سلام.
یکی از دقت کنید( یکی از) مشکلاتم با همسرم اینکه ملاحظه نمیکنه من کنارش نشستم.موقع راندگیش.
نگرانم باردار بشم منو به کشتن بده.
ماشینی ازش سبقت بگیره.حقشو بخوره یا حق ماشین دیگه رو بخوره جلوی چشم شوهره من.
گازشو میگیره میره تا حق رو بگیره.
لایه میکشه.میپیچه جلو اون ماشین.
اون اوایل بابام که خیلی قانون مداره کنارش نشسته بود برن یه جایی.به همسرم گفته بود رانندگیت خیلی بده.حواست باشه بلایی سر دخترم نیاد.
خودم خیلی سر این موضوع اذیت میشدم.
چند بارم بهش گفتم تصادف کنی.یک ذره پشتتو نمیگیرم .حتی اگه کسی رو بکشی یک ذره التماس نمیکنم ببخشنت.
حتی خانوادم سر چند جریان اختلافات ما در جریان طرز بد رانندگی همسرم هستن.
یه دو سه بار بعد از مشاور یعنی تا دو هفته بعدش.
میگفت چون تو توی ماشینی حق رو نمیگیرم.
(منت هم میزاشت😐)
حتی باباشم چندباری گفته منم بودم حق رو میگرفتم.باباش دیگه رانندگیش افتضاح تره.
نزدیک پنجاه سالشه لایه میکشه.سبقت انچنانی میگیره.
پریشب تو یه خیابون وایسادیم.همچی گل و بلبل بود داشتیم قبلش میخندیدیم.عصری هم من فشارم افتاده بود واقعا حال خوبی نداشتم.
خواست از پارک در بیاد.
یه ماشین اومد اروم سر ماشینو کج کرد تا بره تو خونش.
باور کنید چند لحظه بیشتر طول نکشید.
یه دفعه عصبانی شد(این عصبانیت سر رانندگیش واقعا هم اذیتم میکنه هم منو میترسونه چندین بارم تذکرش دادم)
شروع کرد به بوق زدن.
یه دفعه با سرعت از کنار ماشین رفت.
چهارراه هم نزدیک بود چراغ قرمز بشه.همسز منم سرعت داشت.
خودش همیشه میگه به من سر چهارراه اروم برو یه دفعه یه موتوری مثل ....سرشو میندازه میاد وسط چهارراه(خب راستم میگه چندبار پیش اومده)
وسط چهارراه بودیم.چراغ داشت قرمز میشد یعنی هنوز زرد بود.
یه ماشین با سرعت بسیار زیاد از جلومون رد شد.
یعنی شوهرم نمیزد رو ترمز نصف ماشین رفته بود.منم.مرده بودم
واقعا داشتم سکته میکرد.
با سرعت خیلی زیاد سر ماشینو کج کردو رفت دنبال اون ماشینه.
یه بوق پشت بوق.
واقعا سرعت زیاد بود منم دوبار گفتم بس کن ولی دیگه از شوک و ترس هیچی نگفتم.
رفت کنار ماشینه که مایلش کنه سمته جدول
داد زد ......
یه خانوم پشت اون ماشینه بود.گفت تصادفی دارم قربونت باید برم اورژانس.
شوهرمم گازشو گرفتو سبقت گرفت از ماشینو رفت.
من ساکت بودم یه مسیری رو.گفت چرا ساکتی?
برا اولین بار زدم زیر گریه گفتم خب ترسیدم این که وضع رانندگیه?
گفت خب اونم مقصر بود.
گفتم قبلشم عصبانی شدی سر اینکه اون ماشینه داره میره تو خونه.خودتم همش میگی اروم برو سرچهارراهّ.ولی سرعتت خیلی زیاد بود.
هی میگفت ببخشید.بار اخرم بود.باید رو عصبانیتم کار کنم.
گفت بخشیدی?منم ظاهرا گفتم اره.
حرفو عوض کردمو.
طبق معمولم محیطه ماشینو عوض کردم.ولی دلم پر غم بود.
چون دفعه اولش نبود.این معذرت خواهی هاش.سر کارهاش دفعه اولش نیست.
خیلی زود عصبانی میشه به بارم ازش قول گرفتم سعی کنه رو عصبانیتش کار کنه ولی فرداش زد زیر قولش.
کلا بدقوله.
برگشتنه داشتم بهش تمام مدت نگاه میکردم.
بعضی وقتا میگفتم نرو بمون.قیافش مظلومه.
بعضی وقتا میگفتم نه برو کارهاشو نمیبینی??
قصد من طلاقه چون همسرم مشکلات دیگم داره ولی واقعا هم رفتم مشاوره هم خودم خیلی فکر و تلاش کردم .تا یه ذره امید داشته باشم به ادامه زندگی.
واقعا دارم روانی میشم.