نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: ازدواج در نوجوانی، طلاق و ازدواج مجدد ناموفق

969
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37315
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    ازدواج در نوجوانی، طلاق و ازدواج مجدد ناموفق

    سلام همیشه دوست داشتم باروانشناس حرف بزنم تواین چندسال همچی عقدهای شده مثل بغض نمیتونم به کی بگم من۱۳سالگی توعالم بچگی کنجکاوی باپسری حرف زدم خانواده ام فهمیدم روزگارم سیاه کردم یک مادری داشتم که فقط عتقادش زیادبود درک فهمش کم بود سرهرچیزی میشدمارگ میدادمن میترسوندبه بابات میگم بابای خشک نظامی داشتم که هیچ وقت اعصاب نداشت جوری ادم کتک میزد که انگار ادم کشته ام ازترس اولین خواستگار توسن۱۴ازدواج کردم ولی توعقدفهمیدم نمیتونم دوستش ندارم خواستم جدابشم که بابام اگرمهمون نداشتیم کتکم میزد مادرم گفت ابرومون میره بابات میکشتت اخرجدانشدم زنش شدم بعدچهارسال بچه دارشدم هفت سال زنش شدم هیچ وقت نفهمیدم لذت جنسی چیه جوری که فکرمیکردم من شاید حنسیتم زن نیست ازاوایل ازدواج باسن کمم خانواذش خیلی بهم زجر دردرسوندن که ارمادرشوهرخواهرشوهربرادرش وهرم کتک خوردم شوهرم ماموریت بود امدکاری نکرد هیچ وصتم ازم همایت نکرد هیچ وقتم نتونستم جواب حرفعاشون بدم بغض گلوم گرفت سرریز شدم خودکشی کردم ولی نجات پیداکردم شوعرم خوب بود عالی ولی عرضه طرفداری همایت من جلوخانوادش نداشت اینکارش توسعی کردن من که غاشقش بشم بهم میخوردبیشترازش متتفرمیشدم اخرخاتواده ام راضی شدن طلاق گرقتم یک سال نشده زجرم دادن خواستم برگردم ولی خواهراش نمیزاشتن بازم اولین خواستگار امد البته اینبارعاشقش شدم مجردبود زنش شدم خیلی خوب بود دوستم داشت ازهیچ لحاض مشکل نداشتیم تا اینکه بعدشیش ماکلاعوض شد که الکی کتکم میزد همیشه درروم قفل میکرد بااینکه درروم قفل میکرد میگفت بادوستم خیانت میکنی اون شب تاهودصبح کتم زد که سفت بودم نمردم بعدش نزاشت برم خانه بابام عذرخداست گفت غلط کردم بخشیدم بعد دوماه همینطورشد به هدی که ابروریزی کرد بیخودی کتکم میزد چرت پرت میگفت پشت سرهم ضررمیزد منم باخانواده ای که داشتم همش گفتن خودت زنش شدی کورم شوبسار سپری مکنم دوماهی فهمیدم شیشه وهرویین مصرف میکنه دلیل کارشم همین بوده بشدت داره لاغرو نشانه چرت پرت تموم یک ماه کمپ بردنش خانواده اش ولی خواهرش درش اورد نزاشت سه ماه باشه روزگارم سیاه کرد چندروز بازعلایم شیشه نمومش داره گیرافتادم دلم بدجوربچه میخوادبا اینم ایندهای ندارم همش میگم کاش بمیره ازادبشم کجابرم پیش کی بگم ۲۴سالم شدلذت زندگی نکردم الان دوستش دارم مشکلی نداشتم این موادکجابود کی موادساخت که نثل گذشته تاالانش زجربکشن داغ ببینن خوشی نکنن چکارکنم کاش میشدبمیرم کاش میشد وقتی میزنه سرش دلم میخواد مورچه بشم فرارکنم کمکم کنین کاش میشد بستری بشم تیمارستان فرارکنم خستخ ام خسته چراخدازجرکشیدنم میبینه کمکم نمیکنه من بدشامس بودم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : زندگی راازنوجوانی باختم

    زندگی راازنوجوانی باختم:

    1 - اسیر دام « اعتقاد به دنیای عادل » نشوید

    اعتقاد به دنیایی عادل نوعی تعصب شناختی است که توسط روانشناسان اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفته است. بعنوان مثال، افراد اکثراً این رویکرد را دارند که می گویند اگر دیگران فقیر هستند، مستحق آن فقر هستند. اسیر این دام نشوید که فکر کنید اگر دچار مشکل هستید، مستحق آن مشکلاتید و به این دلیل باید عذاب بکشید که انسان بی ارزشی هستید. روزگار به هیچ وجه عادل نیست. بسیاری افراد باهوش و بااستعداد در شرایط بسیار سخت زندگی می کنند. همه ما تصمیمات ضعیف در زندگی زیاد گرفته ایم. گاهی وقت ها این تصمیمات عواقب کمی به دنبال دارند و گاهی مجبور می شوید تا آخر عمر با عواقب این تصمیمامتان دست و پنجه نرم کنید.


    2 - به خودتان یادآور شوید که بهترین تلاشتان را می کنید

    به خودتان یادآور شوید که باتوجه به امکانات و شرایطتان، هر چه از دستتان همین الان برمی آید را انجام می دهید. تمرین کنید انعطاف پذیر باشید تا بتوانید از فرصت ها برای تغییر بهره ببرید.


    3 - اسیر دام « باید سخت تر کار کنم » نشوید
    اگر می خواهید به استرس، مشکلات یا خستگی هایتان با تلاش برای سخت تر کار کردن واکنش بدهید، دست نگه دارید. با گفتن این به خودتان که مشکل تلاش ناکافی است، باعث می شوید در امتحان کردن روش های جدید را بر روی خود ببندید. مثل آنهایی که برای مقابله با پرخوری خود به خودشان می گویند که باید برای متعهد ماندن به رژیم غذایی خود باید بیشتر تلاش کنند. وقتی مشکل را به تلاش نکردن ربط می دهید، سعی می کنید آن را با قدرت اراده خودتان حل کنید تا سایر راهکارها.


    4 - بیش از اندازه فکر نکنید

    آدمها معمولاً برای حل مشکلاتشان فکر می کنند. بااینکه این راهکار مفیدی است اما خیلی مهم است که بدانید بیش از اندازه فکر کردن با روحیه افسرده، کیفیت راهکارهایی که به دست می آورند را پایین می آورد.اگر تا همین الان درمورد مشکلاتموقعیت خود فکر کرده اید، بفهمید که پاسخ مشکلاتتان در بیشتر فکر کردن برای پیدا کردن راه حل نیست.
    ایجاد وقفه در فکر کردن درمورد مشکلاتتان به احتمال بیشتری شما را به سمت چیزهای کوچکی که می توانید برای بهتر کردن اوضاع یا روحیه تان انجام دهید، سوق می دهد. این وقفه را می توانید با فعالیت هایی مثل ملاقات دوستان، یا بعضی تمرینات مدیتیشن برای تقویت تمرکز ایجاد کنید.

    5 - ریتمتان را تنظیم کنید

    یک بخش مهم و اساسی از درمان اختلال دوقطبی تشویق افراد به ایجاد برنامه های منظم برای خواب، معاشرت و کار است. تنظیم این ریتم ها به تعدیل روحیه و انرژی کمک می کند. این اصل بنیادی برای عموم مردم نیز صدق می کند
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-02-2019, 03:34 PM
  2. چرا مردها هنگام بیماری، مثل بچه ها رفتار می‌کنند؟
    توسط Shadi.hedayat در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-22-2015, 09:55 PM
  3. مقاله : *** تاثیر خواب بر یادگیری، حافظه و خلق و خواب ***
    توسط farokh در انجمن دنیای روانشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-03-2014, 03:26 PM
  4. شما کدام یک هستید؟ دیداری، شنیداری، لمسی!
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-14-2013, 02:01 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد