صفحه 6 از 25 ... 4567816 ...
نمایش نتایج: از 251 به 300 از 1249

موضوع: صرفا جهت خنده

114535
  1. بالا | پست 251

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    عکسم رو صفحه کامپیوتر بود

    مامان بزرگم عینکش رو نزده بود پرسید این آدمه؟

    من با کلی شوق و ذوق می گم منم مامان جون

    برگشته میگه : زودتر جون بکن بگو دیگه من فک کردم آدم

  2. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 252

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    یکی از فانتزیـام ایـنـه که وقتی یه ماشین ِ "مازاراتی" دیدم با عجله سوار شم بگم: چرا دیــر اومدی ؟؟؟؟؟

    بعدش رو بکنم طرف راننده و بگم: ااااوه اوه بـبخشید فک کـردم بابـامه؛ بعـد پیــاده شم!

  4. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 253

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    با خواهرم دعوام شد و بزن بزن …
    چنگ انداختم تو صورتش یه دفه داد زد مامااااان این وحشیو از کجا آوردین؟؟؟ مامانمم گفت به بابات گفتم برو پرورشگاه بچه بیار رفت باغ وحش اینو آورد!!! :|

  6. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 254

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    به طرف میگن نتیجه خواستگاري چی شد؟
    میگه 60-60 شد!
    میگن 60-60 یعنی چی؟
    میگه هر چی اونا گفتن ما شصتمونو نشون دادیم، هر چی ما گفتیم اونا شصتشونو نشون دادن!!

  8. 5 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 255

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    لره نیسانش از تپه بالا نمیرفت گفت: یا امامزاده داوود یه بسته خرما نذرت میکنم.
    وقتی بالای تپه رسید گفت: بیخیال نذر!
    سرازیری ترمزش برید گفت: يا امام رضا به دادم برس داوود داره واسه يه بسته خرما خون به پا ميكنه!!

  10. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 256

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    یا نیمه یگمشده ی منو پیدا میکنید
    .
    .
    .
    .
    .
    یا
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    یا مخ نیمه ی گمشده ی همتونو میزنم
    شوخیم ندارم اصی

  12. 3 کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 257

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ‏نامه لر به روحانی:

    سه بار به زنم عید رو تبریک گفتی، پاتو از زندگیم بکش بیرون!

  14. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 258

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ﮔﺎﻫی ﻛﺴی ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ... ﮔﺎﻫی ﻛﺴی ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻴﻢ...
    ﺧﻼﺻﻪ ﻳﻪ ﻣﺸﺖ ﻧﻔﻬﻢ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻳﻢ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺩﺍﺩﻳﻢ...
    "یک فیلسوف لر

  16. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 259

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ترکه سر نماز گریه میکرده لره بغلش میکنه میگه: راستشو بگو برای خدا اتفاقی افتاده؟!

  18. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 260

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    اخرین جملات یک سوسک هنگام کشتن شدن توسط یک مرد.

    ...بکش اره بیا منو بکش،
    تو حسودیت میشه، از این که زنت از من میترسه
    .
    ,
    ,
    ,
    ,
    ,.
    .
    ولی از تو نمیترسه!...

  20. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 261

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    واکنش کودکان ب کتک در ایران و خارج
    خارج:جیغ...داد...گریه...افسردگ ی...روانپزشک
    ایران:مادره تا سر حد مرگ بچه رو کتک میزنه
    اونوقت اون بچه برمیگرده میگه:هه هوهوهو اصلنم درد نداشت

  22. 5 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 262

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ . ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ
    ﺩﺍﺩﻣﯿﺰﻧﻪ بسیج ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻫﺮﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﺎﻩ
    ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﺍﻭﻣﺪﻩ !!
    ﺗﺎ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﻓﻖ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻮﺩﻡ

  24. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 263

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    یارو ساعت 6 صبح زنگ آیفون خونمون رو زده
    با هزارتا بدبختی بلند شدم میگم:بله؟
    یارو میگه:این اپتیما سفیده که جلوی پارکینگ پارک کرده مال شماس؟
    میگم:نه
    برگشته میگه:كونت بسوزه مال ماس! :|
    مرتیکه روانی دیووانه

  26. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 264

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    هوش مادر ایرانی(طنز)
    خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود‎.

    او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki ‎ زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.

    او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت :

    \" من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم‎ . \"

    حدود یک هفته بعد ‎ ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت :

    \" از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد ؟‎ \"

    \"خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎.\"
    او در ایمیل خود نوشت‎ : مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده‎ . \" با عشق، مسعود .

    روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود‎ :

    پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود‎...

  28. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 265

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    برا کسی بمیر که واست
    تب
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    لت بخره.
    خو تب کنه که چی ؟؟
    واست آب و نون میشه؟؟
    د خب یکم واقع بین باش دیگه


  30. 2 کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 266

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    افتخار(طنز)
    چهار تا دوست که ۳۰ سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن. بعد از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون...

    اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم انقدر پولدار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد...

    دومی: جالبه. پسر من هم مایه ی افتخار و سرفرازی منه. توی یه شرکت هواپیمایی مشغول به کار شد و بعد دوره ی خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام اون شرکت رو تصاحب کرده. پسرم اونقدر پولدار شد که برای تولد صمیمی ترین دوستش یه هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد.

    سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده... اون توی بهترین دانشگاههای جهان درس خوند و یه مهندس فوق العاده شد. الان یه شرکت ساختمانی بزرگ برای خودش تأسیس کرده و میلیونر شده... پسرم اونقدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه ویلای ۳۰۰۰ متری بهش هدیه داد.

    هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریک می گفتند که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟ سه تای دیگه گفتند: ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت کردیم. راستی تو در مورد فرزندت چی داری تعریف کنی؟

    چهارمی گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص کار میکنه. سه تای دیگه گفتند: اوه! مایه ی خجالته! چه افتضاحی! دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضی نیستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگی بدی هم نداره. اتفاقاً همین دو هفته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز و یه هواپیمای خصوصی و یه ویلای ۳۰۰۰ متری هدیه گرفت!

  32. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 267

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    وصیت نامه ی یک پسر
    ~~ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ
    ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦﺩﻧﯿﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ
    ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﻢ !
    ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ
    ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻛﺴﭙﺎﺭﯾﻢ ﺍﺯﺍﻭﻥ ﺧﺮﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ ﮔﺮﺩﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﺵ ﻧﺪﻩ،
    ﭼﻮﻥﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪ ﻫﺴﺘﻦ
    ﻛﻪﻣﯿﺮﯾﺰﻥ ﺭﻭ ﺧﺮﻣﺎﻫﺎ ﺩﺧﻠﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﺎﺭﻥ !
    ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﺗﻢ ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ،
    ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺳﯿﺪ ﺑﺸﻮﯾﯿﺪﻛﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪ،
    ﭼﻨﺘﺎ ﺳﯽ ﺩﯼ ﺯﯾﺮﻩ ﺗﺨﺘﻤﻪ ﻛﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪﺁﻫﻨﮕﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯ،
    ﻭﻟﯽ ﮔﻮﻝ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺸﻦﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺸﻜﻮﻧﯿﺪﺷﻮﻥ !!
    روی سنگ قبرم هم بنویسید :
    خانم ها و اقایون
    همگی
    از دستم خلاص شدید !

  34. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 268

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    هوش ایرانی(طنز)
    همین چند هفته پیش بود که یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت.

    وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره

    کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره..

    و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته

    کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.

    خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار 15.86دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد.

    کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت
    و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟

    ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت:

    تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین 250.000 دلاری رو برای 2 هفته با اطمینان خاطر با فقط 15.86 دلار پارک کنم
    \" از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم\"

  36. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 269

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ایمیل از دنیای مردگان(طنز)
    روزي مردي به سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است . تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند . نامه را مينويسد اما در تايپ آدرس دچار اشتباه ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد . در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند . اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين مي بيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:

    گيرنده : همسر عزيزم
    موضوع : من رسيدم

    ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش آنها اينجا کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مي ياد ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته. من همين الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا مي بينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه ...

  38. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 270

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    موفقیت زوج جوان(طنز)
    دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟
    آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم
    قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!
    گفتم: آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار می‌کنم.
    حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟
    آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و..
    گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟
    آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم!

  40. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 271

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    دروغگوی حرفه ای(طنز)
    افسر راهنمائی یه آقایی رو به علت سرعت غیرمجاز نگه می داره.
    افسر-می شه گواهینامه تون رو ببینم؟
    راننده-گواهینامه ندارم .بعد از پنجمین تخلفم باطلش کردن.
    افسر-میشه کارت ماشینتون رو ببینم؟
    -این ماشین من نیست ! من این ماشینو دزدیده ام !!!
    -این ماشین دزدیه؟
    - آره همینطوره ولی بذار یه کم فکر کنم !فکر کنم وقتی داشتم تفنگم رو می زاشتم تو داشبورد کارت ماشین صاحبش رو دیدم!
    -یعنی تو داشبورد یه تفنگ هست؟
    - بله .همون تفنگی که باهاش خانم صاحب ماشین رو کشتم و بعدش هم جنازه اش رو گذاشتم تو صندوق عقب .
    --یه جسد تو صندوق عقب ماشینه ؟
    بله قربان همینطوره!!!
    با شنیدن این حرف افسر سریعا با مافوقش (سروان )تماس می گیره.طولی نمی کشه که ماشینهای پلیس ماشین مرد رو محاصره می کنن و سروان برای حل این قضیه پیچیده به پیش مرد می آد.
    سروان:-ببخشید آقا میشه گواهینامه تون رو ببینم ؟
    مرد:- بله بفرمائید !!
    گواهینامه مرد کاملا صحیح بود!
    سروان:-این ماشین مال کیه؟
    مرد:-مال خودمه جناب سروان .اینم کارتش !
    اوراق ماشین درست بود و ماشین مال خود مرد بود!
    - میشه خیلی آروم داشبورد رو باز کنی تا ببینم تفنگی تو اون هست یا نه؟
    - البته جناب سروان ولی مطمئن باشین که تفنگی اون تو نیست !!
    واقعا هم هیچ تفنگی اون تو نبود !
    - میشه صندوق عقب رو بزنین بالا .به من گفتن که یه جسد اون تویه !!
    - ایرادی نداره
    مرد در صندوق عقب رو باز می کنه و صد البته که جسدی اون تو نیست !!!
    سروان:- من که سر در نمی آرم .افسری که جلوی شما رو گرفته به من گفت که شما گواهینامه ندارین،این ماشین رو دزدیدین ،تو داشبوردتون یه تفنگ دارین و یه جسد هم تو صندوق عقبتونه !!!
    مرد:- عجب !!! ، شرط می بندم که این دروغگو به شما گفته که من تند هم می رفتم

  42. کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 272

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    نسخه(طنز)
    خانمی وارد داروخانه می‏شه و به دکتر داروساز می‏گه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه می‏گه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟
    خانمه توضیح می‏ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه!
    چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و می‏گه: خدا رحم کنه! خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی‏شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.
    بعد از این حرف خانمه دستش رو می‏بره داخل کیفش و از اون یه عکس می‏آره بیرون... عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می‏گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!

    نتیجه‌ی اخلاقی:

    وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید

  44. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 273

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    جوابای منطقی(طنز)
    قاضی: اسم؟
    برشت: شما خودتون می دونین
    قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.
    برشت: خب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟
    ... قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟
    برشت: من که گفتم. برشت هستم.
    قاضی: ازدواج کرده اید؟
    برشت : بله
    قاضی: با چه کسی؟
    برشت: با یک زن.
    \"خنده حضار در دادگاه\"
    قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟
    برشت: نه این طور نیست.
    قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟
    برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!
    قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟
    برشت: بله!
    قاضی: چه کسی؟
    برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است.
    \"خنده حضار در دادگاه\"

  46. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 274

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    یمارستان روانی
    به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

    روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

    من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

    روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌ تان کنار پنجره باشد ؟

  48. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 275

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    عشق و خودکشی(توصیه میکنم بخونید)
    ﭘﺴﺮﻩ:ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ
    ﺩﺧﺘﺮ:ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ
    ﭘﺴﺮ :ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ.
    ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ
    ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ
    ﺍﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ ﻱ
    ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ
    ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ
    ﺩﺍﺩﻩ .

    ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ :ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ
    ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ
    ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
    ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺎﻋﺖﻣﺮﺩ. ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮﺵ
    ﺭﻓﺖ ﺗﺎﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ .ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺧﺘﺮﮐﻪ
    ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ
    ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ. ﭼﺸﻢ
    ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ
    ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ،ﻋﺸﻘﻢ،ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﻓﺮﺻﺖ
    ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ....ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...
    ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ
    ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ...
    ﻛﻠﻴﭙﺲ ﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﺑﻨﺪﻟﺒﺎﺳﻰ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻴﺮﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ....
    ﺁﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ
    ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ
    ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻻﻱ
    ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺩﺧﺘﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ

  50. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 276

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    چهار برادر
    چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد، صحبت میکردند.
    اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم.
    دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.
    سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.
    چهارمی گفت : همه تون میدونید که مادر چه قدر خواندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون چشمهاش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صدهزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه.
    برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر چهارم قرار گرفتند...
    س از تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت:

    میلتون(اولی) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگه... من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم.
    مایک (دومی) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد. ولی من همه دوستانمو از دست داده ام، همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم.
    ماروین (سومی) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم. پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. خیلی تند میره اما فکرت خوب بود ممنون هستم.
    ملوین (چهارمی) عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت و با هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ی خیلی خوشمزه ای بود! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد.!

  52. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 277

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    جــالـــب
    زن و مرد جوانی به محلۀ جدیدی اسبا‌ب ‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه ‌اش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: ...

    لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چطور لباس بشوید. احتمالا ً باید پودر لباسشوئی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد امّا چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شسته ‌اش را برای خشک شدن آویزان می ‌کرد زن جوان همان حرف را تکرار می ‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس ‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده ‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده! مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره ‌هایمان را تمیز کردم...!

    زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می ‌کنیم، آنچه می ‌بینیم به درجۀ شفافیت پنجره ‌ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به ‌جای قضاوت کردن فردی که می ‌بینیم در پی دیدن جنبه ‌های مثبت او باشیم؟

  54. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 278

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﻓﻠﺶ ﻣﻤﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻇﺮﻓﯿﺖ ﺗﺮ
    ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻦ ﻭ . . .
    ﺑﯽ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﺗﺮ . . .
    ﺍﺣﻤﻖ ﺗﺮ . .
    بی شعورتر...

    نفهم تر...
    الاغ تر..
    نه یه دقه ولم کن حالیش کنم با ****************************

  56. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 279

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﻮﻝ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﮑﺮ
    ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻧﮑﻨﻪ ﻣﻬﻠﺘﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ.

  58. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 280

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    پســر : سـلـام عــزیـــزم، چطــورے؟ دختــر : سـلـام گلـــم، خیـلے بــد .. پســر : چــرا؟ چے شــده؟ دختــر : بـایـد جـدا بشیـــم پســر : چـــــــــرا ؟ دختــر: یــہ خـانـوادہ اے مـטּ رو پسنــدیــدטּ واســہ پســرشــون، خـانـوادہ منــم راضیــטּ .. الـانــم بـایــد ازت تشڪر ڪنــم بخـاطـر همـہ چیــز و بـایــد بــرم خــونـہ چــوטּ مـــادر پســرہ اومــدہ میخــواد مــטּ رو ببینــہ... پســر : اشڪات رو پــاڪ ڪــטּ...تــا بهتـــر جلــو چشــم بیـــاے... چــوטּ مــادرم نمیخــواد عــروسـش رو غمگیــטּ ببینــہ... !!

  60. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 281

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8571
    نوشته ها
    78
    تشکـر
    376
    تشکر شده 106 بار در 45 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    دیروز خواستم شکست عشقی بخورم




    توش مو بود نخوردم
    اییییش

  62. 3 کاربران زیر از صدف جان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 282

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    خداییییییش
    لذتی که تو رقصیدن توی مدرسه و
    اتوبوس اردو بود
    تو هیییییییییییچ دیسکویی نبود

  64. کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 283

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    بهترین راه برای نمکی که روی فرش ریخته اینه که:
    بزنی با دست پخش و پلاش کنی

  66. 2 کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 284

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    آقا دیروز داشتم یه تبلیغات میدیدم نامردا
    وسطش فیلم نشون دادن

  68. 2 کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 285

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    به یکی میگن با (اشکال)جمله بساز
    میگه:مامانتو بیار ماچش کنم
    میگن:خب اینکه اشکال نداره
    میگه پس آجیتم بیار ماچش کنم

  70. کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 286

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    تو خونه ما عطسه کنی نمیگن عافیت باشه
    میگن:بفرمااا لخت گشتی مریض شدی

  72. کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 287

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    When I Was 15
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .انکار نکن میدونم که خوندیش:ون آی واز پونزده

  74. کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 288

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده


  76. 3 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 289

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    پسره با افتخار نوشته :
    95 % ما
    پسرا با دوست دخترامون ازدواج نمی کنیم ؛

    یکی نیست بهش بگه :
    خوووو بیچاره با دوست دختر خودتم ازدواج نکنی؛
    با دوست دختر یکی دیگه ازدواج می کنی ...

    والللللللللا ...

  78. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 290

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    توی یه کلاس خلوت.....
    توي يك كلاس خلوت
    توي يك كلاس خلوت
    دو تا دانشجو اسيرن
    دو تا بد شانس، دو تا تنها
    يكيشون تو يكيشون من
    قلب استاد مثل سنگه
    سنگ سرد و سخت خارا
    زده قفل بي صدايي
    به لباي خستۀ ما
    چشم استاد شده خيره
    مراقب آخرِ گيره
    ناز از ترس نگاشون
    كم كَمَك داره مي ميره
    نمي تونيم كه بجنبيم
    پيش اين استاد كافر
    10 گرفتن من و تو
    قصه هست قصّۀ آخر
    هميشه فاصله بوده
    بين برگاي من و تو
    با همين تلخي گذشته
    امتحاناي من و تو
    راه دوري بين ما نيس
    اما باز اينم زياده
    تنها اميد من و تو
    اين مراقب جواده
    كاش مي شد برگه عوض كرد
    كاش مي شد تقلّبي كرد
    كاش مي شد از جايي ديد زد
    روي برگ خود كپي كرد
    ما بايد با هم بشينيم
    اگه مي خوايم كه نيفتيم
    واسه ما جدايي مرگه
    تا جدا بشيم مي‌افتيم
    كاشكي جاهامون عوض بشه
    من و تو با هم بشينيم
    توي يك فرصت ويژه
    برگاي همو ببينيم
    شايد اون‌جا واسۀ ما
    ديگه گير بازار نباشه...:/

  80. 4 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  81. بالا | پست 291

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    سرانجام چت....
    سرانجام قصه ي چت
    شدم با چت اسير و مبتلايش
    شبا پيغام مي دادم از برايش
    به من مي گفت هيجده ساله هستم
    تو اسمت را بگو، من هاله هستم
    بگفتم اسم من هم هست فرهاد
    ز دست عاشقي صد داد و بيداد
    بگفت هاله ز موهاي كمندش
    كمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش
    بگفت چشمان من خيلي فريباست
    ز صورت هم نگو البته زيباست
    نديده عاشق زارش شدم من
    اسيرش گشته بيمارش شدم من
    ز بس هرشب به او چت مي نمودم
    به او من كم كم عادت مي نمودم
    در او ديدم تمام آرزوهام
    كه باشد همسر و اميد فردام
    براي ديدنش بي تاب بودم
    ز فكرش بي خور و بي خواب بودم
    به خود گفتم كه وقت آن رسيده
    كه بينم چهره ي آن نور ديده
    به او گفتم كه قصدم ديدن توست
    زمان ديدن و بوييدن توست
    ز رويارويي ام او طفره مي رفت
    هراسان بود او از ديدنم سخت
    خلاصه راضي اش كردم به اجبار
    گرفتم روز بعدش وقت ديدار
    رسيد از راه، وقت و روز موعود
    زدم از خانه بيرون اندكي زود
    چو ديدم چهره اش قلبم فرو ريخت
    تو گويي اژدهايي بر من آويخت
    به جاي هاله ي ناز و فريبا
    بديدم زشت رويي بود آنجا
    ندیدم من اثر از قد رعنا
    كمـــان ِابــرو و چشم فريبـــا
    مسن تر بود او از مادر من
    بشد صد خاك عالم بر سر من
    ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
    از آن ماتم كده مدهوش رفتم
    به خود چون آمدم، ديدم كه او نيست
    دگر آن هاله ي بي چشم و رو نيست
    به خود لعنت فرستادم كه ديگر
    نيابم با چت از بهر خود همسر
    بگفتم سرگذشتم را به ‌شاعر‌
    به شعر آورد او هم آنچه بشنيد
    كه تا گيريد از آن درسي به عبرت
    سرانجامي نـدارد قصّه ي چت...

  82. کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  83. بالا | پست 292

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    مورد داشتیم دختره دماغشو از پنجره ی اتوبوس کرده بیرون هوای تازه تنفس کنه راننده داد میزنه ک خانم ارنجتونو بیارید داخل ..

  84. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  85. بالا | پست 293

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    مورد داشـــتیم
    .

    برای تقویت چشمش ، عینکش و با آب هویج تمیز میکرد...!
    _____________________________________
    مورد داشتیم دختره ضربه مغزی شده خانوادش کلیپساشو اهدا کردن.......

  86. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  87. بالا | پست 294

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    مورد داشتیم(دوست صمیمیم نبوده ها)
    همیشه واسش سوال بوده وقتی گلوله رو نو دهن شلیک میکنن مستقیم خارج میشه یا مثل غذا وارد مری میشه؟
    من:0-o
    اون یکی دوستم:@-@
    خو من چیکارمیتونم بکنم غیر از جویدن درو دیوار؟خدااااااااا

  88. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  89. بالا | پست 295

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    مورد داشتیم دختره....
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    اخ شوهر کرد رفت الان دیگه موردی ازش نداریم(teeth)

  90. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  91. بالا | پست 296

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    مورد داشتیم گوشی دختررو تو خیابون میزنن داد میزنه میگه :
    وااای لاینم
    واااای فرندام
    واااااای لایکام
    واااااااای داداشام
    واااااااااای عشقام
    ____________________________________________

  92. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  93. بالا | پست 297

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    مورد داشتیم پسره با خشتکش داشته خیابونارو جارو میزده ، شهرداری همونجا با حقوق و مزایای عالی استخدامش کرده !

  94. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  95. بالا | پست 298

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﮔﺸﻮ ﺯﺩﻩ...
    .
    .
    .
    ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ!!

  96. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  97. بالا | پست 299

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    از بیرون اومدم خونه دیدم خواهرم پشت سیستم نشسته داره بازی می کنه
    بهش می گم : داری پرندگان خشمگین بازی می کنی؟
    می گه : نه احمق دارم angry birds بازی می کنم
    اینم فک و فامیله ما داریم ؟

  98. 2 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  99. بالا | پست 300

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8918
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    87
    تشکر شده 501 بار در 155 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : صرفا جهت خنده

    برادرم اومده میگه : روزه ای ؟
    من : چرا نباید نباشم ؟
    برادرم : آخه الان تو رساله خواندم روزه به معلول های ذهنی واجب نیست !
    آخه این همه لطف و عشق و محبتو چطوری من هضم کنم؟

  100. 3 کاربران زیر از AVISA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 6 از 25 ... 4567816 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد