نوشته اصلی توسط
ساراسامي
سلام، من خانمي هستم ٢٦ ساله ، ٣ ساله ازدواج كردم ، خداروشكر از شوهرم و زندگيم راضيم و خيلي همديگرو دوست داريم ، مادر من با ازدواجمون مخالف بود چون از ازدواج با غريبه ميترسيد، الان با گذشت ٣ سال هنوز هم از شوهرم ايراد ميگيره ، من و شوهرم از نظر زيبايي كاملا در سطح هميم و همه هميشه بهمون ميگن ك خيلي از نظر زيبايي بهم ميايين ، اما مادرم هميشه حرفهاي عجيب ميزنه كه خيلي منو ازرده ميكنه ، مثلا چند روز پيش صحبت راجع به خواستگار خواهر كوچيكترم بود كه مادرم با يه حالت خاصي گفت خواهرت با شماها فرق داره يه چهره و ظاهر خيلي خاص داره و هركسيو من راه نميدم ، شوهرشم بايد حتما قد بلند باشه ، (نا گفته نماند شوهرم قد بلنده و از زيبايي چيزي كم نداره ) من در جواب مادرم گفتم ميدونم خواهرم زيباست اما اينكه كاملا متفاوت و خاص باشه نيس ( مادرم شديدا رو خواهرم حساسه و عصباني شد )بارها و بارها اطرافيان هم اينو بهش گفتن ك دخترات هر دو زيبا هستن ، اما اون خواهرمو خيلي از من سرتر ميدونه ( نميدونم چرا ولي از حرفاش متوجه شدم چاق بودن خواهرمو دليل برتريش ميدونه )و با حرفاش هميشه خيلي رنجوندتم ، نه ميخوام از خودم تعريف كنم نه وصف بدم نه چيز ديگه اي اما تا مجرد بودم تو فاميل تقريبا تمام پسراي هم سن و بزرگترم خاستگارم بودن و بخاطر جواب رد دادن ب همشون الان با همشون قطع رابطه كرديم و مادرم خودش اينارو بيشتر از هر كسي ميدونه،اما الان مادرم همش خواهرمو ميكوبه تو سرم ك اون با تو فرق داره و يه شوهر خاص بايد داشته باشه
ي مدت پيش هم ي خواستگار براي خاله كوچيكم اومد ك هم كوتاه بود هم زيبايي خاصي نداشت
متاسفانه مستقيم بهم گفت خواستگار خاله ات از شوهرت و بابات سرتره كه خداروشكر اينجا بابام گفت اصلا اينجوري نيس دومادم از همه لحاظ بهتره
من رك بهش گفتم من و شوهرم عاشق هميم و هيچ وقت از انتخابم پشيمون نيستم و از زيبايي چيزي كم نداره ،شوهرم همه جوره كنارمه حتي در مقابل خانواده اش نميذاره كوچيكترين ازاري بهم برسه و هميشه هرچيزي خواستم برام فراهم كرده و ...
متاسفانه تنها جمله اي ك شنيدم اين بود كه ولي ما هيچ وقت ازش راضي نيستيم ....
بگيد توروخدا با برخورد و حرفاي مادرم چيكار كنم ؟