی موقعیت‌ها تغییر می­کنند، ممکن است هر از گاهی سازه­های خود را تعدیل کرده یا کنار بگذاریم. تجدیدنظر در سازه­ها فرایندی ضروری و مستمر است. اگر سازه­های ما نمی­توانستند اصلاح شوند، در این صورت قادر نبودیم با موقعیت‌های تازه کنار بیاییم. کلی این سازگارپذیری را تناوب­گرایی تعبیری نامید تا بیان کند که ما به وسیله سازه­های خود کنترل نمی‌شویم بلکه آزادیم تا در آنها تجدیدنظر کنیم.




    رویکــرد عقلـانی به مشـاوره



    کلی خود را نسبت به روش درمانی خاص متعهد نمی­دانست. او احساس می­کرد که آزاد است از روش‌های سنتی درمان و روش‌های خاص خودش استفاده کند. تجربیات بالینی او بر ماهیت نظریه سازه شخصی وی عمیقا تأثیر گذاشتند. افرادی که درمان کرد، بیماران روان­پریش شدیدا آشفته نبودند. بیماران او دانش­آموزانی بودند که معلمان آنها را برای مشاوره ارجاع داده بودند. آنها قادر بودند درباره مشکلات خود به‌طور منطقی بحث کرده و آنها را به صورت عقلانی مطرح کنند. در کلاس به ما آموزش می­دهند که تجزیه و تحلیل کنیم و درباره اطلاعات به‌طور منطقی فکر کرده و آنها را پردازش کنیم. این نگرش عقلانی از کلاس به موقعیت مشاوره انتقال می­یافت. اگر شرایط طوری بود که کلی در معرض کار کردن با بیماران روان­پریش در بیمارستان روانی قرار می­گرفت، نظریه او نمی­توانست تا این حد به تواناییهای پردازش اطلاعات شناختی وابسته باشد.

    کلی، نظریه شخصیتی خود را از تجربه­های خود با افراد دارای مشکلات به دست آورد، چنانچه در مورد بیشتر صاحبنظران همین­طور بوده است. اما به دلایل چندی از جمله نوع مراجعانی که او با آنها سر و کار داشت، آموزش‌های که دیده بود و نداشتن جهت­گیری روانکاوی، او این تجربه­های بالینی را به شیوه­ای متفاوت تعبیر و تفسیر می­کرد.

    الگوی ماهیت انسان که کلی تدوین کرد بود، شباهتی به هیچ یک از الگوهای دیگر در روان‌شناسی ندارد. او مردم را دانشمندانی می­دانست و معتقد بود که مردم به همان شیوه دانشمندان عمل می­کنند. کلی می­نویسد: "دانشمندان چه می­کنند؟ آنها فرضیه­هایی می­سازند و بعد آنها را با واقعیات شکل گرفته خود با به‌کار بردن تجربه­ های آزمایشگاهی می­سنجند. اگر فرضیه آنها تأیید شد، باقی می­ماند و اگر تأیید نشد، رد شده و دوباره سنجیده می­شود".


    به خاطر تأکیدهایی که ما در مورد دیگر نظریه­ های شخصیتی دیده­ ایم، تعجبی ندارد اگر نظریه­ ای که به جای هیجانی بودن انسان بر عقلانی بودن او و به جای سایقه­ های غریزی جهانی بر تعبیرات شخصی از تجربه­ های انسان تأکید دارد، از محبوبیت چندانی برخوردار نباشد. اما شاگردان او فعالانه این دیدگاه منحصر به فرد را در مورد کارکرد انسان دنبال کرده و از آن دفاع می­کنند و از آن به عنوان یک حرکت اصیل و یک کمک روح‌بخش به روان‌شناسی شخصیت یاد می­کنند.


    اصول اولیه شناخت درمانـــی


    اصول اولیه در شناخت درمانی همچون سایر روشهای روان درمانی است. به عبارتی لازم است شناخت درمانگر برای شروع تکنیکهای شناختی خود اقدامات و شرایط اولیه‌ای را بوجود بیاورد. برقراری رابطه مناسب و استفاده از مهارتهای روان شناختی برای مدیریت این رابطه ، تشویق بیمار به بیان جریان بیماری برای به دست آوردن اطلاعاتی راجع به علل بیماری و استفاده از سایر منابع برای کسب اطلاعات دقیقتر مثل پرونده پزشکی بیمار و اطلاعات از خانواده و ... کشف میزان علاقه و انگیزه بیمار برای درمان و بکار بردن روشهایی برای تحریک انگیزه بیمار برای درمان ، مشخص نمودن این که مشکل بیمار مناسب برای شناخت درمانی است یا نه ... و بسیاری موارد دیگر به عنوان اصول اولیه در هر نوع روان درمانی و بویژه شناخت درمانی به کار می‌روند.


    بررسی افکار و شناخت های بیمار


    شناخت درمانگر در طول جلسات ملاقات خود با بیمار و تلاش می‌کند افکار و باورهای او را مورد بررسی قرار دهد. اغلب افرادی که مشکلات روانی را تجربه می‌کنند دارای افکار و باورهای مخربی هستند که به عنوان علت احساسات ناخوشایند بیمار به شمار می‌روند. مثلا بیمار افسرده‌ای که احساس کسالت ، بی حالی و غمگینی می‌کند و از بی حوصلگی ، بی اشتهایی و بی خوابی خود گله می‌کند ممکن است باورهایی منفی از این قبیل داشته باشد: "من همیشه باید خوشخال و سرحال باشم، من همیشه باید پیروز شوم، من انسان بی ارزشی هستم، من فاقد تواناییها و مهارتهایی هستم که دیگران دارند."

    بطور کلی این افراد باورهایی دارند که عزت نفس آنها را مرتب در هم می‌کوبد و وجود آنها را به سرزنش می‌گیرد. در این حالت شناخت درمانگر تلاش می‌کند با استفاده از تکنیکهای مختلف به بیمار نشان دهد که این باورها ، خطاهای شناختی هستند و در همه حال نمی‌توانند صحت داشته باشند. مثلا لازم نیست ما همه تواناییها و مهارتهایی را که دیگران دارند داشته باشیم ما به عنوان یک انسان تواناییها و مهارتهای خاص خود را داریم که باید آنها را شناسایی کنیم، با اینکه تمام لحظات زندگی ما با خوشحالی و سرحالی تمام و کامل نمی‌گذارد گاه ممکن است خوشحال نباشیم و حتی گاهی ممکن است احساس غمگینی کنیم.

    یا یک فرد پرخاشگر ممکن است باورهایی از این قبیل داشته باشد. همه باید مطابق خواست من رفتار کنند، من همیشه باید پیروز شوم و ... شناخت درمانگر به این فرد کمک می‌کند تا به این نکته ایمان پیدا کند که همیشه همه انسانها مطابق میل ما رفتار نمی‌کنند و یا همیشه همه امور مطابق میل ما پیش نمی‌رود. و گاهی ما شکست می‌خوریم. شناخت درمانگر به این فرد کمک می‌کند تا شناختهای خود را تغییر دهد و روشهای مفیدتری برای کنترل هیجانات خود بیابد.


    تکنیکهای شناخت درمانـــی


    شناخت درمانگران در آگاه سازی بیماران و افراد به شناختهای منفی و خطاهای خود از تکنیکهای مختلفی استفاده می‌کنند. برای این کار لازم است ابتدا فرد به خطاهای شناختی خود پی ببرد و سپس تلاش کند شناخت دیگری را جایگزین آن کند. در مراحل اولیه این کار را به کمک شناخت درمانگر انجام می‌دهد و به تدریج شناخت درمانگر تلاش می‌کند بیمار را در این کار به خود نهایی برساند.

    تکنیک یادداشت بـرداری از تکنیکهای رایج و مورد استفاده شناخت درمانگران است. آنها به افراد توصیه می‌کنند دفترچه‌ای برای خود تهیه کرده و در مواقع احساس ناراحتی باورهایی را که منجر به بروز این ناراحتی شده شناسایی کنند و یادداشت نماید و سپس تلاش کنند باور و فکری را پیدا کنند که در مقابل باور غلط قبلی قرار می‌دهد و احساس ناراحتی آنها را کاهش می‌دهد.




    منبـــــع
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


  2. کاربران زیر از *P s y C h e* بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    رایج­ترین تحریف­ شناختی ها در درمان شناختی

    اگر ما به یک چیز بارها و بارها فکر کنیم، کم‌کم شروع می‌کنیم به باور کردن این که آن چیز حقیقی است و واقعیت دارد. برای غلبه بر افسردگی باید این افکار خودکار را متوقف سازیم و آنها را با افکار واقعی­‌تر و مثبت­‌تری جایگزین کنیم.


    کدام اوّل بوده‌اند: مرغ یا تخم‌مرغ؟ کدام اوّل بوده‌اند: افسردگی یا افکار بدبینانه؟ من به پرسش نخست پاسخ نمی‌دهم امّا پاسخم به پرسش دوم ممکن است باعث تعجب شما گردد.

    در بسیاری از موارد، افسردگی در واقع حاصل افکار منفی است. هنگامی که اتفاق بدی روی می‌دهد، ما با افکاری از قبیل: «عیب از من است»، «من بدشانس هستم» یا «هیچ چیز هرگز به میل من پیش نمی‌رود»، شروع به سرزنش خود می‌کنیم. این افکار می‌تواند ما را در یک پلکان مارپیچی تا قعر افسردگی کامل فرو ببرد. بنابراین، همان گونه که ملاحظه می‌کنید «ما همانی هستیم که می‌اندیشیم».
    این مفهوم، اصول راهنمایی است که در پشت درمانِ شناختی قرار دارد، یکی از انواع روان درمانی­های شناختی در قرن بیستم توسط نظریه پرداز، آرون تی بک در سال 1960 میلادی مطرح گردید. اگر ما به یک چیز بارها و بارها فکر کنیم، کم‌کم شروع می‌کنیم به باور کردن این که آن چیز حقیقی است و واقعیت دارد. برای غلبه بر افسردگی باید این افکار خودکار را متوقف سازیم و آنها را با افکار واقعی­‌تر و مثبت­‌تری جایگزین کنیم. با خفه کردن افکار بد در نطفه، می‌توان جلوی افسردگی را پیش از آن که حتی آغاز شود، گرفت.

    در درمانِ شناختی، رایج­ترین تحریف­ شناختی که در ادبیات علمی به آنها اشاره می شود 10 مورد زیر هستند که ما را به سمت افسردگی سوق می دهند. حال ببینید آیا شما خود متعلق به یکی از آنها می باشید.


    تفکر همه یا هیچ
    جان به تازگی در محل کارش تقاضای ترفیع کرده است. امّا کار به کارمند دیگری که از او با تجربه ‌تر است داده می‌شود. جان خیلی دوست داشت که به این موقعیت شغلی دست یابد امّا اکنون حس می‌کند که هرگز ترفیع پیدا نخواهد کرد. او حس می‌کند که از نظر شغلی یک آدم کاملاً شکست خورده است.

    تعمیم افراطی
    لیندا خیلی تنهاست و غالباً اکثر وقتش را در خانه می‌گذراند. دوستانش به او پیشنهاد می‌کنند که برای صرف شام از خانه خارج شود و با دیگران ملاقات کند. لیندا فکر می‌کند که تلاش برای ملاقات کردن دیگران بی‌فایده است. او معتقد است که هیچکس واقعاً او را دوست ندارد و رفتار همه مردم ساختگی است.

    فیلترهای ذهنی
    مری روز بدی داشته است. هنگام رانندگی به طرف خانه، یک راننده با خوشرویی به او راه داده تا از فرعی به اصلی بپیچد اما بعد از آن یک راننده دیگر با سرعت جلوی او پیچید و چیزی نمانده بود که با هم تصادف کنند. او زیر لب غرغر می‌کند که همه مردم این شهر بی‌ ملاحظه و بی ‌شعورند.


    بی‌اعتبار کردن نکات مثبت
    روندا به تازگی عکس انداخته است. دوستش به او می‌گوید که چقدر صورتش در عکس زیبا افتاده است. روندا این تعریف دوستش را چنین پاسخ می‌دهد که حتماً عکاس تصویرش را دستکاری کرده است زیرا او در زندگی واقعی هرگز اینقدر زیبا به نظر نمی‌آید.

    زود نتیجه‌گیری کردن
    چاک در رستوران منتظر دوستش است. 40 دقیقه از زمان رسیدن او بر سر قرار گذشته است اما دوستش هنوز نیامده است. چاک با خودش فکر می‌کند که حتماً کار اشتباهی از او سر زده و دوستش دارد بدین ترتیب تلافی می کند. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده است.

    بزرگ ‌نمایی و کوچک ‌نمایی
    اسکات فوتبالیست است. او در یک بازی مهم که هفته‌ها برای آن تمرین کرده بودند بازی بسیار ضعیفی کرد ولی در آخرِ بازی، گل پیروزی بخش را برای تیمش به ثمر رساند. هم تیمی‌هایش به تعریف و قدردانی از او پرداختند. امّا اسکات به آنها گفت که باید بهتر از این بازی می‌کرد و گلی که زد نیز صرفاً شانسی بود.

    استدلال هیجانی
    لورا نگاهی به خانه درهم ریخته و نامرتبش می‌کند و از فکر نظافت کردن و آراستن خانه، حس خستگی و عذاب می‌کند. به خودش می‌گوید: «این کار بی فایده است. چرا باید این کار را بکنم؟ فردا دوباره روز از نو، روزی از نو.»

    بایدها و نبایدها
    دیوید در اتاق انتظار پزشکش نشسته است. پزشک هنوز به مطب نیامده و مدتی از زمان ویزیت او نیز گذشته است. دیوید که کاملاً کلافه شده، با خود فکر می‌کند: « با این مقدار پولی که به او می ‌دهم باید سر وقت به مطب بیاید. باید احترام بیشتری به بیمارانش بگذارد. باید با ملاحظه ‌تر باشد. باید ...» در پایان، آنچه در او شکل گرفته احساس خشم و آزردگی است.

    برچسب زنی
    دونا رژیم غذائیش را به طور کامل رعایت نکرده و کمی بیش از مقدار معین غذا خورده است. او دائم با خود فکر می‌کند:« همین روزهاست که از چاقی مثل خرس شوم! »



    به خود گرفتن
    پسر جین خوب درس نمی‌خواند و نمره‌های بسیارکمی می‌گیرد. او حس می‌کند که مادر بدی است. حس می‌کند که تقصیر اوست که پسرش خوب درس نمی‌خواند.
    اگر هر یک از این رفتارها را در خود سراغ دارید، تقریباً تا نیمه راه را رفته‌اید. این تمرین به شما کمک خواهد کرد. برای چند هفته، به دقت مراقب شیوه‌های خود تخریبی در واکنش‌هایتان نسبت به شرایط مختلف باشید. سعی کنید واکنش‌های خودکار (اتوماتیک) خود را شناسایی کنید. اکنون هر یک از 10 تحریفِ شناختی فوق را در نظر می‌گیریم و راهبردهایی برای از عهده برآمدن و کنار آمدن ارائه می‌کنیم که به شما کمک می‌کنند تا غم و غصه‌ها را پیش از آن که حتی شروع شوند از بین ببرید.

    راهبردهایی برای غلبه بر افکار منفی

    تفکر همه یا هیچ
    جان به تازگی در محل کارش تقاضای ترفیع کرده است. امّا کار به کارمند دیگری که از او با تجربه ‌تر است داده می‌شود. جان خیلی دوست داشت که به این موقعیت شغلی دست یابد امّا اکنون حس می‌کند که هرگز ترفیع پیدا نخواهد کرد. او حس می‌کند که از نظر شغلی یک آدم کاملاً شکست خورده است.
    مشخصه این نوع طرز تفکر، به کار بردن عبارت های مطلق انگارانه ای چون «همیشه»، «هرگز» و « تا ابد» است. موقعیت‌های بسیار کمی در زندگی وجود دارند که تا این اندازه مطلق باشند. آنچه معمولاً وجود دارد در ناحیه خاکستری است. نه سیاهِ سیاه و نه سفیدِ سفید. بنابراین، این کلمات را بجز در مواردی که حقیقتاً صدق می‌کنند به کار نبرید و به دنبالِ یافتن توصیف دقیق‌تری از شرایط باشید. جان می‌توانست این‌گونه با مسأله ترفیع پیدا نکردن خود کنار بیاید:
    «من این شغل را خیلی دوست داشتم. امّا به فرد با تجربه‌ تری داده شد. این کار باعث ناراحتی من شد امّا این به معنی نیست که من کارمند خوبی نیستم. در آینده باز هم موقعیت‌های شغلی خوبی برایم پیش خواهد آمد. بنابراین من به کارم با جدّیت ادامه خواهم داد تا هنگامی که آن موقعیت‌ها پیش امد آماده باشم. این شکست به معنی پایان کار من نیست. رویهم رفته من کارمند خوب و ممتازی هستم.»

    تعمیم افراطی
    لیندا خیلی تنهاست و غالباً اکثر وقتش را در خانه می‌گذراند. دوستانش به او پیشنهاد می‌کنند که باید از خانه خارج شود و با دیگران ملاقات کند. لیندا فکر می‌کند که تلاش برای ملاقات کردن دیگران بی‌فایده است. او معتقد است که هیچکس واقعاً او را دوست ندارد و رفتار همه مردم مردم ساختگی است.
    هنگامی که یک نفر به تعمیم افراطی می‌پردازد، یک یا چند مورد خاص را در نظر می‌گیرد و فرض می‌کند که بقیه موارد نیز همین‌گونه هستند. آیا رفتار همه مردم ساختگی است و هیچکس او را دوست ندارد؟ آیا دوستانش که به او پیشنهاد می‌کنند از خانه خارج شود، واقعا دوستش ندارند؟ مطمئناً کسی هست که به فکر او باشد. بار بعد که خواستید به تعمیم افراطی بپردازید به یاد بیاورید که حتی با وجودی که یک گروه از مردم ممکن است وجوه مشترکی داشته باشند، امّا تک ‌تک آنها با یکدیگر فرق دارند و دارای شخصیت های منحصر به خود می باشند. هیچ دو آدمی کاملا مثل هم نیستند. ممکن است رفتار بعضی از آدمها ساختگی و تصنعی باشد. ممکن است آدمهایی هم باشند که شما را دوست نداشته باشند. امّا همه آدمها این گونه نیستند. با تصوّر کردن این که هیچکس شما را دوست ندارد، دیواری به دور خود می‌کشید که مانع دستیابی شما به آن چیزی که بیش از هر چیز به آن احتیاج دارید، یعنی دوستی، می‌شود.

    فیلترهای ذهنی
    مری روز بدی داشته است. هنگام رانندگی به طرف خانه، یک راننده با خوشرویی به او راه داده تا از فرعی به اصلی بپیچد اما بعد از آن یک راننده دیگر با سرعت جلوی او پیچید و چیزی نمانده بود که با هم تصادف کنند. او زیر لب غرغر می‌کند که همه مردم این شهر بی‌ملاحظه و بی‌شعورند.
    هنگامی که فرد قربانی فیلترهای ذهنی می‌شود، تنها رویدادهای بد زندگی به چشمش جلوه می‌کند و رویدادهای مثبت نادیده گرفته می‌شود. یاد بگیرید که در پس هر ابری، در جستجوی اشعه درخشان و تابناک خورشید باشید. همه چیز به این بستگی دارد که خودتان اجازه دهید چگونه رویدادها بر شما تأثیر بگذارند. مری اگر به رفتار آن راننده‌ای که به او اجازه عبود داد، توجه می‌کرد می‌توانست تمام روزش را تغییر دهد.

    بی‌اعتبار کردن نکات مثبت
    روندا به تازگی عکس انداخته است. دوستش به او می‌گوید که چقدر صورتش در عکس زیبا افتاده است. روندا این تعریف دوستش را چنین پاسخ می‌دهد که حتماً عکاس تصویرش را دستکاری کرده است زیرا او در زندگی واقعی هرگز اینقدر زیبا به نظر نمی‌آید.
    ما بعضی وقت‌ها استاد منفی جلوه دادن چیزهای مثبت هستیم. بخشی از این کار به خاطر اعتماد به نفس پایین است. ما حس می‌کنیم که شایستگی چیزی را نداریم. برگرداندن این
    وضع در واقع بسیار آسان است. بار بعد که کسی از شما تعریف کرد، در مقابل آن ندای درونی که به شما می‌گوید شایسته این تعریف نیستید مقاومت کنید. فقط کافی است بگوئید «متشکرم» و لبخند بزنید. هر چقدر این کار را بیشتر بکنید، برایتان آسانتر می‌شود.


    زود نتیجه‌گیری کردن
    چاک در رستوران منتظر دوستش است. 40 دقیقه از سر قرار گذشته است.
    چاک با خودش فکر می‌کند که حتماً کار اشتباهی از او سر زده و دوستش دارد بدین ترتیب تلافی می کند. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده است.
    یک بار دیگر، ما قربانی عدم اعتماد به‌ نفس خود شده‌ایم. ما بدترین حالت را در نظر می‌گیریم و از پیش، خود را برای ناراحت شدن آماده می‌کنیم. زمانی که می‌فهمیم تمام نگرانی‌هایمان بی‌اساس بوده است خود را به خاطر استرسی که به خود وارد کردیم سرزنش می‌کنیم. دفعه دیگر به نتیجه‌گیری‌هایتان شک کنید. بدین ترتیب، بسیاری از نگرانی‌های غیرضروری را از خود دور می‌سازید. امّا چنانچه نگرانی شما پایه در واقعیت داشت بهتر است آن فرد را از زندگی خود کنار بگذارید.

    بزرگ ‌نمایی و کوچک ‌نمایی
    اسکات فوتبالیست است. او در یک بازی مهم که هفته‌ها برای آن تمرین کرده بودند بازی بسیار ضعیفی کرد ولی در آخرِ بازی، گل پیروزی بخش را برای تیمش به ثمر رساند. هم تیمی‌هایش به تعریف و قدردانی از او پرداختند امّا اسکات به آنها گفت که باید بهتر از این بازی می‌کرد و گلی که زد نیز صرفاً شانسی بود.
    آیا تاحالا تلسکوپی را برعکس در دست گرفته و به چیزی نگاه کرده‌اید؟ همه چیز نازک‌تر و کوچکتر از آنچه هست دیده می‌شود. امّا هنگامی که از انتهای دیگر (جهت درست) تلسکوپ نگاه کنید همه چیز بزرگتر به چشم می‌آید. افرادی که به دام بزرگ ‌نمایی و
    کوچک نمایی گرفتار می‌شوند، انگار به تمام موفقیت‌هایشان از جهت برعکس تلسکوپ و به تمام ناکامی‌هایشان از جهت درست تلسکوپ می‌نگرند.
    چه کاری می‌توان انجام داد که به این دام گرفتار نشد؟ آیا این گفته قدیمی را به یاد می‌آوردید که (جنگل دیده نمی شد، زیرا درختان مانع دیدن جنگل می شدند؟) هنگامی که یک اشتباه ما را به سوی خود می‌کشد، فراموش می‌کنیم که کلّ تصویر را در نظر بگیریم. بهتر است گاهی اوقات یک قدم عقب تر برویم و از کمی دورتر به جنگل نگاه کنیم. اسکات در مجموع برای تیمش موثر بوده است. پس اگر اشتباهاتی نیز داشته است چه باک؟

    استدلال هیجا نی
    لورا نگاهی به خانه درهم ریخته و نامرتبش می‌کند و از فکر نظافت کردن و آراستن خانه، حس خستگی و عذاب می‌کند. به خودش می‌گوید: « این کار بی فایده است. چرا باید این کار را بکنم؟ فردا دوباره روز از نو، روزی از نو.»
    ارزیابی لورا از وضعیت بر اساس حسی است که در او به وجود آمده نه آنچه واقعیت دارد. فکر کردن درباره کار سنگینی که پیش رو دارد حس بدی در او به وجود آورده امّا واقعاً وضعیت این قدر ناامید کننده است؟ در واقع، نظافت کردن خانه، برای همه
    انجام‌ پذیر است. او فقط حس می‌کند که آماده این کار نیست. بنابراین براساس این واقعیت که انجام این کار او را خسته و کوفته می‌کند، چنین نتیجه‌گیری می‌کند که کار بی فایده‌ای است.
    وقتی حس می‌کنید که انجام کاری برایتان طاقت فرساست، به این توصیه عمل کنید:
    آن کار را به اجزاء کوچکتر تقسیم کنید. سپس آنها را بر حسب اهمیتی که برایتان دارند اولویت بندی کنید. حال، نخستین کاری که در لیست‌تان قرار دارد را انجام دهید. باور کنید که با این کار احساس خوبی به شما دست خواهد داد و آماده انجام کارهای بیشتر خواهید شد. نکته مهم این است که گامی، هرچند کوچک، به سوی هدف بردارید. این نقطه شروعی خواهد بود که شما را از این احساس ناتوانی در خواهد آورد.

    بایدها و نبایدها
    دیوید در اتاق انتظار پزشکش نشسته است. پزشک هنوز به مطب نیامده و مدتی از زمان ویزیت او نیز گذشته است. دیوید که کاملاً کلافه شده، با خود فکر می‌کند: « با این مقدار پولی که به او می ‌دهم باید سر وقت به مطب بیاید. باید احترام بیشتری به بیمارانش بگذارد. باید با ملاحظه ‌تر باشد. باید ...» در پایان، آنچه در او شکل گرفته احساس خشم و آزردگی است.
    همه ما فکر می‌کنیم که کارها باید به نحو خاصی انجام شوند، امّا اگر واقع ‌بین باشیم، می‌بینیم که این طور نیست. بر روی آنچه می‌توانید تغییر دهید تمرکز کنید و اگر نتوانستید، آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیرید. سلامت ذهنی و روانی شما مهم‌تر از این است که «نحوه‌ انجام کارها باید چطور باشد.»

    برچسب ‌زنی
    دونا رژیم غذائیش را به طور کامل رعایت نکرده و کمی بیش از مقدار معین غذا خورده است. او فکر می‌کند:«همین روزهاست که از چاقی مثل خرس شوم!»
    آنچه دونا انجام داده است در واقع برچسب ناتوان و تنبل‌ زدن به خودش است. او به احتمال زیاد چنین استدلال خواهد کرد که چون نمی‌تواند وزنش را کم کند پس رژیم گرفتن بی فایده است. او اکنون در دام برچسبی که به خودش زده گرفتار آمده است. هنگامی که ما به خودمان برچسب می‌زنیم، رفتارمان را به گونه‌ای تغییر می‌دهیم که آن برچسب ایجاب می کند. البته این ویژگی می‌تواند به صورت مثبت نیز به کار گرفته شود. این کاری است که دونا می‌توانست انجام دهد تا برچسب‌زنی به نفعش تمام شود: او می‌توانست این واقعیت را در نظر گیرد که تاکنون بسیار قوی بوده است، بسیار قوی‌تر از میانگین مردم، زیرا با یکی از نیازهای اساسی بدن، یعنی خوردن، در حال مبارزه بوده است. او سپس می‌توانست خود را به خاطر اشتباهی که از هر انسانی سر می‌زند، ببخشد. این فقط یک عقب‌نشینی موقت بوده و او می‌تواند بر آن غلبه کند. او در کلّ یک آدم بسیار قوی بوده و این را با رعایت رژیم غذایی اثبات کرده است. دونا با این نحو تفکر مثبت، بلافاصله روی مدار صحیح قرار خواهد گرفت و در هدف اصلی وی که کاهش وزن می باشد بدون هیچ وقفه و خللی ادامه می دهد.

    به خود گرفتن
    پسر جین خوب درس نمی‌خواند و نمره‌های بسیارکمی می‌گیرد. او حس می‌کند که مادر بدی است. حس می‌کند که تقصیر اوست که پسرش خوب درس نمی‌خواند.
    جین تمام مسئولیت مربوط به چگونگی درس خواندن پسرش را بر عهده می‌گیرد. امّا این نکته را در نظر نمی‌گیرد که پسرش یک انسان مستقل است که نهایتاً خودش مسئول کارهایش می‌باشد. او می‌تواند تا جائی که از دستش برمی‌آید پسرش را راهنمایی کند، امّا در انتها، این پسرش است که فعالیت‌ها و اعمال خود را کنترل می‌کند. بار دیگر که در چنین وضعیتی قرار گرفتید از خود سوال کنید: «اگر این آدم کار در خور ستایش و تحسینی انجام می‌داد آیا به من امتیاز و افتخاری تعلّق می‌گرفت؟» به احتمال زیاد، پاسختان این خواهد بود که: «نه، افتخارش برای خود او خواهد بود.» بنابراین، چرا هنگامی که او کار درخور ستایشی انجام نداده است شما خودتان را سرزنش می‌کنید؟ این کار شما تغییری در رفتار او به وجود نخواهد آورد. فقط خود او می‌تواند این کار را انجام دهد.

    راه حل‌هایی که در اینجا ارائه شد برای شرایط متداولی است که ما گاهی خود را در آنها می‌بینیم. اینها را به عنوان یک مثال در نظر بگیرید و خودتان در صدد یافتن راه‌حل‌های مثبت برای افکار منفی‌تان تلاش کنید. ابتدا تشخیص دهید که جزئ کدامیک از موارد فوق هستید و سپس با آن افکار منفی مقابله کنید تا به فکر مثبت دست یابید. افکار خود را تغییر دهید، مطمئن باشید که حالتان هم از آن دنباله روی خواهد کرد. همیشه به یاد داشته باشید که شما همانی هستید که می‌اندیشید!



    منبع: انجمن روانشناسی ایران

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    گروه درمـــانی با رویکــرد شنـاختی

    نظریه شناختی- رفتاری


    نظریه شناختی، یک نظام توسعه یافته است که آرون بِک آن را ارائه داده، و بر اهمیت باور ها و افکار فرد در تصمیم گیری و تعیین رفتار و احساسات تأکید دارد.کانون توجه در درمان شناختی، درک باور های غلط و تحریف شده، و استفاده از فنونی در تغییر افکار نا مطلوب است که با احساسات و افکار فرد در هم آمیخته است.در فرایند درمان،افکار فرد که احتمالا از آن نا آگاه است و نیز اهمیت نظام باور های شخص به عنوان «طرح شناختی» مورد توجه و تأکید است.به بیان دیگرجنبه مهم درمان شناختی، «افکار خودکار» استکه فرد از آن آگاه نیست ونظام باور های او را می سازد.


    درمانگر شناختی در مشارکت با مراجعان، در نقش تربیتی و آموزشی خود ، به آنان کمک می کند تا باور های غلط خود را بشناسند و روشهایی را برای تغییر این باور ها پیشنهاد میکند. در رویکرد شناختی ،درمانگر به مراجعان تکلیف میدهد تا روشهای جدید حل مشکلات خود را مورد آزمون قرار دهند. به موازات کار مشاور که گردآوری اطلاعات برای تعیین راهبردهای درمانی است،از مراجعان خواسته می شود تا گزارشی از افکار نادرست خود ارائه دهند. در این رویکرد درمانی ،درمانگر انواع افکار نادرست و راهبرد های درمانی خاص هر یک از اختلالات و ناراحتیهای روانی، مانند اضطراب و افسرگی را طرح ریزی میکند.


    گر چه نظریه شناختی بر اساس مشاهدات بِک در کار های بالینی اش توسعه یافته است، اما او و همکارانش به شدت تحت تأثیر سایر نظریه های روان درمانی بوده اند..از جمله ، این نظریه در باب تآکید بر باورها، شباهتهای زیادی به کار آلبرت الیس و آلفرد آدلر دارد; علاوه بر آن نظریه «ساخت شخصی» کِلی و پیاژه در رشد این نظریه و درک و شناخت شخصیت نقش دارد. روانکاوی فروید ودرمان شناختی نیز از این رو که هر دو رفتار را متأثر از باور های فرد میدانند که نسبت به آنها آگاهی ندارد، یا آگاهی اندکی دارد، به یکدیگر شباهت دارند.


    شناخت درمانی در حالی که بر اهمیت عواطف و رفتار در کارکرد های روانی فرد اعتقاد دارد،اثار افکار نادرست را بر اختلالات روانی مورد برسی قرار می دهد.


    بِک در کار با مراجعان خود، تحریفها یا «خطا های شناختی» را که بر احساسات ، افکار و رفتار فرد تأثیر میگذارد، شناسایی میکند. برای تغییر این باور ها، یک ارزیابی کاملی با استفاده از ابزاری که بِک و همکارانش تهیه نموده اند، صورت میگیرد. در فرایند درمان نیز، درمانگر شناختی با مشارکت مراجع به ارزیابی تغییر رفتار می پردازد.تحقیقات متعدد تأثیر قابل ملاحظه رویکرد های شناختی را بر اختلالات روانی عمومی در مقایسه با رویکردهای رفتاری و دارودرمانی نشان داده است.





    گروه درمانی شناختی



    درگروه درمانی شناختی ، تغییرات درمانی حاصل بینشی نیست که از تعامل گروهی نشئت می گیرد، بلکه در نتیجه استفاده مراجع از راهبرد های تغییر که توسط درمانگر آموخته می شود، به وجود می آید(هولون و ایوانز،1983).بنابر این، رویکرد شناختی در هر جلسه گروهی بر تغییرات ویژه، با ساختار مشکل-مدار متمرکز است.در این قبیل الگوهای درمانی بسیار مناسب خواهد بود اگر پیش از هر جلسه ، به منظور برسی نشانه ها و تنظیم راه حل ها،تغییرات سنجیده شود; مانند پرسشنامه افسردگی بِک. علاوه بر آن ، مداخله های شناختی در گروه بر انجام تمرینهای شناختی و رفتاری تأکید دارد. برخی از گروههای شناختی ممکن است نوع خاصی نوع خاصی از فنون ،مانند حل مسئله را به کار بندند، در حالی که گروههای دیگر ممکن است برای کمک به افراد مبتلا به برخی اختلالات روانی مانند افسردگی طراحی شوند.


    برای کمک به ایجاد تغییر در مراجعان، نخست باید به تمرینهای شناختی و رفتاری در گروه پراخت،و سپس از اعضا خواست آنچه را در گروه فرا گرفته اند در خارج از گروه به کار بندند. در جلسه بعد اعضای گروه با ارائه عقاید و باور های جایگزین ، و بازخورد های مفید درباره انواع رفتارها ، از یکدیگر حمایت میکمنند.



    یکی از رویکردهای مفیدی که در گروه درمانی شناخی می توان به کار برد، تکنیک آموزشی حل مسئله است (کُوچه، 1987).کوچه در توصیف 10 تا 12 جلسه گروهی با والدین در یک بیمارستان ، شش جلسه برای آموزش مهارتهای حل مسئله به شرح زیر تبنظیم نمود:




    نخستین مرحله، به طرح مسئله اختصاص یافت تا اعضا مشکلا خود را در زندگی بیان کنند . برای مثال،«شغل من خسته کننده است نمی دانم چه کنم؟!»



    مرحله دوم، روشن کردن مشکل و به دست آوردن اطلاعات از شخصی که مشکل را طرح نموده است.«چه نوع کاری دارید؟»،«چه بخشی از شغلتان برای شما خسته کننده است؟»



    درمرحله سوم، اعضای گروه راه حلهای ممکن برای مشکل را پیشنهاد میکنند. در این هنگام، هیچ گونه انتقادی از پیشنهاد ها صورت نخواهد گرفت.



    در مرحله چهارم،عملی بودن راه حلهای پیشنهادی مورد بحث قرار می گیرد و اعضای گروه درباره اینکه کدام یک از پیشنهادها را مورد آزمایش قرار دهند،تصمیم گیری می کنند. برای مثال،مراجعی که موضوعی را از رئیس اداره درخواست کرده است در نقش خود و عضو دیگر درنقش رویس اداره صحنه رابازی میکنند و گاه ممکن است ایفای نقش متعهدانه روش مناسبی نباشد و لازم است روش دیگری آزمایش شود.



    در مرحله پنجم، مراجع پیشنهاد هایی را ک عملی تر و مناسب تر است آزمایش میکنند و در جلسه بعدی گزارش نتایج فعالیت آزمایشی خود را به روه ارائه میدهد.در این روش اعضای گروه با خطاهای شناختی خود مواجه میگردند، و برنامه های مؤثر و کارآمدی با دیگر اعضای گروه و رهبر برای مقابله با خطاهای شناختی طرح ریزی میشود.



    در رویکردهای شناختی در گروه، چندین عامل مؤثر است،مانند ارزیابی روی رفتارها و اهداف شناختی که به منظور ایجاد تغییر صورت می گیرد. اعضای گروه با مشارکت رهبر راههای جدید اندیشیدن درباره موقعیتها را پیشنهاد میکنند، و رفتارهای جدید آزمایش می شود. جربه کردن راه چاره های جدید برای مشکلات قدیمی در درون و بیرون ز گروه ، یکی از ابعاد مهم گروه درمانی شناختی است، به ویژه در آغاز جلسات گروهی، درمانگر شناختی موظف است راه های جدید فکر کردن درباره مشکلات را به اعضا آموزش دهد.




    هدف درمـــــان



    هدف اصلی درمان شناختی در گروه و به صورت انفرادی از بین بردن خطا ها و تحریفها و سوگیریها در تفکر است تا اقراد بتوانند کارامدتر عمل کنند. توجه عمده معطوف شیوه پردازش اطلاعات در فرد است که باعث می شود رفتار ها و احساسات نا سازگارانه همچنان باقی بماند.خطاهای شناخت ی افراد یا اعضای گروه به چالش کشیده میشود، مورد آزمایش و بحث قرار میگیرد تا آنکه احساسات ، رفتار وتفکر مثبت و برتری جایگزین آن گردد.


    در هدف جنبی، رمانگر شناختی روی اهداف وی

    ره ،اولویت بندی و نیز کار مشارکتی با مراجعان تمرکز میکند . اهداف می تواند بیشتر در زمبنه رفتاری، تفکری یا احساسی طرح ریزی شود.هر اندازه اهداف روشنتر و فاف تر تعریف شوند ، برای درمانگر انتخاب روشهایی برای تغییر نظام باورها ، احساسات و رفتار مراجعان ساده تر و آسان تر خواهد بود.






    درمان شناختی اختلـالـات روانی



    درمانگران شناختی در درمان بیشتر اختلالات روانی مراجعان بیش از سایر رویکردهای درمانی، کارامدترند.به ویژه در مورد افسردکی و اضطراب کلی، از رویکرد های مشخص درمانی استفاده میکنند که این رویکردها بارها در پژوهشهای مختلف مورد آزمون قرار گرفته و بر کارامدی آنها استناد شده است. اختلالات دیگری که در درمان آن می توان از رویکردهای شناختی استفاده کرد، افکار وسواسی ، اختلالات مرزی واستعمال مواد مخدر است ، به دلیل گوناگونی نوع خطا های شناختی که مراجعان در هر یک از اختلالات تجربه می کنند و به علت وجود فنون مختلف و متنوع شناختی، نمی توان کاربرد جهانی و عمومی یک روش شناخت درمانی را برای همه اختلالات روانی توصیه نمود. از رویکرد شناخت درمانی می توان به صورت فردی یا گروهی ِ خانواده درمانی و زوج درمانی استفاده کرد.








    نقــــش درمانگر



    نقش اصلی درمانگر گروه درمانی شناختی، تشکیل جلسات گروهی، به چالش کشیدن خطاهای شناختی و پخش و ارائه اطلاعات به اعضای گروه است. هرچند یک درمانگر کارامد میتواند گروه را به خوبی اداره کند، اما وجود یک همکار فواید بسیاری به همراه دارد.هنگامی که رهبر گروه اطلاعات تازه ای جهت تسهیل بحث در اختیار گروه قرار می دهد،یا با یکی از اعضا کار می کند، درمانگر می تواند با فراغ بال به مشاهده فرایند و پویاییهای گروهی بپردازد و مشاهدت خود را مورد بحث قرار دهد. افزون بر آن، عملاً دشواراست که درمانگر به تنهایی کلیه تکالیف اعضایی گروه را مرور کند، و بتواند به شیوه صحیح به آنها پاسخ مکتوب ارائه دهد.


    به طور کلی شواهد و مطالعات نشان می دهد درمان گروهی با رویکرد شناختی دارای محاسن و مزایای زیادی زیادی است،از جمله،درمان نسبتاً کوتاه مدت و در نتیجه هزینه کمتر(بر حسب نسبت درمانگر به مراجعان) است.بر خورداری از حمایت اجتماعی،عادی سازی و همگانی کردن و عمومیت بخشیدن و به ویژه به چالش گشیدن خطاهای شناختی یک دیگر در گروه از دیگر مزایای این روش است که در نهایت به مهارت آموزی جهت اصلاح باورهای غلط می انجامد. این امتیازها باعث می شود گروه درمانی شناختی از نظر مراجعان انتخابِ درمانی جالب توجه و جذابی شناخته شود.





    رابطه درمانگر و مراجع



    یکی از مهم ترین تفاوتهای درمان شناختی بِک با درمان منطقی – عاطفی الیس در عمل،تأکید بر روابط درمانی است. الیس درمانگر را بیشر به عنوان یک معلم می بیند و برقراری رابطه شخصی گرم و صمیمانه با مراجع را مفید می داند، ولی آن را اصل و اساس درمان نمی پندارد. در حالی که بک، کیفیت روابط درمانی را اساس کاربرد درمان شناختی میداند. بک بر مشاوره موفق بر اساس بسیاری از خصوصیات مطلوب درمانگران، مانند رابطه گرم توأم با خلوص، همدلی صادقانه ، پذیرش بدون قید و شرط، و توانایی ایجاد اعتماد و رابطه حسنه با مراجعان تأکید دارد.


    از نظر درمانگران شناختی، شرایط درمانی را جز در رویکرد مراجع – محوری برای ایجاد آثار مطلوب درمانی لازم ولی کافی نیست.


    درمانگران شناختی باید توانایی مفهوم سازی شناختی از مشکلات مراجعان را داشته باشند، خلاق و فعال باشند، و بتوانند مراجعان را در یک فرایند «پرسشهای سقراطی» قرار دهند و از دانش و مهارت استفاده از راهبردهای شناختی و رفتاریبرخوردار باشند تا بتوانند مراجعان را به خود – اکتشافی معنی داری که منتج بهتغییر می شود، هدایت کنند. درمانگر به عنوان یک راهنما و تسهیلگر به مراجعان کمک میکند تا درک کنند که چگونه نگرشها و باورهای آنان بر احساس و عملش تأثیر می گذارد . درمانگران ،تجارب اصلاح کننده را که به تغییر شناختی و کسب مهارتهای جدید می انجامد ترغیب میکنند(بِک و ویشار،1995). در شناخت درمانی مفروض است که تداوم تغییرات در افکار و رفتار مراجعان ، به میزان ابتکار،درک، آگاهی و تلاش آنان بستگی تام دارد.این نکته، شناخت درمانی را همانند درمان عقلانی – عاطفی 0 رفتاری الیس یک رویکرد منسجم و کامل روان درمانی جلوه می دهد.




    فرایند درمانــــی



    مراحل اساسی فرایند شناخت درمانی عبارتند از:



    1. آماده ساختن مراجعان برای درمان از طریق استدلال های شناختی.


    2. راهنمایی مراجع به آگاهی نسبت به افکاری که همراه با ناراحتیهایش تجربه می کند.

    3. به کار گیری فنون شناختی و رفتاری.

    4. شناسایی و به چالش کشیدن شناختها به وسیله فرایند قرار گرفتن در موقعیتهای دشواری که جنین افکاری را بر می انگیزند.

    5. برسی باورها و پیش فرضها از طریق آزمایش آنها در واقعیت.

    6. آماده ساختن مراجعان از طریق آموزش مهارتهای صحیح برخورد،که مانع از بازگشت آن گردد.




    درمانگران شناختی در کمک به مراجعان در آزمون اعتبار شناختهای خود،می توانند از دامنه وسیعی از راهبردهای درمانی استفاده کنند. آنان می توانند از فنون شناختی و رفتاری متعددی که بسیاری از آنها توسط درمانگران منطقی – عاطفی – رفتاری و رفتار درمانگران مورد استفاده قرار می گیرد، بهره مند شوند.





    فنون شناختـــی



    بسیاری از فنون شناختی که در درمان منطقی-عاطفی- رفتاری الیس مورد استفاده قرار می گیرد، در درمان شناختی به کار گرفته می شود،مانند به چالش کشیدن افکار مراجعان به منظور شناخت باورهای خود. افزون بر آن ، درمانگران شناختی جهت کاوش در زمینه تحریفهای شناختی خود به مراجعان کمک میکنند،وبه آنان یاری می دهند تا صحنه های موفقیت آمیز و مثبت تری را جایگذین تصورات منفی ذهن خود کنند. مراجعان مکرر در تمرینهای شناختی شرکت میکنند.





    فنـــون رفتـــــاری



    درمان شناختی همتنند درمان منطقی- عاطفی- رفتاری از بسیاری از فنون رفتاردرمانی به میزان بالایی استفاده میکند. در نهایت مراجعان یاد می گیرند که تعابیر واقعی و عملی را جایگذین شناختهای سوگیرانه کنند ، آنان همچنین می آموزند که باورهای بدون کارکرد و پیش فرضهایی را که باعث تحریف تجارب آنها می شود تغییر دهند. برخی از این فنون عبارتند از: جرئت آموزی، تمرینهای رفتاری، روشهای آرام سازی روانی، آموزش مهارتهای اجتماعی، تمرینهای حمله به احساس شرمساری ،تکلیف شب و کتاب درمانی.


    درمانگران شناختی عموماً از تکلیف دادن متناسب با مشکل خاص استفاده میکنند. درمانگر معمولا ً در طول جلسات نقش مستقیم و هدایت کننده دارد. هدف از تکلیف دادن در درمان شناختی، صرفا ً آموزش مهارتهای جدید نیست، بلکه قادر ساختن مراجعان به آزمودن باور های خود در موقعیتهای زندگی واقعی نیز میباشد، وبر تکلیفهای خود – یاری دهنده در جهت تداوم مسائل مطرح شده در جلسه درمان تأکید می شود.


    درامن شناختی تا حدود زیادی یک الگوی روانی آموزشی است، زیرا بر درمان به عنوان یک فرایند یادگیری ،و کسب راههای مؤثر برای مقابله با موقعیتهای دشوار تأکید می کند.تمرکز بر آموزش در سراسر درمان تداوم دارد . در پایان فرایند درمان، مراجعان اطلاعاتی را می آموزند ککه آنان را قادر می سازد به طور کارامد با هرگونه بازگشتی مقابله کنند. آنان آنچه را آموخته اند (رفتاری و شناختی) مرور می کنند و از طریق روشهای ایفای نقش و انجام تکلیف، فرصت حفظ و بقای مهارتهای جدیدی را که کسب کرده اند، افزایش می دهند تا اینکه از هرگونه لغزش به الگوهای قدیمی و ناکارامد پیشگیری کنند.





    کاربرد شناخت درمــــــانی


    در ابتدا شناخت درمانی به عنوان رویکرد درمان افسردگی شناخته شد. سپس تحقیقات گسترده ای اثر بخشی آن را در درمان اختلالات اضطرابی نیز تأیید کرد. بر اساس تحقیقات اتیلیو، فریمن و دیگران(1992)، امروزه شناخت درمانی در درمان دامنه وسیعی از اختلالالت رایج ذر حوزه بهداشت روانی، مؤثر واقع شده است. یکی از امتیاز های رویکرد شناختی آن است که تعداد جاسات درمانی آن تقریبا ً محدود است. این تحقیقات نشان میدهد که تا پایان 12 یا حد اکثر20 جلسه درمانی، تعداد زیادی از نشانه های اختلالات کاهش می یابد.


    داتیلیو و فریمن دامنه مشکلات بالینی را که با این رویکرد قابل درمان است، بسیار گسترده می دانند، این مشکلات عبارتند از: اختلالات اضطرابی تعمیم یافته ، اضطراب عملکردی، ترسهای اجتماعی ، حملات ناشی از وحشت وهراس، درد های مزمن، اختلالات استرس پس از وقوع حادثه ، اختلالات سازگاری، اختلالات خوردن،کارکرد های نا مطلوب زناشویی و خانوادگی،و در مواردی نیز اختلالات اسکیزوفرنی.





    منبـــــع

    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    350
    تشکـر
    132
    تشکر شده 584 بار در 158 پست
    میزان امتیاز
    11

    مثبت نگــری با رویکـرد شنـاختی - رفتــاری

    مثبت نگری.jpg

    درمانگرهای شناختی معتقدند که انگاره‌های تفکر منفی موجب افسردگی و نگرانی می‌شوند. آنها می‌گویند وقتی مثبت‌تر و واقع‌بینانه‌تر بیندیشید از عزت نفس و کارآیی بیشتری برخوردار می‌شوید.


    نظر اصلی بوسکالیا (تمدن، ١٣٧١) این است که عشق آموختنی است و هر کس می‌تواند و باید عشق ورزیدن را بیاموزد. او در کتابش با ارایه مثال‌های زنده، شاد و مؤثر، ایمان به‌قدرت سازنده عشق را در خواننده می‌آفریند. بوسکالیا این واقعیت مسلم را در ذهن ما بیدار می‌کند که خوشبختی ما بستگی به چگونگی احساسی دارد که ما نسبت به انسان‌های دیگر داریم و این خود وابسته به گفتار، رفتار و پندار ما است و خوشبختانه همه این‌ها در اختیار ما قرار دارند. شادی واقعی را باید در ارتباط سالم و صمیمانه با اطرافیان و در همبستگی به دور از خودخواهی و در جهت اتحاد و یگانگی با یکدیگر جستجو کرد.


    راجر و مک ویلیامز (به نقل از دیوید برنز، ١٩٩٠) معتقدند یکی از فراگیرترین بیماری‌های زمانه ما تفکر منفی است. تفکر منفی بیماری مهلکی است که ذهن، احساسات و جسم انسان را مبتلا می‌سازد. افکار منفی عصبیت، اضطراب، دشمنی، خشم و خستگی تولید می‌کنند؛ برعکس، افکار مثبت موجب امیدواری، آرامش، محبت و دلگرمی می‌شوند. اگر می‌خواهیم احساساتمان تغییر کند کافی است افکارمان را تغییر دهیم تا احساسات ما به سرعت از آن تبعیت کند.


    بانیستر (١٩٨٣) با استفاده از نظریه روان‌شناسی ساختارهای شخصی، روشی را پیشنهاد می‌کند که در آن فرد، حوادث آینده را با توجه به تحلیلی که از حوادث مشابه و همانند آن دارد، پیش‌بینی می‌کند. او معتقد است که ما برای پیش‌بینی نتایج رفتار خود از سازنده‌های نقش اصلی، سازه‌هایی که توسط آنها می‌توانیم خود و وجودمان را تبیین کنیم، استفاده می‌کنیم. هرگاه به توضیح ارزش‌ها، فلسفه‌پردازی‌ها، شخصیت، داستان‌های مهم زندگی‌مان و نظایر آن می‌پردازیم، از ساختارهایی بهره می‌گیریم که دارای ارزش و اهمیتی خاص برای تصویرهای ما از خود است.

    فورستر (١٩٩١) نیز بر این باور است که اگر ارزیابی افراد از خودشان و ذهنیتی که نسبت به خود دارند مثبت باشد، از سلامت و سازگاری بیشتری برخوردار خواهند بود. لوستاین (١٩٩٦) در مواجهه با مراجعانی که رفتارهای ضداجتماعی داشتند، از روش مثبت‌نگری به‌عنوان یک فن رفتاری سخن می‌گوید. در این روش انگاره‌های رفتاری منفی فرد اصلاح و رفتار مناسب به صورت مداوم ارایه می‌شوند. طی بررسی‌هایی که روان‌شناسان اجتماعی انجام داده‌اند، شواهدی مبنی بر تأکید روی تجارت مثبت زندگی فرد به‌دست آمده است. (آیزن، ١٩٨٧: تایلر و براون، ١٩٨٨) آیزن (١٩٨٧) در پژوهش خود بدین نتیجه رسید که تجارب اجتماعی بر روند اندیشه و تفکر فرد تأثیر می‌گذارند. در پژوهش ایزن شواهد دیگری نیز موجود است که نشان می‌دهد آثار رفتارهای مثبت می‌تواند بر سازماندهی شناخت‌ها و انعطاف‌پذیر بودن این سازماندهی مؤثر باشد، یعنی روندی که طی آن فرد به تجدیدنظر در برداشت‌های خود از شخصیتش می‌پردازد. تایلر و براون (١٩٨٨) نیز در پژوهش خود بدین نتیجه رسیدند که گرایش و پرداختن به جنبه‌های مثبت وجود خود، با بهداشت روانی و سلامت شخص سازگار است. شوارتز (١٩٨٦) شواهدی مبنی بر تأکید بر جنبه‌های مثبت ارایه می‌کند. شوارتز می‌گوید: «پژوهش‌های اخیر شناختی – رفتار انسان نشان می‌دهد هرگاه بر جنبه‌های مثبت افکار بیشتر تأکید شود، عملکرد گروه تقریباً یک و نیم برابر زمانی است که بر جنبه‌های منفی افکار گروه تأکید می‌شود. (ص ٥٩١)


    هولستاین (١٩٩٧) بر این باور است که در درمان به جای تأکید و کار کردن بر صفات بیمارگونه مراجع باید به تقویت نقاط قوت او پرداخت. زیرا مراجعان احساس کامل بودن نخواهند کرد مگر آنکه نقاط قوت آنها، و نه مشکلاتشان، محور روش درمانی قرار گیرد.


    برنز (١٩٩٠) می‌کوشد تا ما این اصل مهم شناخت درمانی یعنی اهمیت فکر و ارتباط آن را با احساس، احوال، رفتار و به‌طور کلی زندگی درک کنیم. وی می‌گوید: اگر می‌خواهید احساس بهتری داشته باشید، باید بدانید و درک کنید که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی‌های شما هستند که احساسات شما را به‌وجود می‌آورند. شما می‌توانید اندیشه، احساس و رفتار خود را تغییر دهید. این اصل ساده و در عین حال انقلابی می‌تواند شما را در تغییر زندگی خود یاری دهد.



    ارتبــاطات خانوادگی

    معمولاً افراد دچار صرع دارای ارتباطات خانوادگی کمتری بوده و بیشتر از سایرین در انزوا هستند که این امر علل مختلفی دارد. بسیاری از افراد مبتلا به صرع را باید تشویق نمود که نسبت به خود و بیماری‌شان به‌طور مثبت فکر کنند و از اضطراب‌هایشان کم نمایند. اهمیت زیادی دارد که نگذاریم صرع به‌طور نامناسبی بر زندگی فرد اثر گذاشته و آن را به هم بریزد.
    بیماران مبتلا به صرع باید در مورد وجود این بیماری به همسر خود اطلاع دهند. هیچ دلیلی وجود ندارد که همسر چنین افرادی با فهمیدن این موضوع تقاضای جدایی نماید. زمان و چگونگی گفتن این موضوع می‌تواند برای بسیاری از افراد مشکل باشد؛ اما احتمالاً گفتن این موضوع در هنگام ماه عسل، می‌تواند ناخوشایند باشد و بهتر است قبلاً چنین صحبت‌هایی انجام شده باشد. همیشه باید جنبه‌های مثبت بیماری را مورد تأکید قرار دهیم (یعنی مواردی مثل اینکه بیماری صرع به فرزندان به ارث نمی‌رسد، این بیماری به راحتی قابل کنترل است و اینکه این بیماری منجر به بیماری‌های روانی نمی‌شود). افراد مبتلا به صرع می‌توانند به خوبی تشکیل خانواده داده و فرزندان سالمی را به‌وجود آورند.



    بیمــاری روانـــی

    ارتباط بین بیماری روانی و حملات صرع بسیار پیچیده می‌باشد. در گذشته به بیماری صرع به‌عنوان یک نوع بیماری روانی نگاه می‌شد، اما امروزه صرع را یک بیماری فیزیکی مغزی محسوب می‌کنند.


    با این حال، وجود بیماری روانی در افراد مبتلا به صرع غیرشایع نمی‌باشد. فرد مبتلا به صرع در معرض بسیاری از فشارهای اجتماعی قرار دارد و احتمال زیادی دارد که بیکار و مجرد باشد. بنابراین تعجبی ندارد که در این افراد، اضطراب و افسردگی شایع باشد. گرچه، هم بروز تشنج‌ها و هم خود داروهای ضدصرع می‌توانند این افسردگی را در آنها تشدید نمایند.
    به‌ندرت، بیمارانی که دچار صرع لوب گیجگاهی (تمپورال) هستند، در دوره‌هایی ممکن است دچار بیماری‌هایی شبیه اسکیزوفرنی و پارانوئید شوند. این دوره‌ها معمولاً کوتاه بوده و معمولاً بعد از بروز یک تشنج ایجاد می‌شوند. ارتباط دقیق بین صرع لوب گیجگاهی و بیماری روانی هنوز به‌درستی روشن نشده است.
    بعضی از بیماری‌های روانی و صرع دارای یک علت مشترک هستند، برای مثال، صدمات مغزی شدید در هنگام تولد ممکن است منجر به بروز تشنج، مشکلات شخصیتی و بیماری روانی شود. در چنین مواردی،‌ این صرع نیست که باعث مشکلات روانی شده است بلکه یک علت زمینه‌ای باعث بروز هر دو مشکل شده است.
    امضای ایشان
    همــانگونه که روز ِ خــوب خــواب خوش در پـی دارد
    زندگی هــم اگـــر بـــه خوبی سپــری شود
    مرگی آمرزیده و آرام در پی خواهـد داشت


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد