نوشته اصلی توسط
حمید1376
سلام حمید هستم 18 ساله رشته معماری هستم با خانواده مشکلات شدید دارم بزرگترین مشکلمون که ریشه همه مشکلات هست اونها منو درک نمیکنن اما من تمام سعی خودم میکنم که اونها رو درک کنم! مادرم فرهنگی هست که به درخواست پدرم و رضایت خودش استفا داد بابام میگفت بشین تو خونه زندگی کن برو ورزش خوش بگذرون زندگی خودت با کار دولتی خراب نکن مادرم لیسانس ریاضی،فوق دیپلم حسابداری داره و یه دوره روانشناسی هم گذرونده اما اصلا منو درک نمیکنه مثلا خیلی شکاک هست و این منو ازار میده وقتی فهمید با یه دختر هستم به بابام گفت گوشیم رو بش************ه! وقتی یه صبح بیدار شدم دیدم گوشیم پودر شده و بعد از اون تا 4 ماه گوشی نداشتم یعنی نمی ذاشتن داشته باشم خلاصه تابستون کنکور داشتم مامانم بهم قول داد که اگه دانشگاه باهنر شیراز که دانشگاه رتبه دوم کشور هست قبول بشم برام لپ تاپ جدید و گوشی میخره و ...... وعده های سر خر من! تا اینکه اساسی خوندم و دانشگاه قبول شدم نمیدونین چقدر سخته توی ماه رمضان درس بخونیف تو دانشگاه با یه نفر بحثم شدم و هر چی کوتاه میومدم پرو تر میشد تا اینکه از کوره در رفتم و بد جور زدمش و تو دعوا گوشیش شکست رفت حراست از من شکایت کرد و رفتم کمیته انظباطی و از امکانات رفاهی مثل خوابگاه، سلف سرویس و وام محرم شدم این موضوع روی کل زندگیم تاثیر گذاشته به پدر و مادرم هیچ چیزی نگفتم اگر بفهمن بدبخت میشم.....چند بار تا لبه خودکشی رفتم اما چون خودکشی گناه بزرگی هست منصرف شدم و الان فقط منتظرم که زود تر بمیرم و خلاص بشم.....بابام ساختمون ساز هست و وضع مالی ما الحمدالله عالی هست اما اصلا به من توجه نمیکنه یه ادم خاصی هست مثلا برام یه اسکیت 6 تومنی خریده اما میگه گوشی نمیخرم و نمیذارم بخری فقط گوشی ساده! چند تا روانشناس هم رفتم هیچ کاری نکردن هیچ کاری.....فقط میگفتن خانواده ات رو بیار تا باهاشون صحبت کنیم.....از زندگیم خسته شدم دیگه صبر ندارم