نوشته اصلی توسط
talash
باتشکر ازدوست عزیز.
باید درپاسخ به عرایض متین ومنطقیتون چند نکته رو بگم.
اول اینکه فرمودید بچه ها باید بگم که تاالانشم که دووم اوردم فقط به خاطر بچه هام بوده وبس چون خانومم از طلاقم بدش نمیاد امامن مخالفم اونم به خاطر بچه هام .دوم مسئله سطح توقعاته من روز اول به خانومم گفتم که من نوکر نمیخام بلکه یه همدمو مونسو یه شریک زندگی میخام ولی من دارم این زندگی رو تنها پیش میبرم و ایشون فقط دارن (به تعبیرخودم )زندگی رسمی واداریشونو میکنن.مسئله بعد درمورد بچه هام به نظرمن اونا دردرجه دوم زندگین واول زنوشوهرن تازنوشوهر ارامش نداشته باشن چطور میتونن بچه های ایده ال تربیت کنن؟
نکته بعدی اینه که ایشون اصرار زیادی به ازدواج من دارن و میگن اگه تو ازدواج مجدد داشته باشی من راحت میشم ازاد میشم..... واین مشاور اخیر که رفته بودم میگف اگه ازدواج کنی هم به خودت لطف کردی هم به خانومت وهم به بچه هات. مشکل اینجاس که من خیلی صحبت کردم باهاش کتاب خریدم مشاوره رفتیم (ایشون فقط 2جلسه اومددیگه نمیاد)ولی فایده نکرد ومیگه من همینم که هستم میخای همینطوری باهات زندگی میکنم نمیخای میرم خونه بابام ..... اینم بگم که ایشون اصلا تو همون نسل قبل مونده وبا جامعه جلو نیومده(مثلا وضع لباس پوشیدنش. رفتاراش .ارایشم که اصلا نداره).حالا بااین اوصاف دوستان چه نظری دارن؟