نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: تامین نیاز های مالی خانواده همسر

1153
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11155
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    تامین نیاز های مالی خانواده همسر

    با سلام
    خانمی 30 ساله هستم که 3 سال است ازدواج کرده ام. همسر من تک پسر بوده و تنها یک خواهر دارد. در دوران عقد شاهد هزینه هایی که همسرم در خانه برای خانواده اش صرف می کرد بودم که البته از این قضیه خوشحال بودم چون تصور می کردم با مردی مسئول ازدواج کرده ام. پس از ازدواج این فرآیند ادامه پیدا کرد و روز به روز بیشتر شد. خواهر همسرم نیز با طلاق به خانه پدر شوهرم برگشته و برای طلاق ایشان هزینه های زیادی بابت وکیل انجام دادیم که با وجود در آمد بالای خواهر ایشون هیچ بازگشتی برای این هزینه ها صورت نگرفت. در حال حاضر هم که پدر همسرم از کار افتاده شده و چون شغل ایشان آزاد بوده هیچ درآمدی ندارند و لذا همسر من هزینه های زندگی های آنها را تأمین می کند.
    همه اینها در کنار شرایط سختی هست که من در زندگی با آنها مواجه بودم و از بسیاری از خواسته های یک تازه عروس گذشته ام تا به همسرم کمتر فشار مالی وارد شود. من در یک خانه ی اجاره ای زندگی می کنم و بار ها وام گرفتیم تا خانه ای خرید کنیم که هر بار این مقدار وام برای مشکلات خانواده همسرم خرج شد و در هر حال حاضر با در آمد منفی حاصل از وام های دریافتی و از طرفی هزینه های خانواده همسرم مواجه هستیم که تمام پول وام برای درمان و جراحی پدر ایشون خرج شد. این موضوع باعث شده که من خیلی نگران از آینده ی زندگی با همسرم باشم. من در حال حاضر دانشجوی مقطع بالایی هستم و دور از همسرم زندگی می کنم. تمام زندگی ما قسط هایی ست که هر ماه برای این وام ها باید پرداخت کنیم. من خیلی همسرم رو دوست دارم. اما از اینکه حس می کنم دیگر در زندگی او هیچ جایگاهی ندارم و اینکه از او دور هستم و به بهانه درگیری با مشکلات بیماری پدرش حتی تماس های تلفنی ما بسیار کم و کوتاه شده. خانواده همسرم خیلی به من احترام می گذارن و من هم هرگز به آنها بی احترامی نمی کنم. خواهر همسرم هم خیلی خود خواه هست و تمام درآمدش را برای خودش صرف کرده و اصلا کوچکترین حرفی از پس دادن بدهی به ما نمی زنه.
    توی این شرایط ذهن من خیلی آشفته شده. گاهی با خودم فکر می کنم چرا من انقدر بد جنس شدم. تمام تلاش خودم رو می کنم که با این موضوع خوب روبرو بشم. اما دیگه حس می کنم دیگه نمی تونم. با وجود پیشرفت هایی که پیش روی من هست و حتی ادامه تحصیل و زندگی در خارج از کشور احساس میکنم تا همیشه برای خانواده همسرم باید از خودم و خواسته های خودم بگذرم تا همسرم راضی باشه.
    لطفا راهنمایی بفرمایید با این مشکل چطور برخورد کنم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تامین نیاز های مالی خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط zizin2005 نمایش پست ها
    با سلام
    خانمی 30 ساله هستم که 3 سال است ازدواج کرده ام. همسر من تک پسر بوده و تنها یک خواهر دارد. در دوران عقد شاهد هزینه هایی که همسرم در خانه برای خانواده اش صرف می کرد بودم که البته از این قضیه خوشحال بودم چون تصور می کردم با مردی مسئول ازدواج کرده ام. پس از ازدواج این فرآیند ادامه پیدا کرد و روز به روز بیشتر شد. خواهر همسرم نیز با طلاق به خانه پدر شوهرم برگشته و برای طلاق ایشان هزینه های زیادی بابت وکیل انجام دادیم که با وجود در آمد بالای خواهر ایشون هیچ بازگشتی برای این هزینه ها صورت نگرفت. در حال حاضر هم که پدر همسرم از کار افتاده شده و چون شغل ایشان آزاد بوده هیچ درآمدی ندارند و لذا همسر من هزینه های زندگی های آنها را تأمین می کند.
    همه اینها در کنار شرایط سختی هست که من در زندگی با آنها مواجه بودم و از بسیاری از خواسته های یک تازه عروس گذشته ام تا به همسرم کمتر فشار مالی وارد شود. من در یک خانه ی اجاره ای زندگی می کنم و بار ها وام گرفتیم تا خانه ای خرید کنیم که هر بار این مقدار وام برای مشکلات خانواده همسرم خرج شد و در هر حال حاضر با در آمد منفی حاصل از وام های دریافتی و از طرفی هزینه های خانواده همسرم مواجه هستیم که تمام پول وام برای درمان و جراحی پدر ایشون خرج شد. این موضوع باعث شده که من خیلی نگران از آینده ی زندگی با همسرم باشم. من در حال حاضر دانشجوی مقطع بالایی هستم و دور از همسرم زندگی می کنم. تمام زندگی ما قسط هایی ست که هر ماه برای این وام ها باید پرداخت کنیم. من خیلی همسرم رو دوست دارم. اما از اینکه حس می کنم دیگر در زندگی او هیچ جایگاهی ندارم و اینکه از او دور هستم و به بهانه درگیری با مشکلات بیماری پدرش حتی تماس های تلفنی ما بسیار کم و کوتاه شده. خانواده همسرم خیلی به من احترام می گذارن و من هم هرگز به آنها بی احترامی نمی کنم. خواهر همسرم هم خیلی خود خواه هست و تمام درآمدش را برای خودش صرف کرده و اصلا کوچکترین حرفی از پس دادن بدهی به ما نمی زنه.
    توی این شرایط ذهن من خیلی آشفته شده. گاهی با خودم فکر می کنم چرا من انقدر بد جنس شدم. تمام تلاش خودم رو می کنم که با این موضوع خوب روبرو بشم. اما دیگه حس می کنم دیگه نمی تونم. با وجود پیشرفت هایی که پیش روی من هست و حتی ادامه تحصیل و زندگی در خارج از کشور احساس میکنم تا همیشه برای خانواده همسرم باید از خودم و خواسته های خودم بگذرم تا همسرم راضی باشه.
    لطفا راهنمایی بفرمایید با این مشکل چطور برخورد کنم؟
    خب در حال حاضر شرایط برای صحبت مناسب نیست چون درگیر بیماری پدرش هست

    به هرحال این دوران میگذره و شما میتونید در این مورد با ایشون مفصل صحبت کنید

    البته یادتون نره در مکان و زمان مناسب حرفای خودتون رو بزنید

    هر طوری که شما تصور کنید و از دیگران هم کمک بگیرید این به خودتون برمیگرده که شرایط زندگی رو چطور قبول کنید

    شوهر شما هم باید در مرحله ای حریم برای خانواده خودش قایل بشه

    پس فعلا" تا بهبودی پدرشون صبر کنید و در این مدت روی مسایل مختلف فکر کنید تا بتونید منظور خودتون رو خوب به ایشون منتقل کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد