صفحه 4 از 7 ... 23456 ...
نمایش نتایج: از 151 به 200 از 342

موضوع: یه واقعیت تلخ به اسم عشق

31249
  1. بالا | پست 151

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    چرا کامنت من پاک شددوساعت نوشتم

    دیگه نمینویسم حال ندارم

  2. بالا | پست 152

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام دوستان بامرام سایت اونایی که قدیمین حتما منو تو خاطرشون هست مستانه هستم 24سالمه متاهلم یه پسر دارم....
    بعداز مدتها اومدم دوبارع دست به دامن دوستان بشم امید که بتونم به زندگی برگردم.....
    خب قصه منم مثه همه مشکلات اینجاس عاشق کسی شدم که نباید نمیدونم عشقه ...هوسه بی بندوباریه هرچیع من افتادم توش
    بخاطر اتفاقایی که بین منو برادرشوهرم افتاده ماعاشق هم شدیم تو یه مدت خیلی کوتاه چنان وابسته هم شدیم که جداییمون غیر ممکن شدع
    به رابطه جنسی اصلا وابدا فکر نمیکنیم ماکمبودهایی داریم که به کمک هم رفع میشه اون بیشتر وابسته منه بیشتربه کمکن نیاز داره کمبود هاش کامل رفع میشه ولی من نه بخاطر کار همسرم شب وروز تو خونه تنهام هرکاری که بگین واسع نزدیک شدن به همسرم انجام دادم ولی اون همه چیزش شده کار
    از طرفی بردارشوهرم عاشقانه دوستم داره بهم بگین چکار کنم
    بی صبرانه منتظر کمکتون هستم
    فداتون

    عشق تلخ نیست. این چیزی که میبینی تلخه عشق نیست. عشق واقعیتی شیرین است. انسان عشق دارد. انسان عاشق می شود. فطرت انسان برپایه عشق سرشته شده است. چیزی که فطرت انسان با اون منطبقه باعث خوشی حالش میشه. نه اینکه تلخ باشه. چیزی هم که انسان عاشقش میشه...، (حس و حال خوب و واقعی به اون میده و تلخ نیست) کار درسته. این چیزی که شما دارین عشق نیست. چون زندگیتو خراب کرده. یه حس وابسته به فکر و روانه که فکر می کنین عاشق شدین. واقعی نگاه کن. عشق زندگی ادم رو خراب نمی کنه. حیرونش نمی کنه. پس ینی تو عاشق کس دیگه ای نشدی. و اصلا نباید بهش فکر کنی. چیزی که زندگی آدم رو به هم میریزه و تلخ می کنه نباید اصلا به هیچ وجه به اون فکر کنه. این رو عقل آدمی راحت می پذیره که دنبال فکر کردن به چیزی بره که خوب و درسته واسش و زندگیشو تلخ نکنه. و انسان عاشق چیزی میشه که زندگیشو به هم نزنه و عشق واقعی اون چیزیه که زندگیتو به هم نزنه. اون چیز خوب و درست با آگاهی به دست میاد. یه مشاور معمولی هم میتونه بفهمه که داری اشتباه می کنی. خودت هم فهمیدی و این اشتباهته که زندگیتو تلخ کرده و به خاطر اشتباهته که اگاهی درست از عشق نداری و اونو تلخ میدونی رجوع به یه مشاور خوب در مورد این چیزا خیلی سخته. امیدوارم این مشکل ما حل بشه و مشاوره و دسترسی به اون اسون باشه. میتونی تلفنی مشاوره بگیری. @farokh شماره کانون مشاوران رو بهت میده ازش بگیر. اگه میتونی پیش از یه مشاور دینی هم کمک بگیر. اگه امکان داره مشکلتو توی این برنامه های ازدواج که تلویزیون خودمون میذارن بپرس. خلاصه من فقط میخواستم اسم تاییکت رو عوض کنی بذاری عشق اشتباه واقعیتی تلخ. خیلی از ماها اشتباه فکر و عمل می کنیم. معنی عشق واقعی همونیه که گفتم، زندگیتو از هر نظر به هم نریزه و در عوض باعث ساخته شدن زندگیت از هر نظر بشه. خیلی از انسان ها یا این معنی رو قبول نمی کنن یا اگه قبولش کنن انجامش نمیدن. ولااا من فقط میتونستم همین چیزا رو بگم که بلد بودم. مشاوره بلد نیستم و نمی دونم چطور باید زندگی کنی و مشکلت رو حل. خدایا درست عاشقمان کن.....

    17 سال دارم. دست خودتونه میتونین حرفامو قبول کنین می تونین قبول نکنین. من فقط نظر میدم تا جایی که وارد زندگی خصوصی دیگران نشم.تا جایی پیش میرم که به نظرم درسته. ایشالاه مشکل همه حل بشه. نمی خواستم نظر بدم اما گفتم....

    روی این خیلی تاکید دارم که تو فکر می کنی که مرد زندگیت یه کس دیگه ایه. اما نیست. چون به احتمال 99 درصد بعدا زندگیت به هم میریزه. همین الان به هم ریخته چه برسه بعدا. پس حالت از چیزی که میخواد زندگیتو به هم بریزه به هم بخوره و عاشق چیزی شو که زندگیت رو بسازه. و بیشتر از شما، شاید همسرتون نیاز به مشاوره داشته باشه.
    ویرایش توسط ashkan1 : 03-17-2016 در ساعت 03:52 PM

  3. بالا | پست 153

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    مستانه جون ما میدونیم سخته خودمونم دختریم تو شرایط شما بودیم گاهی
    ولی شمام داری خیلی از خودت ضعف نشون میدی
    درسته که نیاز داری اما هر کس نیاز داره معنیش این نیست که اگه رفع نشه فلج میشه و نمیتونه کاری از پیش ببره
    مستانه تو شوهرتو انتخاب کردی با همه ی خوبی و بدیاش. پس باید پای انتخاب خودتم وایسی. تو مسئولی تو این قضیه. هر چقدرم شوهرت بهت کم محلی کنه و برادرشوهرت جنتلمن باشه بازم فرقی نمیکنه تو مسئولی واسه انتخابت پس باید پاش واسی

    الان مگه اون زنایی که شوهر ندارن خودشون تنهایی بچه هاشونو بزرگ میکنن تازه خرج زندگیشونم میدن احساس ندارن؟ مگه نیاز ندارن؟ مگه اونا دلشون نمیخاد یکی دوستشون داشته باشه؟
    باور کن اونا خیلی بیشتر از شما نیاز دارن اما میبینی که خیلی ادمای اینجوری پای زندگیشون میمونن و قید نیازشونو میزنن تا اخر عمرشون.
    حتی کار شما راحت تره چون به هر حال شوهرت دوست داره و تنها نیستی هر چند شوهرت خیلی کمبود داشته باشه بازم همین که هست خوبه
    شما همش داری وضعیت الانتو با ایده الا و توقعایی که داشتی مقایسه می کنی. درحالی که باید بدونی اون ایده الا هیچ وقت مال تو نمیشن. هر چقدر بگذره و این اوضاع ادامه پیدا کنه وضع بدتر میشه چون مرد زندگیت شوهرته اما شما هر روز داری ازش دور تر میشی چون روی برادرشوهرت حساب میکنی.
    من چند بار تو فامیل خودمون زناییو دیدم ک مثل شما درگیر یه رابطه ی دیگه شدن. اخرش خودشون اومدن گفتن اشتباه بود. زندگیمون خراب شد.
    مستانه الان داری شوهرتو با برادرشوهرت مقایسه میکنی درحالی که شوهرت یه مسئولیت بزرگ دیگه داره ک برادرشوهرت نداره. اون باید زندگی شما و بچتونم تامین کنه واسه همین همش سر کاره. ب نظر من حتی مقایستم منصفانه نیست.
    من میگم همون کارارو بکن قرارم نیست اسون باشه اما سختیش یه باره
    بعدش ک برادرشوهرت بره مجبوری بمونی با شوهرت کنار بیای. اونموقع باور کن نگاهت با الان زمین تا اسمون فرق میکنه. الان رفتارای برادرشوهرت کورت کرده نمیذاره خیلی چیزارو ببینی
    سلام دوستان وسارا جان درسته حق با تو ئه حق با همه شماست حرفاتونو قبول دارم میدونم که کارم از بیخ اشتباهع هر وقت میام اینجا حرفای شما باعث میشه از برادر شوهرم سرد بشم از طرفی با همسرم صحبت کردم حس میکنم به حرفام فکر کرده اونم غصه میخوره برام اونم میدونه که مت دارم عذاب میکشم وقتی میبینه اینهمه مریضم قلبم درد میکنه لاغر شدم داغونم متوجه شده که بهش نیاز دارم ......منم میدونم که مقصرم رفتار برادر شوهرم مهربونیاش باعث شده من حتی بچه مم نبینم چه برسه همسرم .....فکر میکنم اگر من شاد باشم گله نکنم سختیارو تحمل کنم و باهمسرم مهربونی کنم اونم آرومتر میشع .....
    ولی با رفتار برادر شوهرم چه کنم سخته تو راهی پا گذاشتم که دارم میسوزم وقتی بی توجهی میکنم بهش یا سعی میکنم نگاهش نکنم متوجه میشه و ناراحت میشه من اونم وابسته خودم کردم گناه من بیشتره اما برادر شوهرم میگه من از تو عاقلترم ومیدونم دارم چکار میکنم .......سارا درمورد کارایی که گفتی انجام بدم میشع بیشتر توضیح بدی آخه چطور میشه کاری کنم که ناراحت نشه ....ودرمقابل هم ازش دوری کنم من بخاطر وابستگیم ممکنه دچار لغزش شم

  4. بالا | پست 154

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    چرا کامنت من پاک شددوساعت نوشتم

    دیگه نمینویسم حال ندارم
    ببخشید که باعث دردسرتون شدم

  5. کاربران زیر از Mastane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 155

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    چرا کامنت من پاک شددوساعت نوشتم

    دیگه نمینویسم حال ندارم
    اوربیتال واسه من هم قبلا اینطوری شده بود. یا تاییک بسته میشه یا اینکه وقتی نظرات میره تو یه صفحه جدید این مشکل رخ میده. پس وقتی متن طولانی نوشتی فورا کپی کن.

  7. کاربران زیر از ashkan1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 156

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    شرمنده حرفای منو جدی نگیرید. من فقط تاییک اصلیتون همونی که صفحه ی اول داره رو خوندم و چیزی از شما نمی دونم و طبق اون نظر دادم. پس به احتمال زیاد شاید دچار اشتباه شدم.

  9. بالا | پست 157

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ashkan1 نمایش پست ها
    عشق تلخ نیست. این چیزی که میبینی تلخه عشق نیست. عشق واقعیتی شیرین است. انسان عشق دارد. انسان عاشق می شود. فطرت انسان برپایه عشق سرشته شده است. چیزی که فطرت انسان با اون منطبقه باعث خوشی حالش میشه. نه اینکه تلخ باشه. چیزی هم که انسان عاشقش میشه...، (حس و حال خوب و واقعی به اون میده و تلخ نیست) کار درسته. این چیزی که شما دارین عشق نیست. چون زندگیتو خراب کرده. یه حس وابسته به فکر و روانه که فکر می کنین عاشق شدین. واقعی نگاه کن. عشق زندگی ادم رو خراب نمی کنه. حیرونش نمی کنه. پس ینی تو عاشق کس دیگه ای نشدی. و اصلا نباید بهش فکر کنی. چیزی که زندگی آدم رو به هم میریزه و تلخ می کنه نباید اصلا به هیچ وجه به اون فکر کنه. این رو عقل آدمی راحت می پذیره که دنبال فکر کردن به چیزی بره که خوب و درسته واسش و زندگیشو تلخ نکنه. و انسان عاشق چیزی میشه که زندگیشو به هم نزنه و عشق واقعی اون چیزیه که زندگیتو به هم نزنه. اون چیز خوب و درست با آگاهی به دست میاد. یه مشاور معمولی هم میتونه بفهمه که داری اشتباه می کنی. خودت هم فهمیدی و این اشتباهته که زندگیتو تلخ کرده و به خاطر اشتباهته که اگاهی درست از عشق نداری و اونو تلخ میدونی رجوع به یه مشاور خوب در مورد این چیزا خیلی سخته. امیدوارم این مشکل ما حل بشه و مشاوره و دسترسی به اون اسون باشه. میتونی تلفنی مشاوره بگیری. @farokh شماره کانون مشاوران رو بهت میده ازش بگیر. اگه میتونی پیش از یه مشاور دینی هم کمک بگیر. اگه امکان داره مشکلتو توی این برنامه های ازدواج که تلویزیون خودمون میذارن بپرس. خلاصه من فقط میخواستم اسم تاییکت رو عوض کنی بذاری عشق اشتباه واقعیتی تلخ. خیلی از ماها اشتباه فکر و عمل می کنیم. معنی عشق واقعی همونیه که گفتم، زندگیتو از هر نظر به هم نریزه و در عوض باعث ساخته شدن زندگیت از هر نظر بشه. خیلی از انسان ها یا این معنی رو قبول نمی کنن یا اگه قبولش کنن انجامش نمیدن. ولااا من فقط میتونستم همین چیزا رو بگم که بلد بودم. مشاوره بلد نیستم و نمی دونم چطور باید زندگی کنی و مشکلت رو حل. خدایا درست عاشقمان کن.....

    17 سال دارم. دست خودتونه میتونین حرفامو قبول کنین می تونین قبول نکنین. من فقط نظر میدم تا جایی که وارد زندگی خصوصی دیگران نشم.تا جایی پیش میرم که به نظرم درسته. ایشالاه مشکل همه حل بشه. نمی خواستم نظر بدم اما گفتم....

    روی این خیلی تاکید دارم که تو فکر می کنی که مرد زندگیت یه کس دیگه ایه. اما نیست. چون به احتمال 99 درصد بعدا زندگیت به هم میریزه. همین الان به هم ریخته چه برسه بعدا. پس حالت از چیزی که میخواد زندگیتو به هم بریزه به هم بخوره و عاشق چیزی شو که زندگیت رو بسازه.
    درسته حق باشماست اما اکر این حس عشق نباشه هوس هم نیست من هیچ هوسی به برادر شوهرم ندارم هیچ وقت به خودم این اجازه نمیدم این رابطه به جاهای کثیف کشیده بشه
    من همسرمو قلبن دوست دارم تورابطع با برادر شوهرم همیشه آرزوم اینع کاش شوهر خودم اینجوری بود
    مطمئنم همسرم هم منو دوست داره شاید الان که آرومم اینطوری فکر میکنم نمیدونم ولی شوهرم چند روزع رفتارش بهتر شده منم باهاش مهربونتر شدم یکم آرومم مطمئنم اکر همسرم همینطمر ادامه بده من خود به خود از برادرش دور میشم

  10. بالا | پست 158

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ashkan1 نمایش پست ها
    شرمنده حرفای منو جدی نگیرید. من فقط تاییک اصلیتون همونی که صفحه ی اول داره رو خوندم و چیزی از شما نمی دونم و طبق اون نظر دادم. پس به احتمال زیاد شاید دچار اشتباه شدم.
    نه مرسی من حرفاتونو قبول دارم

  11. بالا | پست 159

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    درسته حق باشماست اما اکر این حس عشق نباشه هوس هم نیست من هیچ هوسی به برادر شوهرم ندارم هیچ وقت به خودم این اجازه نمیدم این رابطه به جاهای کثیف کشیده بشه من همسرمو قلبن دوست دارم تورابطع با برادر شوهرم همیشه آرزوم اینع کاش شوهر خودم اینجوری بود مطمئنم همسرم هم منو دوست داره شاید الان که آرومم اینطوری فکر میکنم نمیدونم ولی شوهرم چند روزع رفتارش بهتر شده منم باهاش مهربونتر شدم یکم آرومم مطمئنم اکر همسرم همینطمر ادامه بده من خود به خود از برادرش دور میشم
    فقط داری خودت رو گول میزنی که این رابطه. نذاشتی به جای کثیف برسه همین که بغلت میکنه ابراز علاقه میکنه. پس چیه مگه حتما باید لخت بشه ادم هم خواب بشه که رابطه کثیف و خیانت اسمش رو گذاشت؟؟؟؟؟!!! این رابطه فقط هوس دقیقا بخاطرت هوس که به هم گرایش پیدا کردید اون جنسی تو عاطفی خودت گول نزن همه بهت گفتن چی غلط چی درست تصمیم با خودت دیگه حرفی نیست نزده باشن بچه ها
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  12. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 160

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    درسته حق باشماست اما اکر این حس عشق نباشه هوس هم نیست من هیچ هوسی به برادر شوهرم ندارم هیچ وقت به خودم این اجازه نمیدم این رابطه به جاهای کثیف کشیده بشه
    من همسرمو قلبن دوست دارم تورابطع با برادر شوهرم همیشه آرزوم اینع کاش شوهر خودم اینجوری بود
    مطمئنم همسرم هم منو دوست داره شاید الان که آرومم اینطوری فکر میکنم نمیدونم ولی شوهرم چند روزع رفتارش بهتر شده منم باهاش مهربونتر شدم یکم آرومم مطمئنم اکر همسرم همینطمر ادامه بده من خود به خود از برادرش دور میشم
    اینو اخر حرفای تاییک قبلیم اضافه کردم

    و بیشتر از شما، شاید همسرتون نیاز به مشاوره داشته باشه.

    باید یکم کارشو کم کنه. البته ایشون هم به فکر شماس که کار می کنه. مثلا پدر من وقتی جوون بود جاهای دور میرفت و کارش این بود و مادرم هم همش ازش ناراحت میشد. پدرم ولی ما رو دوس داشت و داره و خواهد داشت.

    منم نگفتم هوسه. من نظری در این مورد نمی دم چون فقط تاییک اول شما رو خوندم و مشاور هم نیستم که بفهمم و تشخیص بدم. فقط تا همین جا تونستم کمکتون کنم که اون هم طبق تاییک اولتونه
    ویرایش توسط ashkan1 : 03-17-2016 در ساعت 04:09 PM

  14. بالا | پست 161

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    شما بهتره از یه مشاور دینی خوب و با تجربه مشاوره بگیرید. ازین مشاور خانواده ها تو تلویزیون ما زیاد هست که بیشترشون کارشونو خوب بلدن.
    ویرایش توسط ashkan1 : 03-17-2016 در ساعت 04:10 PM

  15. بالا | پست 162

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15635
    نوشته ها
    147
    تشکـر
    61
    تشکر شده 283 بار در 121 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    ببینید شما دارید با این حرفا فقط خودتون رو توجیح میکنید لطفا یکمم شده منطقی نگاه کنید به قضیه
    کسی که به برادر خودش خیانت کنه چطور ادمی میتونه باشه به کسیکه عمری محبت کرده بهش
    محبتی و دوست داشتنی که چندین سال و از بچگی باهاشه کسی که به این خیانت کنه مطمئن باشید فقط داره از شما سو استفاده میکنه
    این حرفایی که میزنه این دوستت دارم هایی که میگه این کارایی که میکنه فقط به خاطر سو استفاده از شماست
    این رابطه رو اگه کات نکنید داره به جاهای باریک میکشه خودتونم اینو میدونید راهی که دیگه بازگشتی نداره برای شما

    هیچ کسی لایق خیانت نیست حتی اگه بدترین ادم روی زمین باشه
    میگید نمیزارید به رابطه ... کشیده بشه ولی دست شما که نیست
    اوج محبت بین دو نفر رابطه جنسی هستش یعنی اونقدر کشش پیدا میکنند به بهم که دیگه هیچ چیزی براشون مهم نیست
    میدونید چه گناه بزرگیه میدونید اگه این عمل اثبات بشه. تو این دنیا جزاش برای شما سنگساره.حالا ببیند که اون دنیا چه خبره

    این رابطه رو تا کی میخواین ادامه بدید. یکم فکر کنید دربارش
    میدونید اگه کسی بفهمه این رابطتون رو چه اتفاقی میافته .اینم میدونید که هیچ کاری مخفی نمیمونه و یه روزی همه میفهمند
    با این کارتون نه تنها یک خانواده بلکه چندین خانواده از هم میپاشه
    به پسرتون فکر کنید عمری به خاطر کار شما سرکوفت میخوره ایندش تباه میشه

    روز های اول زندگیتون یادتون میاد چه شوقی داشتین هم شما و هم همسرتون نکنه یادتون رفته اون روزارو
    با شوهرتون حرف بزنید بگین که نیاز دارید به محبتشون نیاز دارین به توجهشون بگین که بیشتر از این دیگه نمیتونید ادامه بدین با این وضعیت
    بگین که دارید به گناه کشیده میشین. بگین کمتر کار کنه .بگین با پول کم هم من باز میسازم باهات ولی با بی محبتی نمیتونم .
    وقتی داره پول میده بهتون بگو که من پولتو نمی من خودتو میخوام
    کاری کنید کمتر کار کنه با هم تنهایی یه مسافرت برید سعی کنید بیشتر با هم تنها بمونید
    پسرتون رو بزارید مهد یا خونه مامان بزرگش

    اینم میگم خیانت کردن راحته همه میتونند خیانت کنند
    ولی یه زندگی رو از نو ساختن یه زندگی رو سرپا نگه داشتن کار هر کسی نیست
    فکر نکنید خیلی کارا کردین برای زندگیتون اینایی که شما میگید همش بهانست باید کاری کنید هم خودتون هم همسرتون خوشبختی رو حس کنید
    فکر میکنید اون خیلی حالش خوبه یه نگاهی بهش بندازید صبح تا شب کار میکنه برای چی .وقتی هم میاد خونه ببیند چه حالی داره

    چی بگم امیدوارم راهتون رو پیدا کنید خودتون رو به خدا نزدیکتر کنید اون خودش نمیزاره به گناه بیفتید
    ویرایش توسط khoshans : 03-17-2016 در ساعت 04:08 PM

  16. 2 کاربران زیر از khoshans بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 163

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    فقط داری خودت رو گول میزنی که این رابطه. نذاشتی به جای کثیف برسه همین که بغلت میکنه ابراز علاقه میکنه. پس چیه مگه حتما باید لخت بشه ادم هم خواب بشه که رابطه کثیف و خیانت اسمش رو گذاشت؟؟؟؟؟!!! این رابطه فقط هوس دقیقا بخاطرت هوس که به هم گرایش پیدا کردید اون جنسی تو عاطفی خودت گول نزن همه بهت گفتن چی غلط چی درست تصمیم با خودت دیگه حرفی نیست نزده باشن بچه ها
    مثل اینکه من از خیلی چیزا خبر ندارم. من فقط تاییک اول رو خوندم و طبق اون نظر دادم. پس نظر من رو هیچ کس به هیچ وجه قبول نکنه. من خودمو بیشتر از این قاطی موضوع نمی کنم...

  18. بالا | پست 164

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط khoshans نمایش پست ها
    ببینید شما دارید با این حرفا فقط خودتون رو توجیح میکنید لطفا یکمم شده منطقی نگاه کنید به قضیه
    کسی که به برادر خودش خیانت کنه چطور ادمی میتونه باشه به کسیکه عمری محبت کرده بهش
    محبتی و دوست داشتنی که چندین سال و از بچگی باهاشه کسی که به این خیانت کنه مطمئن باشید فقط داره از شما سو استفاده میکنه
    این حرفایی که میزنه این دوستت دارم هایی که میگه این کارایی که میکنه فقط به خاطر سو استفاده از شماست
    این رابطه رو اگه کات نکنید داره به جاهای باریک میکشه خودتونم اینو میدونید راهی که دیگه بازگشتی نداره برای شما

    هیچ کسی لایق خیانت نیست حتی اگه بدترین ادم روی زمین باشه
    میگید نمیزارید به رابطه ... کشیده بشه ولی دست شما که نیست
    اوج محبت بین دو نفر رابطه جنسی هستش یعنی اونقدر کشش پیدا میکنند به بهم که دیگه هیچ چیزی براشون مهم نیست
    میدونید چه گناه بزرگیه میدونید اگه این عمل اثبات بشه. تو این دنیا جزاش برای شما سنگساره.حالا ببیند که اون دنیا چه خبره

    این رابطه رو تا کی میخواین ادامه بدید. یکم فکر کنید دربارش
    میدونید اگه کسی بفهمه این رابطتون رو چه اتفاقی میافته .اینم میدونید که هیچ کاری مخفی نمیمونه و یه روزی همه میفهمند
    با این کارتون نه تنها یک خانواده بلکه چندین خانواده از هم میپاشه
    به پسرتون فکر کنید عمری به خاطر کار شما سرکوفت میخوره ایندش تباه میشه

    روز های اول زندگیتون یادتون میاد چه شوقی داشتین هم شما و هم همسرتون نکنه یادتون رفته اون روزارو
    با شوهرتون حرف بزنید بگین که نیاز دارید به محبتشون نیاز دارین به توجهشون بگین که بیشتر از این دیگه نمیتونید ادامه بدین با این وضعیت
    بگین که دارید به گناه کشیده میشین. بگین کمتر کار کنه .بگین با پول کم هم من باز میسازم باهات ولی با بی محبتی نمیتونم .
    وقتی داره پول میده بهتون بگو که من پولتو نمی من خودتو میخوام
    کاری کنید کمتر کار کنه با هم تنهایی یه مسافرت برید سعی کنید بیشتر با هم تنها بمونید
    پسرتون رو بزارید مهد یا خونه مامان بزرگش

    اینم میگم خیانت کردن راحته همه میتونند خیانت کنند
    ولی یه زندگی رو از نو ساختن یه زندگی رو سرپا نگه داشتن کار هر کسی نیست
    فکر نکنید خیلی کارا کردین برای زندگیتون اینایی که شما میگید همش بهانست باید کاری کنید هم خودتون هم همسرتون خوشبختی رو حس کنید
    فکر میکنید اون خیلی حالش خوبه یه نگاهی بهش بندازید صبح تا شب کار میکنه برای چی .وقتی هم میاد خونه ببیند چه حالی داره

    چی بگم امیدوارم راهتون رو پیدا کنید خودتون رو به خدا نزدیکتر کنید اون خودش نمیزاره به گناه بیفتید
    من باهمسرم حرف زدم بهش گفتم که همه چی پول نیست کار نیست بخاطر دور بودنش من تو گناه میفتم از وقتی ازدواج کردیم من همیشه تنهابودم بهش همه چیو گفتم .....ولی میدونم که منم گاهی اوقات کم کاری میکنم .......آره حق باشماست نهایت دوست داشتن رابطه جنسیه من وقتی بهش دستمو دادم ازش قول گرفتم که فقط دسته همو بگیریم اما حالا این رابطه نزدیمتر میشه اولا من مخالفت میکردم اما حالا حس میکنم ذره ذره منم وابسته کرده اولا اصلا قبول نمیکردم بیاد خونه مون الان یکی دوباره تو خونه قرار میزاریم .....میفهمم کع تو رابطه ای که شیطان باشه هرکاری غیر ممکن نیست ...... رابطه ما الان یک ماهه که اینجوری شده من مطمئنم خدا هنوز فراموشم نکرده که دوباراومدم اینجا و مشکلمو مطرح کردم.....حرفاتون باعث شده من از دیشب که اومدم اینجا بیشتر به کارام فکر کنم .....
    خدا کنه بتونم .....
    ممنون که برام وقت گذاشتین خدا خیرتون بده

  19. بالا | پست 165

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام ببخشید این برادر شوهر شما قصد ازدواج نداره؟ یا خانواده بهش فشار نمیارن که دیگه وقت ازدواجشه؟ یا منتظره که با زن داداشش ازدواج کنه؟! بالاخره این رابطه تا ابد پنهانی نمیمونه که در ضمن با گذر زمان پسرتون هم بزرگ میشه و یه روزی به رابطه پی میبره (ببخشید که خیلی واضح سوال پرسیدم)
    ویرایش توسط shahriar : 03-17-2016 در ساعت 05:46 PM

  20. کاربران زیر از shahriar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 166

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    سلام ببخشید این برادر شوهر شما قصد ازدواج نداره؟ یا خانواده بهش فشار نمیارن که دیگه وقت ازدواجشه؟ یا منتظره که با زن داداشش ازدواج کنه؟! بالاخره این رابطه تا ابد پنهانی نمیمونه که در ضمن با گذر زمان پسرتون هم بزرگ میشه و یه روزی به رابطه پی میبره (ببخشید که خیلی واضح سوال پرسیدم)
    نه خواهش میکنم راستش همین قضیه ازدواج ایشون باعث شد رابطع ما شروع بشه قرار بود براش بریم خاستگاری عاشق دختر داییش شده بود اما یه بحث بزرگ بین پدرشو داییش اتفاق افتادو کلا همه چی بهم خورد ومن شدم سنگ صبورش دلداریش میدادم کمکش کردم دوباره سر پا شه اما یه مدتی بینمون بهم خورد کلا بلاکش کرده بودم تا اینکه دوباره به اسرار ایشون رابطه شروع شد.....

  22. بالا | پست 167

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    ای بابا دلداری و حمایت شما موقع بحران عاطفی ایشون کار خودشو کرده و البته باید که به جوانب این رابطه فکر میکردین.
    الان بالاخره تصمیمتون واسه این رابطه چیه؟اصلا در این مورد صحبت میکنین؟آیا قراره از شوهرتون جدا شید با هم زندگی کنید؟آیا اصلا اینکار ممکنه انجام شه؟میخواین کار و زندگی رو تو شهر خودتون ول کنین با هم برین یه شهر دیگه دور از همه؟چند مدت از این قضیه خواستگاری میگذره؟شاید بعد از عبور برادر شوهرتون از این بحران عاطفی شما رو ول کنه؟ در مورد این سوالات قشنگ فکر کنید و لطفا از برادر شوهرتون هم جواب این سوالات رو دقیقا جویا شید چون رابطه شما علاوه بر اشتباه بودن چون با برادر شوهرتون هست قضیه خیلی خیلی پیچیده میشه

  23. بالا | پست 168

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    ای بابا دلداری و حمایت شما موقع بحران عاطفی ایشون کار خودشو کرده و البته باید که به جوانب این رابطه فکر میکردین.
    الان بالاخره تصمیمتون واسه این رابطه چیه؟اصلا در این مورد صحبت میکنین؟آیا قراره از شوهرتون جدا شید با هم زندگی کنید؟آیا اصلا اینکار ممکنه انجام شه؟میخواین کار و زندگی رو تو شهر خودتون ول کنین با هم برین یه شهر دیگه دور از همه؟چند مدت از این قضیه خواستگاری میگذره؟شاید بعد از عبور برادر شوهرتون از این بحران عاطفی شما رو ول کنه؟ در مورد این سوالات قشنگ فکر کنید و لطفا از برادر شوهرتون هم جواب این سوالات رو دقیقا جویا شید چون رابطه شما علاوه بر اشتباه بودن چون با برادر شوهرتون هست قضیه خیلی خیلی پیچیده میشه
    بله متاسفانه مهربونیم به ضررم تموم شد
    نه بابا ازدواج چیه بابا من غلط بکنم ....
    تصمیمه خاصی که نگرفتیم من خیلی باهاش حرف میزنم که داریم اشتباه میکنیم داریم خیانت میکنیم زندگیه من دارع میسوزه داریم گناه میکنیم ولی فقط میگه ما که جهنمی هستیم پس لذت خودمونو ببریم ....اولا که اصلا نمیتونست خودشو کنترل کنه حتی گریع میکرد از دلتنگی اما حالا یکم خودشو جمعو جورمیکنه کنترل میکنه ....من دیگه سعی میکنم قرار نذارم باهاش اگر پیشنهاد داد قبول نکنم .....
    اصلا هم قرار نیست به ازدواج فکر کنیم ......از مدت شکست عشقیش یع دوسع ماهی میگذره
    بله همین طورع چون برادر شوهرمه نمیتونم یهویی رابطع رو قطع کنم باید کاری کنم که ازم سرد شه ....

  24. بالا | پست 169

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    ای بابا دلداری و حمایت شما موقع بحران عاطفی ایشون کار خودشو کرده و البته باید که به جوانب این رابطه فکر میکردین.
    الان بالاخره تصمیمتون واسه این رابطه چیه؟اصلا در این مورد صحبت میکنین؟آیا قراره از شوهرتون جدا شید با هم زندگی کنید؟آیا اصلا اینکار ممکنه انجام شه؟میخواین کار و زندگی رو تو شهر خودتون ول کنین با هم برین یه شهر دیگه دور از همه؟چند مدت از این قضیه خواستگاری میگذره؟شاید بعد از عبور برادر شوهرتون از این بحران عاطفی شما رو ول کنه؟ در مورد این سوالات قشنگ فکر کنید و لطفا از برادر شوهرتون هم جواب این سوالات رو دقیقا جویا شید چون رابطه شما علاوه بر اشتباه بودن چون با برادر شوهرتون هست قضیه خیلی خیلی پیچیده میشه
    بله متاسفانه مهربونیم به ضررم تموم شد
    نه بابا ازدواج چیه بابا من غلط بکنم ....
    تصمیمه خاصی که نگرفتیم من خیلی باهاش حرف میزنم که داریم اشتباه میکنیم داریم خیانت میکنیم زندگیه من دارع میسوزه داریم گناه میکنیم ولی فقط میگه ما که جهنمی هستیم پس لذت خودمونو ببریم ....اولا که اصلا نمیتونست خودشو کنترل کنه حتی گریع میکرد از دلتنگی اما حالا یکم خودشو جمعو جورمیکنه کنترل میکنه ....من دیگه سعی میکنم قرار نذارم باهاش اگر پیشنهاد داد قبول نکنم .....
    اصلا هم قرار نیست به ازدواج فکر کنیم ......از مدت شکست عشقیش یع دوسع ماهی میگذره
    بله همین طورع چون برادر شوهرمه نمیتونم یهویی رابطع رو قطع کنم باید کاری کنم که ازم سرد شه ....

  25. بالا | پست 170

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    مدیرای سایت پست های من چرا حذف شدش ؟ @farokh
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  26. بالا | پست 171

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    مدیرای سایت پست های من چرا حذف شدش ؟ @farokh

    مشکل فنی سایت
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  27. بالا | پست 172

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام به همه من دوباره برگشتم اما نه با خوشحالی نه با سربلندی پیش خدا رفتنم یه همچین چیزیه دیگه البته تقریبا نه؟
    من هنوزم با برادر شوهرم رابطه دارم اینبار رابطه جنسی هم اتفاق افتاده یعنی دیگه اونچیزی که باورم نمیشد شد یعنی آخره بی بندو باری واسه کسی که یه روزم نمازش قضا نمیشد واسه کسی که اونقد ب خدا نزدیک بود که فکرشم نمیکرد یه روزی اینهمه آشغال باشه
    اونقد وابسته هم شدیم رابطه پیچیدع شده راه برگشتی ندارم نمیتونم برگردم از طرفی هنوزم عذاب وجدان دارم این روزا خیلی بیشتر نمیدونم چکار باید بکنم آیا کسی هست کمکم کنه

  28. بالا | پست 173

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام به همه من دوباره برگشتم ������اما نه با خوشحالی نه با سربلندی پیش خدا رفتنم یه همچین چیزیه دیگه البته تقریبا نه؟
    من هنوزم با برادر شوهرم رابطه دارم اینبار رابطه جنسی هم اتفاق افتاده یعنی دیگه اونچیزی که باورم نمیشد شد یعنی آخره بی بندو باری واسه کسی که یه روزم نمازش قضا نمیشد واسه کسی که اونقد ب خدا نزدیک بود که فکرشم نمیکرد یه روزی اینهمه آشغال باشه
    اونقد وابسته هم شدیم رابطه پیچیدع شده راه برگشتی ندارم نمیتونم برگردم از طرفی هنوزم عذاب وجدان دارم این روزا خیلی بیشتر نمیدونم چکار باید بکنم آیا کسی هست کمکم کنه
    فکرشم نمیکردی؟!! این همه گفتیم که این رابطه به س ک س ختم میشه ، اما گوش شما بدهکار نبود، با ادله ی مسخره میگفتی فقط در حد رابطه عاطفی و و فلان.... لقمه ی اماده و جویده ای بودین که برادر شوهرتون فقط یه قورت دادن میتواست که طبق پیش بینی انجامش داد...

    الان دقیقا چه کمکی میخواین؟! اوندفعه هم بهتون عرض کردم شما دنبال نظری هستید که کارتونو قبول داشته باشه و با خیال راحت س ک س کنید... الان هم دنبال نظری هستین که شمارو تحسین کنه؟!

    اگه پشیمونی، راهت روشنه... اگه هم دوست داری ادامه بدی بازم مسیرتون مشخصه
    ویرایش توسط orbital : 06-14-2016 در ساعت 09:41 AM

  29. 3 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 174

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق


    چقد ادا میکردی نه ابن رابطه پاک نههههه من اصلا نمیذارم این اتفاق بیافته ... واقعا متاسفم بچه بازی این همه گفتیم و گوش نکردی منتظر عاقبتشم باش که ابروت بره تو که حرف گوش نمیکنی لطفا کمک هم نخواه


    تاحالا هررررچی گفتم درست پیش رفته پس منتظر اخرشم نابود شی باش
    ویرایش توسط پریماه. : 06-14-2016 در ساعت 10:05 AM
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  31. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 175

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    فکرشم نمیکردی؟!! این همه گفتیم که این رابطه به س ک س ختم میشه ، اما گوش شما بدهکار نبود، با ادله ی مسخره میگفتی فقط در حد رابطه عاطفی و و فلان.... لقمه ی اماده و جویده ای بودین که برادر شوهرتون فقط یه قورت دادن میتواست که طبق پیش بینی انجامش داد...

    الان دقیقا چه کمکی میخواین؟! اوندفعه هم بهتون عرض کردم شما دنبال نظری هستید که کارتونو قبول داشته باشه و با خیال راحت س ک س کنید... الان هم دنبال نظری هستین که شمارو تحسین کنه؟!

    اگه پشیمونی، راهت روشنه... اگه هم دوست داری ادامه بدی بازم مسیرتون مشخصه


    ول کن ترخدا برا کی این همه حرف میزنی ؟؟؟؟؟؟ این هم خودشو مسخره کرده هم مارو این همه بهش گفتیم گوش نکرد. انگار داری با دیوار حرف میزنی. بذار همینجوری ادامه بده در اخر بیاد ه وای شوهرم فهمید طلاقم داد ابروم پیش همه رفت بچمم دیگه نمیبینم.



    جالب اینجاست میگفت عشقمون پاک

    جالب اینجاست خیلی با اعتماد به نفس میگفت نههههه برادر شوهرم گفته من تورو واسه این چیزا نمیخوام. دسسسست رو قران گذاشته اصلا فقط در حد همون دست گرفتن ... چرا دیگه قران و مسخره میکنید شده مسخره بازی برای اینکه حرف کسیو باور کنید بیاریدش دست بذارید روش قسم بخورید ... از همون اولش معلوم بود تورو واسه چی میخواد و اگرنه. فقط یه دم بی شرف و بی غیرت پست که همچین کاری با برادرش کنه



    فقط خودشو گول میزنه

    لطفا یکی پیدا شه کارشو تایید کنه با خیال راحت این رابطه کثیف و ادامه. بده ................




    ویرایش توسط پریماه. : 06-14-2016 در ساعت 10:09 AM
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  33. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 176

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    خانوم دیگه دیره کمکی نمیشه کرد کاری که نباید می شد شد.خدا درهای توبه برات باز کنه و بتونی برگردی وگرنه اخر عاقبت خیلی بدی در انتظار شماست...

    برادر شوهرت هم که تا ابد برات حرام شد طلاق هم بگیری دیگه نمی تونی ازدواج کنی. کاش طلاق می گرفتی و بعد....

    فقط می تونم بگم خودت به فحشا نکشون اولا از برادر شوهرت کثیف ات جدا شو ! دیگه برادر شوهرت ولت کرد یا کردی با یکی دیگه رابطه برقرار نکن...


    بهتر طلاق بگیری بری یک شهر دیگه زندگی جدیدی شروع کنی....

  35. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 177

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27919
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    1
    تشکر شده 38 بار در 25 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    من خیلی زنهارو دیدم شوهرشون اعتیاد داره یا با زنهای دیگه رابطه داره ولی تحمل میکنن بخاطر بچه هاشون اونوقت تو بخاطر کمبود محبت چه کارا ک نکردی
    کارای خودتو توجیه نکن
    هرچه بچه ها دارن راهنماییت میکنن بهت راهکار نشون میدن باز میگی محبت
    پس فردا ک ازدواج کردو مثل دستمال انداختت دور ب خودت میای اونوقت دیگه دیره
    زندگی ک همش نشده محبت و رابطه جنسی ب بچت فکر کن تو الگوی بچتی خانم
    1 چیزی بهت میگم مطمئن باش : اگه شوهرت بفهمه طلاقت میده و ابروتم همه جا میره و مطمئن تر باش ک برادر شوهرت نمیاد زنی ک ابروش رفته رو بگیره
    من خوزستانیم تو خوزستان زن برادر = با خواهر
    زن برادر = با ناموس ادم
    این جریانو گفتی مخم سوت کشید
    تا ابروریزی نشده دست بردار
    بچه ها حرفاشونو زدن خیلی قشنگ هم راهنمایی کردن بهتر از مشاور هم راهنمایی کردن اینارو گفتن ک ب خودت بیای ک هرکس کمبود محبت گرفتش نباید خیلی عذر میخوام روم ب دیوار خودشو ب حراج بزاره

  37. بالا | پست 178

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    اشکمو درآوردی

  38. بالا | پست 179

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    خیلی جالبه با اینکه میدونی کارت اشتباه بازم میگی نمیتونم برگردم عجبببببب
    تا گندش در نیومده خودت طلاق بگیر چون مطمئنا شوهرتم پشت گوشاش مخملی نیست که نفهمه تازه حتی اگر بمونی و از کارت پشیمون باشی چطور روت میشه واقعا
    همون خدایی که نمازشو میخونی گفته حتی به نامحرم نگاه نکنید چه برسه به س ک س
    پس لطفا دید بقیه رو نسبت به افراد نماز خون خراب نکن
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  39. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 180

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام ممنون از همه دوستان که جواب دادن هرچی بگین حقمه مان نابود شدم فقط واسه اینکه کمبود داشتم راهی رو رفتم که نباید عقده هامو اشتباه خالی کردم وابستگی من به برادر شوهرم خیلی زیاده یعنی میدونم که از سادگیمه که اینهمه خامش شدم ولی اون واقعا خیلی بهم محبت میکنه خیلی دوسم داره یعنی فقط واسه س ک س ه باور کنید من دارم عذاب میکشم از خودم بیزارم هرروز پیش همیم همش همدیگرو میبینیم چطور میتونم رابطه رو کم کنم وتمومش کنم میدونم که بهترین موقعیته تو ماه رمضون باور کنید میخوام فقط نیاز به تلنگرهای دوستانه شما دارم توروخدا درکم کنید

  41. بالا | پست 181

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام مستانه جون

    اولین تاپیکی هست که کل صفحاتش رو خوندم

    نمیدونم چرا من هیچی ننوشتم برات

    لابد فک میکردم نمیتونم کمکت کنم چون ازدواج نکردم و نمیتونم خودمو به جای تو بذارم

    ولی اگه بخوای شاید بتونم کمکت کنم

    تو دنبال کسی هستی که به حرفات و درددلات گوش بده و راهنماییت کنه

    درسته؟

    من حاضرم بهت گوش بدم و همدمت باشم

    تو چی؟

    میخوای؟

  42. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 182

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام ممنون از همه دوستان که جواب دادن هرچی بگین حقمه مان نابود شدم فقط واسه اینکه کمبود داشتم راهی رو رفتم که نباید عقده هامو اشتباه خالی کردم وابستگی من به برادر شوهرم خیلی زیاده یعنی میدونم که از سادگیمه که اینهمه خامش شدم ولی اون واقعا خیلی بهم محبت میکنه خیلی دوسم داره یعنی فقط واسه س ک س ه باور کنید من دارم عذاب میکشم از خودم بیزارم هرروز پیش همیم همش همدیگرو میبینیم چطور میتونم رابطه رو کم کنم وتمومش کنم میدونم که بهترین موقعیته تو ماه رمضون باور کنید میخوام فقط نیاز به تلنگرهای دوستانه شما دارم توروخدا درکم کنید
    توکه کاری نمیکنی چرا کمک میخوای ها؟؟؟؟؟

    ساده نیستی ادم یه بار اشتباه میکنه بشه بار دوم حماقت

    ها خیلیی دوستت داره قشنگ گند زد به هرچی عشق و دوست داشتن

    سادگی تو دیگه خیلییی مسخرست واقعا نمیخوای به خودت بیایی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  44. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 183

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام مستانه جون

    اولین تاپیکی هست که کل صفحاتش رو خوندم

    نمیدونم چرا من هیچی ننوشتم برات

    لابد فک میکردم نمیتونم کمکت کنم چون ازدواج نکردم و نمیتونم خودمو به جای تو بذارم

    ولی اگه بخوای شاید بتونم کمکت کنم

    تو دنبال کسی هستی که به حرفات و درددلات گوش بده و راهنماییت کنه

    درسته؟

    من حاضرم بهت گوش بدم و همدمت باشم

    تو چی؟

    میخوای؟
    نه مستانه فقط یکی میخواد باهاش حرف بزنه و کارش تاییید کنه و اگرنه این همه بهش گفتیم پیش نمیرفت کارش
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  46. بالا | پست 184

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام دوست عزیز اما بعد ازدواج شما تا اخر عمر تعهد دارید نباید اجازه بدید این مسائل به ذهنتون راه پیدا کنه.اینا رو از ذهنتون بیرون کنید.وسعی در بهبود رابطه با همسرتان باشید.همه ی این حرفا براقبل ازدواجه اما بعد ان این حرفا دیگه معنی نداره.

  47. بالا | پست 185

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    نه مستانه فقط یکی میخواد باهاش حرف بزنه و کارش تاییید کنه و اگرنه این همه بهش گفتیم پیش نمیرفت کارش
    پریماه خیییییلی داری تند میری

    هر وقت تونستی تو شرایط کسی باشه

    بعد انقد راحت قضاوتش کن

    هیچکدوم از ماها ایمن نیستیم از این حوادث

    خدا هم انقد بد با بنده مضطربش حرف نمیزنه

    خیلیا هستن تو این جامعه هزارتا کثافت کاری میکنن عین خیالشون هم نیست

    همه چیز رو هم مسخره میکنن

    اگه کسی یه ذره وجدان براش مونده و دنبال کمکه نباید اینجوری عذابش داد

    خودش به اندازه کافی درد کشیده که اومده اینجا بیانش کرده

    نیازی به سرکوفت و بد و بیراه نداره

    اگه میتونی کمکش کن...اگه نه خودش هم میدونه کارش زشته

    راهنمایی کن، راه رو نشون بده...اما هیچکدوم از ماها در حدی نیستیم که بخوایم سرزنش کنیم

    هیچوقت نمیتونیم جای کسی باشیم تا وقتی که همون شرایط برامون پیش نیومده

  48. بالا | پست 186

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام مستانه جون

    اولین تاپیکی هست که کل صفحاتش رو خوندم

    نمیدونم چرا من هیچی ننوشتم برات

    لابد فک میکردم نمیتونم کمکت کنم چون ازدواج نکردم و نمیتونم خودمو به جای تو بذارم

    ولی اگه بخوای شاید بتونم کمکت کنم

    تو دنبال کسی هستی که به حرفات و درددلات گوش بده و راهنماییت کنه

    درسته؟

    من حاضرم بهت گوش بدم و همدمت باشم

    تو چی؟

    میخوای؟
    سلام مریم خانم میدونم نگاه همه دوستان ب من عوض شده من یه آشغال کثیفم دیگه شدم یه فاحشه این فاحشه شدن ثمره رفتارپدرومادرم ثمره رفتار شوهرم ثمره رفتار دوستانم داشتن یه دوست ناباب که تازه میفهمم رفتار اون وکاراش تو زندگیم بی تاثیر نبوده ورفتار خودم که اونقد تشنه محبتم اونقد تشنه توجه و دوست داشتنم که حاضر شدم تن ب این کاره کثیف بدن برادر شوهرم کارایی کرد که من آرزوم بوده شوهرم باهام اینجوری رفتار کنه مثه خودم بهم محبت میکنه واسه اینکه حالمو خوب کنه هرکاری میکنه ولی من آرامش ندارم راه و اشتباهی رفتم بخدا قلبم مریض شده تو این مدت چند ماهه هفت کیلو وزن کم کردم اونقد غصه خوردم تو ماه رمضون عذاب وجدانم خیلی بیشتر شده ولی بهشم وابسته نمیتونم ناراحتش کنم وقتی میاد بغلم میکنه نمیتونم کنارش بزنم وقتی التماس میکنه فقط یه لحظه بغلم کنه نمیتونم نادیده بگیرمش
    من از روی شهوت نیست که دارم بااون ادامه میدم اونو نمیدونم من اگه اینجا باشم اگه باشما صحبت کنم میتونم کنارش بزارم
    مریم خانم اگر درکم میکنی ب کمکت نیاز دارم که باهات درد دل کنم من یه بار با یه مشاوری صحبت کردم از طریق تلگزام ولی ده تا پیام میزاشتم تا جواب میداد خیلی حسه تنهایی کردم بدتر باعث شد وابستگیم به برادر شوهرم بیشتر شه

  49. بالا | پست 187

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    پریماه خیییییلی داری تند میری

    هر وقت تونستی تو شرایط کسی باشه

    بعد انقد راحت قضاوتش کن

    هیچکدوم از ماها ایمن نیستیم از این حوادث

    خدا هم انقد بد با بنده مضطربش حرف نمیزنه

    خیلیا هستن تو این جامعه هزارتا کثافت کاری میکنن عین خیالشون هم نیست

    همه چیز رو هم مسخره میکنن

    اگه کسی یه ذره وجدان براش مونده و دنبال کمکه نباید اینجوری عذابش داد

    خودش به اندازه کافی درد کشیده که اومده اینجا بیانش کرده

    نیازی به سرکوفت و بد و بیراه نداره

    اگه میتونی کمکش کن...اگه نه خودش هم میدونه کارش زشته

    راهنمایی کن، راه رو نشون بده...اما هیچکدوم از ماها در حدی نیستیم که بخوایم سرزنش کنیم

    هیچوقت نمیتونیم جای کسی باشیم تا وقتی که همون شرایط برامون پیش نیومده

    تند میرم چون این همه کمکش کردیم یه لحظه به حرفمون گوش نداد منم میگم چرا وقتی گوش نمیده میاد نظر میخواد
    18 صفحه همه کمکش تاحالا هم سرکوفتش نزدیم ولی وقتی امده کار از بد و بدتر شده دیگه باز بشینم حرف های 18 صفحه قبل و بزنیم

    عجبا درد نمیکشه مطمعن باش درد میکشید بس میکرد پس داره لذت میبره که ادامه میده ایشونم فقط عذاب وجدان دارن به یه مدت این عذاب وجدانم میخوابه با خیال راحت تا روزی که شوهرش بفهمه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  50. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 188

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام مریم خانم میدونم نگاه همه دوستان ب من عوض شده من یه آشغال کثیفم دیگه شدم یه فاحشه این فاحشه شدن ثمره رفتارپدرومادرم ثمره رفتار شوهرم ثمره رفتار دوستانم داشتن یه دوست ناباب که تازه میفهمم رفتار اون وکاراش تو زندگیم بی تاثیر نبوده ورفتار خودم که اونقد تشنه محبتم اونقد تشنه توجه و دوست داشتنم که حاضر شدم تن ب این کاره کثیف بدن برادر شوهرم کارایی کرد که من آرزوم بوده شوهرم باهام اینجوری رفتار کنه مثه خودم بهم محبت میکنه واسه اینکه حالمو خوب کنه هرکاری میکنه ولی من آرامش ندارم راه و اشتباهی رفتم بخدا قلبم مریض شده تو این مدت چند ماهه هفت کیلو وزن کم کردم اونقد غصه خوردم تو ماه رمضون عذاب وجدانم خیلی بیشتر شده ولی بهشم وابسته نمیتونم ناراحتش کنم وقتی میاد بغلم میکنه نمیتونم کنارش بزنم وقتی التماس میکنه فقط یه لحظه بغلم کنه نمیتونم نادیده بگیرمش
    من از روی شهوت نیست که دارم بااون ادامه میدم اونو نمیدونم من اگه اینجا باشم اگه باشما صحبت کنم میتونم کنارش بزارم
    مریم خانم اگر درکم میکنی ب کمکت نیاز دارم که باهات درد دل کنم من یه بار با یه مشاوری صحبت کردم از طریق تلگزام ولی ده تا پیام میزاشتم تا جواب میداد خیلی حسه تنهایی کردم بدتر باعث شد وابستگیم به برادر شوهرم بیشتر شه
    چرا الکی توجیه میاری رفتار پدرم مادرم شوهرم مگه تو اولین و اخرین نفری هستی مگه بقیه کم محبتی دیدم رفتن سراغ کسی که اینجور مگه ما گفتیم تو لیاقتش نیستی ؟؟؟ مگه گفتیم لیاقت محبت نداری ؟؟؟

    گفتیم اول جدا شو بعد تن به این رابطه بده اون موقع دیگه کسی کاری نداشو
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  52. بالا | پست 189

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    توکه کاری نمیکنی چرا کمک میخوای ها؟؟؟؟؟

    ساده نیستی ادم یه بار اشتباه میکنه بشه بار دوم حماقت

    ها خیلیی دوستت داره قشنگ گند زد به هرچی عشق و دوست داشتن

    سادگی تو دیگه خیلییی مسخرست واقعا نمیخوای به خودت بیایی
    پریماه جان من داغونم که دوباره امدم اینجا خودم چندین بار پیامامو پاک کردم دوباره نوشتم از خجالت میفهمی بانو سرزنشت ب جاست ولی اگه الان اینجام یعنی رحمت خدا یعنی پشیمونی یعنی تو باتلاق گیر کردن و دست وپا زدن میتونی درک کنی من دنبال تایید کارم نیستم اشتباه نکن من اگر کارم درست بود نیازی به تایید کسی نداشتم کارم اشتباه میدونم ک اینجام

  53. بالا | پست 190

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    پریماه جان من داغونم که دوباره امدم اینجا خودم چندین بار پیامامو پاک کردم دوباره نوشتم از خجالت میفهمی بانو سرزنشت ب جاست ولی اگه الان اینجام یعنی رحمت خدا یعنی پشیمونی یعنی تو باتلاق گیر کردن و دست وپا زدن میتونی درک کنی من دنبال تایید کارم نیستم اشتباه نکن من اگر کارم درست بود نیازی به تایید کسی نداشتم کارم اشتباه میدونم ک اینجام
    پیشمونیت فقط برا چند روز ؟؟؟؟ خب میایی پشیمونی کمکت میکنیم میری برادر شوهرت دوتا حرف میزنه باز رابطه داری بعد باز پشیمونی !!!

    مستانه از دستت خیلی عصبیم خیلیییی چون این همه گفتیم و با اطمینان گفتی نه اینکار و نمیکنه ولی شد دارم بهت میگم اگرررر میخوای بنداز بدتر نشه ولششش کن یکم جلو خودت بگیر حداقل طلاق بگیررر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  54. بالا | پست 191

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    هر کسی مسئول اعمال خودشه نباید برای رفتار های بدمون دیگران و مقصر بدونیم شما خودت عقل و اراده داری به نظره من تا خودت نخوای ده تا مشاورم نمیتونه کمکت کن
    یعنی چی دلت براش میسوزه دلت برای زندگی خودت بسوزه که به جهنم کشیده شده برادر شوهر شما آدم خیلی پست فطرتی هست که به ناموس خودش چشم داره چطور میتونی دلت برای همچین
    آدم کثیفی بسوزه
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  55. بالا | پست 192

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام مریم خانم میدونم نگاه همه دوستان ب من عوض شده من یه آشغال کثیفم دیگه شدم یه فاحشه این فاحشه شدن ثمره رفتارپدرومادرم ثمره رفتار شوهرم ثمره رفتار دوستانم داشتن یه دوست ناباب که تازه میفهمم رفتار اون وکاراش تو زندگیم بی تاثیر نبوده ورفتار خودم که اونقد تشنه محبتم اونقد تشنه توجه و دوست داشتنم که حاضر شدم تن ب این کاره کثیف بدن برادر شوهرم کارایی کرد که من آرزوم بوده شوهرم باهام اینجوری رفتار کنه مثه خودم بهم محبت میکنه واسه اینکه حالمو خوب کنه هرکاری میکنه ولی من آرامش ندارم راه و اشتباهی رفتم بخدا قلبم مریض شده تو این مدت چند ماهه هفت کیلو وزن کم کردم اونقد غصه خوردم تو ماه رمضون عذاب وجدانم خیلی بیشتر شده ولی بهشم وابسته نمیتونم ناراحتش کنم وقتی میاد بغلم میکنه نمیتونم کنارش بزنم وقتی التماس میکنه فقط یه لحظه بغلم کنه نمیتونم نادیده بگیرمش
    من از روی شهوت نیست که دارم بااون ادامه میدم اونو نمیدونم من اگه اینجا باشم اگه باشما صحبت کنم میتونم کنارش بزارم
    مریم خانم اگر درکم میکنی ب کمکت نیاز دارم که باهات درد دل کنم من یه بار با یه مشاوری صحبت کردم از طریق تلگزام ولی ده تا پیام میزاشتم تا جواب میداد خیلی حسه تنهایی کردم بدتر باعث شد وابستگیم به برادر شوهرم بیشتر شه
    من نظرم بهت عوض شده مستانه

    هنوز یادمه چقد با عشق در مورد پسرت حرف میزدی

    یادم هس که تو چت باکس از دست شوهرت گلایه میکردی

    تو اشتباه کردی...مثه خیلی از ماها

    با این تفاوت که تو داری به اشتباهت ادامه میدی

    فقط خودتی که میتونی خودت رو نجات بدی

    من درکت میکنم

    حاضرم به حرفات گوش بدم

    منتظر خصوصی من باش

  56. بالا | پست 193

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    تند میرم چون این همه کمکش کردیم یه لحظه به حرفمون گوش نداد منم میگم چرا وقتی گوش نمیده میاد نظر میخواد
    18 صفحه همه کمکش تاحالا هم سرکوفتش نزدیم ولی وقتی امده کار از بد و بدتر شده دیگه باز بشینم حرف های 18 صفحه قبل و بزنیم

    عجبا درد نمیکشه مطمعن باش درد میکشید بس میکرد پس داره لذت میبره که ادامه میده ایشونم فقط عذاب وجدان دارن به یه مدت این عذاب وجدانم میخوابه با خیال راحت تا روزی که شوهرش بفهمه
    پریماه جان اون موقع من از عشق مثلا پاکش مطمعن بودم اونموقع لذت میبردم آره عذاب وجدانم نداشتم ولی حالا عذاب وجدان دارم حالا خیلی چیزا فهمیدم دلایل زیادی میبینم واسه اینکه این رابطه کثیفو تمومش کنم ولی سخته والا سخته ولی میدونم تو ماه رمضون میتونم مطمعنم خدا فراموشم نکرده یکم درکم کن خدا هم اینجپر باهام رفتارکنه امیدی برام باقی نمیمونه تنها راه برام فقط خودکشی میمونه همین

  57. بالا | پست 194

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    من نمیدونم شما دنبال چه راه حلی هستین که 20صفحه نظر دوستان اون راه حل رو ارایه نکرده؟!!!
    شما رابطت با اون اقا از ریشه درست نیست، به رابطت ادامه نده... همین.

    اگه تو خونه تنهایی و اون بزور وارد میشه!!!(که بعید میدونم) میتونی بری بیرون از منزل تا شوهرت برگرده... کارتو سخت کردی اما هنوزم دیر نشده...خداروشکر کن که اتفاق بدتری نیوفتاده ... ی نگاه به صفحه حوادث هم بنداز بلکه یه ت************ی بخوری

  58. بالا | پست 195

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    پریماه جان اون موقع من از عشق مثلا پاکش مطمعن بودم اونموقع لذت میبردم آره عذاب وجدانم نداشتم ولی حالا عذاب وجدان دارم حالا خیلی چیزا فهمیدم دلایل زیادی میبینم واسه اینکه این رابطه کثیفو تمومش کنم ولی سخته والا سخته ولی میدونم تو ماه رمضون میتونم مطمعنم خدا فراموشم نکرده یکم درکم کن خدا هم اینجپر باهام رفتارکنه امیدی برام باقی نمیمونه تنها راه برام فقط خودکشی میمونه همین
    مستانه ترخدا خودت و نجات بده داری تو بد دردسری میافتی خدا دوستت داشته که تا الان ابروت حفظ کرده
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  59. بالا | پست 196

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    مستانه ترخدا خودت و نجات بده داری تو بد دردسری میافتی خدا دوستت داشته که تا الان ابروت حفظ کرده
    سلام ب همه دوستان ببخشید دوباره مزاحمتون شدم پریماه امروز یه اتفاقی برام افتاد که ممکن بود آبروم بره اگه اون اتفاق میفتاد شاید من الان خودکشی کرده بودم شاید هیچ وقت اینجا نمیومدم تا بگم چه اتفاقی برام افتاده
    صبح که داشتم اینجا با شما حرف میزدم شوهرم یهویی گوشیو ازم گرفت مستقیم رفت تلگراممو چک کرد چندتا از پیام های برادر شوهرم تو گوشی مونده بود بد جور شک کرد نمیدونستم چی بهش بگم من پیاماشو تو تلگرام مخفی کردم فقط کافی بود که یکم بیشتر با گوشی ور برع پیدا میکرد یا اصلا اگه میومد اینجا رو پیدا میکرد میرفت هیستوری من خیلی در مورد زنا تو اینترنت مطالب سرچ کردم اگه اگه اگهخدا بهم رحم کرد خیلی هم رهم کرد انگار یه تلنگراز طرف خداست انگار خدا دیگه از دستم خسته شده انگار میخواد خشمشو بهم نشون بده هنوزم تو شوکم قلبم داره از ترس می ایسته
    من میخوام برگردم ب زندگیم ب هیچ وجه دیگه نمیخوام شوهرمو بشکنم شوهرم اگه میفهمید منو میکشت مطمعنم خدایا شکرت که آبرمو حفظ کردی پشیمونت نمیکنم دوستان تورو خدا کمکم کنید نجات پیدا کنم تا الان حرفاتون خیلی تحت تاثیر قرار داده منو من اول بایدراهمو مشخص کنم هدفم که خدا باشه میتونم برگردم از خدا خیلی دورم کمکم کنید

  60. بالا | پست 197

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    همینکه خودت فهمیدی و داری تلاش میکنی عالیه به خدا توکل کن و هرچی که مربوط به برادر شوهرت هست رو از بین ببر و مصمم و با اراده جلو برو
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  61. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  62. بالا | پست 198

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط miss eli vrn نمایش پست ها
    همینکه خودت فهمیدی و داری تلاش میکنی عالیه به خدا توکل کن و هرچی که مربوط به برادر شوهرت هست رو از بین ببر و مصمم و با اراده جلو برو
    من هرروز برادر شوهرمو میبینم نمیدونم چطوری رابطه رو قطع کنم الان حالم خیلی بده تو شوکم هنوزم داغونم اگه وسط راه بلغزم اگه نتونم اگه ....خدا لعنت کنه منو بدجور خودمو انداختم تو باتلاق نمیدونم چه رفتاری میکنه برادر شوهرم .....من آدمیم که اراده م خیلی ضعیفه همه جوره تحت فشارم

  63. بالا | پست 199

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    من هرروز برادر شوهرمو میبینم نمیدونم چطوری رابطه رو قطع کنم الان حالم خیلی بده تو شوکم هنوزم داغونم اگه وسط راه بلغزم اگه نتونم اگه ....خدا لعنت کنه منو بدجور خودمو انداختم تو باتلاق نمیدونم چه رفتاری میکنه برادر شوهرم .....من آدمیم که اراده م خیلی ضعیفه همه جوره تحت فشارم
    بحث زندگیته باید اراده کنی باید یه مقدار محکم باش خودتو نباز ناسلامتی تو یه مادری مادرا قدرتمندند تو هم قدرتمندی تو اراده داری و میتونی برای زندگیت بجنگی
    به نظره من خیلی جدی و محکم باهاش برخورد کن و به هیچ وجه وا نده خیلی سرد برخورد کن بهش بگو من نمیتونم به این رابطه ی سرتاسر خیانت ادامه بدم و تمام نذار دیگه باهات صحبت کنه و به هیچ عنوان دلتم براش نسوزه دلت برای زندگیت و بچه ی بیگناهت بسوزه به بچه ات فکر کن و سعی کن طوری رفتار کنی که در آینده برای داشتن چنین مادری بهت افتخار کنه
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  64. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 200

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط miss eli vrn نمایش پست ها
    بحث زندگیته باید اراده کنی باید یه مقدار محکم باش خودتو نباز ناسلامتی تو یه مادری مادرا قدرتمندند تو هم قدرتمندی تو اراده داری و میتونی برای زندگیت بجنگی
    به نظره من خیلی جدی و محکم باهاش برخورد کن و به هیچ وجه وا نده خیلی سرد برخورد کن بهش بگو من نمیتونم به این رابطه ی سرتاسر خیانت ادامه بدم و تمام نذار دیگه باهات صحبت کنه و به هیچ عنوان دلتم براش نسوزه دلت برای زندگیت و بچه ی بیگناهت بسوزه به بچه ات فکر کن و سعی کن طوری رفتار کنی که در آینده برای داشتن چنین مادری بهت افتخار کنه
    آره میدونم من خیلی اشتباها کردم طوری از خودم متنفرم که اوقم میگیره از خودم که اصلا با چه رویی دارم اینجا از کارام میگم اصلا خیلی پستم پیش بچم با یکی دیگه رابطع برقرار میکنم چند باری وقتی پیش برادر شوهرم بودم بچم مارو دیده من خیلی پستم خیلی دارم داغون میشم به هیچ وجه دیگه جوابشو نمیدم فک نکنید اینجا اینجور میگم فک نکنید دارم دروغ میگم یا اینجا جو گیر شدم واقعا داغونم واقعا خسته از خدا میترسم عذاب وجدان دارم

صفحه 4 از 7 ... 23456 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. واقعیت یا خیانت
    توسط mozhgane mehrani در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 04-24-2015, 02:22 AM
  2. عدم قاطعیت
    توسط sun star در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 02-12-2015, 10:48 AM
  3. ۱۲ روش برای تبدیل ایده ها به واقعیت
    توسط m@ede در انجمن روانشناسی عمومی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-10-2014, 04:00 PM
  4. واقعیت در ضرب المثل «مادر را ببین! دختر را بگیر!»
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-31-2014, 12:27 PM
  5. چند افسانه و واقعیت در مورد خشم
    توسط R e z a در انجمن سایر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-25-2013, 10:19 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد