نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: از شکست میترسم

1637
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    از شکست میترسم

    سلام ،عنوان تايپيک خودش همه چی رو میگه ،راستش يکي دو هفته روش رو عوض کردم و میخوام تا جایی که ممکنه تجربه کنم و ریسک هم بکنم ،
    ولی از شکست خوردن میترسم

    مثلا از شکست تو روابط میترسم

    بجورايي از تجربه های جدید نیومده میترسم .مثلا این اینطوری پیش نره و بر خلاف خواستم بشه حالم بد بشه ,به غرور لطمه بزنه ،

    یعنی چجوری بگم ،دوست دارم اشتباه کنم تا دیگه از اشتباه کردن نترسم و تجربه کنم ،ولي بجورايي میترسم که شکست رو بخورم ،ولی حالم بد بشه و غرورم نابود بشه ،

    بذارين بهتر بگم ،یه روندی که تازه شروع کردم اینه که مثلا زرنگ باشم ،مثلا فلان دختر خیلی زیباست و اخلاقش هم خوبه .

    سوال ،خب چرا من نتونم داشته باشمش ? توانائیش رو دارم و آلان خوشبختانه کم کم دارم به سطحی میرسم که بتونم ریسک کنم ،مثلا ریسک اینکه برم جلو و دختره با حالت تحقیر آمیز رد کنه و غرور نابود بشه ،از این شکست میترسم .ینی این بخش بحث مشکل دارم . ممنون میشم کمک کنين.

    این مثال دختر فقط یه مثال بود ،همچین چیزایی تو ذهنم هست ولی نه برآي الان ولی این مورد بیشتر.

    کلا میخوام ریسک کردن بدون ترس رو یاد بگیرم ولی راه حل ندارم
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    اشتباه کردن خودش پیشرفت هست ولی ترس از شکست فعلا مانع ميشه ،من شخصيتم یه جوریه که موفقیت حاصل از شکست خوردن رو دوست دارم ولی ترس بیشتر شده
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از شکست میترسم


    به نظر من وقتی یک کاری رو انجام میدی و نتیجه دلخواتو نمیگیری نباید اسمشو شکست بزاری بلکه باید بگی اون مسیری بوده که تو رو به موفقیت نمیرسونه .
    ببین وقتی از یکی خوشت میاد دو کارو میتونی انجام بدی
    یا اینکه بهش درخواست بدی و شاید به احتمال 50 درصد بهت جواب رد بده خب نتیجش به قول خودت به غرورت برمیخوره حالا چند روز این حس باهاته ولی تو دلت میگی حالا یکاری میکنم بهت ثابت بشه که من چی بودم و پشیمون میشی و شاید حتی خیلی خیلی پیشرفت کنی ، و دیگه باعث میشه به طرف قبلیم دیگه فکر هم نکنی و به خودت اجازه میدی که با افراد جدید اشنا بشی
    و یا اینکه بهش درخواست نمیدی و هیچ وقتم نمیفهمی اون دوست داشته یا نه و اونم با یکی دیگه ازدواج میکنه و همیشه و حسرت اونو به دل خواهی داشت و حتی اگرم با یکی دیگه ازدواج کنی همش تو ذهنت به قبلیو فکر میکنی
    نمیخام بگم به هرکی رسیدی که یهویی حس کردی دوسش داری بهش درخواست بدی، نه هرگز همچین کاری درست نیست . بلکه به کسی که حس میکنی هم عقل و هم احساس میگه بااین خوشبخت میشی و ذهنت چند ماهی درگیرشه .
    . پس گاهی این غرور باید بشکنه تا تورو به عشق واقعیت برسونه وگرنه یک عمر در فکر عشق اشتباهی خواهی بود .
    من میگم تو باید خودتو به چالش بکشونی تا هم خودتو بشناسی هم دیگرانو وگرنه علم غیب نداری که اون شخص ادم خوبی هست یاا نه. مثلا من همیشه به دیگران یه دید مثبتی دارم مگر اینکه خلافش ثابت بشه البته اگر خلافشم ثابت شد اینو به حساب خصلت ادمی میزارم و با اون طرف دشمن نمیشم فقط روابطمو باهاش کم میکنم . مثلا یادمه روز اول دانشگاه من اینقدرشاد و شنگول بودم که به همه همکلاسیای دختر هی سلام میکردم یه روز یکی از بچه جلو همه گفت تو چرا هی به همه سلام میکنی لازم نیست همچین کاری کنی و... دوستاشم هی تاییدش میکردن. دیدم هیچکسم از من دفاع نکرد. وقتی اومدم خونه تا یک هفته گریه میکردم که چرا به یک کاری که درسته و عقیدم بوده اینجوری مورد مواخده قرار گرفتم . خب این اتفاق یه درس بزرگ به من داد هر کسی لیاقت احترام نداره من ازون به بعد جدیتر شدم و نباید زیاد خودمو ساده نشون بدم. البته تو دانشگاه همه یکجورایی میخوان همو ضایع کنن و غروره همو بکشنن از همین الان باید خودتو برای اون شرایط اماده کنی . تو ساکتو سربزیرم باشی بازم یه چیزی بهت میگن . یادمه یکی از پسرای کلاس کاری به هیچ کس نداشت خیلیم مغرور بود . وقتی استاد اومد سرکلاس وقتی کامپیوترو روشن کرد یهویی رو صفحه دسکتاپ عکس این پسره برای مسخره کردنش گذاشته بودن وهمه کلاس از خنده منفجر شد. حالا بماند که اون پسره انصراف داد و البته رفت خارج . ازین اتفاقا هر روز و هر لحظه باهاش مواجه هسی چون ما انسان ها ادمای اجتماعی هسیم پس نباید حساس باشی و هر چه قوی تر باشه بیشتر میتونی پیشرفت کنی.
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  4. 4 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها

    به نظر من وقتی یک کاری رو انجام میدی و نتیجه دلخواتو نمیگیری نباید اسمشو شکست بزاری بلکه باید بگی اون مسیری بوده که تو رو به موفقیت نمیرسونه .
    ببین وقتی از یکی خوشت میاد دو کارو میتونی انجام بدی
    یا اینکه بهش درخواست بدی و شاید به احتمال 50 درصد بهت جواب رد بده خب نتیجش به قول خودت به غرورت برمیخوره حالا چند روز این حس باهاته ولی تو دلت میگی حالا یکاری میکنم بهت ثابت بشه که من چی بودم و پشیمون میشی و شاید حتی خیلی خیلی پیشرفت کنی ، و دیگه باعث میشه به طرف قبلیم دیگه فکر هم نکنی و به خودت اجازه میدی که با افراد جدید اشنا بشی
    و یا اینکه بهش درخواست نمیدی و هیچ وقتم نمیفهمی اون دوست داشته یا نه و اونم با یکی دیگه ازدواج میکنه و همیشه و حسرت اونو به دل خواهی داشت و حتی اگرم با یکی دیگه ازدواج کنی همش تو ذهنت به قبلیو فکر میکنی
    نمیخام بگم به هرکی رسیدی که یهویی حس کردی دوسش داری بهش درخواست بدی، نه هرگز همچین کاری درست نیست . بلکه به کسی که حس میکنی هم عقل و هم احساس میگه بااین خوشبخت میشی و ذهنت چند ماهی درگیرشه .
    . پس گاهی این غرور باید بشکنه تا تورو به عشق واقعیت برسونه وگرنه یک عمر در فکر عشق اشتباهی خواهی بود .
    من میگم تو باید خودتو به چالش بکشونی تا هم خودتو بشناسی هم دیگرانو وگرنه علم غیب نداری که اون شخص ادم خوبی هست یاا نه. مثلا من همیشه به دیگران یه دید مثبتی دارم مگر اینکه خلافش ثابت بشه البته اگر خلافشم ثابت شد اینو به حساب خصلت ادمی میزارم و با اون طرف دشمن نمیشم فقط روابطمو باهاش کم میکنم . مثلا یادمه روز اول دانشگاه من اینقدرشاد و شنگول بودم که به همه همکلاسیای دختر هی سلام میکردم یه روز یکی از بچه جلو همه گفت تو چرا هی به همه سلام میکنی لازم نیست همچین کاری کنی و... دوستاشم هی تاییدش میکردن. دیدم هیچکسم از من دفاع نکرد. وقتی اومدم خونه تا یک هفته گریه میکردم که چرا به یک کاری که درسته و عقیدم بوده اینجوری مورد مواخده قرار گرفتم . خب این اتفاق یه درس بزرگ به من داد هر کسی لیاقت احترام نداره من ازون به بعد جدیتر شدم و نباید زیاد خودمو ساده نشون بدم. البته تو دانشگاه همه یکجورایی میخوان همو ضایع کنن و غروره همو بکشنن از همین الان باید خودتو برای اون شرایط اماده کنی . تو ساکتو سربزیرم باشی بازم یه چیزی بهت میگن . یادمه یکی از پسرای کلاس کاری به هیچ کس نداشت خیلیم مغرور بود . وقتی استاد اومد سرکلاس وقتی کامپیوترو روشن کرد یهویی رو صفحه دسکتاپ عکس این پسره برای مسخره کردنش گذاشته بودن وهمه کلاس از خنده منفجر شد. حالا بماند که اون پسره انصراف داد و البته رفت خارج . ازین اتفاقا هر روز و هر لحظه باهاش مواجه هسی چون ما انسان ها ادمای اجتماعی هسیم پس نباید حساس باشی و هر چه قوی تر باشه بیشتر میتونی پیشرفت کنی.

    الی خانم سلام خوب هستین؟
    مرسی بابت کمک هاتون همه رو خوندم و چند روزه فکرم درگیر اینه که چطور و کجا تغییر رو شروع کنم. نمیدونم باید از کجا تغییر شروع بشه.


    من خودم میگم من تو این یه سال خیلی حساس شدم بله درسته و اینکه خیلی هم کم طاقت و زودرنج شدم.مثلا سوالی میپرسم و انتظار دارم حتما جواب بگیرم. یا مثلا میرم توی چت حرف میزنم میبینم هیچ توجهی نمیشه ناراحت بازی در میارم

    چطور ظرفیت رو بیشتر کنیم و اینکه توقعی از بقیه نداشته باشیم. شروع این تغییر و مسیرش رو نمیدونم چطوری باید باشه.

    من از اونایی ام که نسبتا سربه زیر ان ولی قیافه جدی و رفتارم جدی هست و قبلا کاملا بی تفاوت بودم که چی راجب من میگن و مسخره کنن یا نه... اوایل اونقدر اعتماد به نفس و عزت نفس زیاد بود که وقتی حس میکردم مسخره میکنن اصلا توجهی نمیکردم و فقط فکرم تو کار خودم بود و اصلا برام مهم نبود.


    تا این که بحث دختر پیش اومدکه تو چت گفتم با یه دختری مجازی برای درس خوندن دوست شدم ولی نه درس میخوند و نه چیزی مشکل روانی حاد داشت من اومدم بهش کمک کنم حالش بهتر بشه خودم به معنای واقعی شکستم بد جور هم شکستم. کلا هر چی صفت بد داشت منتقل شد به من.

    گفتم که قبلش اصلا من نمیدونستم افسردگی چیه نگرانی چیه(البته قبلا بخاطر عقب افتادن تو درس و دور شدن از محیط مدرسه افسردگی نسبی داشتم) و اصلا برام مهم نبود کی چی میگه چیکار میکنه فقط تو فکر کارهایی بودم که باید انجام بشن. اصلا مهم نبود کی مسخره ام میکنه کی نمیکنه کی سلام داد کی سلام نداذ هیچی.


    بعده یه ماه دوستی رو به هم زدم... ولی اصلا فرصت نشد این افسردگی و حس نیاز به تایید شدن و اینارو بهترش کنم. تا اومدم به خودم برسم مشاورم میومد 15 ساعت برنامه میداد و نتونستم بحث رو پیش خودم حل کنم.

    الان خیلی خساس شدم. و خیلی هم نیازمند تایید بقیه. به شدت حالم از این وضعیت به هم میخوره. وقتایی که درس تموم شد میرم چت کنم و مثلا حرف میزنم میبینم اصلا هیچ کسی حرف نمیزنه یجورایی حالم از همه به هم میخوره و کینه ای میشم و به دل میگیرم. حتی کوچکترین چیز ها هم باعث میشه از کوره در برم.

    من میخوام تغییر رو شروع کنم ولی نمیدونم از کجا. میدونم اخرش این بحث رو درستش میکنم ولی میخوام بدونم چطوری میتونم شروع کنم؟

    یک بحثی هم که هست اینه که مرددم بین دو چیز.

    بین اینکه دوست دختر داشته باشم یا نه. خب منم مثل بقیه شرایطی پیش اومده بود و میان که باید تصمیم بگیرم.


    من یه مدت دانشگاه هم بودم خب؟ قبلا گفتم. تو اون مدت همش میدیدم که برخلاف حسی که تو خونه دارم و میگم مثلا به یه دختر دوست باشم برعکس میشه اونجا! به این نتیجه رسیدم که باید تصمیم بگیرم که باشه یا نه.

    بودن از این لحاظ که میتونه در اینده تاثیر بگذاره. بحث اینجاست تاثیر خوب یا بد. همین الانش تاثیر بدش رو دیدم. مرددم تو این قضیه.
    چون تو جامعه ای هستیم که این دوستی ها اکثرا به ازدواج ختم نمیشن و من دوست دارم یا چیزی شروع بشه که پایانی داشته باشه مثل ازدواج بعد دوستی و یا اینکه کلا نباشه. علتش برمیگرده به این که من چیرایی که میخوام ,میخوام مثلا به همدیگه کمک کنیم که پیشرفت کنیم و بهترین باشیم یه رفیق فابریک که برای پیشرفت همیشه به همدیگه پیشنهاد میدن و انتقاد میکنن. نه فقط صرفا من دوست دارم تو عشقمی تو خود گمشده ی منی! نه.

    من قبلا فکر کردم.افکار من اینطوری ان. تو بحث دوستی با هم جنسم هم همینطوریم. یعنی میگم یا باشه و مثل رفیق فابریک باشه و یا اینکه همون غریبه باشه. من اکثرا تنهام و تنهایی رو عاشقشم و پیشرفت تو تنهایی و سکوت هم همینطور.


    چرا این بحث رو کردم؟ یک بار دختری دیدم البته از من حدود فکر کنم 1-2 سال بزرگتر بود. خیلی خوشگل بود کاملا عملی بود :|

    یه حسی میگفت برو درخواست دوستی بده طرف هم منو میدید و استرس ورش داشته بود میلرزید چرا؟ ... با خودم گفتم من برم بهش پیشنهاد دوستی بدم حالا فرض کنیم قبول کنه... بعده یه مدت به همدیگه عادت میکنیم و دیگه اون حس اولیه کمرنگ میشه. ثانیا من که هدفم ازدواج نیست و این حالا بی ربطه کاریش ندارم. ولی اینکه من تو اینده که نگاه میکنم میبینم به غیر همسر هیچ دختری تعریف نشده پس چیه؟ و ثالثا من تو گذشته خاطره خوبی ندارم خب؟ پس به ریسکش نمیارزه. ولی روزی که امدم تو انجمن دیدم بعضی دوستان نوشتن که"باید زرنگ بود و دختر خوشگل رو زرنگ باشیم که مال ما باشه... و گرنه یکی دیگه میگیرتش" دختر خوشگل.... ببینین هر فردی تعریف خودش رو داره از هر چیزی و باید احترام گذاشت. ولی این که هر فرد خوشگل لزوما بهت بهترین حس رو میده و خوشبختی درسته؟ نه خب. ممکنه یه دختری که لحاظ ظاهری کمتر باشه (البته همه دخترا تو هر قیافه ای خوبن و به نظرم مهم حسی که هست که با بودنش بهت میده نه صرفا ظاهر. چیزی که بهش رسیدم این بود که ظاهر هم برام مهمه ولی 90% قضیه برام این هست که چقدر درک و شعور داره که همدیگه رو خوب بفهمیم و درک کنیم و این که چقدر رفتارش خوبه و فهمیده و قلب بزرگی داره و ادم بزرگیه)

    خب من حساس بودم و با این جمله حساس تر هم شدم. گفتم خب فلانی خوشگل بود و با یه نفر دیگه ازدواج میکنه! ادم ظاهر زیبا رو دوست داره. ولی من زیاد اهل احساس نیستم. احساسی میشم ولی با عقلم تصمیم میگیرم. منم خب از لحاظ ظاهری ار طرف خوشم اومده بود ولی خب هدف هام و ایده هام طوری نیستن که بیام راحت دوست بشم. ولی به خاطر این جمله دوستان خیلی حساس شدم و میگم نکنه بهتر از این دیگه نباشه؟ نکنه فلانی که مثلا خوشم اومد (راجب یه دختر حرف نمیزنم منظورم بعضی هاشون هستن) میتونست بهم بیشتر کمک کنه(در صورتی که که اصلا همچین فکرایی و هدف هایی ندارم و فقط فکر وسواس گونه گرفتم راحب این موضوع)


    میخواستم بدونم من باید چطوری در مورد اینده و بحث دوستی فکر کنم؟ حالا یه قضیه ای هم هست اونم اینکه من هدفم ازدواج تو ایران نیست اصلا این ثابت قضیه هستش. هر چند هم از کسی خوشم بیاد ولی ثابت هام و ارزش ها رو زیر پا نمیذارم.


    طوماری شد اندر درازا 20 کیلو ماتر ولی مجبور بودم همه رو بگم. ممنون

    در مورد مورد مسخره واقع شدن باید بگم قبلا اینطوری بودم که هیچکس جرات نمیکرد شوخی بکنه چون به کسایی که نمیشناسم جدی رفتار میکنم و کسی نمیتونست بگه بالا چشت ابرو هست یا نیست رسما کسی بخواد همچین بازی دربیاره قطعا بیرون منتظرشم خخخخخخخخخخخ
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    مدتی که دانشگاه بودم فقط و فقط فکرم پیش درسم بود... و فکرم مثل همیشه پیش این بود که من باید اول بشم خیلی دختر بودن اونجا سیل بود... یادمه یکی هم چراغ سبز داد ولی من وقتی به محیط برمیگردم (یعنی مثلا به جایی که الان باید باشم.. یعنی دانشگاه و مثل اینا... یعنی اجتماع...) کلا افکارم عوض میشه. مثلا وقتی تو خونه ام میگم دوست دختر باشه... میرم بیرون موقعیتش پیش میاد میبینم عه اصلا حسش نیست. حس تنهایی رو عشقه ولی یکی دو بار که حالم بد بود و بیرون بودم گفتم یکی باشه دوست بشم


    پس وقتی حالم خوبه: دختر؟؟؟! پیشرفت تو تنهایی و رفیق بازی با همچنست و تمام.


    وقتی حالم خوب نیست: دختر باید یکی باشه که حالم بهتر بشه و وقتی حرف میزنم حال طرف هم بهتر کنم.

    در کل(یاد قانون هس افتادم انتالپی بالایی + انتالپی پایینی مساوی با جمع کل که الان میخوام بگم )
    در کل: گیجی. نمیدونم کدوم راه درسته و سرگردونم.
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ss75 نمایش پست ها
    مدتی که دانشگاه بودم فقط و فقط فکرم پیش درسم بود... و فکرم مثل همیشه پیش این بود که من باید اول بشم خیلی دختر بودن اونجا سیل بود... یادمه یکی هم چراغ سبز داد ولی من وقتی به محیط برمیگردم (یعنی مثلا به جایی که الان باید باشم.. یعنی دانشگاه و مثل اینا... یعنی اجتماع...) کلا افکارم عوض میشه. مثلا وقتی تو خونه ام میگم دوست دختر باشه... میرم بیرون موقعیتش پیش میاد میبینم عه اصلا حسش نیست. حس تنهایی رو عشقه ولی یکی دو بار که حالم بد بود و بیرون بودم گفتم یکی باشه دوست بشم


    پس وقتی حالم خوبه: دختر؟؟؟! پیشرفت تو تنهایی و رفیق بازی با همچنست و تمام.


    وقتی حالم خوب نیست: دختر باید یکی باشه که حالم بهتر بشه و وقتی حرف میزنم حال طرف هم بهتر کنم.

    در کل(یاد قانون هس افتادم انتالپی بالایی + انتالپی پایینی مساوی با جمع کل که الان میخوام بگم )
    در کل: گیجی. نمیدونم کدوم راه درسته و سرگردونم.
    سلام اقا سجاد من میگم تو الان هنوز به اون قطعیت در مورد عقایدت و چیزهایی که میخای نرسیدی وحتی اگرم دوست دختر داشته باشی و ازدواج کنی فردا پشیمون میشی . ببین بهترین بودن برای هر کسی یه تعبیری داره تو هنوز ملاکای تشخیص بهترین بودن رو درست نمیدونی ، تو نباید براساس ملاکای دیگران تصمیم بگیری مثلا شخصی یک نفرو بهترین میدونه ولی از نظر تو اصلن یک درصدم قابل فکر کردن نباشه ولی ممکنه تحت تاثیر دیگران قراره بگیری و بخوای شبیه اونا تصمیم بگیری واین ممکنه دراینده باعث بشه که تو پشیمون بشی .(مثلا برای یکی زیبای ظاهری مهم باشه واز نظراون شخص این دختر زیبا سریع میپره . یه خاطره بگم یادمه یه دخترچشم سبز سفید زیبایی تو کلاسمون بود هنوز ترم یک نگذشته یکی از پسرابهش درخواست دادو ازدواج کرد و کلیم پز میدادکه من چون خوشکلم شوهر کردم شماها هیچی خخخخخخ. خلاصه چندترم بعد این دختره یادمه یبار بهم گفت من خاستگارای زیادی بعد از ازدواج برام میومدن و بهم درخواست میدادن و همش به این فکر میکنم کاش زود ازدواج نکرده بودم حالا نمیدونم به نظرتون این شخص بپره بهتر نیست؟)

    ببین من به این نتیجه رسیدم که از هیچ کس نمیتونی انگیزه و امیدو آرامش بگیری. اگر دنبال این هسی که کسی بهت ارامش و انگیزه بده قطعا بدون که موقته. درحالی که اون انگیزه و ارامشی که خودت به خودت میدی دائمی و لذت بخش تره . در ضمن تو هنوز شخصیتت درست شکل نگرفته و بازم میگم به اون قطعیت تو عقایدت نرسیدی واسه همین دوستی با هرکسی میتونه عقایدتو تغییر بده و حتی ممکنه کله مسیره ایندتو تحت تاثیر قرار بده . مثلا تو ادم درسخونی هسی و با یکی دوست بشی که از همه نظر اوکی باشه ولی هیچ رقبتی به درسخوندن نداشته باشه تو رو هم کم کم از درس خوندن دور ودلزده میکنه . یا یه مثال دیگه پسری نمازخون بره با یه دختری که نماز نمیخونه دوست بشه اگر اون پسر عقایدش درست شکل نگرفته باشه راحت تحت تاثیر اون دختر قرار میگیره.
    مثلا در مورد خوده من . من خودم به شخصیت کسی که پرجنب و جوشه و اهله مسافرت زیاد هستو خوشگذرونه نمیخورم البته اینو به مرور از زندگی دیگران و اطرافیان و فهمیدم . بیشتر مسافراتی که یک ریتم ارام و کم استرس داره میپسندم که اونم فقط با هواپیما خخخخخخخخ
    یا مثلا من تقریبا خودمو شناخته بودم که نمیتونم همزمان هم درس بخونم هم ازدواج کنم بعضیا رو میدیدم چه راحت با این مسله کنار میان البته این طورم نبود که بخوام با خودم بگم که ادمای خوبی که دراینده بخوان باهام روبه رو بشنو به خاطر درس رد کنم .
    اما در مورد اینکه گفتی دوست داری همسرت خارجی باشه حالا نمیدونم منظورت خودش خارجی باشه یا اینکه یه ایرانی باشه که رفته خارج ؟!!!
    و اینکه گفتی چطور میتونی این تغییرو در خودت ایجاد کنی و از کجا شروع کنی؟ به نظرم تو خونه نشستنو فکر کردن هیچ کمکی به تو نمیکنه ، وقتی وارد محیط دانشگاه شدی رفتار تو با اطرافیان و رفتار اونا با تو و چگونگی برخوردت با اونا و تفکر در تنهایی و اصلاح رفتارت میتونه یه تغییر اساسی رو در تو ایجاد کنه . پس هر چیزی رو به وقتش خودش موکول کن . الان تو خونه هیچ وقت درست خودتو نمیشناسی و تغییر هم معنا نداره.
    پس در زمانی که در ارامشی بگی حالا موقشه که ازدواج کنم به این تصمیمت میتونی اعتماد کنی واگر زمانی که دراسترسی میگی همدم میخام مطمن باش این یک احساس زودگذر و با این احساست بجنگ و نزار برتو غلبه کنه.
    ویرایش توسط eli2 : 06-05-2018 در ساعت 07:52 PM
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  8. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    سلام اقا سجاد من میگم تو الان هنوز به اون قطعیت در مورد عقایدت و چیزهایی که میخای نرسیدی وحتی اگرم دوست دختر داشته باشی و ازدواج کنی فردا پشیمون میشی . ببین بهترین بودن برای هر کسی یه تعبیری داره تو هنوز ملاکای تشخیص بهترین بودن رو درست نمیدونی ، تو نباید براساس ملاکای دیگران تصمیم بگیری مثلا شخصی یک نفرو بهترین میدونه ولی از نظر تو اصلن یک درصدم قابل فکر کردن نباشه ولی ممکنه تحت تاثیر دیگران قراره بگیری و بخوای شبیه اونا تصمیم بگیری واین ممکنه دراینده باعث بشه که تو پشیمون بشی .(مثلا برای یکی زیبای ظاهری مهم باشه واز نظراون شخص این دختر زیبا سریع میپره . یه خاطره بگم یادمه یه دخترچشم سبز سفید زیبایی تو کلاسمون بود هنوز ترم یک نگذشته یکی از پسرابهش درخواست دادو ازدواج کرد و کلیم پز میدادکه من چون خوشکلم شوهر کردم شماها هیچی خخخخخخ. خلاصه چندترم بعد این دختره یادمه یبار بهم گفت من خاستگارای زیادی بعد از ازدواج برام میومدن و بهم درخواست میدادن و همش به این فکر میکنم کاش زود ازدواج نکرده بودم حالا نمیدونم به نظرتون این شخص بپره بهتر نیست؟)

    ببین من به این نتیجه رسیدم که از هیچ کس نمیتونی انگیزه و امیدو آرامش بگیری. اگر دنبال این هسی که کسی بهت ارامش و انگیزه بده قطعا بدون که موقته. درحالی که اون انگیزه و ارامشی که خودت به خودت میدی دائمی و لذت بخش تره . در ضمن تو هنوز شخصیتت درست شکل نگرفته و بازم میگم به اون قطعیت تو عقایدت نرسیدی واسه همین دوستی با هرکسی میتونه عقایدتو تغییر بده و حتی ممکنه کله مسیره ایندتو تحت تاثیر قرار بده . مثلا تو ادم درسخونی هسی و با یکی دوست بشی که از همه نظر اوکی باشه ولی هیچ رقبتی به درسخوندن نداشته باشه تو رو هم کم کم از درس خوندن دور ودلزده میکنه . یا یه مثال دیگه پسری نمازخون بره با یه دختری که نماز نمیخونه دوست بشه اگر اون پسر عقایدش درست شکل نگرفته باشه راحت تحت تاثیر اون دختر قرار میگیره.
    مثلا در مورد خوده من . من خودم به شخصیت کسی که پرجنب و جوشه و اهله مسافرت زیاد هستو خوشگذرونه نمیخورم البته اینو به مرور از زندگی دیگران و اطرافیان و فهمیدم . بیشتر مسافراتی که یک ریتم ارام و کم استرس داره میپسندم که اونم فقط با هواپیما خخخخخخخخ
    یا مثلا من تقریبا خودمو شناخته بودم که نمیتونم همزمان هم درس بخونم هم ازدواج کنم بعضیا رو میدیدم چه راحت با این مسله کنار میان البته این طورم نبود که بخوام با خودم بگم که ادمای خوبی که دراینده بخوان باهام روبه رو بشنو به خاطر درس رد کنم .
    اما در مورد اینکه گفتی دوست داری همسرت خارجی باشه حالا نمیدونم منظورت خودش خارجی باشه یا اینکه یه ایرانی باشه که رفته خارج ؟!!!
    و اینکه گفتی چطور میتونی این تغییرو در خودت ایجاد کنی و از کجا شروع کنی؟ به نظرم تو خونه نشستنو فکر کردن هیچ کمکی به تو نمیکنه ، وقتی وارد محیط دانشگاه شدی رفتار تو با اطرافیان و رفتار اونا با تو و چگونگی برخوردت با اونا و تفکر در تنهایی و اصلاح رفتارت میتونه یه تغییر اساسی رو در تو ایجاد کنه . پس هر چیزی رو به وقتش خودش موکول کن . الان تو خونه هیچ وقت درست خودتو نمیشناسی و تغییر هم معنا نداره.
    پس در زمانی که در ارامشی بگی حالا موقشه که ازدواج کنم به این تصمیمت میتونی اعتماد کنی واگر زمانی که دراسترسی میگی همدم میخام مطمن باش این یک احساس زودگذر و با این احساست بجنگ و نزار برتو غلبه کنه.
    سلام الی خانم


    الی خانم بله اون که حتما نه. اصلا ازدواج نه من به حدی رسیدم که بگم ازدواج چه از لحاظ ثابت شدن وضعیت چه فیزیکی چه احساسات و چه درک و شعور.


    من الان این که دارم همش سوال میکنم میخوام راه درست رو بدونم و عمل کنم.


    اینکه شکی توش نیست بحث ازدواج جداست و منم به این زودی ها نه تواناییش رو دارم و نه از لحاظ احساسات و سطح درک و شعور به سطح ثابتی و خوبی رسیدم.


    راستش اصل ذهنیت من این هست که محبت و ارامشی که یه دختر با ظاهر نامناسب(از لحاظ نظر مردم میشه گفت از نظرشون زیبایی ظاهری) میتونه بده ممکنه خیلی خیلی بیشتر از دختری باشه که صرفا زیبایی ظاهری داره. به نظرم اصل ارامشی که میتونم به دست بیارم(گفتم که "میتونم" یعنی مخاطب خودمم نه بقیه. چون بقیه اعتقادات خودشون رو دارن) از ظاهر فرد نیست. نظر خودم اینه که رفتر فرد و بخشش و بزرگی و فرد و اینکه بتونه با بقیه مهربان باشه و درک و شعور بالا داشته باشه و مردم رو دوست داشته باشه فارغ از اشتباهاتی که ممکنه بکنن و ادم بزرگی باشه که بتونه ببخشه.


    اینا اصل چیزایی بودن که من تو ذهنم دارم. ولی تحت تاثیر چیزایی قرار گرفتن که الان هم دارم تو انجمن و این ور اونور میبینم.


    بله درسته .. اون که شکی نیست. بازم باید بگم این فکر که باید دوست دختر داشته باشم یا نه تحت تاثیر چیزایی بوده که تو این انجمن خوندم(نمیگم اشتباهه یا نه... نمیخوام هم تحلیل کنم... هر کسی نظر خودش رو داره و دوست داشتن تنها چیزی هست که علم نمیتونه اصول ثابت براش تعریف کنه برای همین میگن عقل جدا قلب جدا)


    راستش من چیزی که تو ذهنم هست(در اصل اگه بخوام بگم و بدون تاثیر پذیرفتن از بحثایی که تو انجمن شد) اینه که من درسم رو بخونم و دوست همجنس داشته باشم و از جنس مخالف فقط تو اکیپی که تو ذهنم دارم تو دانشگاه درست کنم(اکیپ درس خونا+تفریح) داشته باشیم.اکیپی که اصل تمرکزشون رو درس هست و تو درس به همدیگه کمک میکنن و بعضی اوقات هم باهم میخونن)


    استاد فیزیک که گفتم بهتون میگفت از درس خونای دانشگاه امیر کبیر بوده یه اکیپی درست کرده بودن 4-5 نفره همشون از شاگرد ممتازای دانشگاه شدن. این یه کار خوبه به ما هم توصیه میکرد که اصلا تو دانشگاه دنبال همچین چیزایی نریم.


    من برنامه ای برای دوست شدن با جنس مخالف ندارم. علت برای خودم دارم. چون اصل هدفم درس خوندن هست بدون حاشیه و نگرانی. تمرکز مطلق.
    رو اینکه بتونم درس بخونم خارج از ایران جایی که از بچگی دوست داشتم برم.تلاشم رو بکنم.


    ولی جای خاصی مد نظرم نیست. چیزی که خانم جی اچ ام هم گفتن تقریبا چیزیه که من از بچگی تو سرم دارم یعنی سفر کردن به همه جا برای درک کردن بیشتر خیلی از چیزا.








    بله منم اینطوری ام... زندگی بدون استرس... ارام. ولی جاهایی با شوکش خخخخ.
    من تقریبا هیچوقت یا دوستی دور و برم ندارم یا اینکه اگه داشته باشم همیشه هست. مثلا اخرین دوستی که زمان مدرسه داشتم رفیق فابریکم بود که 5-6 سال باهم بودیم و البته قبل رفیق فابریک بودن همکلاسی بودیم چند سال.رفیقم که جا داره ازش یادی کنم و بگم دمش گرم مرد واقعی بود.


    همش سرکلاس میگفت سجاد تو باید داوطلب بری 20 بگیری.سجاد تو باید بیای تو تیم ما بازی کنی نترس یاد میگیری.
    بی نهایت کمکم کرد.


    یه سال اتفاقی افتاد که بدون اینکه خبر داشته باشیم از هم همدیگه رو گم کردیم.


    این دختره که گفتم اولین دوستی بود که بعد اون رفیقم داشتم.
    قرار گذاشته بودیم مثل دو تا رفیق فابریک باشیم.
    درس بخونیم و تو اینده هم به همدیگه کمک کنیم و اگه شد تو یه دانشگاه یه رشته بخونیم.هدفمون رو یکی کرده بودیم.


    ولی دیدم دختره اصلا به هیچ وجه دلش به درس نمیره. و مهم تر اینکه خیلی خیلی دروغ میگفت من نادیده میگرفتم.ولی از یه جایی به بعد اونقدر حالم رو بد کرده بود که هر روز از ناراحتی تهوع داشتم و به رو خودم نمیاوردم. هر چی از دستم بر اومد کمکش کردم تا خودش رو پیدا کنه و از این لحاظ هیچی کم نذاشتم و هر طوره هواش رو داشتم اخر سر هم چیزایی بهش گفتم که امیدوارم بهش عمل کنه و زندگیش رو درست کنه. ولی اومدم اینجا و مشاوره خواستم و با مشاور هم در میون گذاشتم همه گفتن بیخیالش شو و بیخیال شدم.






    من منظورم از خارجی همون همسر خارجی هست. نه این که مثلا خدای نکرده بگم خانم های ایرانی مشکلی چیزی دارن. نه اتفاقا هیچ جا بهتر از اینجا نمیشه دختر به این خوبی پیدا کرد.
    ولی به خاطر هدف هایی که تو سر دارم و تعریفی که از اینده دارم و وضعیتی که توش قرار میگیرم شرایط ایجاب میکنه که اینطوری عمل کنم. خیلی به این موضوع فکر کردم. شاید از 15 سالگی بتونم بگم به این قضیه فکر کردم.


    یه چیزی که مانع دوستی میشه همین مورد بالاست.من میگم اگه با یکی دوست بشم صمیمی بشیم و وابسته همدیگه بشیم چون من نمیخوام ازدواج کنم پس کار درستی هم نیست با احساسات طرف مقابل بازی کنم.
    به هر حال حتی اگه بگم قصدم ازدواج نیست بازم وابسته میشیم و این خوب نیست.


    چشم حتما.




    و یکی خواهشی که از شما داشتم خانم دکتر این هست که اگه براتون امکان داشت میخواستم قبل رفتن به دانشگاه بهم کمک کنین تا بدونم رفتارم با دخترای دانشگاه و اینا باید چطوری باشه که اصلا مشکلی پیش نیاد و اینکه چه کار هایی رو بهتره انجام بدم یا ندم. مثلا نمیدونم سلام کردن چقدر ضروری هست.
    من وقتی میرفتم دانشگاه(که موقتی میرفتم) یه سلام نسبتا بلند میکردم به همه و تمام و بقیه هم سلام میکردن. ولی فکر کنم یه خورده باید رو چیزایی بیشتر زوم کرد.


    مرسی که وقتتون رو اختصاص دادین خانم دکتر
    ویرایش توسط ss75 : 06-05-2018 در ساعت 09:02 PM
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  10. کاربران زیر از ss75 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از شکست میترسم

    سلام
    داداش زیاد فکر نکن هر وقت وقتش شد ازدواج می کنی الان از حالت لذت ببر نترس همیشه انتظار و ترس از یک واقعه ای بیشتر از خود واقعه دردناک هست مثل بچه ای از ترس آمپول وحشت می کند ترس بیشتر از درد آمپول اون اذیت می کند پس خود شکست از ترسش خیلی بهتر هست پس اصلا فکرشم نکن چون این فکرها غیرواقعی هست پس حال دریاب آینده خودش می آید.

  12. 2 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    داداش زیاد فکر نکن هر وقت وقتش شد ازدواج می کنی الان از حالت لذت ببر نترس همیشه انتظار و ترس از یک واقعه ای بیشتر از خود واقعه دردناک هست مثل بچه ای از ترس آمپول وحشت می کند ترس بیشتر از درد آمپول اون اذیت می کند پس خود شکست از ترسش خیلی بهتر هست پس اصلا فکرشم نکن چون این فکرها غیرواقعی هست پس حال دریاب آینده خودش می آید.

    سلام اقا سعید خوب هستین؟ بله کاملا درست میگین... .... حال.

    بله اینو تا حدودی تونستم بهترش کنم... بحث نگاه کردن به حال رو میگم... ینی تمرکز رو الان. ولی چیزایی هستن که ذهنم درگیرشونه. نه به خاطر کنکور . سوالایی مثل همین موردی که پرسیدم ینی حدود روابط برام نامعلوم هستن و چون هر روز که میگذره این فکرا شدید تر میشن گفتم بپرسم و یک بار برای همیشه معیار هامو پیدا کنم و تثبیت کنم. اگه این موارد فکر نکنم و جوابی خوبی براشون نگیرم ممکنه تو اینده تو روابط به مشکل بربخورم و همه چی بریزه به هم.
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  14. کاربران زیر از ss75 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ss75 نمایش پست ها
    سلام اقا سعید خوب هستین؟ بله کاملا درست میگین... .... حال.

    بله اینو تا حدودی تونستم بهترش کنم... بحث نگاه کردن به حال رو میگم... ینی تمرکز رو الان. ولی چیزایی هستن که ذهنم درگیرشونه. نه به خاطر کنکور . سوالایی مثل همین موردی که پرسیدم ینی حدود روابط برام نامعلوم هستن و چون هر روز که میگذره این فکرا شدید تر میشن گفتم بپرسم و یک بار برای همیشه معیار هامو پیدا کنم و تثبیت کنم. اگه این موارد فکر نکنم و جوابی خوبی براشون نگیرم ممکنه تو اینده تو روابط به مشکل بربخورم و همه چی بریزه به هم.
    سلام مجدد
    خوب زیاد با دخترها گرم نگیر حالا اگرم یکی به دلت نشست کم کم درباره اش تحقیق کن ببین با معیارهات جور درمیاد یا نه اگر نه ولش کن دگه رابطه ات را قطع کن ضمنا فقط همان رابطه دانشجویی در حد پرسش و سوال نه صمیمی.
    ضمنا حالا به فکر کنکورت باش یک ماه دگه نمونده.

  16. 2 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از شکست میترسم

    سلام
    یه سوال
    اگه شکست نخوری چطوری میفهمی اشتباه کردی؟
    یه سوال دیگه
    وقتی میشه از تجربه‌های دیگران درس گرفت چرا اشتباهات رو تکرار کنیم؟

  18. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام
    یه سوال
    اگه شکست نخوری چطوری میفهمی اشتباه کردی؟
    یه سوال دیگه
    وقتی میشه از تجربه‌های دیگران درس گرفت چرا اشتباهات رو تکرار کنیم؟




    یه سوال
    اگه شکست نخوری چطوری میفهمی اشتباه کردی؟بعضی اشتباه ها هستن که خیلی تاثیری نمیذارن رو حال الان فرد و یا اینده فرد و مثل یه تجربه میمونه براش تا کار بهتر بشه. بعضی اشتباه ها هم هستن,بعضی دوران هستن,بعضی موقعیت ها هستن که اشتباه کردن توشون یه ریسکه.مثلا همین دوست بازی قبل از کنکور خودش ریسک خیلی بزرگی هست و خیلی دیگه....
    یه سوال دیگه
    وقتی میشه از تجربه‌های دیگران درس گرفت چرا اشتباهات رو تکرار کنیم؟

    مشکل من هم همینه الان. واقعا اعصاب خرد میشه توی همین انجمن (حتی میتونم لینک بدم) که بحث پریدن دختر و نمیدونم این حرفا شد. از اون وقت من بدجور به این موضوع حساس شدم. یجورایی از لحاظ ظاهر قضیه درست میگفتن(گفتم از لحاظ ظاهر قضیه) ولی الان من وقتی به این قضیه فکر میکنم با خودم میگم این طرز فکر اشتباهه. چون شاید یه فردی از لحاظ یه نفر خوب به نظر برسه ولی ایده ال های منو نداشته باشه.
    گفتید تجربه دیگران

    یه چیزی رو میخوام بگم. من قبلا تو کامنت بالا گفتم که فعلا حرف بقیه برام مهم شده .... یه چیزی که بهش حساس شدم اینه:

    من میگم که ما توی یه جامعه ای زندگی میکنیم که خب بهمون درست حسابی اموزش ندادن دختر پسر رو از هم جدا کردن برای هم شدیم غول. چیزی که الان هست و میگم اینه که خب من پسرم. تا بیام مثلا شرایط ازدواج اماده بشه سنی ازم گذشته. و اگه بخوام با دختری دوست بشم هم چون درست حسابی اموزش ندیدیم بیشتر طرف مقابل وابسته میشه (حتی اگه بهش بگیم برای دوستی معمولی میخوایم نه ازدواج) و این خوب نیست. ممکنه تو این راه براش مثلا خواستگار بیاد و موقعیت های خوب پیش بیاد و همه چیز خراب بشه برای هیچ چی. یا اینکه مثلا با کسی دوست بشی بعدش براش خواستگار بیاد تو رو بزنه کنار و بره اینم هست. چون اینجا ادامه دوستی بعد ازدواج یک طرف تقریبا محاله با علنش کاری ندارم که اموزش درست نبوده ولی واقعیتی که هست اینه که اکثرا با دوستی شروع میشه ولی چون جنبه و اموزش کافی رو نداریم به چشم ازدواج بهش نگاه میشه. یعنی اموزششمون طوری بود که اگه دختر پسری بخوان با هم دوست بشن احتمالش کمه که درگیر فکرای ازدواجی نشن و صرفا یه دوست عادی باقی بمونن.

    و چون الان طوری شده که همه دمدمی مزاج شدن و یه مدت میخوان باشن و بعدش دیگه خداحافظ میگم که مثل یه سراب میمونه


    همه ی این ها برمیگرده به این که اموزش درست حسابی داده نشده و احتمال خطا زیاده.

    خب الان رسیدم اصل بحث. من طرز فکرم این بود که گفتم. و میگم باید به شرایط جامعه نگاه کرد. عقل سالم میگه تو مثل بقیه نباش.



    ولی..... ولی چیزی که مهمه....... چیزی که مهم شده در واقع نه این که مارک مهم بزنم: حرف بقیه توی همین انجمن بحث میشه که برای این که در ازدواج ایندتون مشکلی بوجود نیاد حتما باید روابط قبل از ازدواح داشته باشید و نمیدونم دنیا چند روزه باید کیفش رو بکنی و دوست بشی و دل بزنی به دریا و این چیزا.....


    و یه چیز مهم: خیلی از همسنای من دارن دنبال این کار میرن. خیلیا میگن کیف دنیا رو بکن بیخیال همه چی شو و این حرفا. یه جوری شده - یه حسی بوجود اومده که انگار اگه من خلاف جریانی که تو جامعه هست پیش برم من مشکل دارم! شاید مشکل روانی. چون واقعا خیلی عجیب میشه اگه بگم من دنبال دوست بازی و چیزایی که خیلیا میرن نیستم. مثلا اهل فیلم نگاه کردن نیستم و اهل موزیک جدید نیستم. به جاش کتاب میخونم اهنگ قدیمی یا ارام گوش میدم. چند بار شده به خاطر این سلیقه مورد سرزنش واقع شدم از سوی همسنام که میگن کتاب خوندن چیه این اهنگایی که گوش میدی چیه مسخرن

    با این سوال شما به سوالی برام خودم رسیدم که: جریان جامعه یا بر خلاق حریان حامعه؟ کدوم راه بایدبرم؟ عقل میگه خب برخلاف جریان برو. چون با چشمای خودت داری میبینی اگه جریانی که اینا میرن خوب بود الان وضعیت این نبود پس باید خلافش رو رفت. پس به این نتیجه رسیدم که بله صرفا نباید معیار های ظاهری رو ببینیم. باید عمقی فکر کنیم و شرایط خودمون و صد البته حامعه رو در نظر بگیریم و صرفا یه ظاهر قضیه بسنده نکنیم و هزار تا البته چیزایی که خیلی میشنویم رو باور نکنیم و بهشون اهمیت ندیم (هر حرفی ارزش شنیدن نداره)

    ممنون من خودم برا خودم سوال ایجاد شد و جواب سوالم رو هم خودم پیدا کردم
    ویرایش توسط ss75 : 06-06-2018 در ساعت 12:52 AM
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  20. کاربران زیر از ss75 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 13


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ss75 نمایش پست ها
    ...
    با این سوال شما به سوالی برام خودم رسیدم که: جریان جامعه یا بر خلاق حریان حامعه؟ کدوم راه بایدبرم؟ عقل میگه خب برخلاف جریان برو. چون با چشمای خودت داری میبینی اگه جریانی که اینا میرن خوب بود الان وضعیت این نبود پس باید خلافش رو رفت. پس به این نتیجه رسیدم که بله صرفا نباید معیار های ظاهری رو ببینیم. باید عمقی فکر کنیم و شرایط خودمون و صد البته حامعه رو در نظر بگیریم و صرفا یه ظاهر قضیه بسنده نکنیم و هزار تا البته چیزایی که خیلی میشنویم رو باور نکنیم و بهشون اهمیت ندیم (هر حرفی ارزش شنیدن نداره)

    ممنون من خودم برا خودم سوال ایجاد شد و جواب سوالم رو هم خودم پیدا کردم
    سلام

    چیزی که عقل میگه درسته و خیلی از مردم راه اشتباه رو در پیش گرفتن.

    قرآن میگه اگه اکثر مردم زمین را پیروی کنی تو را به هلاکت میکشانند.

    پس راه درست رو پیدا کن و ادامه بده حتی اگه دیگران مسخرت کنن.

    ملاک درست بودن یه کار که تاییدش توسط مردم نیست، ملاکش عاقلانه بودنشه.

    البته مردم فکر میکنن کاری عاقلانه است که بتونن ازش لذت ببرن(این عقل نیست بلکه نفسه) اما در اکثر مواقع کار عاقلانه در تضاد با لذت بردن هست و باید صبر کنی.

    بهتره اول بدونیم عقل و کار عاقلانه چیه تا بتونیم طبق اون زندگی کنیم.
    ویرایش توسط Experience : 06-06-2018 در ساعت 01:12 AM

  22. 2 کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ss75 نمایش پست ها
    یه سوال
    اگه شکست نخوری چطوری میفهمی اشتباه کردی؟بعضی اشتباه ها هستن که خیلی تاثیری نمیذارن رو حال الان فرد و یا اینده فرد و مثل یه تجربه میمونه براش تا کار بهتر بشه. بعضی اشتباه ها هم هستن,بعضی دوران هستن,بعضی موقعیت ها هستن که اشتباه کردن توشون یه ریسکه.مثلا همین دوست بازی قبل از کنکور خودش ریسک خیلی بزرگی هست و خیلی دیگه....
    یه سوال دیگه
    وقتی میشه از تجربه‌های دیگران درس گرفت چرا اشتباهات رو تکرار کنیم؟

    مشکل من هم همینه الان. واقعا اعصاب خرد میشه توی همین انجمن (حتی میتونم لینک بدم) که بحث پریدن دختر و نمیدونم این حرفا شد. از اون وقت من بدجور به این موضوع حساس شدم. یجورایی از لحاظ ظاهر قضیه درست میگفتن(گفتم از لحاظ ظاهر قضیه) ولی الان من وقتی به این قضیه فکر میکنم با خودم میگم این طرز فکر اشتباهه. چون شاید یه فردی از لحاظ یه نفر خوب به نظر برسه ولی ایده ال های منو نداشته باشه.
    گفتید تجربه دیگران

    یه چیزی رو میخوام بگم. من قبلا تو کامنت بالا گفتم که فعلا حرف بقیه برام مهم شده .... یه چیزی که بهش حساس شدم اینه:

    من میگم که ما توی یه جامعه ای زندگی میکنیم که خب بهمون درست حسابی اموزش ندادن دختر پسر رو از هم جدا کردن برای هم شدیم غول. چیزی که الان هست و میگم اینه که خب من پسرم. تا بیام مثلا شرایط ازدواج اماده بشه سنی ازم گذشته. و اگه بخوام با دختری دوست بشم هم چون درست حسابی اموزش ندیدیم بیشتر طرف مقابل وابسته میشه (حتی اگه بهش بگیم برای دوستی معمولی میخوایم نه ازدواج) و این خوب نیست. ممکنه تو این راه براش مثلا خواستگار بیاد و موقعیت های خوب پیش بیاد و همه چیز خراب بشه برای هیچ چی. یا اینکه مثلا با کسی دوست بشی بعدش براش خواستگار بیاد تو رو بزنه کنار و بره اینم هست. چون اینجا ادامه دوستی بعد ازدواج یک طرف تقریبا محاله با علنش کاری ندارم که اموزش درست نبوده ولی واقعیتی که هست اینه که اکثرا با دوستی شروع میشه ولی چون جنبه و اموزش کافی رو نداریم به چشم ازدواج بهش نگاه میشه. یعنی اموزششمون طوری بود که اگه دختر پسری بخوان با هم دوست بشن احتمالش کمه که درگیر فکرای ازدواجی نشن و صرفا یه دوست عادی باقی بمونن.

    و چون الان طوری شده که همه دمدمی مزاج شدن و یه مدت میخوان باشن و بعدش دیگه خداحافظ میگم که مثل یه سراب میمونه


    همه ی این ها برمیگرده به این که اموزش درست حسابی داده نشده و احتمال خطا زیاده.

    خب الان رسیدم اصل بحث. من طرز فکرم این بود که گفتم. و میگم باید به شرایط جامعه نگاه کرد. عقل سالم میگه تو مثل بقیه نباش.



    ولی..... ولی چیزی که مهمه....... چیزی که مهم شده در واقع نه این که مارک مهم بزنم: حرف بقیه توی همین انجمن بحث میشه که برای این که در ازدواج ایندتون مشکلی بوجود نیاد حتما باید روابط قبل از ازدواح داشته باشید و نمیدونم دنیا چند روزه باید کیفش رو بکنی و دوست بشی و دل بزنی به دریا و این چیزا.....


    و یه چیز مهم: خیلی از همسنای من دارن دنبال این کار میرن. خیلیا میگن کیف دنیا رو بکن بیخیال همه چی شو و این حرفا. یه جوری شده - یه حسی بوجود اومده که انگار اگه من خلاف جریانی که تو جامعه هست پیش برم من مشکل دارم! شاید مشکل روانی. چون واقعا خیلی عجیب میشه اگه بگم من دنبال دوست بازی و چیزایی که خیلیا میرن نیستم. مثلا اهل فیلم نگاه کردن نیستم و اهل موزیک جدید نیستم. به جاش کتاب میخونم اهنگ قدیمی یا ارام گوش میدم. چند بار شده به خاطر این سلیقه مورد سرزنش واقع شدم از سوی همسنام که میگن کتاب خوندن چیه این اهنگایی که گوش میدی چیه مسخرن

    با این سوال شما به سوالی برام خودم رسیدم که: جریان جامعه یا بر خلاق حریان حامعه؟ کدوم راه بایدبرم؟ عقل میگه خب برخلاف جریان برو. چون با چشمای خودت داری میبینی اگه جریانی که اینا میرن خوب بود الان وضعیت این نبود پس باید خلافش رو رفت. پس به این نتیجه رسیدم که بله صرفا نباید معیار های ظاهری رو ببینیم. باید عمقی فکر کنیم و شرایط خودمون و صد البته حامعه رو در نظر بگیریم و صرفا یه ظاهر قضیه بسنده نکنیم و هزار تا البته چیزایی که خیلی میشنویم رو باور نکنیم و بهشون اهمیت ندیم (هر حرفی ارزش شنیدن نداره)

    ممنون من خودم برا خودم سوال ایجاد شد و جواب سوالم رو هم خودم پیدا کردم
    پس اون کاری رو بکن که عقلت میگه درسته حتی اگه برخلاف جریان جامعه باشی!
    و تا میتونی از زندگی دیگران درس بگیر و تجربه‌هاشون رو با دقت بررسی کن!
    و یه جاهایی هم که لازمه و می‌ارزه ریسک کن! مهم نیست اشتباهه یا درست!
    اگه درست باشه که فبهالمراد
    اگه اشتباهم بود حداقل میدونی دیگه نباید اون راهو بری و باید یه راه جدیدی رو امتحان کنی
    همیشه هم از خودت سوال بپرس خود به خود جوابش میاد

  24. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ss75 نمایش پست ها

    ولی..... ولی چیزی که مهمه....... چیزی که مهم شده در واقع نه این که مارک مهم بزنم: حرف بقیه توی همین انجمن بحث میشه که برای این که در ازدواج ایندتون مشکلی بوجود نیاد حتما باید روابط قبل از ازدواح داشته باشید و نمیدونم دنیا چند روزه باید کیفش رو بکنی و دوست بشی و دل بزنی به دریا و این چیزا.....


    و یه چیز مهم: خیلی از همسنای من دارن دنبال این کار میرن. خیلیا میگن کیف دنیا رو بکن بیخیال همه چی شو و این حرفا. یه جوری شده - یه حسی بوجود اومده که انگار اگه من خلاف جریانی که تو جامعه هست پیش برم من مشکل دارم! شاید مشکل روانی. چون واقعا خیلی عجیب میشه اگه بگم من دنبال دوست بازی و چیزایی که خیلیا میرن نیستم. مثلا اهل فیلم نگاه کردن نیستم و اهل موزیک جدید نیستم. به جاش کتاب میخونم اهنگ قدیمی یا ارام گوش میدم. چند بار شده به خاطر این سلیقه مورد سرزنش واقع شدم از سوی همسنام که میگن کتاب خوندن چیه این اهنگایی که گوش میدی چیه مسخرن

    با این سوال شما به سوالی برام خودم رسیدم که: جریان جامعه یا بر خلاق حریان حامعه؟ کدوم راه بایدبرم؟ عقل میگه خب برخلاف جریان برو. چون با چشمای خودت داری میبینی اگه جریانی که اینا میرن خوب بود الان وضعیت این نبود پس باید خلافش رو رفت. پس به این نتیجه رسیدم که بله صرفا نباید معیار های ظاهری رو ببینیم. باید عمقی فکر کنیم و شرایط خودمون و صد البته حامعه رو در نظر بگیریم و صرفا یه ظاهر قضیه بسنده نکنیم و هزار تا البته چیزایی که خیلی میشنویم رو باور نکنیم و بهشون اهمیت ندیم (هر حرفی ارزش شنیدن نداره)

    ممنون من خودم برا خودم سوال ایجاد شد و جواب سوالم رو هم خودم پیدا کردم
    خواسم دقیقا همین مطلبو بگم که تجربه زحمتشو کشید و گفت .چون حرفای تو منو یاد این ایه های قران انداخت:


    وَاِنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ فِی اْلاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ: و اگر پیروى کنى از اکثر مردم زمین، تو را از راهخداگمراه خواهند کرد، که اینان جز از پى گمان نمى روند
    .

    وَاِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِاَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْم و بسیارى به هواى نفس خود از روى نادانى به گمراهى روند

    وَما یَتَّبِعُ اَکْثَرُهُمْ اِلاّ ظَنّاً اکثر این مردم به غیر از گمان باطل خود، از چیزى پیروى نمى کنند
    .



    پس دقیقا نباید زیاد به این نگاه کنی که اکثریت چی میگن . خدا یه چیزی دروجود ادم قرار داده به اسمه عذاب وجدان که این مثله زنگ خطر هی بهت هشدار میده چه کاری درسته چه کاری غلطه هر وقت یه حسی درونی بهت گفت اون کار غلطه پس مطمن باش ممکنه اون کار اشتباه باشه و کسی که داره اون راهه غلط رو بهت پیشنهاد میکنه اونم میخوات تو هم مثله اون بدبخت بشی تو هم تو زندگیت شادی نبینی

    ویرایش توسط eli2 : 06-06-2018 در ساعت 06:39 AM
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  26. 2 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : از شکست میترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    سلام

    چیزی که عقل میگه درسته و خیلی از مردم راه اشتباه رو در پیش گرفتن.

    قرآن میگه اگه اکثر مردم زمین را پیروی کنی تو را به هلاکت میکشانند.

    پس راه درست رو پیدا کن و ادامه بده حتی اگه دیگران مسخرت کنن.

    ملاک درست بودن یه کار که تاییدش توسط مردم نیست، ملاکش عاقلانه بودنشه.

    البته مردم فکر میکنن کاری عاقلانه است که بتونن ازش لذت ببرن(این عقل نیست بلکه نفسه) اما در اکثر مواقع کار عاقلانه در تضاد با لذت بردن هست و باید صبر کنی.

    بهتره اول بدونیم عقل و کار عاقلانه چیه تا بتونیم طبق اون زندگی کنیم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    پس اون کاری رو بکن که عقلت میگه درسته حتی اگه برخلاف جریان جامعه باشی!
    و تا میتونی از زندگی دیگران درس بگیر و تجربه‌هاشون رو با دقت بررسی کن!
    و یه جاهایی هم که لازمه و می‌ارزه ریسک کن! مهم نیست اشتباهه یا درست!
    اگه درست باشه که فبهالمراد
    اگه اشتباهم بود حداقل میدونی دیگه نباید اون راهو بری و باید یه راه جدیدی رو امتحان کنی
    همیشه هم از خودت سوال بپرس خود به خود جوابش میاد
    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    خواسم دقیقا همین مطلبو بگم که تجربه زحمتشو کشید و گفت .چون حرفای تو منو یاد این ایه های قران انداخت:


    وَاِنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ فِی اْلاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ: و اگر پیروى کنى از اکثر مردم زمین، تو را از راهخداگمراه خواهند کرد، که اینان جز از پى گمان نمى روند
    .

    وَاِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِاَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْم و بسیارى به هواى نفس خود از روى نادانى به گمراهى روند

    وَما یَتَّبِعُ اَکْثَرُهُمْ اِلاّ ظَنّاً اکثر این مردم به غیر از گمان باطل خود، از چیزى پیروى نمى کنند
    .



    پس دقیقا نباید زیاد به این نگاه کنی که اکثریت چی میگن . خدا یه چیزی دروجود ادم قرار داده به اسمه عذاب وجدان که این مثله زنگ خطر هی بهت هشدار میده چه کاری درسته چه کاری غلطه هر وقت یه حسی درونی بهت گفت اون کار غلطه پس مطمن باش ممکنه اون کار اشتباه باشه و کسی که داره اون راهه غلط رو بهت پیشنهاد میکنه اونم میخوات تو هم مثله اون بدبخت بشی تو هم تو زندگیت شادی نبینی


    سلام ،مرسی فهمیدم ،

    فکر کردم و تصمیمه رو گرفتم . این برنامه رو از زندگیم حذف کردم.

    یکی دو تا کردم پیش خودم ،و دیدم اگه تمرکزم رو بتونم رو درس و موفقیت بیشتر کنم،چون الان هر چی صفت و اخلاقه ،هر چی عادت هست میخواد جزيي از شخصيتم بشه ،پس بهتره رو موفقیت و درس و ورزش زوم کنم تا آینده بهتری داشته باشم گرچه دوست بازی هم میگم کیف خودش رو داشت ولی باید برخلاف جریان رفت و تمرکز رو زیاد کرد .
    ممنون از همگی
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  28. 4 کاربران زیر از ss75 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. علاج دردهایتان کف پای شما
    توسط سوگل1 در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 06-20-2015, 11:46 PM
  2. برخورد با کودکی که از حمام کردن میترسد
    توسط m@ede در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 10-18-2014, 02:56 PM
  3. مشاوره ازدواج : آیا همسرتان برایتان تکراری شده؟
    توسط farokh در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-12-2014, 12:52 AM
  4. میترسم خواهرم رو از دست بدم
    توسط آتنا 93 در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 06-01-2014, 01:29 AM
  5. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-28-2013, 12:42 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد