سلامخواهش میکنم کمکم کنید چون واقعادرمانده ام واقعاسرگردانم
5ساله ازازدواجم میگذره والان یه دختر1سالهدارم.من به صورت سنتی ازدواج کردم باواسطه.همسرم فامیل دورهستن که چندان آشنایی هم باهاشون نداشتیم کسی که واسطه گربودادعاکردخیلی شناخت دارن وماشکی نکنیم من خودم مخالف بودم چون علاقه ای نداشتم امامادرم وپدربزرگم اصراربه این ازدواج داشتن ودرحقیقت تعصب قدیمی وغیرمنطقی پدربزرگم منجربه ازدواج شدن
دوران عقدکه برای خیلی هادوران شیرین وبه یادماندنی هست برای من فقط زجربودچون شوهرم خیلی سردبودتماس تلفنی وپیامک فقط ازطرف من بودالبته ایشون همیشه میگفتن من همونی بودم که میخواستن واین که خیلی دوستم دارن ولی خب این سردبودنش منوعذاب میداد.
وتودوران عقدفهمیدم سیگاری هستن وزیادمیکشیدنبعدعروسی بنده تایک سال دوشیزه بودم.ببخشیدمجبورم رک بگم چون چاره ای ندارم برای حل مشکلمالبته ایشون خودشون هروقت میخواستن ارضامیشدن ولی خب بنده آدم نبودم اصطلاح همون تشنه رولب چشمه بردن وبرگشتن بود............اون یک سال رووقتی به خاطرمیارم برام فقط عذابهبرای رهایی ازاین مشکل بیرون میرفتم مهمونی کلاس خیاطی رانندگی قرآن و..........توی اون یک سال هروقت هم باهم بحثمون میشدمیگفت من که به تودست نزدم میتونی بری وجدابشی
کارش آزاده صبح زودمیرفت سرکاروشبادیرمیومدیه روزتووسایل کارش تریاک پیداکردموقتی برگشت وبهش نشون دارم اصراروقسم که مال من نیست وخلاصه تموم شدوازم خواهش کردبه کسی چیزی نگم واگه برم خودکشی میکنه وبدون من نمیتونه وازاین مزخرفات...............ولی من بهش مشکوک شده بودمبعدش هروقت خونه نبودم وبرمیگشتم خونه همش خردههای ریزتریاک ازروی فرش به کف پام میچسبیدبهش که میگفتم شدیداانکارمیکردتااینکه یه روزبازازتوی وسیله هاش دوجورپیداکردم یکیش که تریاک بودامااون یکی شبیه تریاک بودوهمون بویی رامیدادکه هروقت میرفت حمام میکشیدوبوش میومدبهش که میگفتم بازانکارکه نه سیگارکشیدم خلاصه منوخرفرض کرده بودخلاصه اینباررفتم پیش پدرمادرش اوناکه ظاهراخیلی ناراحت شدن وگفتن که نه پسرماقبلافقط سیگاری بوده شایدمال خودش نیست واگه هم هست تازه رفته سمت این چیزا..........
حوصله واعصاب ادامه ندارموشرمنده وقت شمارازیادنمیگیرمخلاصه این موضوع تاالان سه بارتکرارشدبنده رفتم قهرخانوادم فهمیدن وهربارباواسطه که نه ترک میکنه من برگشتم البته فقط به خاطردخترمآخرین بارکه همسرم قول داددرحضوربرادرش که دکترروانشناس مطرحی هستن ومرکزمشاوره دارن وتومراکزترک اعتیادهم کارمیکنن خیرسرش!ومادروپدروخانواده من قول دادن که معتادنشدن وتازه رفتن سمت این چیزاودیگه تکرارنمیکننامابعداون قول اساسی من بازاین مشکل مواجه شدم دعواکردم دادکشیدم ولی انگاربایه سیب زمینی بی رگ حرف میزدم بهش گفتم اینباراونیکه بایدازاین خونه بره بیرون تویی چون فرصت 1 بار2بار3بار من توی این زندگی صادق بودم توپاتوکج گذاشتیبروبیرون هروقت آدم شدی بیاولی انگارنه انگار...................اعتراف کر ده سال قبل ازدواجش معتادبوده وترک میکنه 5سال بعدش بازمعتادمیشه وخلاصه نمیدونم چقدرراست میگه واینوهم بگم که اون برادربه اصطلاح دکترش هم میدونسته واین که چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چراقدمی برنداشته برای برادرش واین زندگی ...این چه زندگی که مندارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی بازقول که اره توخونه ترک میکنم به خاطردخترمون ولی خب خیلی شنگول میره میاد
ترک اعتیادیعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه شربت میخورم!
توروخدااکمکم کنیدمن چیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خصوصیات مثبت شوهرم اینه که مهربونه وخوش اخلاق البته شایدهمون سیب زمینی بی رگه !
تازگی هاهم بااین مواجهه شدم که ازم بازپنهان کرده بودولی هنوزبه روش نیاوردم که میدونم
پرونده با علت طرح اجراي حکم نسبت به اتهامات نگهداري ترياك/ شيره سوخته ترياك/ تفاله ترياك/ بنگ/ چرس/در تاریخ 13/05/1393 ثبت گردید
والبته بگم مطمئن مطمئنم که برادرش پیگیرپروندش بوده!!!!!!!!!
ولی چرااین آقای به اصطلاح دکترروانشناس قدمی برای ترک اعتیادبرادرش برنمیداره؟