نوشته اصلی توسط
کیمیا1391
سلام.باتشکرفراوان ازشما.سریع میرم سراصل مطلب.پدرمن بازنشسته دارای 3دخترو2پسراست.دخترهاازدواج کرده وخوشبختند.پسرهایکی دانشجوویکی محصل است.پدرم ازهمان جوانی به گاوعلاقه زیادی داشته والان که بازنشسته است فقط به امورگاوها می پردازد.بااینکه گاوهاازنظراقتصادی حتی ضررهم دارند.یعنی ازحقوق بازنشستگی برمیداردوبه امورانها میپردازد.درحدی است که وقتی بچه های خودس مریض میشونداصلا نگران نیست ولی اگرگاوها مریض باشندفقط نگران است ومرتب دکترمی اورد تاخوب شوند.پسربزرگش راهم بااینکه هیچ علاقه ای نداردبرای کارها دنبال خودمیبردوبهتربگویم مجبورمیکند.به حرف هیچکس هم گوش نمیدهدکه بخواهددل ازاینها بکند.میترسم جون خودراروی گاوهابگذارد.ماچه کنیم؟ البته شخصیتی غدداردوحرف حساب توسرش نمیره.مادرم هم تک وتنهامشکلات خانه رابه دوش میکشدوزن بسیارصبوری است.پدرم متولد1340است و30هم دردانشگاه بین افرادتحصیل کرده زندگی کرده واین وضعش است .دراین حداست که وقتی مادرش سه سال پیش فوت کردهمان لحظه ازبیمارستان زنگ زده ومیگوید به محمدحسین ( برادربزرگم)بره به گاوها برسد.حتی یه مسافرت یه روزه نمیتواندبرود.چون بایدبه گاوها غذابدهد.کمکمان کنیدتااوراازاین منجلاب نجات دهیم.واقعا میتوان گفت عشق به گاودارد.وداردزندگی اش راازبین میبرد.