نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: خیانت شوهر

3256
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10139
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Post خیانت شوهر

    سلام.20 سالم بودکه ازدواج کردم اوایل همسرمودوسش نداشتم ولی کمکم به دلم نشست بعدازدوسال بچه دارشدیم خدایه دختربهم دادفکرمیکردم همه چی خوبه ولی نبودتااینکه پارسال متوجه شدم همسرم باخانمی رابطه تلفنی داره اولش انکارکردولی بعدش قبول کردگفت به خاطرمسایل کاری باهاش ارتباط داشته که همینطورادامه داشته.توی ماه رمضان بودکه فهمیدم باورتون نمیشه بدترین ماه رمضون عمرم بودبعدبهم گفت که باهاش قطع رابطه کرده منم قبول کردم گفت ببخشم منم گفتم بخشیدم بعدش خیلی روش حساس شدم اونقدرکه خودشو وگوشیشومرتب چک میکزدم تااینکه دیدم نه بجای اینکه پشیمون باشه وبیادسمتم بیشترازم دوری میکنه یروزدلوزدم به دریا وگفتم یاازهمه چیزرابطتون بایدسردربیارم یاآبروتومیبرم که بهم گفت برام مینویسه فرداش یه نامه بهم داد توش نوشته بودچون من بهش کم محلی کردم رفته سراغ اون.ولی خداشاهده من همیشه تورابطمون پیش قدم بودم وهمیشه میخواستم باهم حرف بزنیم ولی او شونه خالی میکرد الانم به جایی رسیدم که نمیتونم هیچجوره باورش کنم برام سخته بهش اعتمادکنم کنارهم زندگی میکنیم ولی فرسنگ هافاصله داریم وچون اقدامی برابهبودرابطمون نداشته کلاازش سردشدم یباربه فکرخیانت افتادم ولی ازخداترسیدم.حالاکه فکرمیکنم یادم میادهیچوقت نبوده که بخاطرمن کاری انجام داده باشه برام مهم نیست فقط ترسم اینه که زندگی آینده دخترم مختل بشه یاتواین جوخونه افسرده بشه چون خودم که گاهی به این مسایل فکرمیکنم عصبی میشم واصلاملاحظه دخترمونمیکنم......

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : خیانت

    نقل قول نوشته اصلی توسط حدیث حدیث نمایش پست ها
    سلام.20 سالم بودکه ازدواج کردم اوایل همسرمودوسش نداشتم ولی کمکم به دلم نشست بعدازدوسال بچه دارشدیم خدایه دختربهم دادفکرمیکردم همه چی خوبه ولی نبودتااینکه پارسال متوجه شدم همسرم باخانمی رابطه تلفنی داره اولش انکارکردولی بعدش قبول کردگفت به خاطرمسایل کاری باهاش ارتباط داشته که همینطورادامه داشته.توی ماه رمضان بودکه فهمیدم باورتون نمیشه بدترین ماه رمضون عمرم بودبعدبهم گفت که باهاش قطع رابطه کرده منم قبول کردم گفت ببخشم منم گفتم بخشیدم بعدش خیلی روش حساس شدم اونقدرکه خودشو وگوشیشومرتب چک میکزدم تااینکه دیدم نه بجای اینکه پشیمون باشه وبیادسمتم بیشترازم دوری میکنه یروزدلوزدم به دریا وگفتم یاازهمه چیزرابطتون بایدسردربیارم یاآبروتومیبرم که بهم گفت برام مینویسه فرداش یه نامه بهم داد توش نوشته بودچون من بهش کم محلی کردم رفته سراغ اون.ولی خداشاهده من همیشه تورابطمون پیش قدم بودم وهمیشه میخواستم باهم حرف بزنیم ولی او شونه خالی میکرد الانم به جایی رسیدم که نمیتونم هیچجوره باورش کنم برام سخته بهش اعتمادکنم کنارهم زندگی میکنیم ولی فرسنگ هافاصله داریم وچون اقدامی برابهبودرابطمون نداشته کلاازش سردشدم یباربه فکرخیانت افتادم ولی ازخداترسیدم.حالاکه فکرمیکنم یادم میادهیچوقت نبوده که بخاطرمن کاری انجام داده باشه برام مهم نیست فقط ترسم اینه که زندگی آینده دخترم مختل بشه یاتواین جوخونه افسرده بشه چون خودم که گاهی به این مسایل فکرمیکنم عصبی میشم واصلاملاحظه دخترمونمیکنم......
    حدیث جان ممنون که پست گذاشتی ان شاء الله که بتونیم کمکت کنیم

    عزیزم من اصلا بهت پیشنهاد نمیکنم که حتی به جدایی فکر کنی

    چون هنوز اول راهی و یه دختر هم داری که آیندش مهمه

    به نظرم یه مدت با شوهرت خیلی خوب رفتار کن

    غذاهایی که دوست داره براش آماده کن

    در مقابل کوچیک ترین کارش ازش تشکر کن ( حتی اگه خیلی کوچیک باشه)

    بهش بگو که تو و دخترت به اون تیکه دارین و تنها پناهگاه تون ایشونه

    مثلا اگه دیر اومد یا هرچی بجای اینکه گلایه کنی..نشون بده که نگرانشی و بدون اون آروم نداری

    سعی کن دخترت رو بیشتر توی دیدش بذاری و متوجش کنی که یه دختر چقد به پدرش احتیاج داره

    خلاصه بگم عزیزم وجدانش و عاطفش رو بیدار کن

    اما زیاده روی هم نکن که مصنوعی بشه

    اگه ملایمت و آرامش تو کاری نکرد به یه مشاور مراجعه کن و سعی کن ایشون رو هم با خودت ببری.

    موفق باشی گل.

  3. 5 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیانت شوهر

    دوست عزیز
    خیانت یکی از زوجین و بخشش توسط دیگری یه چیزیه که به خود شخص بستگی داره.یکی میتونه ببخشه و دوباره اعتماد کنه اما یکی قابلیت این کارو نداره.چه بسا شما بعد اینکه به ظاهر همسرتون رو بخشیدین بیشتر روش حساس شید و کار بدتر هم بشه.به هر حال وقتی همسرتون خیانت میکنه و از این کارشم هیچ ابایی نداره شما یا باید بینید و همه چیو ندید بگیرید و در تلاش باشید همسرتون رو جذب خودتون کنتید یا طلاق بگیرید و یه زندگی جدید رو شروع کنید.هر کدوم بستگی به خود شما و روحیاتتون و شرتیط زندگیتون داره که خودتون بهار از هرکسی بهش واقفید.ولی قبل از هر کاری به عواقب و جنبه های هر دو کار خوب توجه کنید و ببینید کدوم راه بین بد و بدتر ، مناسبتره.آیا میتونید با همسرتون مدارا کنید و سعی کنید باهاش مهربونی کنید تا شاید نظرش عوض شه ؟بدون اینکه جو رو برای فرزندتون متشنج نکنید و به اون هم ضربه های جبران ناپذیری نزنید؟آیت میتونید دوباره اعتماد کنید و واقعا ببخشید؟و اگر طلاق گرفتید آیا توانایی نگهداری بچه تون دارید؟آیا از مشکلات بعد طلاق آگاهید؟ببینید کدوم راه به دیگری میصرفه اما اگر طلاق نگرفتید و موندید باید بدون هیچ چشم داشتی به همسرتون خوبی کنید و دوستش داششته باشید و بهش احترام بزارید تا شاید عوض شه.و اصلا هم نباید آرامش خودتون و خونه رو به هم بزنید و دق دلیتون رو سر بچه تون خالی کنین.
    به هر حال خدا یارتون باشه که درست انتخاب کنید

  5. کاربران زیر از RANAA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خیانت شوهر

    خب ما فعلا " با توجه به حرفهای شما نظر میدیم

    درسته که شرایط سختی رو میگذرونید و براتون قابل قبول نیست ولی بهتره کمی در مورد

    خودتون هم قضاوت کنید شاید نوعی رفتار در شما ایشون رو از شما دور کرده ...

    دوست عزیز فاصله ای بین عشق و نفرت وجود نداره پس میتونید این نفرت رو به عشق تبدیل کنید اگر بخوایت

    اینکه خیانت کنید به کسی جز نفر سوم نیست که این چرخه رو از این طریق از فردی به فرد دیگه میکشونید

    پس عاقلانه فکر کنید و در این مورد حتما مشورت کنید

    http://forum.moshaver.co/f116/%D8%B1...827/#post36658
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10139
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهر

    سلام
    حرف شمادرسته چون مطمینا من زن کاملی نیستم.من به همسرم گفتم چرابجای اینکه ایراداتموبهم بگی تارفع کنم ازم فرارکردی به من میگن نمیتونم باهات حرف بزنم میگم چرا میگه نمیدونم
    این مسیله منوعذاب میده چون به نظرخودم خودمووقف زندگیم کردم

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10387
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    10
    تشکر شده 23 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهر

    دوست خوبم
    ب نظر من شما اشتباه کردی ب روش آوردی و اونو پررو تر کردی
    گرچه خودم میدونم خیلی کار سختیه ک ببینی و سکوت کنی اما شمایی ک قرار بود هنوز باهاش زندگی کنی و ب فکر دخترتی باید ميگذاشتی ی ترسی ازشما داشته باشه شاید راحتتر بهتون جذب میشد
    اما از این ب بعد ب روش نیار و فک کن اتفاقی نیافتاده و سعی کن اونو سمت خودت جذب کنی و چیزی دیدی ب روش نیار و از یه مشاور کمک بگیر ک چطور این اخلاقشو از سرش بنداری
    البته اگه زندگیتو دوس داری و میخوای باهاش رندگی کنی

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12274
    نوشته ها
    380
    تشکـر
    444
    تشکر شده 347 بار در 199 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیانت شوهر

    حديث خانوم تو اين فروم كسايي هستند كه همسراشون به كثافت ترين كارها دست زدن شما خداروشكر كنيد كه خيلي زود جلوي شوهرتون و گرفتيد بنظر بنده شما بايد هميشه حواستون به همسرتون باشه از همه لحاظ سعي كنيد تنها معشوقه همسرتون باشيد،يكم تو نت بگرديد روشهاي موثري پيدا ميكنيد
    نگران هم نباشيد انشاالله كه مشكلي در اينده پيش نمياد

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13253
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    16
    تشکر شده 20 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهر

    من بهش کم محلی کردم رفته سراغ اون.ولی خداشاهده من همیشه تورابطمون پیش قدم بودم وهمیشه میخواستم باهم حرف بزنیم ولی او شونه خالی میکرد الانم به جایی رسیدم که نمیتونم هیچجوره باورش کنم برام سخته بهش اعتمادکنم کنارهم زندگی میکنیم ولی فرسنگ هافاصله داریم وچون اقدامی برابهبودرابطمون نداشته کلاازش سردشدم یباربه فکرخیانت افتادم ولی ازخداترسیدم.حالاکه فکرمیکنم یادم میادهیچوقت نبوده که بخاطرمن کاری انجام داده باشه برام مهم نیست فقط ترسم اینه که زندگی آینده دخترم مختل بشه یاتواین جوخونه افسرده بشه چون خودم که گاهی به این مسایل فکرمیکنم عصبی میشم واصلاملاحظه دخترمونمیکنم......[/quote]
    زندگی منم مثل تو .با این تفاوت که من دو تا دختر دارم دو بار حامله شدم و هر دوبار شوهرم ناراضی بود بخصوص وقتی که فهمید بچه دومم هم دختره زندگی رو برام جهنم کرد خیلی اصرار داشت سقط کنم ولی بچمو به دندون گرفتم سر همون حاملگی دوم بود که با یه دختر دوست شده بود من بعد از 6یا7ماه متوجه شدم اونها با هم قرار ازدواج گذاشته بودن.ملاقاتهای زیادی با هم داشتن که من از طریق مبایلش با خبر بودم و به روی خودم نمیاوردم .هر چند وقت ازش سعوال میکردم که تو با کسی رابطه داری انکار میکرد.تا اینکه یه روز رمز گوشیش رو جلوی روش باز کردم وبهش گفتم از همه چیز با خبرم.
    از اون روزها 6 سالی میگذره ولی من دیگه بهش اطمینان ندارم و نسبت به هم سردوبیتفاوتیم .سر اون موضوع باهاش قهر کردم ولی اون اصلا از خودش هیچ احساسی نشون نداد.عذر خواهی بماند حتی برای اشتی اصلا جلو نیومد ولی من به خاطر دخترام باهاش اشتی کردم و به کسی هم درباره رابطش حرفی نزدم
    ما هم الان با هم زندگی میکنیم ولی نسبت به هم بیتفاوتیم شوهرم الان وقتی خونه است فقط با گوشیشه و شبها هم ساعت 3و4 میاد خونهو توی خونه اصلا باهم حرف نمیزنیم فقط منتظر موندم که کی ازراعیل بیادو منو راحت کنه

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13587
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهر

    دوستای گلم لطفا راهنمایی کنید یکی از اقوام نزدیک من شوهرش علاوه بر دوستی با خانما رابطه جنسی هم داشته و تازگیا این شخص متوجه کار شوهرش شده .دیگه هیچ اعتماد و عشق و علاقه و رابطه ای بینشون نیست یعنی شوهرش خیلی پشیمونه ولی خانمه به هیچعنوان نمیتونه ببخشتش چون واقعا تو زندگی مشترکشون از هیچی کم نذاشته و از خوشگلی هم که نظیر نداره واقعا اینکار شوهرش خیلی بی انصافی در حقش بوده.شوهرش با این کارش باعث شده که این خانم بیماری مقاربتی هم بگیره و چه دردها که بابت این بیماری تحمل میکنه.در ضمن یک بچه هم دارند.به نظر شما اینا باید چیکار کنند؟طلاق یا زندگی؟

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13398
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    13
    تشکر شده 8 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط nafas123 نمایش پست ها
    دوستای گلم لطفا راهنمایی کنید یکی از اقوام نزدیک من شوهرش علاوه بر دوستی با خانما رابطه جنسی هم داشته و تازگیا این شخص متوجه کار شوهرش شده .دیگه هیچ اعتماد و عشق و علاقه و رابطه ای بینشون نیست یعنی شوهرش خیلی پشیمونه ولی خانمه به هیچعنوان نمیتونه ببخشتش چون واقعا تو زندگی مشترکشون از هیچی کم نذاشته و از خوشگلی هم که نظیر نداره واقعا اینکار شوهرش خیلی بی انصافی در حقش بوده.شوهرش با این کارش باعث شده که این خانم بیماری مقاربتی هم بگیره و چه دردها که بابت این بیماری تحمل میکنه.در ضمن یک بچه هم دارند.به نظر شما اینا باید چیکار کنند؟طلاق یا زندگی؟
    درود ، اون آقا و خانم چند سالشونه ؟ من در زمانی که سنم کم بود با چند تا دختر درحد بیرون رفتن دوست بودم خانمم مدت یکماه جایی رفت که من خبر نداشتم و این مدت باعث شد که خیلی به خودم بیام و فکر کنم هیچ لذتی ارزش این رو نداره که آدم همسرش رو از دست بده ... بستگی به کاراکتر شخصیتی و تعهدپذیری مرد داره البته این موضوع هم هست که با رفتن از خانه فقط یک جای خالی به شوهرشون هدیه داده باشند ... !!!

  14. کاربران زیر از Mojahed25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13398
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    13
    تشکر شده 8 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهناز2015 نمایش پست ها
    من بهش کم محلی کردم رفته سراغ اون.ولی خداشاهده من همیشه تورابطمون پیش قدم بودم وهمیشه میخواستم باهم حرف بزنیم ولی او شونه خالی میکرد الانم به جایی رسیدم که نمیتونم هیچجوره باورش کنم برام سخته بهش اعتمادکنم کنارهم زندگی میکنیم ولی فرسنگ هافاصله داریم وچون اقدامی برابهبودرابطمون نداشته کلاازش سردشدم یباربه فکرخیانت افتادم ولی ازخداترسیدم.حالاکه فکرمیکنم یادم میادهیچوقت نبوده که بخاطرمن کاری انجام داده باشه برام مهم نیست فقط ترسم اینه که زندگی آینده دخترم مختل بشه یاتواین جوخونه افسرده بشه چون خودم که گاهی به این مسایل فکرمیکنم عصبی میشم واصلاملاحظه دخترمونمیکنم......
    زندگی منم مثل تو .با این تفاوت که من دو تا دختر دارم دو بار حامله شدم و هر دوبار شوهرم ناراضی بود بخصوص وقتی که فهمید بچه دومم هم دختره زندگی رو برام جهنم کرد خیلی اصرار داشت سقط کنم ولی بچمو به دندون گرفتم سر همون حاملگی دوم بود که با یه دختر دوست شده بود من بعد از 6یا7ماه متوجه شدم اونها با هم قرار ازدواج گذاشته بودن.ملاقاتهای زیادی با هم داشتن که من از طریق مبایلش با خبر بودم و به روی خودم نمیاوردم .هر چند وقت ازش سعوال میکردم که تو با کسی رابطه داری انکار میکرد.تا اینکه یه روز رمز گوشیش رو جلوی روش باز کردم وبهش گفتم از همه چیز با خبرم.
    از اون روزها 6 سالی میگذره ولی من دیگه بهش اطمینان ندارم و نسبت به هم سردوبیتفاوتیم .سر اون موضوع باهاش قهر کردم ولی اون اصلا از خودش هیچ احساسی نشون نداد.عذر خواهی بماند حتی برای اشتی اصلا جلو نیومد ولی من به خاطر دخترام باهاش اشتی کردم و به کسی هم درباره رابطش حرفی نزدم
    ما هم الان با هم زندگی میکنیم ولی نسبت به هم بیتفاوتیم شوهرم الان وقتی خونه است فقط با گوشیشه و شبها هم ساعت 3و4 میاد خونهو توی خونه اصلا باهم حرف نمیزنیم فقط منتظر موندم که کی ازراعیل بیادو منو راحت کنه[/quote]
    دوست گرامی من مشکلی مشابه شما داشتم البته از طرف خانمم و مشکلم رو اینجا مطرح کردم یک سری کارها رو انجام دادم ، اگر وقت داشتین مطالب من و نظرات دوستان رو مطالعه کنید شاید مفید باشه ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد