نوشته اصلی توسط
نازنین1
یه مدت خودمو خیلی درگیر کار کرده بودم و قبول دارم خوب بهش رسیدگی نکردم. همین موقعها بود که این زنه برای یه کار اداری به شوهرم زنگ زد تا براش کاری انجام بده و از همون موقع ارتباطشون شروع شده من بعد از شش ماه فهمیدم که کیه و جریان چیه. چون هر بار که شک میکردم چنان خودشو طلبکار میگرفت که عذاب وجدان میگرفتم چرا به شوهرم بی اعتمادم. البته بگم وقتی همون یکسال قبل توقعاتشو گفت من از کارم دست کشیدم خیلی تلاش کردم که همون چیزی باشم که میخواد ولی انگار بهش وابسته شده. به هیچ عنوان زیر بار نمیره که کارش اشتباه بوده و میگه کاری بوده. بعد باز گفت یه کم برا زندگیمون ازش مشاوره گرفتم. اونا یه بار خونمون اومدن و دیدم که از اون زنای لوند زندگی خراب کنه برای همین با رفت وآمد باهاشون مخالفت کردم البته نمیدونستم تلفنی در ارتباطن. همینو همش تو سرم میزنه که تو اهل رفت وآمد نیستی. مردمو دوست نداری ,...