نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

2536
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    سلام

    من و همسرم بیش از یک سال هست که ازدواج کردیم و یک سال است که خارج از کشور با هم زندگی میکنیم. ما در حالی ازدواج کردیم که تا حد کمی در دوران لیسانس از هم شناخت داشتیم. سپس ایشان به خارج از کشور سفر کرد، تا اینکه بعد از دو سال به ایران آمد و ما با هم ازدواج کردیم. اما در این مدت یک سالی که در خارج از کشور زندگی میکنم هنوز نتوانسته ام با یک سری مسایل کنار آمده و به آرامش برسم. در واقع دو نکته اساسی من را رنج می‌دهد:

    (۱) فرهنگ غرب: متاسفانه در فرهنگ غرب مسایلی وجود دارد که من به هیچ وجه نتوانسته‌ام با آن کنار بیایم.
    (الف) همسر من با اسم کوچک صدا زده می‌شود و دیگران را با اسم کوچک صدا می‌زند، اما من دوست ندارم همسرم انقدر به دیگران نزدیک باشد و با آنها صمیمی برخورد کند.
    (ب) در اینجا دختران و زنان به راحتی با همسر من میخندند اما من طاقت اینکه همسرم به دختر نامحرم بخندد یا حتی لبخند بزند را ندارم. یک روز که همسرم در اتاق کار همکارش در حال بحث کاری بود، صدای خنده‌ی همکارش آنقدر بلند بود که در سالن می‌پیچید و من در اتاق همسرم داشتم حرص می‌خوردم.
    (پ) در اینجا دخترها با لباس‌های شدیدا کوتاه و بدن‌نما به خیابان می‌آیند و تصور اینکه همسر من بدن این دختران را می‌بیند من را آزار می‌دهد؛ چون نمی‌خواهم هیچوقت با آن‌ها مقایسه شوم.
    (ت) همسر من شدیدا انسان اجتماعی است و براحتی با جنس مخالف ارتباط برقرار می‌کند و این مساله من را نگران کرده که مبادا روزی به همین راحتی کسی را جایگزین من کند.
    جواب همسرم به این‌ها:
    (الف) این برخوردها ناشی از صمیمیت نیست، بلکه فقط از روی احترام متقابل است. من قصد صمیمیت نامشروع با دیگران را ندارم، همانطور که دیگران با من و خودشان چنین قصدی را ندارند. با این حال، نمی‌توانم خلاف عرف برخورد کنم.
    (ب) این همکار من همیشه با صدای بلند حرف میزند و میخندد و من هیچ کاری نمی‌توانم بکنم. این رفتار وی حتی از نظر دیگر همکاران هم پسندیده نیست اما من در موقعیتی نیستم که به او تذکر بدهم یا برخورد کنم فقط می‌توانم نخندم (که البته باعث می‌شود او فکر کند به او بی‌احترامی می‌کنم). از طرف دیگر لبخد من از روی جلب توجه یا چراغ سبز نیست، بلکه یک نشانه از احترام است.
    (پ) من کاملا آگاهم که این رفتار دخترها بخاطر جلب توجه پسرهاست اما می‌خواهم بدانی که هیچ کسی در قلب و نظر من جای توی را نخواهد گرفت.
    (ت) هیچ کسی برای من خاص‌تر از تو نیست، اما روابط اجتماعی من بخشی از شخصیت و خود من است. اما سعی می‌کنم با دخترها کمتر برخورد داشته باشم مگر در مواقع ضروری.


    با وجود اینکه می‌دانم جواب‌های همسرم کاملا منطقی و به‌جاست اما توانایی قبول آن‌ها را ندارم و این جواب‌ها درد من را التیام نمی‌دهد.


    (۲) روابط گذشته همسرم با جنس مخالف: گذشته از اینها، به تازگی حقایقی کشف کرده‌ام که افکار من را بیشتر به خودش مشغول کرده و آسایش زندگی را از من ربوده است. در لابه‌لای عکس‌ها و فیس‌بوک و پیامک‌های همسرم چیزهایی دیدم که من را شدیدا درد می‌دهد و باعث شده که اعتماد من به همسرم کاملا سلب شود.
    (الف) در بین صفحات فیس‌بوک، یک عکس از او پیدا کردم که با یک دختر بازی می‌کرد و دستش دور کمر آن دختر بود.
    (ب) در سایت فیس‌بوک دو عکس از او دیدم که ظاهرا در جشنی بود و کنار دو دختر نشسته بود. در یکی از عکس‌ها دکتر کناری با انگشتش صورت همسرم را کشیده بود که صورت همسرم در عکس بیفتد.
    (پ) یک پیامک از او دیدم که به یک دختر پیشنهاد داده بود که با هم به بازی لیزرتگ بروند.
    (ت) در اینجا یک دختر ایرانی با همسرم شوخی کرد و همسرم بعدها خیلی به من اصرار داشت که با آن دختر دوست شوم و او دختر خوبی است. از اینجا بود که من از آن دختر متنفر شدم و احساس می‌کنم بین او و همسرم چیزی بوده است. هر وقت که آن دختر را می‌بینم احساس تنفر شدید به من دست می‌دهد. از نظر همسر من آن دختر- دختر متشخصی هست و ... و شوهرم روی شخصیتش برای من تاکید کرد ولی من دختری که با همسرم شوخی می کند مشروب می خورد جلوی دیگران می رقصد را دوست ندارم و من را عصبی می کند. البته همسرم می گوید منظورم با شخصیت نیست
    (ث) همسرم به عروسشان دست داد اما من دوست ندارم همسرم به نامحرم دست بدهد. و قبل از ازدواج به من گفته بود با هیچ نامحرمی در تماس نبوده است و حتی انگشتش به هیچ نامحرمی نخورده است. من قبل از ازدواج پرسیدم چون برایم خیلی مهم بود.
    جواب همسرم برای هر کدام از این موارد:
    (الف و ب و پ) در گذشته من زیاد مراقب روبطم نبودم و به آن دختر برای شرکت در آن بازی نه نگفتم. اما قرار نیست چنین کاری را الآن انجام بدهم و به تو قول می‌دهم که انجام ندهم.
    (ت) از نظر من شوخی که کرد خیلی نشان از صمیمیت نبود و من با آن دختر صمیمی نیستم. البته همدیگر را می‌شناسیم و همکار هستیم ولی با او رابطه نامتعارفی نداشته‌ام. دلیل اینکه به تو اصرار کردم با آن دختر دوست شوی این بود که او با توجه به تجربه‌اش بتواند راجع به این کشور تو را راهنمایی کند. اگر با او رابطه‌ی نامتعارفی داشتم هیچوقت چنین پیشنهادی را به تو نمی‌دادم. دیگر با او ارتباطی نخواهم داشت (همسرم دیگر با آن دختر حتی سلام هم نکرد).
    (ث) به من گفت که در گذشته به او دست می‌داده چون فامیل نزدیک بوده است اما تنها کسی بوده که به او دست می‌داده. به من گفت که دیگر به او دست نخواهد داد تا من آرام شوم.


    این جواب‌ها هم زخم من را التیام نمی‌دهد و من در هر لحظه منتظر خیانت همسرم هستم. وقت زیادی را در صفحات فیس‌بوک و... می‌گردم تا نشانی از خیانت او پیدا کنم چون به او اعتماد ندارم. اوایل، هر وقت که به دستش یا صورتش دست می‌زدم حس بدی به من می داد و فکر می کردم کل بدنش با افرد دیگر در تماس بوده اما الان این حس را ندارم. البته گاهی این افکار به ذهنم هجوم می‌آورد و من را خورد می کند.

    نمی‌خواهم از همسرم جدا شوم چون دوستش دارم اما می‌خواهم با این مسایل کنار بیایم چون باور دارم که همسر خوبی دارم و این فقط گذشته‌اش بوده است. اما نمی تونم با این مسایل کنار بیایم، گاهی احساس می کنم خیلی چیزهای دیگر را نمی دانم چون برای همه ی اینهایی که فهمیدم به من دروغ گفته بود و در جواب الان می گوید چون دوستت داشتم نمی خواستم از دست بدهمت. گاهی فکر می کنم دیگه چه چیزی دروغ بوده و گاهی فکر می کنم چطور یک آدم می تواند اینقدر عوض شود. راستش ما زیاد تفریح نداریم مثل تفریح‌هایی که با دخترها و پسرهای دیگر داشته. گاهی فکر می کنم چطور فقط من رو دوست داره و حاضره اینقدر از خودش فاصله بگیره یعنی منظورم اینه من چه هیجانی دارم آخه. ( کمبود اعتماد به نفس هم دارم)‌
    ویرایش توسط yekdokhtar : 02-15-2017 در ساعت 07:49 AM

  2. 2 کاربران زیر از yekdokhtar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    دوست عزیز ازدواج یکی از اتفاقاتی است که تغییرات بسیار بسیار بزرگی در زندگی همه ایجاد می کند و معمولا سازگار شدن با این شرایط جدید کمی مشکل و زمان بر است.

    وقتی ازدواج با تغییر شهر و از دست دادن کار هم همراه باشد که مشکل خیلی خیلی بدتر می شود.

    همسرتان در شرایط شما قرار ندارد و بنابراین نخواهد توانست که شرایط شما را درک کند، بنابراین به جای اینکه انتظار داشته باشید همسرتان شما را درک کند یا کمک کند و در واقع منتظر یک ناجی باشید خودتان وارد عمل شوید.


    به خودتان تکانی بدهید، شما همان فرد فعالی هستید که دانشگاه و دو کار همزمان را انجام می دادید، الان چه شده که خانه نشین شده اید؟


    تا وقتی که روی صندلی قربانی نشسته اید و تمام بدبختی های خودتان را همسر، غربت، نداشتن کار و ... می دانید،

    در واقع شما مسئولیت های خودتان را به گردن دیگران می اندازید و از این وضعیت رها نمی شوید مگر اینکه بلند شوید و صندلی خود را عوض کنید.


    درست هست که کارکردن برای شما خوشایند و جذاب است اما اگر تمام تکیه و افتخارتان به آن باشد، احساس های بد را هم به دنبال خواهد داشت.

    بنابراین سعی کنید فعالیت را تنها به کارکردن محدود نکنید و توانایی های خودتان را تقویت کنید و خودتان را با هویتی دیگر هم نشان دهید.

    مثلا می توانید یک هنر یا ورزش یا کلاس آموزشی را دنبال کنید، هم یک تخصص دیگر یاد می گیرید و هم دوستانی پیدا می کنید.

    می توانید در موسسات خیریه به صورت افتخاری همکاری کنید که با این کار هم به خودتان و هم به دیگران کمک می کنید و بسیاری راه های دیگر.


    فقط کافی است ذهنتان را محدود نکنید.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    دوست عزیز ازدواج یکی از اتفاقاتی است که تغییرات بسیار بسیار بزرگی در زندگی همه ایجاد می کند و معمولا سازگار شدن با این شرایط جدید کمی مشکل و زمان بر است.

    وقتی ازدواج با تغییر شهر و از دست دادن کار هم همراه باشد که مشکل خیلی خیلی بدتر می شود.

    همسرتان در شرایط شما قرار ندارد و بنابراین نخواهد توانست که شرایط شما را درک کند، بنابراین به جای اینکه انتظار داشته باشید همسرتان شما را درک کند یا کمک کند و در واقع منتظر یک ناجی باشید خودتان وارد عمل شوید.


    به خودتان تکانی بدهید، شما همان فرد فعالی هستید که دانشگاه و دو کار همزمان را انجام می دادید، الان چه شده که خانه نشین شده اید؟


    تا وقتی که روی صندلی قربانی نشسته اید و تمام بدبختی های خودتان را همسر، غربت، نداشتن کار و ... می دانید،

    در واقع شما مسئولیت های خودتان را به گردن دیگران می اندازید و از این وضعیت رها نمی شوید مگر اینکه بلند شوید و صندلی خود را عوض کنید.


    درست هست که کارکردن برای شما خوشایند و جذاب است اما اگر تمام تکیه و افتخارتان به آن باشد، احساس های بد را هم به دنبال خواهد داشت.

    بنابراین سعی کنید فعالیت را تنها به کارکردن محدود نکنید و توانایی های خودتان را تقویت کنید و خودتان را با هویتی دیگر هم نشان دهید.

    مثلا می توانید یک هنر یا ورزش یا کلاس آموزشی را دنبال کنید، هم یک تخصص دیگر یاد می گیرید و هم دوستانی پیدا می کنید.

    می توانید در موسسات خیریه به صورت افتخاری همکاری کنید که با این کار هم به خودتان و هم به دیگران کمک می کنید و بسیاری راه های دیگر.


    فقط کافی است ذهنتان را محدود نکنید.
    فکر میکنم این پاسخ به اشتباه ثبت شده است. مشکل من کار نیست بلکه چیز دیگریست.
    با تشکر

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

    ممنون دیگه لازم نیست کسی کمکم کنه<br>همسرم گفت دوستم نداره و می خواد طلاقم بده<br>من چسبیدم یه سال بهش و گدایی محبت کردم فقط <br>همش می گه من بی احترامی می کنم و بهش من محبت نمی کنم<br>ولی هیچ وقت نگفت که من یه دختر بدون خانواده و هیچکی اومدم این کشور غریب و هیچ کاری نمی تونم بکنم<br>امروز زنگ زدم به مامانش چون می دونستم مامانش جواب نمی ده چون اصولا شارژ ندارن یا توی اتاقه تبلتشون بعد همسرم اومد زد توی سرم <br>من فقط امروز دلم می خواست خاص باشه که دلم بهانه گرفت <br>من امروز سالگرد شروع زندگی مشترکمون بود<br>من فقط دلم می خواست اونم برای خاص شدن روز من برام برنامه ریزی کنه<br>دلم میخواس یه بار من رو توی شرایطی قرار بده چشمام رو ببندم و یهو سورپرایز بشم<br>دلم احمقانه چیزهای احمقانه خاست<br>به هر حال دوستم نداره<br>برای سومین بار تهدید کرد توی این یه سال زندگی برام بلیط برگشت بگیره<br>از بابام متنفره نمی دونم چرا<br>همش توی دعوا به بابام تنفرشو بهم نشون میده<br>همه ی شرایطی رو دارم که حالم ازش بهم بخوره و نخوام باهاش زندگی کنم<br>اما دوستش دارم<br>مرد خوبیه <br>دلم هیچی نمی خواد دیگه<br>ممنون

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

    به خانواده ام توهین کرد همونطور که مطمین بودم از بابام خیلی متنفره
    گفت بابا و مامانتو و تو رو و خواهرت رو بدبخت می کنم منم سیلی زدم بهش
    بعد اونم با تمام نفرت کلی من رو زد نفرت رو می دیدم
    منم دلم میخواست خودکشی کنم واقعا دلم میخواست بمیرم ولی زندگی بدون اون رو نمیتونم
    بهش کلی التماس کردم
    به پاش افتادم
    بهش گفتم دیگه دختر بدی نیستم و هر کاری دوست داره بکنه
    بهش گفتم بشه مثل قبل و با هر دختری می خواد باشه
    و ....
    الان قرار شده نگاه کنه اگر یک ایراد از من پیدا کرد من رو بفرسته خونه ی بابام
    می خواست به بابام زنگ بزنه بگه می دونن من افسرده ام؟ من بهش التماس کردم اونها رو ناراحت نکنه
    من جایی هستم که زبانم خوب نیست
    یک دختر با لباس هایی که کلا روی هم نیم متر نمی شه و آرایش و موقعیت های خوب تحصیلی و شاد بودن زیاد در مقابل من نباید اعتماد به نفسم رو بیاره پایین؟
    شوهرم می گه نگاه نمی کنه اما من بارها دیدم که رد نگاهش روی دختری بوده - خدارو شکر چشم چران نیست اما کور که نیست!!!!!‌ من نمیتونم بی تفاوت باشم
    من فوق لیسانس رشته ی شوهرم رو دارم اما از همون لیسانس خیلی خنگ بودم اون چیزهایی بلد بود که من نبودم من الان هیچی بلد نیستم
    من خانه داری ام هم خوب نیست
    حق داره من رو دوست نداشته باشه
    با کلی توهینی که در حق خانواده ام کرد دوستش دارم
    دلم ازش شکسته تا ابد توی قلبم نمی بخشمش
    اما دوستش دارم
    احمقانه هست ازنظرش و میخنده شاید واقعا احمقانه باشه اما الان همش دارم تصور می کنم یکی بیاد بگه تو تا دو روز دیگه بیشتر زنده نیستی و به مرگ طبیعی خواهی مرد
    دیگه جدایی از کسی که دوست دارم رو نمیچشم و درد هم نمیکشم
    دیگه نیازی به این تاپیک نیست چطور قفل می شه؟ چون نیاز نیست با شرایط کنار بیام باید یکی بگه چکار کنم دختر خوبی باشم شوهرم منو مثل اشغال نندازه بیرون - در ضمن دوستم نداره از من تنفر هم داره با این شرایط چکار کنم؟
    چرا همه ی تاپیک ها جواب می گیرن جز تاپیک من؟
    اونم یکی جواب داد جواب انگار برای یه تاپیک دیگه بوده
    من یک فراموش شده ام.

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    سلام. دوست عزیز من مشاور نیستم ولی چون دعوتم کردی نظر شخصیمو بهت میگم.

    اینکه همسرتون در زمان عصبانیت گفته که از خونواده شما متنفره، شاید از روی عصبانیت بوده. آدما وقتی عصبانی میشن متوجه نمیشن که چی میگن.

    بهتره یه خورده بیخیال باشی و حساس نباشی. اینکه مرتب به نگاه های همسرت گیر بدی اصلا درست نیست.
    تو نمیتونی شوهرتو مجبور کنی که به هیچ دختری نگاه نکنه. نمیتونی بهش بگی توی جامعه نرو یا با هیچ خانمی غیر از من حرف نزن.

    اینجور حساسیت ها فقط همسرتون و خودتون رو اذیت میکنه.

    شما چجوری باهم آشنا شدید؟ قبل از ازدواج چقدر از هم شناخت داشتید؟ واقعا به همسرت و عشق و علاقه بین خودتون اعتماد داری؟

    من فکر میکنم شما باید با همسرتون وقتی که در آرامش هستید صحبت کنید. اگر فکر میکنی که ممکنه باهم بحثتون بشه و دعوا راه بیفته، به همسرت بگو روی کاغذ باهم حرف بزنیم. چون وقتی بهمدیگه نامه بدید میتونید خشمتون رو کنترل کنید.

    شما از همه موضوعاتی که ناراحت هستید بگید. بهش بگید که خیلی دوستت دارم و اگر بهت گیر میدم چون میخوام مال خودم باشی. بگو میخوام مشکلاتمون رو خودمون با حرف زدن حل کنیم. بگو میخوام کاری کنم که خوشبخت ترین مرد دنیا باشی. دلشو بدست بیار. کاری کن که عشق و محبت بینتون بیشتر بشه. کاری کن که همسرت اینقدر عاشقت بشه که حتی کلمه طلاق رو به زبونش نیاره.

    دو تا آدم بالغ هستید و بچه نیستید که باهم قهر و دعوا کنید.

  9. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    بهش نگو که بهم محبت کن یا به خونوادم نباید فحش بدی. اینجوری بنظرم فایده ای نداره. باید کاری کنی که خودش از رفتارهای زشتش پشیمون بشه و خودش بیاد ازت عذرخواهی کنه. التماسش نکن.

    خودت به خونوادش احترام بزار. مرتب با پدر و مادرش در تماس باش. بهشون بگو که خیلی دوستشون داری و دلت میخواد زود ببینیشون.
    باهاش بحث نکن که باید بهم توجه و محبت کنی. باید خودت جوری رفتار کنی که جذبت بشه. مردها معمولا جذب خانمی میشن که شاد و سرحال باشه، پرانرژی باشه، به خودش و خونش برسه، غذاهای مورد علاقه همسرشو درست کنه. توی زمینه درسی و شغلی حرفی واسه گفتن داشته باشه و دیگران ازش تعریف کنن. دوس دارن خانمشون قوی و محکم باشه.

    پس شما هم روحیه خودتو ببر بالا. ورزش کن. به خودت برس. کاری کن که شوهرت هر روز عاشقتر بشه. بجای گیر دادن بهش و چک کردنش، بهش محبت کن. دورادور مراقبش باش ولی حساسیت زیادی هم نداشته باش.

    امیدوارم متوجه منظورم شده باشی

  11. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    بهش نگو که بهم محبت کن یا به خونوادم نباید فحش بدی. اینجوری بنظرم فایده ای نداره. باید کاری کنی که خودش از رفتارهای زشتش پشیمون بشه و خودش بیاد ازت عذرخواهی کنه. التماسش نکن.

    خودت به خونوادش احترام بزار. مرتب با پدر و مادرش در تماس باش. بهشون بگو که خیلی دوستشون داری و دلت میخواد زود ببینیشون.
    باهاش بحث نکن که باید بهم توجه و محبت کنی. باید خودت جوری رفتار کنی که جذبت بشه. مردها معمولا جذب خانمی میشن که شاد و سرحال باشه، پرانرژی باشه، به خودش و خونش برسه، غذاهای مورد علاقه همسرشو درست کنه. توی زمینه درسی و شغلی حرفی واسه گفتن داشته باشه و دیگران ازش تعریف کنن. دوس دارن خانمشون قوی و محکم باشه.

    پس شما هم روحیه خودتو ببر بالا. ورزش کن. به خودت برس. کاری کن که شوهرت هر روز عاشقتر بشه. بجای گیر دادن بهش و چک کردنش، بهش محبت کن. دورادور مراقبش باش ولی حساسیت زیادی هم نداشته باش.

    امیدوارم متوجه منظورم شده باشی
    باشه
    ولی من گاهی اصلا حرفی که خانوادش میزنن رو قبول ندارم اما بهشون میگم چه خوب شد که گفتین یا مثلا اگه ببینم پای تلفن هستن میپرم سری روسری سر میکنم و میام جلو ولی همسرم اینجوری نیست یعنی میدونین درست رفتار میکنه ها من ولی غصه میخورم
    بزارین اینجوری بگم
    مثلا بابام میگه فلان کار رو بکنین بعد شوهرم خیلی منطقی و البته به جا میگه به این دلیل نمیشه یا مثلا الان نمیخواد یا ... ولی خب من غصه میخورم میدونین چرا؟ توی دلم میگم بابام از دلسوزی میگه چی میشه الکی بهش بگی باشه و دلشو خوش کنی که الان یه چیز مثلا خوب گفته و الان پدرانه برامون کرده؟ من دوس ندارم توی ذوق پدر و مادر بزنم
    یا مثلا دوس ندارم وقتی لاین میدیم بابام یا مامانم حال شوهرمو میپرسن بگم خوبه سلام داره و اون اونجا باشه و تا اون موقع نیومده باشه جلو
    اینجاها اون کار بدی نکرده ها
    ولی من دلم غصه میخوره
    من هر وقت مامان و باباش حرف زدیم گفتم دلم خیلیییییی براشون تنگ شده حتی به خواهرش ولی خب اون به خانواده ام نمیگه
    من هر کاری کنم اون نمیگه من بهش بگم هم نمیکنه خب
    توی اون یکی تاپیکم میگن من اعتماد به نفسم پایینه و مشکلاتم همه از اونه......

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط yekdokhtar نمایش پست ها
    باشه
    ولی من گاهی اصلا حرفی که خانوادش میزنن رو قبول ندارم اما بهشون میگم چه خوب شد که گفتین یا مثلا اگه ببینم پای تلفن هستن میپرم سری روسری سر میکنم و میام جلو ولی همسرم اینجوری نیست یعنی میدونین درست رفتار میکنه ها من ولی غصه میخورم
    بزارین اینجوری بگم
    مثلا بابام میگه فلان کار رو بکنین بعد شوهرم خیلی منطقی و البته به جا میگه به این دلیل نمیشه یا مثلا الان نمیخواد یا ... ولی خب من غصه میخورم میدونین چرا؟ توی دلم میگم بابام از دلسوزی میگه چی میشه الکی بهش بگی باشه و دلشو خوش کنی که الان یه چیز مثلا خوب گفته و الان پدرانه برامون کرده؟ من دوس ندارم توی ذوق پدر و مادر بزنم
    یا مثلا دوس ندارم وقتی لاین میدیم بابام یا مامانم حال شوهرمو میپرسن بگم خوبه سلام داره و اون اونجا باشه و تا اون موقع نیومده باشه جلو
    اینجاها اون کار بدی نکرده ها
    ولی من دلم غصه میخوره
    من هر وقت مامان و باباش حرف زدیم گفتم دلم خیلیییییی براشون تنگ شده حتی به خواهرش ولی خب اون به خانواده ام نمیگه
    من هر کاری کنم اون نمیگه من بهش بگم هم نمیکنه خب
    توی اون یکی تاپیکم میگن من اعتماد به نفسم پایینه و مشکلاتم همه از اونه......
    بله متوجه اون تاپیکت شدم. نظرات دوستان همگی خوب بود. یه مدت روی راهکارهایی که بهت پیشنهاد دادن کار کن، انشالله مشکلت حل میشه.

    هیچ مشکلی توی این دنیا بدون راه حل نیست. مطمئن باش و یقین داشته باش که اگه خودت بخوای میتونی همه چیو درست کنی.

    درمورد اخلاق همسرت هم باید بگم که هیچ دو انسانی کاملا شبیه هم نیستند، نباید توقع داشت که اخلاق همسرت کاملا شبیه خودت باشه. نمیشه گفت هرکاری که شما کردی ایشون هم همون کار بکنه. مهم اینه که شما چقدر انعطاف پذیر هستید. باید همسرتون رو با همین خصوصیات قبول داشته باشید.

    موفق باشید
    ویرایش توسط رنگو : 02-17-2017 در ساعت 06:11 PM

  14. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با فرهنگ غرب و روابط گذشته همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    بله متوجه اون تاپیکت شدم. نظرات دوستان همگی خوب بود. یه مدت روی راهکارهایی که بهت پیشنهاد دادن کار کن، انشالله مشکلت حل میشه.

    هیچ مشکلی توی این دنیا بدون راه حل نیست. مطمئن باش و یقین داشته باش که اگه خودت بخوای میتونی همه چیو درست کنی.

    درمورد اخلاق همسرت هم باید بگم که هیچ دو انسانی کاملا شبیه هم نیستند، نباید توقع داشت که اخلاق همسرت کاملا شبیه خودت باشه. نمیشه گفت هرکاری که شما کردی ایشون هم همون کار بکنه. مهم اینه که شما چقدر انعطاف پذیر هستید. باید همسرتون رو با همین خصوصیات قبول داشته باشید.

    موفق باشید
    تا چه حد انتظاری که از همدیگه داریم منطقی و درسته؟

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33317
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    35
    تشکر شده 12 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

    سلام عزیزم این مشکلات باعث شده اختیارتون و از دست بدین.اگه واقعا زندگیتون و میخواین نگه دارین باید اول آرامش خودتون رو حفظ کنین و اختیار زندگیتون رو در دست بگیرید.با این رفتاری که شما پیش گرفتین حتی اگه شوهرتون قصد خیانت نداشته باشه شما داری بهش تلقین میکنی که قصد خیانت داره.با حجاب هم میشه زیبا و خوشتیپ بود من طراحان لباسی و در کشورهای غربی میشناسم که مسلمان هستن و لباس های زیبا طراحی میکنن و برتن میکنن که بسیار زیبا و با وقار به نظر میان.به جای اینکه شب و روز آشفته باشید و تو اینترنت دنبال نشانه های خیانت بگردید برید کار این طراحان رو دنبال کنید یا هنری یا زبان یاد بگیرید که با توانایی ها و هنرتون زبانزد دیگران بشید شوهرتون بهتون افتخار کنه
    یه زن اگه زندگیش و دوست داشته باشه و نخواد جدا بشه اگه خیانت شوهرش و با چشم ببینه هم باید با سیاست رفتار کنه و اون مرد رو به راه بیاره
    هیچ مردی زنی بدون اعتماد به نفس و دوست نداره .هرچه بیشتر التماس کنید بیشتر از چشم میفتید.خودتون و دست کم نگیرید
    من زنی رو میشناسم که شوهرش با بدترین ناسزاها از خونه بیرونش کرده فردای همون روز اون زن با آرایش و لباس هاس زیبا برگشته خونه ش و بلند بلند میخنده و شادی میکنه و به دیگران تلقین میکنه اتفاقی نیفتاده انقدر این کارو تکرار کرد که به شوهرشم تلقین شده اتفاق خاصی نیفتاده و مثل روز اول شوهرش دوسش داره.
    گلم همه چی راه حل داره و همه چی میتونه درست بشه اگه خودت بخوای
    از امروز با اعتماد به نفس با غرور و با سیاست رفتار کن. زیبا باش و طوری رفتار کن که انگار اتفاقی نیفتاده
    شاد باش و این شادی و به همسرت انتقال بده
    موقع اشفتگی و عصبانیت سکوت کن سعی کن طوری رفتار کنی که این آشفتگی و پنهان کنی

    از قدرت تلقین استفاده کن.به جای تلقین حس بد ،حس های خوب رو به همسرت تلقین کن.شاد باش و اجازه بده همسرت هم شاد باشه
    انشاالله همه چی به زودی درست خواهد شد
    شاید اجرای این راه کارها آسون نباشه ولی خود من هم سعی میکنم این راه کارها رو اجرا کنم.زمانی که آشفته م اوضاع به هم میریزه ولی زمانی که با این راه کارها زندگی میکنم همه چی درست میشه

  17. کاربران زیر از taraneh5 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط taraneh5 نمایش پست ها
    سلام عزیزم این مشکلات باعث شده اختیارتون و از دست بدین.اگه واقعا زندگیتون و میخواین نگه دارین باید اول آرامش خودتون رو حفظ کنین و اختیار زندگیتون رو در دست بگیرید.با این رفتاری که شما پیش گرفتین حتی اگه شوهرتون قصد خیانت نداشته باشه شما داری بهش تلقین میکنی که قصد خیانت داره.با حجاب هم میشه زیبا و خوشتیپ بود من طراحان لباسی و در کشورهای غربی میشناسم که مسلمان هستن و لباس های زیبا طراحی میکنن و برتن میکنن که بسیار زیبا و با وقار به نظر میان.به جای اینکه شب و روز آشفته باشید و تو اینترنت دنبال نشانه های خیانت بگردید برید کار این طراحان رو دنبال کنید یا هنری یا زبان یاد بگیرید که با توانایی ها و هنرتون زبانزد دیگران بشید شوهرتون بهتون افتخار کنه
    یه زن اگه زندگیش و دوست داشته باشه و نخواد جدا بشه اگه خیانت شوهرش و با چشم ببینه هم باید با سیاست رفتار کنه و اون مرد رو به راه بیاره
    هیچ مردی زنی بدون اعتماد به نفس و دوست نداره .هرچه بیشتر التماس کنید بیشتر از چشم میفتید.خودتون و دست کم نگیرید
    من زنی رو میشناسم که شوهرش با بدترین ناسزاها از خونه بیرونش کرده فردای همون روز اون زن با آرایش و لباس هاس زیبا برگشته خونه ش و بلند بلند میخنده و شادی میکنه و به دیگران تلقین میکنه اتفاقی نیفتاده انقدر این کارو تکرار کرد که به شوهرشم تلقین شده اتفاق خاصی نیفتاده و مثل روز اول شوهرش دوسش داره.
    گلم همه چی راه حل داره و همه چی میتونه درست بشه اگه خودت بخوای
    از امروز با اعتماد به نفس با غرور و با سیاست رفتار کن. زیبا باش و طوری رفتار کن که انگار اتفاقی نیفتاده
    شاد باش و این شادی و به همسرت انتقال بده
    موقع اشفتگی و عصبانیت سکوت کن سعی کن طوری رفتار کنی که این آشفتگی و پنهان کنی

    از قدرت تلقین استفاده کن.به جای تلقین حس بد ،حس های خوب رو به همسرت تلقین کن.شاد باش و اجازه بده همسرت هم شاد باشه
    انشاالله همه چی به زودی درست خواهد شد
    شاید اجرای این راه کارها آسون نباشه ولی خود من هم سعی میکنم این راه کارها رو اجرا کنم.زمانی که آشفته م اوضاع به هم میریزه ولی زمانی که با این راه کارها زندگی میکنم همه چی درست میشه

    قبول دارم حرفتون رو
    ولی به نظر شما از نظر خودمون فقط درست نمیشه ؟ یعنی همه چی عادی میشه و قبح و زشتی دعوا ها و نادیده گرفتن ها سرجاش نمیمونه ؟
    مثلا من الان شدیدا غصه دارم به خاطر مسایل قبلی و حل نشده توی ذهنم
    ولی دارم تلاش میکنم زندگی ارومی داشته باشیم
    مثلا من نهایت تلاشمو میکنم که اگه چیزی غصه ام میده به روی همسرم نیارم و زندگی خوبی داشته باشیم
    ولی از درون داغون میشم و گاهی فکر میکنم به من توجهی نمیشه
    از همه بدتر گاهی میگم دلم برای زمانی که خونه ی پدری بودم تنگ شده این خیلی بده خب‌‌من شوهرمو خیلی دوس دارم میخوام هر دومون از درون هم اروم باشیم

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33317
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    35
    تشکر شده 12 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط yekdokhtar نمایش پست ها
    قبول دارم حرفتون رو
    ولی به نظر شما از نظر خودمون فقط درست نمیشه ؟ یعنی همه چی عادی میشه و قبح و زشتی دعوا ها و نادیده گرفتن ها سرجاش نمیمونه ؟
    مثلا من الان شدیدا غصه دارم به خاطر مسایل قبلی و حل نشده توی ذهنم
    ولی دارم تلاش میکنم زندگی ارومی داشته باشیم
    مثلا من نهایت تلاشمو میکنم که اگه چیزی غصه ام میده به روی همسرم نیارم و زندگی خوبی داشته باشیم
    ولی از درون داغون میشم و گاهی فکر میکنم به من توجهی نمیشه
    از همه بدتر گاهی میگم دلم برای زمانی که خونه ی پدری بودم تنگ شده این خیلی بده خب‌‌من شوهرمو خیلی دوس دارم میخوام هر دومون از درون هم اروم باشیم
    عزیزم توی این دنیا همه چی امکان پذیره فعلا فقط مرگه که درمان نداره
    اگه بخوای میشه که همه چی مثل روز اول بشه یا حتی بهتر از روز اول فقط سیاست میخواد سعیتو بکن انشاالله همه چی درست میشه
    فقط قوی باش
    انسان های ضعیف و هیچ کس دوست نداره

  20. کاربران زیر از taraneh5 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33957
    نوشته ها
    52
    تشکـر
    31
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کنار آمدن با شرایط بعد از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط taraneh5 نمایش پست ها
    عزیزم توی این دنیا همه چی امکان پذیره فعلا فقط مرگه که درمان نداره
    اگه بخوای میشه که همه چی مثل روز اول بشه یا حتی بهتر از روز اول فقط سیاست میخواد سعیتو بکن انشاالله همه چی درست میشه
    فقط قوی باش
    انسان های ضعیف و هیچ کس دوست نداره
    من همسرم رو خیلی دوست دارم و همه ی تلاشم رو میکنم
    ولی از قبلا افسرده تر شدم
    دلم میخواد قوی و محکم باشم ولی داره همه ی تلاش هایم نتیجه عکس میده

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد