نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: کم آوردم کم آوردم کم

1963
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy کم آوردم کم آوردم کم

    دارم گریه میکنم
    کم آوردم خستم دوستی ندارم فامیل ها و دوست ها و حتی پدر مادرم و خواهرم شدن بلای جونم
    حس میکنم تمام زندگیم حتی یک ثانیه شاد نبودم واسه خودم نبودم
    حس میکنم تو زندانم زندانی که فقط بزرگ و کوچیکش میکنن اما هیچ وقت راه فرار نداری
    بریدم چون همه از دور منو به چشم یه دختر با شخصیت و ساکت و صبور و پولدار می بینن و همه غبته می خوردن که کاش جای تو بودیم
    اما هیچ کدوم واقعا نمیدوننن من تو چه روحیه ای قرار دارم یا چه جور دارم جون میکنم تو این زندگی
    نمیدونم چجور این 2 سال و نیم تنهایی و سر کردم اما الان کم آوردم
    قبلا حتی میتونستم با دوستی با پسرا سرگرم شم
    الان دیگه نمیتونم نمیتونم
    دارم گریه میکنک واسه خودم نه واسه کس دیگه
    واسه خودم چون خیلی حرف دارم و به هر کس که بگم هیچ کدوم نمیفهمه منو
    کم آوردم ئیگه نه حال وبلاگ نوشتن دارم
    نه حوصله اینکه ازم سو استفاده بشه نه درس خوندن نه زبان خوندن نه تلاش نه کار
    دوست دارم کلی پاکت سیگار بزارم دورم و انقدر بکشم که نفسم بالا نیاد
    اینجا آخرین جاییه که پیدا کردم
    از رانندگی و اهنگ هم هیچی عایدم نشد جز تاکسی شدن واسه آجی و دوستش
    آخرشم این همه از خودم گذشتم یکی نگفت دستت درد نکنه
    همه همیشه طلب کارن
    انگار که من باید خودم رو وقف دیگران کنم
    منم آدمم اما از نوع نابود شده احساس مرده بودن احساس اینکه خدا هم بیخیال من شده
    احساس اینکه , کاش یه سرطان بگیرم و بمیرم جوری که دکترا هم قطع امید کنن جوری که بگن فقط چند روز زندست بزارید اون جور که می خواد زندگی کنه

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    دارم گریه میکنم
    کم آوردم خستم دوستی ندارم فامیل ها و دوست ها و حتی پدر مادرم و خواهرم شدن بلای جونم
    حس میکنم تمام زندگیم حتی یک ثانیه شاد نبودم واسه خودم نبودم
    حس میکنم تو زندانم زندانی که فقط بزرگ و کوچیکش میکنن اما هیچ وقت راه فرار نداری
    بریدم چون همه از دور منو به چشم یه دختر با شخصیت و ساکت و صبور و پولدار می بینن و همه غبته می خوردن که کاش جای تو بودیم
    اما هیچ کدوم واقعا نمیدوننن من تو چه روحیه ای قرار دارم یا چه جور دارم جون میکنم تو این زندگی
    نمیدونم چجور این 2 سال و نیم تنهایی و سر کردم اما الان کم آوردم
    قبلا حتی میتونستم با دوستی با پسرا سرگرم شم
    الان دیگه نمیتونم نمیتونم
    دارم گریه میکنک واسه خودم نه واسه کس دیگه
    واسه خودم چون خیلی حرف دارم و به هر کس که بگم هیچ کدوم نمیفهمه منو
    کم آوردم ئیگه نه حال وبلاگ نوشتن دارم
    نه حوصله اینکه ازم سو استفاده بشه نه درس خوندن نه زبان خوندن نه تلاش نه کار
    دوست دارم کلی پاکت سیگار بزارم دورم و انقدر بکشم که نفسم بالا نیاد
    اینجا آخرین جاییه که پیدا کردم
    از رانندگی و اهنگ هم هیچی عایدم نشد جز تاکسی شدن واسه آجی و دوستش
    آخرشم این همه از خودم گذشتم یکی نگفت دستت درد نکنه
    همه همیشه طلب کارن
    انگار که من باید خودم رو وقف دیگران کنم
    منم آدمم اما از نوع نابود شده احساس مرده بودن احساس اینکه خدا هم بیخیال من شده
    احساس اینکه , کاش یه سرطان بگیرم و بمیرم جوری که دکترا هم قطع امید کنن جوری که بگن فقط چند روز زندست بزارید اون جور که می خواد زندگی کنه
    سلام

    خوب اینهایی که گفتی خیلی قشنگ بود!!!!! شبیه دیوانه شعر......ملقب به تیمارستان.!!!؟؟


    دختر گل چند سالته و چته چه خبره چی شده مثال بزن ؟ چی خواندی؟ کارت چیه؟ ؟ سابقه اختلالات روانی و بیماری در خانواده؟ تعداد خواهر و برادران وفاصله و ترتیب؟ بیماری فیزیکی؟


    نقل قول لطفا.سپاس

  3. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    خوب اینهایی که گفتی خیلی قشنگ بود!!!!! شبیه دیوانه شعر......ملقب به تیمارستان.!!!؟؟


    دختر گل چند سالته و چته چه خبره چی شده مثال بزن ؟ چی خواندی؟ کارت چیه؟ ؟ سابقه اختلالات روانی و بیماری در خانواده؟ تعداد خواهر و برادران وفاصله و ترتیب؟ بیماری فیزیکی؟


    نقل قول لطفا.سپاس
    سلام

    قشنگن اند؟ جالبه . . . ولی این نوشته ها حال منه زندگیه منه

    22 سالمه . چمه ؟ نمیدونم از خودم نفرت دارم چون گند زدم تو گذشته . چون به بقیه اهمیت دادم . چون از خودم گذشتم واسه شادیه بقیه

    از خودم واسه همه چی گذشتم . ترم 2 لیسانس برق مخابراتم . کارم ؟ کاری که برم سر کار 6 ساله منتظرشم . اما سکوت و صبر و سنگ صبور بودن کارمه

    سابقه روانی توی خانواده ؟ دورو برت و نگاه کن آدم سالم میبینی ؟ همه واسه اینکه بگن ما هم هستیم دارن همدیگه رو تیکه تیکه میکنن

    1 خواهر 17 و 1 داداش 14 منم اولی ولی نه از اونا که سلطنت میکنه نه

    از اونا که هم جای پسر بودم هم دختر . سخت ترین کار ها رو انجام دادم و همیشه گفتن تو الگویی .

    من کسی بودم که الگو نداشتم اما همه گفتن من الگوی بقیم

    بیماری فیزیکی ؟ نه متاسفانه هزار بار آزمایش های مختلف دادم میگن دختر جون سالمی برو انقدر نگو مریضم

    اگه این حرفایی که زدم هم به درد دیوان شعر میخوره پس برم کتاب بنویسم

    کتابی از درد های دختری که به دیوان تبدیل شد

    ههه جالبه

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    سلام

    قشنگن اند؟ جالبه . . . ولی این نوشته ها حال منه زندگیه منه

    22 سالمه . چمه ؟ نمیدونم از خودم نفرت دارم چون گند زدم تو گذشته . چون به بقیه اهمیت دادم . چون از خودم گذشتم واسه شادیه بقیه

    از خودم واسه همه چی گذشتم . ترم 2 لیسانس برق مخابراتم . کارم ؟ کاری که برم سر کار 6 ساله منتظرشم . اما سکوت و صبر و سنگ صبور بودن کارمه

    سابقه روانی توی خانواده ؟ دورو برت و نگاه کن آدم سالم میبینی ؟ همه واسه اینکه بگن ما هم هستیم دارن همدیگه رو تیکه تیکه میکنن

    1 خواهر 17 و 1 داداش 14 منم اولی ولی نه از اونا که سلطنت میکنه نه

    از اونا که هم جای پسر بودم هم دختر . سخت ترین کار ها رو انجام دادم و همیشه گفتن تو الگویی .

    من کسی بودم که الگو نداشتم اما همه گفتن من الگوی بقیم

    بیماری فیزیکی ؟ نه متاسفانه هزار بار آزمایش های مختلف دادم میگن دختر جون سالمی برو انقدر نگو مریضم

    اگه این حرفایی که زدم هم به درد دیوان شعر میخوره پس برم کتاب بنویسم

    کتابی از درد های دختری که به دیوان تبدیل شد

    ههه جالبه
    بین دختر گل اولا اختلاف سنیت در زمان 5 تا 7 سالگی و بدنیا آمدن خواهر و برادرت و جلب توجه پدر و مادر به آنها بدجور بهت ضربه زده.

    در کل بدین سو رفتی که من خوب نیستم پس برای جلب نظر و رضایت دیگران همیشه از خودت مایه گذاشتی و از خودت گذشتی.

    البته هنوز مسئله ژنتیک و ارثی بیماری نیز که مشخص نیست.

    ولی عزیزم الان افتادی تو فاز افسردگی بدون انرژی و رمق.

    دختر گل حتما مشاوره بگیر.

    ممکنه دارو هم بخوای که خوب بعدش معلوم میشه.

    حیفه حیفه که از زندگیت لذت نبری.


    موفق باشی

    نقل قول

  6. 3 کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    درميان انبوه مباحث مطرح شده در روان شناسي بحث «کودک درون» يکي از پرطرفدارترين آن هاست. اگر مي خواهيد در اين باره بيشتر بدانيد بهتر است اين مطلب را مطالعه کنيد.











    کودکی دوران پرفراز و نشیبی است و همه ما تحت تاثیر روزهای خوش دوران کودکی هستیم و از گذشت دوران کودکی ناخشنودیم. در واقع لذت دوران کودکی را در دوره پرهیاهو و دشوار بزرگسالی نمی یابیم. شاید به همین دلیل است که شبانه روز به دنبال کسب منافع فردی می گردیم تا شاید بتوانیم اندکی از لذت دوران کودکی را بار دیگر تجربه کنیم. غافل از این که چنان از معصومیت، بازیگوشی سرزندگی و شادابی آن دوران فاصله گرفته ایم که هرگز نخواهیم توانست بدون بازگشت به آن ویژگی ها، مانند کودکان از زندگی لذت ببریم.



    درمیان انبوه مباحث مطرح شده در روان شناسی بحث «کودک درون» یکی از پرطرفدارترین آن هاست. اگر می خواهید در این باره بیشتر بدانید بهتر است ادامه این مطلب را مطالعه کنید.







    «کودک درون»

    نظریه «کودک درون» متعلق به «نیک برن» روان شناس مشهور است که معتقد بود شخصیت انسان ها شامل ۳ بخش است. کودک درون ، والد و بالغ. والد همان باید و نبایدها و پای بندی به قوانین است که در بزرگسالی به وجدان تبدیل می شود. بالغ همان منطق است که موقعیت سنجی می کند و تصمیم می گیرد. اما کودک درون احساسات، نیازها و خواسته های ماست که گاهی سرکوب و گاهی رها شده است.



    زمانی که هر یک از ۳ بخش دیگر بخش ها را تحت تاثیر قرار دهد، لذت و آسایش از زندگی سلب می شود و زمانی که تفاهم نامه ای بین کودک درون و وجدان برقرار شود، بهترین حالت ایجاد می شود.





    معصومه افسری کارشناس اداره سلامت روانی- اجتماعی اعتیاد وزارت بهداشت در تشریح چگونگی شکل گیری این نظریه به خراسان می گوید: در تحلیل روان کاوی گفته می شود که گذشته فرد کلید حل مشکلات فعلی اوست. در واقع ریشه تمام مشکلات روانی هر فردی ، گذشته اوست و می توان گفت «کودکی» که به عنوان یک دوره برای همه ما افراد بالغ گذشته است، هنوز وجود دارد و «کودک» در وجود ما ادامه حیات می دهد.





    نکته این جاست که یک کودک آسیب دیده و صدمه خورده و رنجور که در یک یا چند موقعیت متفاوت خجالت کشیده ، تحقیر شده، مورد سرزنش قرار گرفته، همین احساسات را در نهان به دوران بزرگسالی می آورد و از قرار گرفتن در موقعیت های مشابه همان احساسات را تجربه می کند، در بیشتر موارد والدینی که از مهارت های فرزندپروری آگاهی ندارند و راه های ارتباط و تعامل با کودک را به درستی نمی شناسند، ناخودآگاه زمینه های استرس و اضطراب فرد را در دوران بزرگسالی فراهم می کنند.









    کودک و اضطراب ها

    افسری ادامه می دهد: اگر دقت کنید در می یابید که بیشتر بچه ها دوست دارند بچه خوبی برای پدر و مادر خود باشند و هرچه را پدر و مادر می گویند، می پذیرند به این ترتیب اگر والدین تمایلات یا خواسته هایی را در کودک سرکوب کنند، بچه ها به آن تن می دهند و تسلیم می شوند. این در حالی است که کودک شخصیت مستقل از والدین خود دارد و والدین نمی توانند و نباید هر آن چه را خود می خواهند به کودک تحمیل کنند.سرکوب تمایلات و خواسته ها هرچند ممکن است اندک و جزئی به نظر برسد اما در ضمیر ناخودآگاه کودک باقی می ماند و در دوران بزرگسالی به شکل عقده، اضطراب و استرس خود را نشان می دهد.





    روان کاوی با نگاه به گذشته فرد تلاش می کند کودک آسیب دیده را پیدا کند و آن را مورد توجه قرار دهد تا اصلاح شود. بسیاری از اختلالات روانی که افراد را درگیر می کند، ریشه در دوران کودکی دارد و تا زمانی که این کودک آسیب دیده را درمان نکنیم، نمی توانیم امیدوار باشیم که اختلال را رفع کنیم.



    این کارشناس ارشد روان شناسی بالینی ادامه می دهد: کاری که باید انجام دهیم این است که با تمایلات سرکوب شده خود رو به رو شویم. آن ها را کشف کنیم دریابیم که ریشه افسردگی، اضطراب یا دیگر اختلالات روانی به کدام یک از آسیب هایی که در دوران کودکی دیده ایم، بر می گردد و سعی کنیم رنج هایی را که در دوران کودکی برده ایم و از یادآوری آن ها امتناع می کنیم، عیان کنیم و آن ها را از ضمیر ناخودآگاه بیرون آوریم و آن ها را لمس کنیم اگر خواسته های سرکوب شده دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه ما بیرون کشیده نشود، حل نشده باقی می ماند و مانع از کسب لذت در زندگی می شود.



    این مشکلات در رفتار، گفتار، شخصیت قابل مشاهده است و یک درمانگر با شناسایی کودک آسیب دیده او را مورد نوازش قرار می دهد و از رنج او می کاهد. روانگر در واقع فرد را با گذشته و کودکی دردناکش آشنا می کند، فرد را با آن آسیب ها رو به رو می کند تا پس از رویارویی با آن ، فرد قادر به مقابله با آن افکار شود.وقتی در مقام یک بزرگسال تمایلات، خواسته ها و نیازهای کودک درون را سرکوب می کنید، نمی توانید احساسات خود را به صورت طبیعی بروز دهید. نمی توانید از زندگی لذت ببرید ، نمی توانید استرس های خود را کنترل کنید و از صمیمی شدن و دوستی با دیگران پرهیز می کنید زیرا به هر چیز بدبین هستید.



    اولین قدم
    برای اولین قدم بهتر است خود را در موقعیتی آرام قرار دهید و به مدت ۳۰ دقیقه خود را یک کودک ۳ تا ۵ ساله تصور کنید. سپس فکر کنید همه چیز در اختیار شماست تا نیازهایتان برآورده شود. توجه کنید که وقتی دنیا به کامتان باشد، چگونه در برابر دیگران عکس العمل نشان می دهید ، چگونه شاد و پرانرژی هستید، چگونه می توانید از زندگی لذت ببرید، به نوشته سایت کیدز هلث اگر این کار را دشوار می یابید یک توصیه دیگر این است که آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید به خاطر آورید.


    به این تجربه فکر کنید تا مجال کمتری برای افکار استرس زا و یاس آور داشته باشید. سعی کنید مانند کودکان زندگی را آسان بگیرید و به اشتباهاتتان بخندید و به دنبال بهانه ای برای کسب لذت از زندگی باشید.


    درست مثل کودکی که هرچیز در زندگی اش منحصر به فرد و یکتاست و او هر بار با تمام وجود از زندگی و آن چه می بینید لذت می برد. لذت یک کودک از زندگی، یک لذت پایان ناپذیر است زیرا هنوز ذهن او پر از بایدها و نبایدها، قواعد و قوانین و خوب و بدها نیست.از طرفی می توان با سکوت های طولانی، یادآوری خاطرات کودکی و لحظات شاد دوران کودکی، کودک درون را پیدا کرد.


    وقتی به مهر و محبت احتیاج دارید، وقتی افسرده هستید، وقتی به امنیت و پشتیبانی نیاز دارید، یعنی کودک درون شما زنده است و به کودکی خود برگشته اید. فراموش نکنید که خودشناسی و شناخت احساسات و سبک لذت فرد از آن چه او را شاد می کند، اولین گام برای آشتی با کودک درون است، در بسیاری از مواقع ما به احساسات خود کمترین توجهی نمی کنیم و به کلی آن ها را نادیده می گیریم در صورتی که توجه به احساسات و سبک لذت از زندگی و مدیریت آن می تواند انگیزه فرد را در زندگی افزایش دهد و او را برای ادامه یک زندگی شاد ترغیب کند، در این صورت فرد می تواند احساس شادابی و سرزندگی را با بیدار کردن کودک درون به زندگی اش برگرداند و از زندگی لذت بیشتری ببرد

  8. 2 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7449
    نوشته ها
    43
    تشکـر
    475
    تشکر شده 88 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    دارم گریه میکنم
    کم آوردم خستم دوستی ندارم فامیل ها و دوست ها و حتی پدر مادرم و خواهرم شدن بلای جونم
    حس میکنم تمام زندگیم حتی یک ثانیه شاد نبودم واسه خودم نبودم
    حس میکنم تو زندانم زندانی که فقط بزرگ و کوچیکش میکنن اما هیچ وقت راه فرار نداری
    بریدم چون همه از دور منو به چشم یه دختر با شخصیت و ساکت و صبور و پولدار می بینن و همه غبته می خوردن که کاش جای تو بودیم
    اما هیچ کدوم واقعا نمیدوننن من تو چه روحیه ای قرار دارم یا چه جور دارم جون میکنم تو این زندگی
    نمیدونم چجور این 2 سال و نیم تنهایی و سر کردم اما الان کم آوردم
    قبلا حتی میتونستم با دوستی با پسرا سرگرم شم
    الان دیگه نمیتونم نمیتونم
    دارم گریه میکنک واسه خودم نه واسه کس دیگه
    واسه خودم چون خیلی حرف دارم و به هر کس که بگم هیچ کدوم نمیفهمه منو
    کم آوردم ئیگه نه حال وبلاگ نوشتن دارم
    نه حوصله اینکه ازم سو استفاده بشه نه درس خوندن نه زبان خوندن نه تلاش نه کار
    دوست دارم کلی پاکت سیگار بزارم دورم و انقدر بکشم که نفسم بالا نیاد
    اینجا آخرین جاییه که پیدا کردم
    از رانندگی و اهنگ هم هیچی عایدم نشد جز تاکسی شدن واسه آجی و دوستش
    آخرشم این همه از خودم گذشتم یکی نگفت دستت درد نکنه
    همه همیشه طلب کارن
    انگار که من باید خودم رو وقف دیگران کنم
    منم آدمم اما از نوع نابود شده احساس مرده بودن احساس اینکه خدا هم بیخیال من شده
    احساس اینکه , کاش یه سرطان بگیرم و بمیرم جوری که دکترا هم قطع امید کنن جوری که بگن فقط چند روز زندست بزارید اون جور که می خواد زندگی کنه
    سلام گلم چرا اینقدمینالی دختر اینهمه ناشکری اینهمه فکرای منفی برای چیه برای اینه که مهربونی برای اینه که به همه خوبی میکنی
    ببنین گلم مشکل تو اینقدرا هم بزرگ نیست که میگی کاش سرطان بگیرمو بمیرمو آخه دختر اینهمه ناشکری بخاطره چیه؟
    مطمئنم حتی یک لحظه هم نمیتونی سرطانو تحمل کنی
    قدر زندگیتو بدون قدر تن سالمتو بدون
    به نظر من ادمایی که مهربونن ادمایی که کمک میکنن به همه واینکه بی تفاوتی دیگران اذیتشون میکنه فقط یه راه داره اونم اینه که انتظار جواب دادن به محبتاشونو نداشته باشن
    یعنی برای رضای خدا باشه
    اونوقت اگه ازطرف بی تفاوتی دیدین دیگه ناراحت نمیشن وفکرنمیکنین که ازتون سوئ استفاده شده فقط برای رضای خدا خوبی کنو مهربونی کن خدا هم خودش جوابتو مبده
    سعی کن بخدا نزدیکتر شی ازحرفات معلومه خدا تو دلت جایی نداره
    خدارو که داشته باشی دیگه چیزی کم نداری
    موفق باشی گلم

  10. کاربران زیر از sarin بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6585
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    6
    تشکر شده 92 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    دارم گریه میکنم
    کم آوردم خستم دوستی ندارم فامیل ها و دوست ها و حتی پدر مادرم و خواهرم شدن بلای جونم
    حس میکنم تمام زندگیم حتی یک ثانیه شاد نبودم واسه خودم نبودم
    حس میکنم تو زندانم زندانی که فقط بزرگ و کوچیکش میکنن اما هیچ وقت راه فرار نداری
    بریدم چون همه از دور منو به چشم یه دختر با شخصیت و ساکت و صبور و پولدار می بینن و همه غبته می خوردن که کاش جای تو بودیم
    اما هیچ کدوم واقعا نمیدوننن من تو چه روحیه ای قرار دارم یا چه جور دارم جون میکنم تو این زندگی
    نمیدونم چجور این 2 سال و نیم تنهایی و سر کردم اما الان کم آوردم
    قبلا حتی میتونستم با دوستی با پسرا سرگرم شم
    الان دیگه نمیتونم نمیتونم
    دارم گریه میکنک واسه خودم نه واسه کس دیگه
    واسه خودم چون خیلی حرف دارم و به هر کس که بگم هیچ کدوم نمیفهمه منو
    کم آوردم ئیگه نه حال وبلاگ نوشتن دارم
    نه حوصله اینکه ازم سو استفاده بشه نه درس خوندن نه زبان خوندن نه تلاش نه کار
    دوست دارم کلی پاکت سیگار بزارم دورم و انقدر بکشم که نفسم بالا نیاد
    اینجا آخرین جاییه که پیدا کردم
    از رانندگی و اهنگ هم هیچی عایدم نشد جز تاکسی شدن واسه آجی و دوستش
    آخرشم این همه از خودم گذشتم یکی نگفت دستت درد نکنه
    همه همیشه طلب کارن
    انگار که من باید خودم رو وقف دیگران کنم
    منم آدمم اما از نوع نابود شده احساس مرده بودن احساس اینکه خدا هم بیخیال من شده
    احساس اینکه , کاش یه سرطان بگیرم و بمیرم جوری که دکترا هم قطع امید کنن جوری که بگن فقط چند روز زندست بزارید اون جور که می خواد زندگی کنه

    بسم الله الرحمن الرحیم


    سلام


    میدونی کسی که خودشو ضعیف بدونه همیشه بازنده اس ....

    تو نباید خودتو بازنده ببینی باید خودتو قوی بدونی اعتماد به نفستونو بالا ببرید...نقاط ضعفتونو بشناسید و اونرو اصلاح کنید

    از این پشیمون نباشید که همیشه خوبی میکنید و نتیجه ای از طرف کسی نمیگیرید اصلا مهم نیست یه جمله فلسفی هست که میگه اگر شما بدانید دوستانتان چقدر به یک سر درد معمولی خویش بیشتر از مرگ شما اهمیت میدهند هرگز برای مردم کار نمیکنید

    حقیقت همینه همه به فکر خودشونن

    از طرفی از طرز نوشتنتون فهمیدم شما همه چیز رو منفی نگاه میکنید بیا و از این به بعد یه هفته به همه چیز مثبت نگاه کن

    دوما شما گفتید که همه منو یک شخص با شخصیت و ساکت میدونن ........خب نکته ای که اینجا هست اینه که شما روابط اجتماعی خوبی ندارید چون افراد شما رو فردی ساکت میدونن نه یک ادم گرم

    حالا من راهکار مینویسم یه هفته انجام بدهید نتیجه اش را خواهید گرفت

    1.جلوی اینه از خودتون تعریف کنید برای اعتماد به نفس فوق العاده است

    2.روی زبان بدنتون کار کنید

    3.خودمونی صحبت کن ...شما لازم نیست با همه کتابی صحبت کنید این جوری فقط روابطتون در حد معمول میمونه...یه ذره خودمونی صحبت کنید مثلا به جای اینکه بگید خوبی با یه لحن سریع و ریز بگید چطوری

    4.یه مدت اهنگ گوش نکنید

    5.شبا کافی بخوابید

    6.سعی کنید زیاد بخندید لطیفه زیاد بخونید

    اگر سوالی هست در خدمتم
    امضای ایشان
    حضرت امیر المومنین(ع)

    هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود.

  12. کاربران زیر از delphic بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط delphic نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم


    سلام


    میدونی کسی که خودشو ضعیف بدونه همیشه بازنده اس ....

    تو نباید خودتو بازنده ببینی باید خودتو قوی بدونی اعتماد به نفستونو بالا ببرید...نقاط ضعفتونو بشناسید و اونرو اصلاح کنید

    از این پشیمون نباشید که همیشه خوبی میکنید و نتیجه ای از طرف کسی نمیگیرید اصلا مهم نیست یه جمله فلسفی هست که میگه اگر شما بدانید دوستانتان چقدر به یک سر درد معمولی خویش بیشتر از مرگ شما اهمیت میدهند هرگز برای مردم کار نمیکنید

    حقیقت همینه همه به فکر خودشونن

    از طرفی از طرز نوشتنتون فهمیدم شما همه چیز رو منفی نگاه میکنید بیا و از این به بعد یه هفته به همه چیز مثبت نگاه کن

    دوما شما گفتید که همه منو یک شخص با شخصیت و ساکت میدونن ........خب نکته ای که اینجا هست اینه که شما روابط اجتماعی خوبی ندارید چون افراد شما رو فردی ساکت میدونن نه یک ادم گرم

    حالا من راهکار مینویسم یه هفته انجام بدهید نتیجه اش را خواهید گرفت

    1.جلوی اینه از خودتون تعریف کنید برای اعتماد به نفس فوق العاده است

    2.روی زبان بدنتون کار کنید

    3.خودمونی صحبت کن ...شما لازم نیست با همه کتابی صحبت کنید این جوری فقط روابطتون در حد معمول میمونه...یه ذره خودمونی صحبت کنید مثلا به جای اینکه بگید خوبی با یه لحن سریع و ریز بگید چطوری

    4.یه مدت اهنگ گوش نکنید

    5.شبا کافی بخوابید

    6.سعی کنید زیاد بخندید لطیفه زیاد بخونید

    اگر سوالی هست در خدمتم
    این کارایی که میگید انجام دادم
    همه میگفتن وای چقدر اجتماعیه بعد این دفعه خرابم میکردن چون همه از من میگفتن که آره این همه کارس
    تو همه چیز اوله همه از من کمک میگرفتن و میگیرن
    اما اینکه دل میشکنن واسم سخته

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6585
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    6
    تشکر شده 92 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    این کارایی که میگید انجام دادم
    همه میگفتن وای چقدر اجتماعیه بعد این دفعه خرابم میکردن چون همه از من میگفتن که آره این همه کارس
    تو همه چیز اوله همه از من کمک میگرفتن و میگیرن
    اما اینکه دل میشکنن واسم سخته
    بسم الله الرحمن الرحیم

    ببینیدشما نباید چه در سکوت و چه در اجتماعی بودن افراط و تفریط کنید

    حالا اگه. بااجتماعی شدن مشکل دارین میتونین به جز مورد ۳ به بقیه عمل. کنید
    امضای ایشان
    حضرت امیر المومنین(ع)

    هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود.

  15. کاربران زیر از delphic بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6585
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    6
    تشکر شده 92 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    این کارایی که میگید انجام دادم
    همه میگفتن وای چقدر اجتماعیه بعد این دفعه خرابم میکردن چون همه از من میگفتن که آره این همه کارس
    تو همه چیز اوله همه از من کمک میگرفتن و میگیرن
    اما اینکه دل میشکنن واسم سخته

    بسم الله الرحمن الرحیم

    من با تمریناتی که دادم میخوام روحیه اتون رو رو عوض کنمچ

    شما روحیه اتون ضعیفه ...و همین طور فکرتون الکی مشغوله

    نمیدونم این نظریه روانشناسی رو میدونید یا نه که میگه حتی افکار ادم هم روی یه نفر که تو ی خیابون از کنار ادم رد میشه اثر میذاره

    شما روحیه اتون رو که یک پدیده درونیه قوی و شاد کنید بقیه مسایل حل میشه

    برای تقویت روحیه تمریناتی که تو پست اولی که دادم انجام بدهید.خندیدن .شاد بودن .اعتماده به نفس اینا روحیه رو شاد میکنه

    برای قوی شدن روحیه ام نماز و قران بهترینن البته با توجه باید خوند اگر نماز خوب بخونید حتی شاد هم میشید
    امضای ایشان
    حضرت امیر المومنین(ع)

    هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود.

  17. کاربران زیر از delphic بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط delphic نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    من با تمریناتی که دادم میخوام روحیه اتون رو رو عوض کنمچ

    شما روحیه اتون ضعیفه ...و همین طور فکرتون الکی مشغوله

    نمیدونم این نظریه روانشناسی رو میدونید یا نه که میگه حتی افکار ادم هم روی یه نفر که تو ی خیابون از کنار ادم رد میشه اثر میذاره

    شما روحیه اتون رو که یک پدیده درونیه قوی و شاد کنید بقیه مسایل حل میشه

    برای تقویت روحیه تمریناتی که تو پست اولی که دادم انجام بدهید.خندیدن .شاد بودن .اعتماده به نفس اینا روحیه رو شاد میکنه

    برای قوی شدن روحیه ام نماز و قران بهترینن البته با توجه باید خوند اگر نماز خوب بخونید حتی شاد هم میشید
    باشه انجام میدم

    البته امروز حالم از 2 روزه قبل خیلی بهتره

    دیگه دلگیر نیستم و شاکی نیستم

    اگه بپرسید دلیلش چیه ؟ جواب اینه تمام کسایی که توی لیست دوستام مخصوصا مجازی بودن با همه بای دادم

    و تا الان با کسی از دوستام توی دنیای واقعی صحبت خاصی نکردم و کاری واسشون نکردم که حتی برای رضای خدا باشه و چه نباشه

    نماز و قرآن اینم یکی از اتفاقاتیه که باعث بدی حالم میشه چون ازش فاصله گرفتم

    بعضی وقتی همه چیز و زیر پا میزارم بعد پشیمون میشم

    میدونم حواسش بهم هست چون این اتفاقا واسه اینه مثل گذشته برم باز سمتش

    بعضی وقتی دلم براش تنگ میشه منظورم خداست

    چون تنها کسی که هیچ کس ازش بدی ندیده خودشه

    فکر کنم اگه اون روز تمام حرفا رو توی دفتر های پر از گلایه مینوشتم آروم نمیشدم

    نمیدونم چرا دیگه دور دفتر خاطرات و شعر نمیرم

  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    دوستان ممنون که کمکم کردید می خوام از اینجا برم واسه همیشه مرسی که کمک کردید

  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    سه نفر بودند پاي يك معامله. بازار نبود! مزايده بود.
    فقط سه نفر: فرشته، نفس، شيطان.
    معامله بر سر من بود، من بودم و فروشنده كه صاحب من بود؛ نامش مهدي.
    گويا ديگر به دردش نمي خوردم. مي خواست لقايم را به عطايم ببخشد.
    و من سر به زير، هراسان فقط گوش سپرده بودم به مزايده!
    - به هيچ مي خرمش!
    نفس بود. نفس من.
    - چرا به هيچ؟
    - آخر نبودش بهتر از بودش است. مدام گناه مي كند و بعد هم با عذاب وجدان كوفتمان مي كند. من مي گويم يا رومي روم يا زنگي زنگ. يا سراغ گناه نرو يا درست و حسابي برو.
    راست مي گفت و من فقط مي لرزيدم از اينكه به نفسم فروخته شوم. آخر نفسم كه نمي فهميد...
    يعني مهدي مرا حتي به هيچ مي فروخت؟
    - هيچ، يك؛ هيچ، دو
    - صد دينار
    فرشته بود: به صد دينار مي خرم.
    - چرا صد دينار؟
    - زياد ريا مي كند. به درد بندگي خالصانه نمي خورد اما به خاطر نگاه ديگران هم كه شده خوبيهايي مي كند. شايد بشود از او براي نشر برخي خوبيها استفاده كرد. پاداشش را هم همين دنيا با به به و چه چه ديگران ميگيرد.
    راست مي گفت و من فقط مي لرزيدم از اينكه به بندگي ناخالص اين دنيا فروخته شوم. آخر فرشته كه نمي فهميد...
    - صد دينار، يك؛ صد دينار، دو
    - هزار دينار!
    شيطان بود.
    - چرا هزار دينار؟
    - خلاقيت دارد، جان مي دهد براي منحرف كردن خلق. استعدادهاي بالقوه اي دارد كه با كمي كار كردن شكوفا مي شود. بارها امتحان خود را پس داده است. وحشي است اما با كمي شلاق گناه رام مي شود.
    راست مي گفت و من فقط مي لرزيدم از اينكه بنده شيطان شوم. ديگر هيچ نمي فهميدم.
    از آغوش مهدي به دام شيطان رفتن؟ يعني او مرا به شيطان مي فروخت؟
    - هزار دينار، يك؛ هزار دينار، دو؛ هزار دينار
    - بي نهايت
    همه خيره ماندند. بي اختيار سر را چرخاندم تا ببينم كدام يك مرا به بي نهايت مي خرد؟ اما گويا آن سه نيز مبهوت مانده بودند.
    - او را به بي نهايت به من بسپار.
    هر سه پرسيدند: تو كه هستي؟
    - اِنَني انا الله، لا اله الا انا انني ربها الودود*
    فرشته گفت: چرا چنين سرمايه گذاري اي ميكني؟ او به درد بندگي تو نمي خورد.
    - اني اعلم ما لا تعلمون.
    نفس گفت: او "من" است. ارزش او به چيست كه چنين قيمتي بر او نهادي؟
    و خدا به آرامي قلب مرا شكافت. نوري در گوشه آن لانه كرده بود كه وقتي بيرون جهيد همگان چشمشان را از شدت تابشش بي اختيار بستند.
    و خدا گفت: اين نور محبت ((مهدي)) است. درست است او را قيمتي نيست، اما چون به قلبش نگريستم، محبت كسي را در آن ديدم كه قيمتش بي نهايت بود. او را به قيمت محبوبش خريدم.
    شيطان گفت: محبتي كه عبوديت نياورد به چه دردي مي خورد؟
    و خدا گفت: تو چه مي فهمي كه محبت مهدي يعني چي؟ همين محبت است كه او را در هر رفتن به سمت گناه، باز ميگرداند. همين محبت است كه او را کاری مي كند سر به سجده بگذارد و بگويد: لا اله الا انت، سبحانك اني كنت من الظالمين. و من چقدر مشتاق اعتراف بنده ام به ظالم بودن بر نفسش هستم . مشتاق اشك ريختن او ، بازگشت او ، حتي اگر هر ده سال يكبار باشد؛ حتي اگر آخر عمرش باشد.
    قلبم مي لرزيد و از شوق در پوست خود نمي گنجيدم. روحم را به خدا سپردند و من مي انديشيدم كه تنها خدا مي فهمد مقدار محبت مرا به ((مهدي)) و دلتنگي مرا از دوري ((مهدي.((
    چون چشم باز كردم، من بودم و... لبان پر از لبخند مهدي!
    و خدا گفت: اين تو و اين صاحب تو.
    گفتم: من بد بنده اي بودم براي او. او خود مرا به مزايده گذاشت، مرا نمي خواست.
    خدا گفت: از خودش بپرس.
    نگاهم را به مولايم دوختم. همچنان لبخند بر لبانش بود:
    - تو را به مزايده گذاشتم تا قدر و قيمت خود را بداني و خريدار واقعي خود را بشناسي. سالها خون دل نخورده ايم تا تو را به راه بياوريم و عاقبت به دست خود، تو را به غير خدا بفروشيم.
    اشك بر گونه هايم جاري بود و هق هق گريه امانم را بريده بود. به پايش افتادم.
    - مولا شما همه هستي من هستيد اما... تضميني نيست كه مرا رفت و برگشتي نباشد...
    باز لبخند زد و پدرانه فرمود: تو در آمدنت صادق باش، غم رفتنهايت با ما..

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم آوردم کم آوردم کم

    به سایت بیدارباش سری بزنید وسخنان اقای سیدحسن اقا میری روگوش کنید ...موفق باشید نه درزندگی دربهتر بودن ازگذشته خودتان

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد