نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: حس تنفر از دیگران

4465
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    حس تنفر از دیگران

    در زندگي زخمهايي هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا مي خورد و مي تراشد، اين دردها را نمي شود به کسي اظهار کرد..............................

    سلام
    دوستان من دارم دیوانه میشم
    قبلا یه تاپیک در رابطه با بیماری هراس اجتماعی زده بودم
    از همه چیز و همه کس بریدم...امروز زدم همه شماره های آشنا رو پاک کردم اکانتم هم از همه برنامه های گوشی پاک کردم
    از آدم های دور و برم بدم میاد.....
    من از همین شهرم...اما همه چیز این شهر برام غریبانه ست
    کسی نیست که نگاهش برام آشنا باشه...که صداش...که حرف هاش....
    کسی زبانم رو نمیفهمه
    من متعلق به اینجا نیستم انگار ....

    این شهر با همه آدم هاش به طرز وحشتباری غریبانه ست!

    بچه ها !
    دارم از درون آتیش میگیرم...
    سنگیــــــنم...از حرفهای نگفته ای که اینهمه ســــــال به دوش کشیدم
    دلم دوست می خواد
    دلم صحبت می خواد.....
    آدم های جدید..........

    اگه جایی گروهی دارید در باب مشکلات روانی جهت همصحبتی لطفا لینکش رو برام بذارید

  2. 3 کاربران زیر از hanieh.2020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17503
    نوشته ها
    88
    تشکـر
    36
    تشکر شده 70 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    مشکل شما چیهدقیقا؟
    ادبیاتتون خوبه ولی مشکلتون رو واضح بازگو نمیکنه.

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    گروه انرژی مثبت

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    سلام هانیه جان
    تاپیک قبلیتون رو هم خونده بودم، ببخشید که مستقیم میگم،
    اما راستش به نظر میاد بیشتر از اینکه برای مشکلت راه حل بخوای، همدردی میخوای

    شما یجورایی به خاطر عدم توانایی در برقراری ارتباط مناسب،
    میخوای همه آدمایی که میشناسی رو حذف کنی و یسری آدم جدید اضافه کنی!
    فکر نمیکنی بهتر باشه بجای پاک کردن صورت مسئله سعی کنی همون روابط موجود رو بهبود بدی؟
    چون تا وقتی نتونی ضعفتو در برفراری ارتباط اصلاح کنی شرایط تغییر چندانی نمیکنه

    به نظرم دقیقا مشکلت همون ترسیه که میگی،
    اما اگه ترستو قبول کنی و فکر کنی نمیشه باهاش مقابله کرد ، واقعا کسی نمیتونه برات کاری بکنه...

    ببین کاملا درک میکنم برای کسی که 20سال جمع گریز بوده چقدر میتونه سخت باشه بخواد تغییر کنه
    اما خوبی مشکل تو اینه که برقراری روابط احتماعی مناسب یک "مهارته" ، یعنی با تمرین و مشاوره قابل اکتساب و یادگیری هست
    پس شما محکوم نیستی که تا آخر عمر همینجوری بمونی، میتونی تغییرش بدی، البته اگه خودت بخوای و براش تلاش کنی

    حالا اگه جسارتشو داری و خودت فکر میکنی میشه بگو تا درمورد مشکلت بیشتر صحبت کنیم
    امضای ایشان



  6. 2 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12914
    نوشته ها
    271
    تشکـر
    214
    تشکر شده 178 بار در 112 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساینا91 نمایش پست ها
    مشکل شما چیهدقیقا؟
    ادبیاتتون خوبه ولی مشکلتون رو واضح بازگو نمیکنه.
    دوست عزیز ایشان گفتن که هراس اجتماعی دارن( agrophobia)

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    درست مثل قبلا من...
    حرفاتون رو واسه خودتون بنویسید
    با کلمات بازی کنید
    بعد پاره ش کنید
    بگید امروز این مشکلم تموم شد رفت

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17503
    نوشته ها
    88
    تشکـر
    36
    تشکر شده 70 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Shadi.hedayat نمایش پست ها
    دوست عزیز ایشان گفتن که هراس اجتماعی دارن( agrophobia)
    میدونم شادی جان.ولی مایل باشت میتونن بیشتر توضیح بدن شاید بتونیم کمکی کنیم
    همه ی ما تو مواقع خاصی دچار فوبیای اجتماعی میشیم که باید ریشه یابی شه علتش و حل شه

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساینا91 نمایش پست ها
    مشکل شما چیهدقیقا؟
    ادبیاتتون خوبه ولی مشکلتون رو واضح بازگو نمیکنه.
    عزیزم مشکلم هراس اجتماعیه
    قبلا یه تاپیک درموردش زده بودم و مفصل توضیح دادم ..کسی اهمیت نداد
    این بیماری یا اختلال، هرچی که داشتم رو ازم گرفت...دوست داشتن...لذت...شادی...اعتقاد...ز ندگی... جوونیم!!! همه چیییییییز رو ازم گرفت و به مرز افسردگی کشوندم
    حتی خدا هم از زندگی م خط خورد....هیچ پناهی ندارم...نمیتونم با کسی درموردش صحبت کنم...با پدر و مادرم سربسته درموردش حرف زدم اما جدی نمیگیرن
    نمیتونم هم تنهایی مرکزی جایی مراجعه کنم
    از وقتی یادم میاد این مشکل رو داشتم..اما از وقتی خودم رو شناختم شدت گرفت...هرچقدر میگذره بدتر از قبل میشه..تو این یک سال اخیر به اوج رسید...کناره گیری از درس و نشستن توی خونه فرصت بیشتری ایجاد کرد برای فکر و خیال...و دامن زد به بیماری م
    حالا تصمیم گرفتم که ادامه تحصیل بدم..اما میترسم..مرددم...میترسم اون فضای سنگین و حضور جنس مخالف و کنفرانس دادن ها و ارایه ها تنش و خوف ایجاد کنه و اوضاع بدتر از قبل بشه...از طرفی حس انجام هیچ کاری رو ندارم..میترسم درس و دانشگاه کسل تر و بی حوصله ترم کنه
    اما دیگه نمیتونم به این وضعیت نشستن توی خونه و دس روی دست گذاشتن رو تحمل کنم
    نمیدونم چیکار کنم دقیقا؟! اصلا قدرت تمرکز و تصمیم گیری ندارم

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    سلام هانیه جان
    تاپیک قبلیتون رو هم خونده بودم، ببخشید که مستقیم میگم،
    اما راستش به نظر میاد بیشتر از اینکه برای مشکلت راه حل بخوای، همدردی میخوای

    شما یجورایی به خاطر عدم توانایی در برقراری ارتباط مناسب،
    میخوای همه آدمایی که میشناسی رو حذف کنی و یسری آدم جدید اضافه کنی!
    فکر نمیکنی بهتر باشه بجای پاک کردن صورت مسئله سعی کنی همون روابط موجود رو بهبود بدی؟
    چون تا وقتی نتونی ضعفتو در برفراری ارتباط اصلاح کنی شرایط تغییر چندانی نمیکنه

    به نظرم دقیقا مشکلت همون ترسیه که میگی،
    اما اگه ترستو قبول کنی و فکر کنی نمیشه باهاش مقابله کرد ، واقعا کسی نمیتونه برات کاری بکنه...

    ببین کاملا درک میکنم برای کسی که 20سال جمع گریز بوده چقدر میتونه سخت باشه بخواد تغییر کنه
    اما خوبی مشکل تو اینه که برقراری روابط احتماعی مناسب یک "مهارته" ، یعنی با تمرین و مشاوره قابل اکتساب و یادگیری هست
    پس شما محکوم نیستی که تا آخر عمر همینجوری بمونی، میتونی تغییرش بدی، البته اگه خودت بخوای و براش تلاش کنی

    حالا اگه جسارتشو داری و خودت فکر میکنی میشه بگو تا درمورد مشکلت بیشتر صحبت کنیم
    سلام دوست عزیزم
    راه حل می خوام اما تنهایی نمیتونم برم دنبالش..کسی رو ندارم
    مشکل اصلی اینی که شما میگی نیست
    من بیماری م که هراس اجتماعیه منو به اینجا کشوند...یعنی تنفر از همه چیز و همه کس
    دوستانم هم همیشه معدود بودن..اما همون چند نفر هم یا نبودن یا اگه بودن دنیامون فرسنگ ها با هم فاصله داشت ...
    فکر میکنم بهترین راه حذف این آدم ها باشه و وارد کردن آدم های جدید تو زندگیم....اما اینم واقعا برام مشکله
    من دیگه بریدم...به واسطه چندین سال یدک کشیدن این مشکل و حال دچار شدن به افسردگی
    ممنونم دوست دارم واقعا صحبت کنم درموردش....کجا میشه صجبت کنیم؟؟

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش می کنم بخونید (همه بیاین تو)

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    درست مثل قبلا من...
    حرفاتون رو واسه خودتون بنویسید
    با کلمات بازی کنید
    بعد پاره ش کنید
    بگید امروز این مشکلم تموم شد رفت
    قبلا این کارو میکردم...فایده ای نداشت..که بدتر هم شد..
    شما بهبود پیدا کردید؟؟
    میشه یکم بیشتر درموردش بگید

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    من پر از حرفایی بودم که نمیتونستم بگم و یا واسه گفتنشون سرزنش میشدم
    اما وقتی مینوشتم سبک تر میشدم
    بعضی وقتام لازمه و ضروریه واسه خدا نامه بنویسید
    دوست گرامی مشکل اکثر آدما اینه که وقتی به خواسته هاشون نمیرسن
    میگن:نشد،نمیشه،خدا دوستم نداره و...
    ولی واقعیت اینه که خواسته هاشون مطابق با حکمت و مصلحت الهی نیست
    با کلمات بازی کنید...غصه هاتون رو بنویسید و روشون خاک بریزید
    بگید غصه هام مردند
    امروز تولد شادی هامه
    یک تولد واقعی برای شادهاتون بگیرید
    بخندید...
    بگید از امروز دیگه خوشبختم
    جملات مثبت رو حتما بخونید
    و توصیه میکنم در گروه انرژی مثبت کاربر بشید
    چون اونجا جملات مثبت نوشته میشه

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16953
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    353
    تشکر شده 330 بار در 225 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    عزیزم شما حتما باید به یه روانشناس مراجعه کنی
    منم همین کارو کردم
    اون خیلی قشنگ راه و چاهو بتون نشون میده و علت یابی میکنه
    اینجا بیشتر فقط میتونی درددل کنی
    مشکلت از پایه حل نمیشه
    چرا نمی تونی بری؟

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    خیلی سعی کردم بهتون بگم
    ولی فایده ای نداشت
    اینجا قرار نیست همه شبیه هم باشن
    این دنیا کوچیکتر از چیزیه که فکرشو کنید
    میخوام بگم...این راه فقط حریص ترتون میکنه که بد باشید
    که یه روزم یه نفر دیگه از شما انتقام بگیره و این بازی ادامه داشته باشید
    بیاید این پرونده رو ببندید
    ببخشید
    تا آرومتر شید

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حس تنفر از دیگران


  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17503
    نوشته ها
    88
    تشکـر
    36
    تشکر شده 70 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    هانیه جان حدس میزنم که توی خانواده سردی باشی.اعضای خانواده ت به همدیگه محبت نمیکنن و ارتباط کمی با هم دارین درسته؟
    راستش اینکه ما فردی اجتماعی یا ضد اجتماعی باشیم بیشتر به خانواده برمیگرده.یعنی پدر مادر بالهای فرزندشون رو میچینن و اون رو مثل خودشون بار میارن بدون اینکه توجه کنن چیزی که هستن در سطح اجتماع ایران قابل قبول هست یا نه
    نکته ی بعدی برمیگرده به خوده آدم.یعنی شما باید خودتان به خودتون کمک کنید.من هیچوقت دوست ندارم به پدر مادر متکی باشم چون اگه نتونن بهم کمک کنن پشتم رو خالی حس میکنم.پس سعی کنید به خودتون متکی باشین و همیشه فک نکنین که پدر مادر به شما بدهکارن و حتما باید مشکلتون رو با اونها درمیون بزاری
    اگه امکان مالیشو داری حتما برو پیش روانپزشک.
    عزیزم تو باید خودت رو دوست داشته باشی تا بتونی بقیه رو هم دوست داشته باشی.یه کاری کن که عاشق خودت شی.چه میدونم برو یه ساز رو یاد بگیر.یه تغییری تو چهرت بده مثلا اگه دماغتو دوس نداری برو عمل کن چه اشکالی داره.سعی کن وارد جمع شی خودت رو تحت فشار بزار حتی اگه حرفم نمیزنی تو جمع باش.
    کاری کن که عاشق خودت بشی.یه کاره مفید بکن.زود باش عجله کن روزهای زندگیت داره میره سعی کن از بودن در کنار آدمها و خانواده و دوستانت لذت ببری.

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    من پر از حرفایی بودم که نمیتونستم بگم و یا واسه گفتنشون سرزنش میشدم
    اما وقتی مینوشتم سبک تر میشدم
    بعضی وقتام لازمه و ضروریه واسه خدا نامه بنویسید
    دوست گرامی مشکل اکثر آدما اینه که وقتی به خواسته هاشون نمیرسن
    میگن:نشد،نمیشه،خدا دوستم نداره و...
    ولی واقعیت اینه که خواسته هاشون مطابق با حکمت و مصلحت الهی نیست
    با کلمات بازی کنید...غصه هاتون رو بنویسید و روشون خاک بریزید
    بگید غصه هام مردند
    امروز تولد شادی هامه
    یک تولد واقعی برای شادهاتون بگیرید
    بخندید...
    بگید از امروز دیگه خوشبختم
    جملات مثبت رو حتما بخونید
    و توصیه میکنم در گروه انرژی مثبت کاربر بشید
    چون اونجا جملات مثبت نوشته میشه
    تا یک سال پیش کارم همین بود..درد دل و صحبت با خدا و گریه و ...
    اثری نداشت
    اون زمان هم که اعتقاد داشتم خودمو گول میزدم...به آرامش کذب لحظه ای دست پیدا میکردم و ساعاتی بعد روز از نو روزی از نو
    با نوشتن و تمرکز رو مسائل دردی دوا نمیشه که بدتر هم میشه
    من درمان میخوام..نه تسکین و توسل به موهومات و آرامش کذب و دروغین

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.74 نمایش پست ها
    عزیزم شما حتما باید به یه روانشناس مراجعه کنی
    منم همین کارو کردم
    اون خیلی قشنگ راه و چاهو بتون نشون میده و علت یابی میکنه
    اینجا بیشتر فقط میتونی درددل کنی
    مشکلت از پایه حل نمیشه
    چرا نمی تونی بری؟
    یک بار رفتم مشاوره...فقط یه سری حرف های تکراری زد که گوشم همیشه از شنیدنشون پر بود...حوصلمو سر برد
    روانشناس خوب تو شهرم سراغ ندارم...کسی رو هم ندارم بهم معرفی کنه
    میخوام برم پیش روانپزشک

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    خیلی سعی کردم بهتون بگم
    ولی فایده ای نداشت
    اینجا قرار نیست همه شبیه هم باشن
    این دنیا کوچیکتر از چیزیه که فکرشو کنید
    میخوام بگم...این راه فقط حریص ترتون میکنه که بد باشید
    که یه روزم یه نفر دیگه از شما انتقام بگیره و این بازی ادامه داشته باشید
    بیاید این پرونده رو ببندید
    ببخشید
    تا آرومتر شید
    مسئله اون چیزی نیست که شما فکر میکنید
    از کسی ضربه نخوردم..مشکل من هیچ دلیل خارجی ای نداری
    ریشه ش درون خودمه...باید از ریشه حل بشه

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    من دنبال انتقام از کسی نیستم عزیز
    تنها دشمن من خود ِ منم

  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساینا91 نمایش پست ها
    هانیه جان حدس میزنم که توی خانواده سردی باشی.اعضای خانواده ت به همدیگه محبت نمیکنن و ارتباط کمی با هم دارین درسته؟
    راستش اینکه ما فردی اجتماعی یا ضد اجتماعی باشیم بیشتر به خانواده برمیگرده.یعنی پدر مادر بالهای فرزندشون رو میچینن و اون رو مثل خودشون بار میارن بدون اینکه توجه کنن چیزی که هستن در سطح اجتماع ایران قابل قبول هست یا نه
    نکته ی بعدی برمیگرده به خوده آدم.یعنی شما باید خودتان به خودتون کمک کنید.من هیچوقت دوست ندارم به پدر مادر متکی باشم چون اگه نتونن بهم کمک کنن پشتم رو خالی حس میکنم.پس سعی کنید به خودتون متکی باشین و همیشه فک نکنین که پدر مادر به شما بدهکارن و حتما باید مشکلتون رو با اونها درمیون بزاری
    اگه امکان مالیشو داری حتما برو پیش روانپزشک.
    عزیزم تو باید خودت رو دوست داشته باشی تا بتونی بقیه رو هم دوست داشته باشی.یه کاری کن که عاشق خودت شی.چه میدونم برو یه ساز رو یاد بگیر.یه تغییری تو چهرت بده مثلا اگه دماغتو دوس نداری برو عمل کن چه اشکالی داره.سعی کن وارد جمع شی خودت رو تحت فشار بزار حتی اگه حرفم نمیزنی تو جمع باش.
    کاری کن که عاشق خودت بشی.یه کاره مفید بکن.زود باش عجله کن روزهای زندگیت داره میره سعی کن از بودن در کنار آدمها و خانواده و دوستانت لذت ببری.
    سرد نیستن با محبتن...اما من چون فرد درونگرایی هستم نمیتونم حرف هایی که تو سینه دارمو مستقیما بهشون بزنم..یعنی نمیدونن درد واقعی من چیه...دیروز بعد مدتی اصرار پدرم راضی شد که ببرتم پیش روانپزشک...فقط نمیدونم جلو پدرم چطور مشکلم رو با دکتر درمیون بذارم..دوست ندارم کسی باخبر باشه از دردم
    دقیقا من خانوادم رو در جهت این مشکل تا حد زیادی مقصر میدونم...یه کمش برمیگرده به ژنتیک اما حد زیادی مربوط به تربیت و یادگیری هست..همیشه سرزنششون میکنم چرا از بچگی اعتماد به نفس رو در من تقویت نکردن..کلاسی..هنری..جایی....حت ی اگه دوست هم نداشتم باید به زور من رو تو این محیط ها قرار میدادن..
    من خیلی دلگیرم ازشون
    درست میگی....می خواستم ماه پیش برم باشگاه ولی مشکلی برای پام پیش اومد و نشد که ورزش کنم
    کلاس هنری هم خیلی میتونه تاثیر گذار باشه تو اعتماد به نفس اما من واقعا بی حس و کرخت شدم..علاقه و میلی به هیچ چیز ندارم

  23. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17503
    نوشته ها
    88
    تشکـر
    36
    تشکر شده 70 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    نقل قول نوشته اصلی توسط hanieh.2020 نمایش پست ها
    سرد نیستن با محبتن...اما من چون فرد درونگرایی هستم نمیتونم حرف هایی که تو سینه دارمو مستقیما بهشون بزنم..یعنی نمیدونن درد واقعی من چیه...دیروز بعد مدتی اصرار پدرم راضی شد که ببرتم پیش روانپزشک...فقط نمیدونم جلو پدرم چطور مشکلم رو با دکتر درمیون بذارم..دوست ندارم کسی باخبر باشه از دردم
    دقیقا من خانوادم رو در جهت این مشکل تا حد زیادی مقصر میدونم...یه کمش برمیگرده به ژنتیک اما حد زیادی مربوط به تربیت و یادگیری هست..همیشه سرزنششون میکنم چرا از بچگی اعتماد به نفس رو در من تقویت نکردن..کلاسی..هنری..جایی....حت ی اگه دوست هم نداشتم باید به زور من رو تو این محیط ها قرار میدادن..
    من خیلی دلگیرم ازشون
    درست میگی....می خواستم ماه پیش برم باشگاه ولی مشکلی برای پام پیش اومد و نشد که ورزش کنم
    کلاس هنری هم خیلی میتونه تاثیر گذار باشه تو اعتماد به نفس اما من واقعا بی حس و کرخت شدم..علاقه و میلی به هیچ چیز ندارم
    مطمعنا خانواده مقصر هستن ولی نه 100 درصد.
    ورزش یوگا خیلی خوبه واسه اینکه درونت آرامش پیدا کنه.یوگا یکی از ورزشیاییه که جسم و روحتو باهم ارتقا میده.با روحیه ت هم احتمالا سازگاریه بیشتری داره.چون تو سکوت برگزار میشه و در عین حال دوستانی میتونی پیدا کنی.

  24. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17503
    نوشته ها
    88
    تشکـر
    36
    تشکر شده 70 بار در 42 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    غزیزم به روانپزشکت بگو که پیش پدرت راحت نیستی.اون خودش از پدرت میخواد که بیرون منتظرت باشه

  25. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    ببخشید مثل اینکه تاپیک ها اشتباه ثبت شدند....من عذر میخوام واقعا
    ولی آخه چطوری ؟!که دقت کردم

  26. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19634
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس تنفر از دیگران

    مرسی ساینا جان

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اگر توی خیابون خودتو ببینی بهش چی میگی؟
    توسط مرسانا 19 در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 58
    آخرين نوشته: 12-16-2015, 09:46 PM
  2. افکار تکراری و آزاردهنده من
    توسط elahe_naz در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-11-2014, 10:16 AM
  3. پایان تو
    توسط آنارشیست در انجمن سایر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-05-2014, 08:31 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد