صفحه 4 از 4 ... 234
نمایش نتایج: از 151 به 198 از 198

موضوع: ...داستان ترسناک : شبح...

11774
  1. بالا | پست 151

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    دقیقا من وارد تو همچین شرایطی عزیزامم با خودم میبرم
    پری این سام خیلی دلش سنگه
    بیا مهریه‌ات رو بذار اجرا ازش طلاق بگیر
    یه مازاراتی بخر بیا دنبال من باهام بریم ترکیه از راه زمینی

  2. بالا | پست 152

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    پری این سام خیلی دلش سنگه
    بیا مهریه‌ات رو بذار اجرا ازش طلاق بگیر
    یه مازاراتی بخر بیا دنبال من باهام بریم ترکیه از راه زمینی
    ترکیه به درد نمیخوره دیگه اروپا فقط
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  3. بالا | پست 153

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    اگر سایت محیط سالمی داشت میشد عکس خودمونو با لباس های متناسب با شخصیتمون بزاریم .خیلی خنده دار میشد
    خودم چند بار با لوازم مخصوص خودمو شکل جادوگر کردم خیلی خنده دار شده بودم
    ولی خب محیط سایت از نظر امنیت افتضاحه و ادمای توش هم طرز فکرای وحشتناک دارنو جانماز اب کشن یدفه از شدت تحریکات جنسی منفجر میشن .
    نظرم این بود یه گروه بزنیم یه عده از ادمای با جنبه و خاص که برامون شناخته شده هستن رو بیاریم داستانو اونجا ادامه بدیم
    ولی خب بازم هرجور استارتر صلاح میدونه.
    اروینم که کلا فقط خوانندسمیگم شاید اروین هنوز خبر نداره چقد واسش داستان ساختین یه اطلاعی به بنده خدا بدین

  4. بالا | پست 154

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38164
    نوشته ها
    603
    تشکـر
    288
    تشکر شده 407 بار در 290 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    آهنگ عروسی بندری سندی آخراش میگه:
    یار پری پری پری
    بیا کناروم پری
    توی راه مدرسه
    دیدومت دل شکسته
    دیدومت با دیگری
    تو هوسبازیگری
    از آبادان اومدوم لوس آنجلس

  5. بالا | پست 155

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38164
    نوشته ها
    603
    تشکـر
    288
    تشکر شده 407 بار در 290 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    خداوکیلی در این مورد بی انصافی کرده منو گریمم کنن این شکلی نمیشم خداوکیلی
    کوبیده از نو ساخته

  6. بالا | پست 156

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    شبح قسمت دهم :

    با ديدن سام بعد از سلام كوتاه و عجولانه اي داخل خانه دويد و گفت: اوا خاك بسرعمو شمايين؟؟؟
    ببخشيد من برم روسري سر كنم..پریماه با دلخوري گفت: چييييش ..دختره جلفه لوس
    سام دست پریماهو گرفت و گفت: خواهشا خودتو كنترل كن...پریماه هم با حاضر جوابي گفت:


    بشرطي كه ديگران هم اينكارو بكنن!!! همان لحظه عموي سام كه مرد ميانسالي بود


    به استقبالشان اومد..به به عروس داماد عزيز...قدم رنجه فرمودين...


    از عروسي تا به حال نديده بودمتون..چقدر چاق شدي پسر معلومه عروسي بهت ساخته....


    مهوش خانوم زن عمو سام از داخل خانه داد زد: اسماعيل چرا نميگي بيان تو..


    بالاخره وارد خانه شدن و حسابي هم ازشون پذيرايي شد...


    الی هم با روسري شلي كه به سر بسته بود درست روبروي سام آمد


    نشست كه باعث شد پریماه نگاه چپ چپي نثارش كنه..


    لحظاتي به گفت و گو گذشت ...تا اينكه موقع ناهار شد..


    ناهار حسابي براشون تدارك ديده بودند...


    هم مرغ هم ماهي و هم اردك محلي...سر سفره هم الی باز روبروي سام نشست !


    جالب اينكه حتي نيم نگاهي هم به پریماه نمي انداخت...بالاخره مهماني به پايان رسيد و به ويلا برگشتند..


    در راه پریماه حسابي بر سر سام قر زد: زود كه برنگشتيم...


    آخه ميترسم الی جون ناراحت شه


    ميخواي من ميرم ويلا تو برو شب پيشش بمون..بهرحال احتياج داره بهت ميدوني كه....


    سام بي تفاوت ميخنديد فقط...پریماه هم كه حسابي دلخور شده بود گفت: ميخندي؟؟؟


    من دارم باهات جدي حرف ميزنم...سام كه رگ خواب پریماه دستش بود


    گفت: باشه خانم جدي هرچي تو بگي


    الان ميريم دريا يه شناي حسابي ميكنيم تا جبران شه..


    پریماه خنده شيطنت واري كرد و گفت: فقط شنا؟


    سام هم خيلي جدي گفت: فقط شنا...پریماه هم با لوس بازي جواب داد: نميخوامممم..


    به ويلا رسيدن پریماه به داخل خانه رفت و سام پشت سرش...چند لحظه كوتاه بيشتر نگذشت كه


    سام لباسهايش رو درآورد وبسمت ساحل رفت و با صداي بلندي گفت: ما كه رفتيم شنا..


    يك ثانيه بيشتر نگذشت كه پریماه با پيرهن گشادي كه بتن كرده بود به دنبالش دويد..


    سام با خنده گفت: توكه گفتي نمياي...زود بيا بريم آفتاب داره ميره ها ..


    دريا رنگ سرخ جذابي بخودش گرفته بود...


    سام و پریماه در حال شنا بودند و موجها هم حسابي از آنها استقبال ميكردند... يك موج بلند به پریماه كوبيد


    و باعث شد درحاليكه ميخنديد تعادلش بهم بخوره و بره زير آب ،


    قبل از اينكه دهانش رو ببنده چند قلپ آب وارد دهنش شد


    كه باعث شد حالت تهوع بهش دست بده.

    پایان قسمت دهم

  7. بالا | پست 157

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    لابد حاملم:/ وووووییی اس لوس بازیا چیه عشقیش نکن

    اونم با تو وی وی وی :/
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  8. بالا | پست 158

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    لابد حاملم:/ وووووییی اس لوس بازیا چیه عشقیش نکن

    اونم با تو وی وی وی :/
    سام داره همه چی رو به نفع خودش تموم میکنه

  9. بالا | پست 159

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سام داره همه چی رو به نفع خودش تموم میکنه
    میدونم از عمد اینکارا میکنه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  10. بالا | پست 160

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    گفته باشم من زن دوم نمیشم یا اول یا هیچی

    مهوش خانم خالمه خخخخخخخخخخ از کجا فهمیدی ناقلا
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  11. بالا | پست 161

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    میدونم از عمد اینکارا میکنه
    میبینی کاراشو؟
    خودش شده آدم خوبه دخترعموشم که عاشقشه
    ما هم یا جنیم یا روح پلید یا ناپدری و نامادری و سرراهی

  12. بالا | پست 162

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    میبینی کاراشو؟
    خودش شده آدم خوبه دخترعموشم که عاشقشه
    ما هم یا جنیم یا روح پلید یا ناپدری و نامادری و سرراهی
    نه عاشقش نیست پریییییییییی اشتباه میکنه بدبرداشت کرده. نگاه خواهر برادرنه بوده
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  13. بالا | پست 163

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    نه عاشقش نیست پریییییییییی اشتباه میکنه بدبرداشت کرده. نگاه خواهر برادرنه بوده
    پس چرا زل زده بود بهش تازه نگاه پریماهم نمیکرد
    مشکوک بود آخه

  14. بالا | پست 164

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    نه عاشقش نیست پریییییییییی اشتباه میکنه بدبرداشت کرده. نگاه خواهر برادرنه بوده
    بیا پسر عموت بردار ببر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  15. بالا | پست 165

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    پس چرا زل زده بود بهش تازه نگاه پریماهم نمیکرد
    مشکوک بود آخه
    من اینو تکذیب میکنم اون داشت به گلدون پشت سر سام نگاه میکرد خخخخخخخخخخخ اخه گربه میخاست بندازتش زمین نگرانش بود
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  16. بالا | پست 166

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    من اینو تکذیب میکنم اون داشت به گلدون پشت سر سام نگاه میکرد خخخخخخخخخخخ اخه گربه میخاست بندازتش زمین نگرانش بود
    آره گلدونش هم چون عتیقه بود گرون بود خیلی

  17. بالا | پست 167

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    بیا پسر عموت بردار ببر
    باور کن سوتفاهم شده. تازه الان برای اثبات حرفم که دوست داره الان نی نی دار قراره بشی
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  18. بالا | پست 168

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    باور کن سوتفاهم شده. تازه الان برای اثبات حرفم که دوست داره الان نی نی دار قراره بشی
    وییییی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  19. بالا | پست 169

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    لابد حاملم:/ وووووییی اس لوس بازیا چیه عشقیش نکن

    اونم با تو وی وی وی :/

    عشقی دوس داشتی که

  20. بالا | پست 170

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    آقاي sam 127 ميشه لينك اون داستاني كه منم توش بودم رو برام بفرستيد؟
    هموني كه من مامان پريماه بودم😁

  21. بالا | پست 171

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    آقاي sam 127 ميشه لينك اون داستاني كه منم توش بودم رو برام بفرستيد؟
    هموني كه من مامان پريماه بودم������
    http://forum.moshaver.co/f79/%D8%AF%...1%D9%87-24340/

  22. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 172

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    خب بریم واسه ادامه داستان

  24. بالا | پست 173

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    شبح قسمت یازدهم

    و باعث شد درحاليكه ميخنديد تعادلش بهم بخوره و بره زير آب ،

    قبل از اينكه دهانش رو ببنده چند قلپ آب وارد دهنش شد

    كه باعث شد حالت تهوع بهش دست بده.

    وقتي دوباره بلند شد سرش رو از آب بيرون آورد


    هيچ اثري از سام نبود!!!


    اول فكر كرد شوخيه؟؟؟بعد چند مكث كوتاه احساس خطر كرد داد زد: سامممم.


    به زير آّب رفت اما هيچ اثري ازش نبود؟؟؟ با دلشوره دوباره سرش رو از بيرون آورد


    تنها دريا روبروي چشمانش بود...سر به سمت ساحل برگرداند


    و چيزي ديد كه باعث شد ميخكوب بشه..


    شبح خونين و چادر سياه بسر با آن قد بلند و صورت متلاشي اش بي حركت ايستاده و او را نگاه ميكرد!




    پریماه درجا خشكش زد ...تمام تنش به لرزه افتاده بود ،


    پلك برهم زد اما صبا همچنان آنجا ايستاده بود.


    ديگه باورش شد كه اين يك خيال نيست!


    عين يك بچه شروع به گريه كردن كرد...داد كشيد: چه بلايي سر سام آوردي؟؟؟؟؟؟؟؟


    ‌چي ميخواي از جونم.........شبح بي حركت با چهره اي وحشت آورتر


    از هميشه تنها با آن چشمان سفيد و بي رنگش نگاهش ميكرد.بالاخره تكان كوچكي خورد


    و همانطور كه در ساحل ايستاده بود دستش رو بسمت پریماه دراز كرد...


    پریماه بي اختيار به حركت در آمده بود و بسمت ساحل كشيده ميشد..


    پاهايش داخل ماسه فرو رفته بود.


    كمي گذشت تا كمر داخل ماسه رفت و سرش زير آب بود ، ديگر نميتونست نفس بكشه


    از زير آب گل آلود...چادر خونين شبح رو ديد كه درست جلوي چشمانس ايستاده بود


    و دست لزجش رو روي سرش قرار داد..تمام سياهي چادر دور صورت پریماه پيچيده بود


    و هيچ چيز جز تاريكي دستي كه روي سرش بود حس نميكرد..


    فشار بيشتر و بيشتر ميشد بطوريكه تمام تنش چادرپيش شده رفت


    زير ماسه ديگه نميتوانست نفس بكشه و كاملا خفه شده بود..


    چشمانش از حدقه بيرون زده بود...احساس سبكي عجيبي داشت


    هيچ وزني نداشت همه جا تاريك شده بود..مثل پر بلند و احساس كرد از آب بيرون امده


    هيچ چيزي زير پاهايش حس نميكرد...




    صداي سام از دور بگوش ميرسيد كه داد ميزد: پری نفس بكش...پرییییییییییی


    سام جسد پریماهو كه با چادري سياه داخل ماسه فرو رفته بود با سختي زيادي بيرون آورد اما


    بي فايده بود..پریماه ديگر نفس نميكشيد و براي هميشه پيش مادرش برگشته بود...!!!!!!


    سام در ساحل ماتم گرفته نشسته و دو دستي بر سر خودش ميكوبيد....


    يكسال بعد...عصر پنجشنبه بهشت زهرا...سام با لباس سياهي برتن



    و صورتي مملو از ريش سر خاك پری با دسته گل نشست


    و مشغول درد و دل كردن بود...: عزيزم خيلي زود يكسال گذشت..


    ميبيني دومين سالگرد ازدواجمونه...من دارم از دوريت ديوونه ميشم...


    ميخوام ازت اجازه بگيرم


    ميدونم دركم ميكني...ميخوام چند روز ديگه با الی ازدواج كنم...بلكه اينطوري بتونم يكم آروم بشم..


    نگران نباش هيچكس نميتونه جاي تورو برام بگيره..تو هميشه تو قلبمي دوست دارم..


    از جا بلند شد و همراه غروب از آنجا دور شد و به شهر و مردمان پيوست

    2 سال گذشت....

    پایان قسمت یازدهم

  25. بالا | پست 174

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    واقعا خاک عالم دو دستی بر سرت ای بی وفا

    همششششش یکسال گذشت

    برو نبینمت بای
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  26. بالا | پست 175

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    چرا اين شبحه چشماش به خودش نمياد؟!🤔

  27. بالا | پست 176

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    واقعا خاک عالم دو دستی بر سرت ای بی وفا

    همششششش یکسال گذشت

    برو نبینمت بای

    یکسالم خیلیه
    فشار نمیزاره بیشتر مجرد بمونم

  28. بالا | پست 177

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    چرا اين شبحه چشماش به خودش نمياد؟!������
    چجوریه

  29. بالا | پست 178

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    یکسالم خیلیه
    فشار نمیزاره بیشتر مجرد بمونم
    یه سال خیلی؟؟ برو بابا
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  30. بالا | پست 179

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    چجوریه
    شبيه جغده😐

  31. بالا | پست 180

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    امشب 2 تا قسمتو با هم میزارم

  32. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 181

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    یجور باشه مث سیریش بیفتم رو زندگی همه زندگیشونو نابود کنم
    مثلا بعد پری بیام سراغ تو و زنت زندگی شما رو خراب کنم.

  34. بالا | پست 182

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    صبا مبخواد یه تنه گند بزنه به هممون ولمون کن انگار تقصیر ما عجبا
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  35. بالا | پست 183

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    صبا مبخواد یه تنه گند بزنه به هممون ولمون کن انگار تقصیر ما عجبا
    اشالا اینبار دوتایی

  36. بالا | پست 184

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    شبح قسمت دوازدهم و سیزدهم :

    ميدونم دركم ميكني...ميخوام چند روز ديگه با الی ازدواج كنم...بلكه اينطوري بتونم يكم آروم بشم..


    نگران نباش هيچكس نميتونه جاي تورو برام بگيره..تو هميشه تو قلبمي دوست دارم..


    از جا بلند شد و همراه غروب از آنجا دور شد و به شهر و مردمان پيوست

    2 سال گذشت....

    ستاره اي را در مشت گرفته بود و لبخند روي لب داشت ، روي ابرها قدم برداشته بود


    و آسمان رو رج ميزد ... حسابي در روياهايش غرق شده بود


    كه صدايي از دور دست با هاله نامرئي بسمت زمين كشاندش..سامممممم
    از خواب پريد...الی با صورتي خيس و رنگ پريده لرزان نگاهش ميكرد..


    سام كمي بخودش اومد و در آغوش گرفتش: چي شده عزيزم ؟ خواب بد ديدي؟؟


    الی آرام گفت: كابوس ميديدم...ميترسم بچمو ببرن..ميترسم سام


    سام چراغ رو روشن كرد و سعي كرد دلداريش بده: عزيزم مگه زير بالشتت چاقو نزاشتيم؟؟؟‌


    تازه بوجود من آل چجوري جرعت ميكنه بياد سراغ بچمون؟؟؟


    اين يك ماه رو هم طاقت بياري ديگه تمومه و كوچولومون دنيا مياد...


    .پس مامان خوبي باش براش باشه؟


    الی چيزي نگفت و با نگراني به سام خيره ماند.


    صبح فرا رسيد و آفتاب بيرون آمد...مهوش خانوم و آقا اسماعيل


    عمو و زن عموي سام كه حالا پدرزن و مادرزنش هم بودند از راه رسيدند...


    الی با آب و تاب كابوسهايش رو براي مادرش تعريف ميكرد و مهوش خانوم


    هم دعاهايي كه تازه از دعا نويس گرفته بود راه تحويلش داد...آقا اسماعيل هم با سام راجب كاروبارش صحبت ميكرد..آنروز هم به شب رسيد و بعد از شام مفصل آقا اسماعيل و مهوش رفتن..


    سام زودتر از آنكه فكرشو كنه خوابش برد و الی در كنارش حس خوبي نداشت...ترس ورش داشته بود هر روز كه به تولد بچه نزديكتر ميشد اين اضطراب بيشتر و بيشتر ميشد. كم كم پلكهايش سنگين شد و به خواب رفت...دوباره آن كابوس...زن جواني با چادر سياه بسر و رويي گرفته روبرويش بود: تو سامو ازم گرفتي... تو....!!! روبنده چادر رو برداشت قلب الی بشدت شروع به تپيدن كرد..اون روح پریماه بود...بايد به محله قديمي برگردي....رازهايي هست كه بايد بدوني...تصميم داشتم بچه ات رو از بين ببرم اما....به محله قديمي برگرد...خونه قديمي ...سپس روح ناپديد



    شد...بار ديگر الی از خواب پريد..نيمه شب بود و ماه ميان آسمان دويده بود... با آرنجش به پهلو سام كوبيد..بيدارشوووو


    سام قر قر كنان از جا بلند شد: باز چي شده؟؟؟‌ الی به ميان حرفش پريد: بايد بريم تهران!!!


    محله قديمي پریماه اينا.؟!؟!؟ سام خواب از كلش پريد و بلند گفت:‌چييي؟ الی با پافشاري گفت: همينكه گفتم..يه چيزي هست كه بايد بفهمم ...سام با كلافگي گفت: اما آخه من نميفهمم ...الی با لحني آرام گفت: خواهش ميكنم..فردا صبح بريم..ظهر برگرديم.سام كه چاره ديگري نداشت تسليم شد.صبح زودتر از اينكه فكرش رو بكنه فرا رسيد و هردو به تهران رفتند..


    جاده خلوت و مه آلود بود به صورتی که خورشید به سختی دیده میشد


    ناگهان
    تلپ تلپ
    سام محکم به فرمون کبوند واز ماشین پیاده شد لعنتی چرخ عقب ماشین ترکیده خدارو شکر یه چرخ دیگه تو صندوق عقب هست
    الی از ماشین پیاده شد همراه با پیاده شدن او رعد و برق و باران شروع شد پشیمون شدو به داخل ماشین برگشت صدای غر غر سام به هفت اسمان هم میرسید سام به علی رضا زنگ زد


    در همین حال
    الی حالت عجیبی داشت یکدفعه روحی با چشمانی از حدقه درامده در جلوی ماشین ظاهر شد این این چهره برای الی اشنا بود این چهره چهرهی پریماه بود که ان را در خواب دیده بود می خواست سام را صدا بزند صدایی از گلویش خارج نشد دردی تمام بدنش را فرا گرفته بود _روح پری باچادر مشکی ....... این چه مفهومی داشت_ روح بر روی قطرات اب موجود تر شیشه نوشت
    زیر زمین پایین شومینه
    روح ناپدید شد و الی شروع به جیغ زدن کرد
    سام با چهره ای متعجب به کنارش امد و گفت چی شده چته؟
    الی باکلماتی بریده بریده گفت ا-ا-ا-و-و-ن-ج –لو


    سام جلو ی ماشین را نگاه کرد قبلا این قدر از دست لاستیک ماشین عصبانی بود که متوجهی جلوی ماشین نشده بود چیزی را که میدید باورش نمیشد
    ماشین مامان بابای الی را دید
    با عجله به طرف ماشین شان رفت و گفت سلام عمو شما اینجا چیکار میکنید
    -تو اینجا چیکار میکنی
    الی می خواد بره تهران محله ی قدیمی پری اینا
    -پری؟ چرا؟
    نمیدونم ولی مهم نیست شما چرا این جایید
    شام خونه ی رز مریم خانم دعوتیم
    اهان
    ولی ماشین جوش اورده نمی دونیم چیکار کنیم
    علی رضا توراهه داره میاد میگم ماشین شما رو هم ببره


    تعمیر گاه خب من خیس شدم شما ه بیاین تو ماشین ما الی داشت شما رو نشون میدادو جیغ میزد


    باشه
    بوغ بوغ
    علی رضاهم اومد
    باران کمکم داشت بند میاومد که پنچر گیری ماشین تمام شد و پس از خداحافظی باعلی رضا به راه افتادند


    سام
    چیه
    یه چیز خیلیییییییی ترسناک دیدم که جیغ کشیم
    مامانش گفت:فهمیدیم تو مارو دیده بودی
    نه نه روح پریماه بود

    پایان قسمت سیزدهم و چهاردهم

  37. بالا | پست 185

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    ...
    ویرایش توسط eli2 : 08-13-2018 در ساعت 12:16 AM
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  38. بالا | پست 186

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    اولا راحت شذم از دستت سام بعدشم من اصلا درکت نمیکنم باید چندسال وایمیسادی

    بعدشم زرتی گذاشتی بچه گیرت بیاد بی ادب

    بعدشم من چیکار طفل معصوم دارم


    ولی الی از اولش موزی بود ولی بهتر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  39. بالا | پست 187

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    سام ، پری رو بامن بد کردی دلت اومد. پری نگران نباش طلاقش میدم مهریمم میزارم اجرا
    ولی فکر کنم اخرش میخای منو بکشی
    از اولشم نقشت بود
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  40. بالا | پست 188

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    از اولشم نقشت بود
    من بیگناهم
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  41. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 189

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    حدسم درست بود پری تو هم قراره تو گند زدن با زندگی دیگران همدستم بشی
    سام میگم ملیتتو تو داستان عرب میزدی خوب بود داستان واقعی تر به نظر میومد.
    فک کنم سام منتظره ما الی رو هم ببریم تجدید قوا کنه.

  43. بالا | پست 190

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    کی به کیه

  44. بالا | پست 191

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    ادامش فردا

  45. بالا | پست 192

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ادامش فردا
    خوب شد بهمون اطلاع دادی از بلاتکلیفی درمون اوردی.
    مرسی که هستی
    ویرایش توسط saba95 : 09-04-2018 در ساعت 01:10 AM

  46. بالا | پست 193

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    خوب شد بهمون اطلاع دادی از بلاتکلیفی درمون اوردی.
    مرسی که هستی
    نازت بشم قابلی نداشت

  47. بالا | پست 194

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ادامش فردا
    خدا وکیلی فقط ترسناک نیست جنایی کمدی بیشتر

  48. بالا | پست 195

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    خوب شد بهمون اطلاع دادی از بلاتکلیفی درمون اوردی.
    مرسی که هستی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  49. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 196

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    من پولم کجا بود دعوت کنم تو این گرونی؟؟؟

    الکی خودتون دعوت نکنین

    بعدشم چیزی جز خشم و انتقام بین ما نیست

    پریماهو کشتی سرش هوو اوردی دیگه رشته وصلت بریده شد

  51. بالا | پست 197

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    من پولم کجا بود دعوت کنم تو این گرونی؟؟؟

    الکی خودتون دعوت نکنین

    بعدشم چیزی جز خشم و انتقام بین ما نیست

    پریماهو کشتی سرش هوو اوردی دیگه رشته وصلت بریده شد
    میدونی قسمت ترسناک داستان چیه که سام میخواد باذهممون یکی یه دور مزدوج شه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  52. بالا | پست 198

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان ترسناک : شبح...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    میدونی قسمت ترسناک داستان چیه که سام میخواد باذهممون یکی یه دور مزدوج شه
    چقد خبیثه

صفحه 4 از 4 ... 234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. این داستان کوتاه ترین داستان جهان است.
    توسط sina210 در انجمن داستانک و داستان نویسی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 10-23-2016, 08:48 AM
  2. روستای کماله، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن ایرانگردی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 06-30-2015, 11:48 AM
  3. غار کرفتو، دیواندره، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن گردشگری
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 06-02-2015, 12:33 PM
  4. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد