سلام.من حدود 2 سال عروس یه خانواده شهرستانی شدم این خانواده بسیار بهم وابسته اند و شوهر من تک پسر خانواده ست هر روز اونا چندین مرتبه باهم در ارتباط اند (تک تک اعضا ی خانواده) بدون اینکه حالی از من بپرسن فقط وقتی کار دارند با من تماس میگیرند.چند وقتی هست که از شهرستان مراجعت کردند تهران و در محله ی ما ساکن شدند و اصرار دارند هر شب پیش هم باشیم من کارمندم واقعا سختمه در ضمن میترسم از این همه نزدیکی که باعث شروعدخالت در زندگی م بشه.مادرشوهرم مدام برنامه میریزه برام هر بارم که محترما رد میکنم یا بهانه ی کاری رو میارم موکول میکنه که به شب دیگه ای یعنی برنامه کنسل نمیشه و اجباریه.وقتی هایی هم که ازمن ناامید میشه متوسل به همسرم میشه چون از علاقه من به پسرش خبر داره یا من میپذیرم که خودم در اون صورت حرص میخورم یا نمیپذیرم و با همسرم دعوا میشه.همسرم به شدت طرف اوناست علی رغم اینکه ادعای دوست داشتن منو داره.درمونده شدم با خانواده خودمم نمی تونم درد ودل کنم چون اونا به علت اختلاف فرهنگی مخالف ازدواج ما بودن.درمونده شدم همش احساس ندامت میکنم از این ازدواج همسرمو دوس دارم اما خانواده اش.....