نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: مشکلات عاطفی و خانودگی دخترانه!

1155
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37540
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکلات عاطفی و خانودگی دخترانه!

    دوستان سلام، دختر هستم 25 ساله. در حال حاضر مشکلات مختلفی دارم که پیش مشاور هم رفتم راه خاصی ارائه نداده، شانسی اینجا رو دیدم گفتم بپرسم حالا یا راه حل پیدا می کنم یا اقلا درد دل کردم چون روزای سختی رو دارم پشت سر میذارم ...

    خیلی خلاصه اگه بخوام بگم من از بچگی شاهد مشکلات خانوادگی و اختلاف شدید پدر و مادرم بودم. به خاطر همینم یه جورایی عصبی بودن رفته تو عمق رفتارهام و حتی وقتی میخوام یه حرف معمولی به یکی بزنم میگه مگه دعوا داریم یعنی بدون اینکه خودم بخوام حتی موقع حرف زدن ساده هم عصبی به نظر میام!! البته سالای اخیر تا حد زیادی سعی کردم این مشکلو حل کنم ولی بازم مونده اثراتش. وقتی 18 سالم بود بالاخره پدر و مادرم متارکه کردن وقتی 21 سالم بود پدرم دوباره ازدواج کرد و بعد 8 ماه جدا شدن، وقتی 24 سالم شد برادرم فوت شد تو یه تصادف رانندگی و مادرم که در جریان طلاقش مشکل روانی پیدا کرده بود دیگه رسما مریض شد طوریکه کاملا تنها تو یه خونه زندگی می کنه و من الان شش ماهه ندیدمش!

    همه ی اینا باعث شده من خیلی مشکلات تو مسائل اجتماعیم پیدا کنم، تا وقتی مدرسه ای بودم با دخترا به ندرت پیش میومد بدون قهر و دعوا بتونم با کسی دوستی مو ادامه بدم، از وقتی به 18 سالگی رسیدم می تونم بگم حتی یک پیشنهاد آشنایی جدی از یه آقای درست نداشتم (فقط یه سری پیشنهادهای سطحی از پسرایی که مث خودم افسردگی یا رفتارهای عجیب غریب داشتن!). قیافه و هیکلم بالای متوسط هست و هر جا می رم در برخوردهای اول متوجه میشم که به برقراری ارتباط با من علاقه نشون میدن ولی به مرور این جاذبه کم میشه و عملا تبدیل به پیشنهاد و آشنایی نمی شه! خیلی از نظر غریزی تحت فشارم مخصوصا در دو-سه سال اخیر تحمل تنهایی برام زجرآوره و از طرف دیگه نمی تونم با هر کسی که بهم پیشنهاد میده وارد آشنایی بشم اگه بهش علاقه نداشته باشم!! در حال حاضر از یه پسری خوشم اومده که متاسفانه اونم خیلی ازم کوچیکتره و وقتی سعی کردم باهاش صحبت کنم خیلی برخورد مودب و مهربونی داشت ولی دقیقا همینو گفت که سنش خیلی کمتره (البته یه جورایی بهونه بود پسرا اگه خوششون بیاد از دختری این چیزا براشون مهم نیست) ... دیگه کلافه شدم از اینکه نه می تونم به گزینه هایی که ازشون پیشنهاد دارم قانع باشم و نه کسایی که بهشون علاقه دارم به من علاقه نشون میدن!!! شما جای من بودین چی کار می کردین واقعا؟!
    ویرایش توسط V.V : 12-28-2017 در ساعت 09:58 PM

  2. کاربران زیر از V.V بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکلات عاطفی و خانودگی دخترانه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط V.V نمایش پست ها
    دوستان سلام، دختر هستم 25 ساله. در حال حاضر مشکلات مختلفی دارم که پیش مشاور هم رفتم راه خاصی ارائه نداده، شانسی اینجا رو دیدم گفتم بپرسم حالا یا راه حل پیدا می کنم یا اقلا درد دل کردم چون واقعا تحت فشارم ...

    خیلی خلاصه اگه بخوام بگم من از بچگی شاهد مشکلات خانوادگی و اختلاف شدید پدر و مادرم بودم. به خاطر همینم یه جورایی عصبی بودن رفته تو عمق رفتارهام و حتی وقتی میخوام یه حرف معمولی به یکی بزنم میگه مگه دعوا داریم یعنی بدون اینکه خودم بخوام حتی موقع حرف زدن ساده هم عصبی به نظر میام!! البته سالای اخیر تا حد زیادی سعی کردم این مشکلو حل کنم ولی بازم مونده اثراتش. وقتی 18 سالم بود بالاخره پدر و مادرم متارکه کردن وقتی 21 سالم بود پدرم دوباره ازدواج کرد و بعد 8 ماه جدا شدن، وقتی 24 سالم شد برادرم فوت شد تو یه تصادف رانندگی و مادرم که در جریان طلاقش مشکل روانی پیدا کرده بود دیگه رسما مریض شد طوریکه کاملا تنها تو یه خونه زندگی می کنه و من الان شش ماهه ندیدمش!

    همه ی اینا باعث شده من خیلی مشکلات تو مسائل اجتماعیم پیدا کنم، تا وقتی مدرسه ای بودم با دخترا به ندرت پیش میومد بدون قهر و دعوا بتونم با کسی دوستی مو ادامه بدم، از وقتی به 18 سالگی رسیدم می تونم بگم حتی یک پیشنهاد آشنایی جدی از یه آقای درست نداشتم (فقط یه سری پیشنهادهای سطحی از پسرایی که مث خودم افسردگی یا رفتارهای عجیب غریب داشتن!). قیافه و هیکلم بالای متوسط هست و هر جا می رم در برخوردهای اول متوجه میشم که به برقراری ارتباط با من علاقه نشون میدن ولی به مرور این جاذبه کم میشه و عملا تبدیل به پیشنهاد و آشنایی نمی شه! خیلی از نظر غریزی تحت فشارم مخصوصا در دو-سه سال اخیر و واقعا تحمل تنهایی برام زجرآوره و از طرف دیگه نمی تونم با هر کسی که بهم پیشنهاد میده وارد آشنایی بشم اگه بهش علاقه نداشته باشم!! در حال حاضر از یه پسری خوشم اومده که متاسفانه اونم خیلی ازم کوچیکتره و وقتی سعی کردم باهاش صحبت کنم خیلی برخورد مودب و مهربونی داشت ولی دقیقا همینو گفت که سنش خیلی کمتره (البته یه جورایی بهونه بود پسرا اگه خوششون بیاد از دختری این چیزا براشون مهم نیست) ... دیگه کلافه شدم از اینکه نه می تونم به گزینه هایی که ازشون پیشنهاد دارم قانع باشم و نه کسایی که بهشون علاقه دارم به من علاقه نشون میدن!!! شما جای من بودین چی کار می کردین واقعا؟!
    سلام
    به سایت مشاور خوش آمدید
    آدمهابیشتر جذب آدمهای بشاش و خوش روحیه و شاد میشوند پس انرژی منفی افسردگی باعث دفع آدمها از فرد افسرده میشود پس اولویت اول شما بهبود افسردگی و ایجاد انگیزه و نشاط در شما هست ورزش کردن باعث باز شدن رگها و خونرسانی بیشتر به سلولها میشود که نهایتا باعث ایجاد نشاط و بالا رفتن روحیه در شما میشود
    خوب تایپیکهای زیر را مطالعه کنید با کلیک روی عنوانهای زیر به تایپیک مورد نظر هدایت میشوید


    [replacer_a]


    [replacer_a]


    [replacer_a]


    [replacer_a]








  4. 2 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشکلات عاطفی و خانودگی دخترانه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط V.V نمایش پست ها
    دوستان سلام، دختر هستم 25 ساله. در حال حاضر مشکلات مختلفی دارم که پیش مشاور هم رفتم راه خاصی ارائه نداده، شانسی اینجا رو دیدم گفتم بپرسم حالا یا راه حل پیدا می کنم یا اقلا درد دل کردم چون روزای سختی رو دارم پشت سر میذارم ...

    خیلی خلاصه اگه بخوام بگم من از بچگی شاهد مشکلات خانوادگی و اختلاف شدید پدر و مادرم بودم. به خاطر همینم یه جورایی عصبی بودن رفته تو عمق رفتارهام و حتی وقتی میخوام یه حرف معمولی به یکی بزنم میگه مگه دعوا داریم یعنی بدون اینکه خودم بخوام حتی موقع حرف زدن ساده هم عصبی به نظر میام!! البته سالای اخیر تا حد زیادی سعی کردم این مشکلو حل کنم ولی بازم مونده اثراتش. وقتی 18 سالم بود بالاخره پدر و مادرم متارکه کردن وقتی 21 سالم بود پدرم دوباره ازدواج کرد و بعد 8 ماه جدا شدن، وقتی 24 سالم شد برادرم فوت شد تو یه تصادف رانندگی و مادرم که در جریان طلاقش مشکل روانی پیدا کرده بود دیگه رسما مریض شد طوریکه کاملا تنها تو یه خونه زندگی می کنه و من الان شش ماهه ندیدمش!

    همه ی اینا باعث شده من خیلی مشکلات تو مسائل اجتماعیم پیدا کنم، تا وقتی مدرسه ای بودم با دخترا به ندرت پیش میومد بدون قهر و دعوا بتونم با کسی دوستی مو ادامه بدم، از وقتی به 18 سالگی رسیدم می تونم بگم حتی یک پیشنهاد آشنایی جدی از یه آقای درست نداشتم (فقط یه سری پیشنهادهای سطحی از پسرایی که مث خودم افسردگی یا رفتارهای عجیب غریب داشتن!). قیافه و هیکلم بالای متوسط هست و هر جا می رم در برخوردهای اول متوجه میشم که به برقراری ارتباط با من علاقه نشون میدن ولی به مرور این جاذبه کم میشه و عملا تبدیل به پیشنهاد و آشنایی نمی شه! خیلی از نظر غریزی تحت فشارم مخصوصا در دو-سه سال اخیر تحمل تنهایی برام زجرآوره و از طرف دیگه نمی تونم با هر کسی که بهم پیشنهاد میده وارد آشنایی بشم اگه بهش علاقه نداشته باشم!! در حال حاضر از یه پسری خوشم اومده که متاسفانه اونم خیلی ازم کوچیکتره و وقتی سعی کردم باهاش صحبت کنم خیلی برخورد مودب و مهربونی داشت ولی دقیقا همینو گفت که سنش خیلی کمتره (البته یه جورایی بهونه بود پسرا اگه خوششون بیاد از دختری این چیزا براشون مهم نیست) ... دیگه کلافه شدم از اینکه نه می تونم به گزینه هایی که ازشون پیشنهاد دارم قانع باشم و نه کسایی که بهشون علاقه دارم به من علاقه نشون میدن!!! شما جای من بودین چی کار می کردین واقعا؟!
    سلام

    عزیز مطلب شما را خواندم و متاسفم از انچه که خواندم متاسفانه اسیبهای زیادی دیدین و ممکنه مسئله ژنتیکی نیز در بین باشه ولی در هر صورت خشم و عصبانیت فقط و فقط موقعیت و مابقی زندگی شما رو بهم میریزه و دگر هیچ!!!

    شما اولا باید به خودتون بیاید و گذشته رو در گذرانید, نه بهش اویزان باش و در ان سیر و سیاحت کنید و بعد اضطراب ناشی از ان را یه صورت خشم و عصبانیت در زمان اکنون بر سر خود و دیگران بریزید!!

    دوما خودتون رو ببخشید و خود دوست باشید که صد البته شما هیچ موقع مقصر نبودید و این اوارهای زندگی بوده که بر تنتان ریخته و حالا گل و لای ان بر روی تنتان باقی مانده که با یک دوش روانی باید ان را شست

    سوما مشاوره با یکی از همکاران حاذق ما در شهر خود و اموزش تکنیکهای کنترل خشم و عصبانیت. و ربشه یابی مشکلات و در صورت نیاز دارو.

    چهارما , ورزش

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  6. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    V.V

  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37578
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات عاطفی و خانودگی دخترانه!

    سلام دوست من
    امیدوارم عالی باشی
    -
    وقتی داشتم متن رو می خوندم دیدم که در تجربه بخشی از این اتفاقات به هم شبیه هستیم
    من هم واقعا زندگی نا امید کننده ایی داشتم
    به تمام این مشکلات روحی مشکلات مالیم هم افزوده شد
    تا اینکه انقدر شرایط بد شد که دو تا راه داشتم
    یا باید خودم رو می کشتم و تموم میشد و یا باید تغییرات ایجاد می کردم چون دل و جرئت نداشتم پس زنده موندم و تصمیم گرفتم که تغییر ایجاد کنم
    اصلا کار عجیب و غریبی نکردم
    هدایت شدم به یک کتاب ( معجزه شکر گزاری اثر خانم راندا برن)‌ که هم نسخه فیزیکیش هست هم صوتی اش
    یه کتاب هست با ۲۸ روز تمرین ...
    شاید باورت نشه زندگیم از این رو به اون رو شد الان یک سال میگذره از تصمیمم برای تغییر تقریبا هیچ ربطی به اون آدم قبل ندارم فقط یکم شبیه اش هستم
    امتحان کن
    زندگی ارزشش رو داره ...
    منتظرم همینجا یه عالمه خبر خوب ازت بشنوم

  8. کاربران زیر از mahyar.dn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

21، قهر، من، مهم،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد