سلام دوستان من پسره 17 ساله هستم یه سال نیمه یه دوست پیدا کردم تویه شهر دیگه چند بار البته همو دیدم من عاشقش شدم...تا قبل از اون خیلی احساس تنهایی میکردم از هیچ دختری هم خوشم نمیومد که باهاش حرف بزنم...همه چیزو تو خودم میریخنم...تو خونه فقط من بودم و مامان بابام که هیچوقت با هم خوب نبودیم همش دعوا..خلاصه من عاشقه محبتش مهربونیش سادگیشش و صورت و صدای زیبای شدم ..اینقدر عاشقش شدم ه دیگه هیچ چیز به جز اون واسم مهم نبود و ارومم نمیکرد...خیلی روزایه خوبی بود تا وقتی که خانوادم متوجه شدن کسی تو زندگیه منه...الان یه ماهه تمام راه ارتباطیمو بستن مامانم به عشقم زنگ زده کلی ناسزا بهش گفته و تهدید کرده اونم ترسیده بهم گفت برو چند ساله دیگه بیا بعد از کنکور ...این روزا حالم خیلی خرابه شبا خوابم نمیبرد شروع کردم دیازپام خوردم یه مدته جواب نمیده زیاد...رفتم سیگار کشیدم ارومم میکرد گفتم هفته ای دو روز هر روز یه نخ میکشم...ولی الان شده هر روز روزی 2 نخ دارم معتاد میشم...نمیتونم فراموشش کنم واسه تسکینه احساسم اینکارو کردم من عاشقش بودم ولی ازم گرفتنش..یه چند روزیه فکر خودکشی زده به سرم..قرص برنج هم دارم ولی نه جرعت خوردنشو دارم از یه طرف تو دلم میگم شاید دوباره تونستم اینجا باهاش باشم !نمیدونم چیکار کنم تورو خدا راهنمایی کنید!!!