سلام
من باز اومدم. همونی که درگیری ذهنی داشت.
من الان یک روزه که خوب شدم. اما وقتی خودم رو تو موقعیت هایی قرار میدم که قبلا واسم درگیری ذهنی ایجاد می کرد یاد این میفتم که این موقعیت ها قبلا واسم درگیری ذهنی ایجاد می کرد. یعنی اون بیماری رو ندارم اما یاد اون بیماری می افتم. یه جورایی انگار فکرم داره خودشو امتحان می کنه که خوب شده یا نه و سمت اون بیماری میره.
مثل اینکه مثلا دیروز سرما خورده بودم و خوب شدم اما یاد اون میفتم.
یعنی اون موقعیت ها منو یاد بیماری ای که داشتم میندازه. اما بیمار نیستم.
من الان نمی دونم چی کار کنم. خودم رو تو اون موقعیت ها قرار بدم یا اینکه ازشون دوری کنم؟
شاید بگین اگه دوری کنم خوب بیماری یادم می مونه چون از اون موقعیت ها هنوز فرار می کنم.
شاید بگین دوری کن تا دوباره بیمار نشی.
شاید بگین دوری نکن و بیخیال باش و وقتی تو اون موقعیت ها رفتی یاد بیماریت نباش. خوب چطوری؟ البته میشه ها. می تونم. ولی مطمئن نیستم این کار رو بکنم یا نه.
چون دو حالت داره. اگه اتفاقی یا به هدف دیگه ای تو اون موقعیت قرار بگیرم خیلی راحت تر (نسبت به حالت بعد) میشه یاد بیماری نیفتاد.
اما اگه با هدف این قرار بگیرم که بیماریم خوب شده یا نه و اینکه یاد بیماریم میفتم یا نه....
چه کاریه.... من با این هدف تو اون موقعیت قرار گرفتم خوب معلومه فکر هدفم میفتم ینی امتحان بیمار بودن یا نبودن.آخه من خودم رو بعضی موقع از عمد توی اون موقعیت ها قرار میدم که امتحان کنم که یاد بیماریم میفتم یا نه.... چون خیلی دوست دارم مثل پارسال باشم و بیخیال و بدون هیچ فکر اضافه ای تو اون موقعیت ها قرار بگیرم. میخوام مثل پارسال باشم و واسه اینکه خودم رو مطمئن کنم که خوب شدم و مثل پارسال هستم هی خودم رو تو اون موقعیات قرار میدم. می تونم حتی وقتی از روی عمد این کارو می کنم یادش نیفتم ولی این یه جور میشه کنترل کردن.
شاید بگین تا جایی که امکان داره دوری کنم. تا اینکه یه مدت بگذره و من بیماری ای که داشتم کلا از یادم بره و بعد همه چی تمومه و میشه مثل قبل. اما من دوس دارم مثل پارسال باشم و خودم رو از عمد تو این موقعیت ها قرار میدم که بگم مثل پارسالم و بهش فکر نمی کنم.
بذار اینطوری بگم. من کلا تو اتاقم درس میخونم یا تو کتاب خونه. اما بعضی موقع جوگیر میشم میرم یه جای دیگه هم به هدف تنوع هم به هدف اینکه به خودم بگم که خوب شدم. اون جا همون جاییه که من یاد بیماریم میفتم. امروز همین کارو کردم. رفتم اونجا. یکمی درس خوندم اما هی یاد این میفتادم که این موقعیت، موقعیت درگیری زایی بود. بخاطر همین بلند شدم از اونجا رفتم. یه جورایی هم دلم نمیخواست یاد بیماریم بیفتم هم یه جورایی دوس داشتم اونجا درس بخونم و یاد بیماریم نیفتم. البته شاید بگین طبیعیه تو تازه یک روزه که خوب شدی. خوب من مشکلم همینجاس. دقیقا چی کار کنم؟
خیلی لج بازم درس نمی خونم میرم دنبال اینکه بگم مثل پارسال شدم. البته من هر چی بیشتر درس بخونم و دنبال درس برم بهتره. هم بیماریم بیشتر یادم میره هم این که درسم رو می خونم.
@farokh تو هم بیا یه چیزی بگو بهم ببینم چی کار کنم. خوب شدم فقط قدم آخر مونده.