با سلام.
حدود5 ساله که از زندگیم میگذره که حدود 2سالش عقد بود.در مدت نامزدی که داشتم گاهی از همسرم شیطنت تلفنی و فیسبوکی میدیدم ولی با توجیه اینکه فقط کنجکاویه و بریم زیر یه سقف همه چی درست میشه متقاعدم میکرد. متاسفانه به خاطر علاقه ای که داشتم کورکورانه قبول میکردم و امیدوار بودم به درست شدنش و چون بخاطر تحصیلم در شهر دیگه ای زندگی میکردم خیلی امکان شناخت کافی این بیماری تنوع طلبی ایشون رو نداشتم.از وقتیازدواج کردیم اوضاع بدتر شد و 2 گوشی رمزدار داره که مدام در گروههای مختلط در حال چت کردنه خودش رو مجرد معرفی میکنه یا مرد متارکه کرده. یکی دو مورد هم ارتباطاتش با خانمها در فضای مجازی به شدت توی زندگیمون بحران ایجاد کرد و ما رو تا سر حد جدایی کشوند و وقتی بهش اعتراض میکنم فقط میگه به چه حقی گوشی منو چک کردی! و یا حریم خصوصی من به تو ربطی نداره و...با اینکه هردو تحصیل کرده هستیم(من دکترا و ایشون ارشد) اما بهیچ عنوان اعتقادی به مشاوره رفتن نداره و نمیدونم به چه راهی راضیش کنم. ضمن اینکه حدود یکساله که من واقعا به لحاظ روحی آسیب شدیدی دیدم و با کارهاش باعث شده اعتماد به نفسمو از دست بدم و منزوی بشم تا جایی که تحصیل دکترا در دانشگاه مطرح کشور رو نیمه راه رها کردم.راه رهایی ازین بحران چیه دوستان متخصص؟ لطفا منو راهنمایی کنید و اینکه امیدی هست به ادامه و بهبود این زندگی؟چون طلاق برام تبدیل به یه فوبیا شده.
اطلاعات لازم:
من 35 سالمه و ایشون 32 ساله اما به لحاظ ظاهری بسیار کمتر از ایشون دیده میشم.
من فرزند اخر خانواده و ایشون فرزند دوم
در ارتباطاتشون با همه جور دختر و خانمی دوست میشن کم سن و سال و بزرگتر محدودیتی نداره. ولی تا بحال فقط در حد تلفنی و چت و خیلی کم دیداری بوده و رابطه جنسی نبوده.
ممنون میشم کمکم کنید خیلی مستاصل شدم.