سلام.
من یه جوون هستم که بعد از یه اتفاقی که توی 5 ماه پیش افتاد یه سری مشکلاتی برام پیش اومد. اون اتفاق درگیری بین من و دوست صمیمیم بود که قبلا مشکلمو اینجا مطرح کردم که توی این تاپیک جزئیاتش هست :
http://forum.moshaver.co/f123/%D9%85...5%DB%8C-31812/
خلاصش اینه که رفیق ما، با ما کلا قطع رابطه کرده و شرایط مساعدی ندارم.
قضیه اینه که من یه آدمی بودم که بسیار شاد و پر انرژی و همیشه پر سرو صدا و دارای اعتماد به نفس لازم و... بودم. بعد از اون اتفاق همیشه احساس تنهایی و بی ارزشی میکنم. یعنی اینو حس میکنم که دوستای دیگم منو همیشه در حال پیچوندن هستن و نمیخوان باهام باشن در حالی که اخلاق من تغییری نکرده پیش دوستام.
حالت پرخاشگری دارم، عصبی تر میشم، گاهی اوقات وقتی قضیه دوستم وسط میاد فحاشی های تندی میکنم و بسیار زیاد گریه میکنم چون بخاطر یه سری مشکلاتی که دارم همه نمیتونن با من رفت و آمد کنن و دوستان صمیمی کمی دارم.یعنی 2 تا که یکیشون قهر کرده رفته یکیشون هم چند ماهه که نتونستم ببینمش.بخاطر اون قضیه گاهی اوقات احساس گناه میکنم.
قضیه به صورتیه که بخوام یا نخوام توی اکثر جاها دوستم رو میبینم ولی نمیزاره باهاش حتی حرف هم بزنم و هروقت میبینمش به یاد خاطرات و اتفاقات بد و خوب میفتم و به طرز شدیدی توی فکر فرو میرم به صورتی که همه میفهمن قضیه چیه و چرا انقدر ساکت شدم و دارم فکر میکنم.نمیتونم توضیحش بدم چون کلمه ای برای توضیح دادن این حس پیدا نمیکنم...
یه آدم خوش هیکل هستم و چهره ی مناسبی دارم ولی بعد از اون اتفاقات و اون عذابی که کشیدم دچار اضافه وزن شدم به طوری که در طول 5 این 5 ماه از این رو به اون رو شدم. حوصله ی بیرون رفتن ندارم و قالبا پای کامپیوتر هستم. گاهی اوقات خواب هایی میبینم که همراه دوستم هستم و گاها خواب خاطرات گذشته رو میبینم چون مدت زیادی رو با ایشون بودم و 4 سال دیگه ام هم درس ایشون هستم و نمیتونم با این قضیه به درستی کنار بیام و فکر میکنم دلیلش برخورد خیلی بد و تند دوستم بوده که این حسی که شبیه وابستگی هست رو در من ایجاد کرده.البته وابستگی به دوست صمیمی شاید چیزعجیبو غریبی نباشه ولی مال من روی اعصابم خیلی تاثیر گذاشته.
درضمن خواهشا نیایید بگید که دوستتو ول کن و... . خواهشا راه کاری ارائه بدید که اول این حس از بین بره تا بتونم راحت تر در این مورد فکر کنم و اگه هم راهی دارید که بتونم اون حس کینه رو از دوستم دور کنم داخل تاپیکی که لینکشو گذاشتم ارائه بدید.
ازتون خواهش میکنم که شعار ندید و راهکاری عملی ارائه بدید به بنده.هرکاری میکنم تا این اعصاب و اون رابطه سرو سامون بگیره.
مرسی بخاطر اینکه خوندید.خیلی خلاصش کردم ولی در کل حال خوبی ندارم...