نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: دل نوشته های تنهایی من

1022
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    دل نوشته های تنهایی من

    سلام دوستان

    خوبین؟خوشین؟

    تو این تاپیک قراره متنایی که برام یاد آور خاطراتیه و موقع خوندن یانوشتن هر کدومشون کلی حس خوب و بد داشتم و با هاتون شریک شم.امیدوارم شما هم لذت ببرین از خوندنشون.

  2. 2 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    آدم های ساده را دوست دارم

    همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند همان ها که برای همه لبخند دارند...

    همان ها که همیشه هستند برای همه هستند...

    آدم های ساده را باید مثل یک تابلو نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛

    عمرشان کوتاه است.
    بس که هرکسی که از راه می رسد یا از آنها سوء استفاده میکند...
    یا زمینشان میزند،
    یا درس ساده نبودن بهشان میدهد...
    آدم های ساده را دوست دارم...
    بوی ناب "آدم" می دهند...
    از آدمای موزی بیزارم بوی جوراب کپک زده میدهند..


  4. 5 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

    دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

    این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!


    باید آدمش پیدا شود!

    باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

    سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

    فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

    شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

    توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

    توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

    توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

    در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

    برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

    بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

    سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

    اما بگذار به سن تو برسند!

    بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
    غریب است دوست داشتن.

    و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

    وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

    و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

    به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

    تقصیر از ما نیست؛

    تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


    دکتر شریعتی

  6. 5 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
    گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
    گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

    گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
    گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
    گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

    گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید
    ویرایش توسط setareh67 : 01-25-2015 در ساعت 11:49 AM

  8. 4 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    وقتی تمام تلاشت رو می کنی که یه گلوله برفی رو بغلتونی به طرف بالای کوه و هی بزرگترش کنی،
    هی سعی کنی و مقاومت کنی و باز بزرگترش کنی، وقتی بالاخره جاذبه برنده میشه و اونو قل میده پایین،
    آروم باش و از جلوی پاش برو کنار که له نشی.
    حرص نخور که آدم برفیت سر کوه بی تنه مونده.
    تو می دونستی این گلوله به بالای کوه نمی رسه.
    بقیه ی توان و قدرت بدنیت هم اونقدر نیست که یکی دیگه درست کنی.
    ولی مهم نیست. بشین و با آرامش غلتیدنش رو تماشا کن.
    می تونی براش یه قصه ی شادم بسازی و وانمود کنی خودت بودی که تصمیمت عوض شد و رهاش کردی که بره.
    با سرنوشت نمیشه جنگید.
    کنارش راه برو.
    شایدم واقعاً تو شیش ماه همه چی درست بشه.
    شایدم دوباره برفی بیاد و بتونی یه گلوله برفی بزرگ دیگه درست کنی.
    شاید این که این دفعه از بالا شروع کنی و بذاری مام طبیعت کاری که می خوای رو خودش بدون زحمت برات بکنه. یه لبخندم تحویلت بده که آره تو خیلی خوبی!

    ولش کنی خودش بغلته و بزرگ بشه و پایین بره و درست پای کوه اونی که می خوای منتظرت بمونه.

    درسته تو می خواستی روی قله آدم برفیتو بسازی.
    تو می خواستی روی قله باشی، در اوج، ولی شاید اون پایینم بهت خوش بگذره. شاید...

    چرخ گردون گرد و روزی بر مراد ما نرفت
    دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور

  10. 4 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    من زنم...

    باید باکره باشی،باید پاک باشی

    برای آسایش خاطر مردانی که پیش از تو پرده ها دریده اند!

    چرایش را نمیدانی فقط میدانی قانون است

    سنت است ، دین است


    قانون و سنت را میدانی مردان ساخته اند

    اما در خلوت می اندیشی به مرد بودن خدا

    و گاهی فکر می کنی

    شاید خدا را نیز مردان ساخته اند...


    من زنم...

    با دست هایی که دیگر دلخوش به النگوهایی نیست

    که زرق و برقش شخصیتم باشد


    من زنم...

    و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو

    میدانی؟

    درد اور است که من آزاد نباشم که تو به گناه نیوفتی

    قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند

    دردم می آید

    ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است

    به خواهر و مادرت که میرسی قیصر میشوی


    دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی

    و صبح ها از دندهء دیگری از خواب پا میشوی

    تمام حرف هایت عوض می شود

    دردم می آید نمی فهمی

    تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است

    حیف که ناموس برای تو.... است نه تفکر

    حیف که فاحشه مغزی بودن بی اهمیت تر

    از فاحشه تنی است

    من محتاج درک شدن نیستم

    دردم می اید خر فرض شوم


    دردم می اید که آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری

    و هر بار که آزادیم را محدود میکنی

    می گویی من به تو اطمینان دارم

    اما اجتماع خراب است

    نسل تو هم که اصلا مسوول خرابی هایش نبود


    میدانی؟

    دلم از مادرهایمان میگیرد

    بدبخت هایی بودند که حتی می ترسیدند باور کنند

    حقشان پایمال شده

    خیانت نمیکردند...

    نه برای اینکه از زندگی راضی بودند

    نه......

    خیانت هم شهامت میخواست

    نسل تو از مادرهایمان همه چیز را گرفت

    جایش النگو داد...

    مادرم از خدا میترسد

    از لقمه حرام میترسد

    از همه چیز میترسد

    تو هم که خوب میدانی

    ترساندن بهترین ابزار کنترل است

    دردم می آید...

    این را هم بخوانی میگویی اغراق است

    ببینم که فردا دختر مردم زیر پاهای

    گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد

    باز هم همین را میگویی

    ببینم انجا هم اندازه درون خانه غیرت داری


    دردم میآید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند

    و آنهایی که هم نیستند همه فامیل های خودتانند

    دردم می آید

    از این همه بی کسی... دردم می آید


    (زنده یاد سیمین دانشور)

  12. 2 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    کاش می شد
    آدم گاهی به اندازه ی نیاز بمیرد!
    بعد بلند شود اهسته آهسته خاک هایش را بتکاند
    گردهایش بماند...
    اگر دلش خواست
    برگردد به زندگی
    دلش نخواست
    بخوابد تا ابد!!!

  14. 2 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    يادم مياد
    وقتي كوچيك بوديم ،
    وقتي بارون مي اومد مامان مي گفت : اگر بيرون بريم سرما مي خوريم .

    وقتي يه خورده بزرگتر شديم ،
    مامان به ما گفت : موقع باورن دست به وسايل فلزي نزنيم چون ممكن برق بگيرتمون .

    يه خورده كه بزرگتر شديم ،
    وقتي عاشق بي دستا و پاي قصه ها شديم .
    ياد گرفتيم كه وقتي بارون مي ياد ،
    نه از سرما و نه از رعد و برق بترسيم ، بلكه دستامونو زير بارون بگيريم و بفهميم
    به هر اندازه كه قطره هاي بارون توي دستمون جمع شده همون قدر دوستمون داره
    و هر قدري كه نتونستيم جمع كنيم ، ما عاشقيم .

    حالا كه خيلي بزرگتر شديم
    ياد گرفتيم كه بايد انتظار كسي رو زير بارون بكشيم كه
    يك روز قراره به بهانه بارون بياد .

  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12062
    نوشته ها
    172
    تشکـر
    18
    تشکر شده 70 بار در 45 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    گفته بودم که چرا محو تماشای منی؟
    وآنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
    مژه بر هم نزنم تاکه زدستم نرود
    ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی!!

  17. 2 کاربران زیر از alirezaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    مدتی هستش که دلم گرفته...
    نمی دونم چرا...
    در انتظار لحظه ای ام که فکر می کنم اگه وقتش برسه ،
    همه چیز درست میشه... انتظار...؟
    علت این انتظار و نمی دونم ....
    شاید فکر می کنم اگه انتظار بکشم همه ی مشکلاتم و همه ی کارهام حل بشه...
    تا به مشکلی تو زندگیم بر می خورم ...
    با خودم میگم : « شاید خدا اینجور می خواد ـ همه چیز درست میشه.باید صبر کنی،...منتظر باش »
    از دوران بچگی در انتظار اتفاقاتیم که رخ بده...
    انتظار.....
    انتظار.....
    از همه کس انتظار داریم..
    انتظار محبت ،
    انتظار دوستی ،
    انتظار خدمت ،
    حتی انتظار عـشـــــــــــــــــق اما .....تا کی ؟؟؟
    از انتظار بی زارم...............

  19. 2 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12062
    نوشته ها
    172
    تشکـر
    18
    تشکر شده 70 بار در 45 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    سپاس دوستان

  21. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12062
    نوشته ها
    172
    تشکـر
    18
    تشکر شده 70 بار در 45 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    در آتش اندوه خود بودم
    که تو را
    نام تو را
    یاد تو را
    روی گلبرگ گلی دیدم
    عکس زیبای تو را چیدم
    رنگی از خاطره ها را
    از شمیم عطر زیبای تو بوییدم
    قاصدک های دلم غمگین اند
    و منم که در این وادی غم می میرم
    شاهد من خطی از عشق شقایق ها
    روزها ماهها سالها
    گل زیبای من ای بوی بهار
    رفتی و من همه را می دیدم
    با تو و خاطره های دلم
    در میان شب سرمای دلم خوابیدم
    یاد آن روز بخیر که با احساس
    عکس زیبای تو را بوسیدم

  22. 2 کاربران زیر از alirezaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    وقتی با خانواده هستی لبخند بزن...
    چون خیلی ها در آرزوی خانواده هستند

    وقتی میری سرکار لبخند بزن...
    چون خیلی ها در آرزوی پیدا کردن کار هستند.

    وقتی سالم و تندرستی لبخند بزن...
    چون آدم های مریض تاوان خیلی سختی برای سلامتی می پردازند.

    وقتی زنده هستی لبخند بزن...
    چون مردگان در آرزوی زندگی دوباره برای انجام کارهای نیک هستند.

    وقتی داری خدای خودت رو عبادت می کنی لبخند بزن...
    هستند کسانی که گاو را عبادت می کنند.

    لبخند بزن چون خودت هستی...
    وخیلی ها در آرزوی این هستند که جای تو باشند.

  24. 2 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی.
    این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند.
    این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی.

    دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو .
    این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی، برای جوکهای خنده دارتعریف کردن برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی.
    اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ.
    می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوش بحال ترین آدم روی زمینی.

    فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.

    دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد باید انتظارش را بکشی باید برای عطر و رنگش منتظربمانی باید صبر کنی آرام باشی ومقدماتش را فراهم کنی باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک خوب نگاهش کنی.

    عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی

  26. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دل نوشته های تنهایی من

    فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.

    آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد


    نه نقاشی را میگذارد کنار،


    نه دماغش را اگر معمولی است عمل می کند،


    نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،


    نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد،


    نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،


    نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.

    حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس از هبوط (سقوط) در لایه ی آدم های "معمولی".


    و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،


    نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن،


    خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.

    تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم.

    نمی خواهم دیگر آدم ها مرا


    فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند.


    از حالا خودِ معمولی ام را به معرض نمایش می گذارم

    و به خود معمولی ا م عشق می ورزم


    و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزند.



    تهمینه میلانی
    امضای ایشان
    کوچک باش و عاشق ...... که عشق خود می داند آیین بزرگ کردنت را

  27. 4 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد