من راضیه حدود 1ساله تو عقدیم و همیشه با همیم
دوست صمیمی همسرم بعد از حدود 5 ماه اومده بود شهرما تنهایی بدون خانومش
بعد همسرم از لحظه ای که دوستش اومد همش با اون بود و یا بیرون بودن یا طبقه بالای خونمون که خالیه فقط وقتی چایی و غذا میخواستن میومدن پایین
کلا 1روزه اومده بود
عصر ساعت 4و نیم رفتن بیرون ساعت 10 و نیم شب برگشتن
وقتی برگشتن شوهرم اومد پایین چایی ببره من پرسیدم کجا رفتین بعد که میخواست بگه من گفتم از 6 ساعت پیش بگو گفت تو تیکه انداختی بعدشم دیگه هیچی نگفت فقط گفت که زود چایی بریز
منم ناراحت شدم پیش خودم گفتم 6 ساعته بیرونه حالا من میخوام 1 دقیقه حرف بزنم زود میگه چایی بریز
بعدشم زود رفت
منم قهر کردم صب روز بعدم که دوستش میخواست بره نمیخواستم برم واسه خداحافظی ولی مامانم صدام کرد مجبور شدم برم
بعدم به شوهرم گفتم تو چشت افتاده به دوستت منو فراموش کردی و دوستم نداری اونم خیلی ناراحت شد و عصبانی شد ازینکه گفتم منو دوست نداری گفت تو زنمی این چه حرفیه
حالا من چی کار کنم راهنماییم کنید
الان 2 روزه بعد رفتن دوستش هنوز قهریم.........