↹ .. ﯾـــِـــ ﻭﻗﺘــــﺎﯾـﮯ آכم ﯾﻬــﻮﯾــــے،ﻣـﮯ فهمــــــــــه ﭼـــــــــﻘﺪر ﺗﻨﻬـــﺎﺳـﺖ .. ↹
سلامتی اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم
اما وقتی تنهاییم
تو سکوت شب
میفهمیم
که چقد دلمون هواشو کرده...
به سختی می خروشم: های باران!...
تو که جان میدهی بر دانه در خاک
غبار از چهرِ گل ها می کُنی پاک
غمِ دل هایِ ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن
"فریدون مشیری"
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
عالیه
ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ؟
نخیرم ﺩﺭﻭﻏﻪ ....
باور نکنی هاااااااااا
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯽ باهات حرف میزنمﻧﻔﺴﺎﻡ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎﻣﻮ ﮔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
فقط همین...
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻡ ....
فقط همین....
ﻓﻘﻂ ﻃﺎﻗﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯿﺘﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
فقط همین ....
ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﻣﯿﺎﺩ
فقط همین ...
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯾﺖ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ...
فقط همین....
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺗﻢ ...
فقط همین ...
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺶ ﺩﻟﻢ تند تند ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ ...
فقط همین....
ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯿﺪﻩ ...
فقط همین ....
ﻓﻘﻂ ﻧﻔﺴﺎﻡ ﺑﻪ نفست ﻭﺻﻠﻪ ....
ﻓﻘﻂ ...... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿنه همین ....
می خواهم بمیرم !این خواستن توانستن نیست ، آرزوست
شاید تکرار حرفهایی که برای همگان آشناست
نمی توان برای رهایی این چنین جنگید
نمی توان آه پر هیاهوی ماندگان را نشنید
این از حرف های کودکانه هم ساده تر است
با ترس نمی گویم
من الفبای دوست داشتن را درست نمی دانستم
من بهانه ی تو را در تنهایی ها به خاطره های باد سپردم
این ندای بی مهری را کسی برایت معنی نکرد
می دانم که آفات عشق
سکوت در واژه گانی است که به دستم رقم می خورد
ای کاش می گفتی :
که الفبای دوست داشتن تنها حضور توست
می خواهم بمیرم !
نگو که نمی توانی
این خواستن توانستن نیست ، آرزوست .
خداجونم
نه شکایته...
نه گله....
فقط ی چیزی....
حال خیلیا اصلا خوب نیستا....!!!!!!!!!!
هیسسسسسسسسسسسسس
بین خودمان باشد
من تورا هنوز هم یواشکی دوست دارم.....
خــــیلی سَخــــتــــــــہ.. وآســــــہ آروم شـــــــدَن و درد و دل کــــــَردَن بیــــآی اینــــجـــــــــــــآ.. تــــو دنـــــیآی مجــــــآزی ... پیشـــــــہ آدَمـــــآی مجــــآزی ... آدَمــــــــــآیی کـــہ میدونن تــــنهــــآیی یعــــــنی چــــــی... آدمــــآیی کـــــہ مــــثــــہ مـــــَن بغــــض دآرَن ولـــــی هَمــــــہ رو شــــآد میکــــنن دنیـــآی مجـــــآزی دوسِتـــــــ دآرَم ... آهـــــــــــــــــــــــ ـآی آدمــــــــــآی مجـــــــآزی !!! دوستــــــــون دارَم ... حقــــیقـــــیہ حـــقیقی
وقتــی "مجــازی" دل بستی ، "مجازی" وابستــه شدی ، و "مجازی" عاشـقـــ شدی ، منتــظر روزی باشـــ كه "واقعی" دل بكَنــی... "واقعــی" بغضــ كنی... و "واقعی" اشكــــ بریزی و خاكستـــر بشـــی...
ذهـــنــم آشــفـــتــه . . . خــواب هــایــم پــریــشــان . . . خــنــده هــایــم فــتــوشــاپــی . . . درد و دل هــایــم بــا دیـــوارِ ایــنـجـا . . . ! مـیـزانِ هــمـدردی هــا هــم بــا لــایــک و کـامـنــت . . . !!! و تـکــرار پـشـتِ تـکــرار . . .
بعضی وقتا اینقدر یه "سکوت" طولانی و کهنه میشه که به بهش عادت میکنی...
انگار حتی مجازیم دیگه بلد نیستی "فریاد" بزنی
نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
دارم میمیرم از اینکه
تو رفتی و نمیمیرم
نمیدونی تو این روزا چقدر یاد ِ تو میفتم
ته ِ دنیام نزدیک ِ
نگاه کن کی بهت گفتم
.
کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد ِ دنیامی
که هرجایی رو میبینم
نبینم پیش ِ چشمامی
برم هرجای ِ این دنیا شبم با بغض دم سازه
آخه هرجا یه چیزی هست
منو یاد ِ تو بندازه
.
نمیدونم تو این برزخ کی از این درد میمیرم
نمیدونم چرا یک شب
فراموشی نمیگیرم
منو اینجا بکش وقتی قراره تازه رویا شی
اگه تا آخر ِ.دنیا
قرار ِ تو دلم باشی
.
کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد ِ دنیامی
که هرجایی رو میبینم
نبینم پیش ِ چشمامی
برم هرجای ِ این دنیا شبم با بغض دم سازه
آخه هرجا یه چیزی هست
منو یاد ِ تو بندازه
***
مي تراود مهتاب
مي درخشد شب تاب
نيست يك دَم شكند خواب به چَشمِ كس و ليك...
غم اين خُفته ي چند ... خواب در چَشمِ ترَم مي شِكند.
نگران با من اِستاده سحر
صبح مي خواهد از من
كز مبارك دَم او آورم اين قوم به جان باخته را ... بلكه خبر
در جگر ليكن خاري
از رَه اين سفرم مي شِكند.
نازك آراي تن ساق گلي
كه به جانَش كِشتم
و به جان دادمش آب
اي دريغا به بَرَم مي شِكند.
دست ها مي سايم
تا دَري بگشايم
بر عبث مي پايم
كه به در كس آيد
در و ديوار به هم ريخته شان
بر سرم مي شِكند.
مي تراود مهتاب
مي درخشد شب تاب
مانده پاي آبله از راه دراز
بر دَمِ دهكده مردي تنها
كوله بارش بر دوش
دست او بر در، مي گويد با خود :
غمِ اين خُفته ي چَند ... خواب در چَشمِ ترَم مي شِكند ...
ویرایش توسط YAshin.SAhAkiyAn : 06-01-2015 در ساعت 03:34 AM
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود . . . .
(فریدون مشیری)
[replacer_img]
باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
.:: دکتر علی شریعتی ::.
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
گاهی پای کسی میمانی ....
که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......
فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای ...
پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...
که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....
لایک
سکوت سر شار از ناگفته هاست!
دلتنگي هاي آدمي را باد ترانه مي خواند
روياهايش را آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد
وهر دانه برفي
به اشكي نريخته مي ماند .
سكوت سرشار از سخنان ناگفته است .
از حركات ناكرده، اعتراف به عشق هاي نهان
وشگفتي هاي بر زبان نيامده
در اين سكوت حقيقت ما نهفته است
حقيقت تو و من .
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
قصه که به آخر می رسید
از چه رو
کلاغ قصه ما
به خانه اش نمی رسید
...
آنها همه ناتمام
اینها ناتمام تر
...
این قصه
سر دراز دارد
بهار
همان لحظه هاییست
كه تو
از پشت تمام توده های ابر
باز هم دلم را به بودنت گرم میكنی ...
زندگی انگار
تمام صبرش را بخشیده است به من...!
هرچه من صبوری میکنم او با بی صبری تمام
هول میزندبرای ضربه بعد...!
کمی خستگی در کن، لعنتی...
خیالت راحت...!
خستگی من
به این زودی ها در نمی شود...
ﺗـــــــــﻮﯼ ﺯﻧـــــــﺪﮔﯽ ﻫــﺮ ﺁﺩﻣـــﯽ
ﯾــﻪ ﻧﻔـــــﺮ ﻫﺴــﺖ ﮐــــﻪ
ﻫﯿﭽـــﻮﻗــــﺖ
ﻫﯿﭽـــﻮﻗــــﺖ
ﻫﯿﭽـــﻮﻗــــﺖ ﻓﺮﺍﻣــــــــﻮﺵ ﻧﻤﯿﺸـــــﻪ…
ﯾـــــﻪ ﻧﻔـــﺮ ﮐـــﻪ ﺍﺯ ﻫﻤــﻪ ﯼ ﺩﻧﯿــــﺎ
ﺑﯿﺸﺘــــﺮ ﺩﻭﺳﺘـــﺶ ﺩﺍﺭﯼ !
یـــــﻪ ﻣﺨﺎﻃــــﺐ ﺧــــــﺎﺹ
ﮐـــﻪ ﻫﺮﭼﻘــــﺪﺭم ﺑــــﺰﺭﮒ ﺑـــﺎﺷـــﯽ ﺩﺭ ﻣﻘـــﺎﺑــــﻞ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺩﺗــــﻮ ﮐﻮﭼـــﯿﮏ ﻣﯿــــﺪﻭﻧﯽ…
يكى كه بودنش جبران همه "نبودناى" دنياس... ...
" ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﻣﺎﻟﮏ ﺷﻮﯼ
ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﻦ ...........
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ....... ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﮔﺮﭼﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺭﺍ
ﻧﻐﻤﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﻭﺩ .......
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓﻖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ ﺳﺮ ﺩﻫﺪ
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﻦ .....
ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ : ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ؛
" ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻔﺲ ؛
...... ﺁﻓﺮﯾﻨﻨﺪﻩ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ .....!!
فکر نکنم دیه این تاپیک آپ کنم
این اخرین جملم
اشـڪے ڪــہ بــہ پـلـڪ مـرد مـے ریـزد
قـانـون غـرور را بــہ هـم مـے ریـزد
تلخ می گذرد...
این روزها که قرار است از او ...
برای دلم یک انسان معمولی بسازم ...
!!!؟؟؟!!!
مینویسم برای تو
برای تو ک نمیخوانی
نمیدانی
نمی بینی
نوشته هایم را
حرف دلم را
اشکهایم را
چه سخت گذشت آخرین دیدار
آنقدر سخت ک هنوز درمورد آن روز
کم میاورم
..................................................
از دنیای زنانه ام فاصله گرفتم تا مرد باشم
مرد باشم
گریه نکنم
خم نشوم
نشکنم
و چه سخت بود
نامردی و رفتنت
مردانگی و ماندنم
خیالت راحت
نفس میکشم
هستم
زنده ام
اما...
بـراے دُخـتـَـرم آرزوے خــوشــبـخـتـے مــےکــنــم،
مــادرم هــم بـــراے مـَـن آرزوے خــوشبـخـتے کــرده بود،
و مـــادرش هــم بـــرای ِ مــادرم...
نـــا امیــد نیـــستــم!
یــکــ روز عــاقـبتـــــ ...
دُختـــرے از نـسـل ِ مـــا خـــوشبــخـتــــ خـــواهــد شُـــد...!!!
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
هیچ مدرسه ای بالاتر از تجربه نیست !
افسوس ،
شهریه ای گران دارد ...
..
.
.
.
.
عمر....!
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...
و نگرانــــــــــــت میشــه ...!
چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...
مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...
وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد "می شود" و اگر نخواهد "نمی شود" به همین سادگی ...
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم فقط او را می خواندم و بس ...
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
شکـــ نکـــــن !
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــهگذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشودآنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــهبـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!!
ویرایش توسط pari@ : 12-30-2015 در ساعت 01:35 PM
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
آدمها گاهی بی دلیل میایند وبی دلیل میروند.
خوب که نگاه میکنی نه دلیلی برای آمدنشان پیدا میکنی نه دلیلی برای رفتنشان، آدمها ترکت میکنند. گاهی با بهانه، گاهی بی بهانه؛ رفتنی میرود نمیتوان جلوی رفتنش را گرفت که اگر قرار به ماندنش بود هیچ اتفاقی نمیتوانست سد راهش شود....
بعضی ها میایند میچسبند به روحت، به همه بودنت، حتی بعضی ها خواب ناارامت را آرام میکنند.
بی معرفتها فکر نمیکنند بعد از رفتنشان دیگر خوابی نمیماند که حتی ناآرام شود.
اصلا بعضی ها میایند ومیشنوند همه چیزت. همه چیزت.... نشوید آقااا؛ نشوید؛ همه چیز آدم نشوید وقتی قرار به ماندن ندارید...
بهم گفت کمى از حال و روزت بگو
و من سکوت کردم و سکوت کردم و سکوت کردم ،
اونقدر سکوت کردم که مطمئن شدم چیزى رو از قلم ننداختم !
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــ دم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــم
از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــ ــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه
بزن تير خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواين التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ــــــ
.-
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
سلام
خوبی؟
ابوالفضلم میشناسی منو؟
همونی که همیشه بهت میگفت:بهترین دوستشی
همونی که آرزو کرده بودی((ان شا الله دوست خوب هم بمونیم))
خیلی حرف دارم واسه زدن باهات
چندبار خواستم پیامک بدم... چندبار توی تلگرام پیام تایپ کردم اما،اما خب یادم اومد که فتی اگه پیام بدم اذیت میشی
منم که دل ندارم که بفهمم اذیت شدی چه برسه به اینکه خودم اذیتت کنم
نمیدونم این نوشته رو میخونی یا نه(کاش بخونی)
الان که دارم مینویسم داره بارون میاد
آخ که تو چقدر عاشق بارونی همیشه واسه اینکه تو از بارون خوشحال میشی خوشحال میشم
امابعدش یادم میفته که موقع بارون غصه میخوری و منم دلم میگیره
حالا اگه دلم بگیره، اگه خیلی غصه داشته باشم،داغون باشم دیگه کسی نیست حرفامو گوش بده کسی نیست دلداریم بده
یادمه مخفیانه میومدی کلوب ،تاازحالم باخبر بشی گاهی هم اون موقع که انجمن پرنده داشتم(با اینکه از پرنده خوشت نمیومد) میومدی سرمیزدی و چت باکس منو میخوندی و ببینی چی باخودم گفتم(اخه خیلی دوست داری از حال بقیه بدون اینکه خودشون متوجه بشن باخبر بشی)چقدر هم حواست به استاتوسام بود،یادته؟؟
الان بگم که دیگه نه کوب میرم نه تو چت باکس چیزی میگم و نه استاتوس میزارم
شب تولدمو یادته؟؟
چه تولد متفاوتی داشتم امسال هیچوقت یادم نمیره
همه اتفاقای بد باهم افتاد دارم ریز ریز نابود میشم
چقدر حرف دارم واسه زدن
اما فکر کنم بسه دیگه
آهای دلم این شکلک رو تقدیم میکنم به تو:
ﻣــــﺮﺍﮐﻪ ﻣﮯﺷﻨﺎﺳﮯ؟! ﺧﻮﺩﻣﻢ. . . ﮐﺴﮯ ﺷﺒﻴــﻪ ﻫﻴـــﭽﮑﺲ. . . ﮐﻤﮯ ﮐﻪ ﻻﺑﻪ ﻻﮮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﮕﺮﺩﮮ ﭘﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﮯﮐﻨﮯ. . . ﺷﺒــﻴﻪ ﭘﺴﺖ ﻫﺎﻳﻢ ﻫﺴﺘـﻢ. . . "ﻏﻤﮕﻴﻦ. .ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ. . ﺻﺒﻮﺭ. .ﮐﻤﮯﻫﻢ ﺑﻬـﺎﻧﻪ ﮔﻴـﺮ" ﺍﮔـﺮﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍﺑﻴﺎﺑﮯ. . . ﻣﻨﻢ ﻫﻤـﺎﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺍﻡ. . . ﺷﺒﻴﻪ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ ﭘﺎ ﻴﻴﺰﮮ. . . ﺍﺯﺷﻠﻮﻏــﮯﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ. . .
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬــﺎﻳﮯ ﻧﺰﺩﻳـﮏ. . .
.
.
.
یـــادت باشــد ...
کـــم حوصلـه نیســتم
ظـاهـــرم جـــدیست
امـا دلـــی دارم کـه مــهربـانـی اش بـه وسعـت یک اقــیـانــوس است !
بــد قـول نــیـستم....گرفتارم
با من راه بیا ...!
خــستـه کـه باشم
تــنهـایم بــگــذار ... !
تودارم
اما صبر کن خودم بعد حرفهایم رامی گویم
مبادا بیازاری ام......
دنیـــــای مجــــازی
جاییه که
وقتی کسی که دوستش داری
ازت میپرســـه خوبی؟؟
میگی خوبــــم مرسی!
اما اون نه میتونه بغــض گلوتـو ببینه...
نه میتونه چشـــــــآی خیس تو ببینه...
حتی نمیتونه دلتنگیتو حــــس کنه...
بعد هم با خـــــیال راحت میره که
با یکی دیگه چــــت کنه...
دلم گاهی می گیرد ، گاهی می سوزد
، گاهی تنگ می شود وحتی گاهی . . .
گاهی نه خیلی وقت ها می شکند ! اما هنوز می تپد !
با این دل دوست دارم . . .
باید سرباز بوده باشی تا معنای پوتین کلاه قبل از طلوع خورشید را درک کنی، تا بفهمی معنای صف صبحانه با چاشنی توهین و تحقیر فرمانده و لقمه ای که هیچوقت سیرت نمی کند یعنی چه، باید سرباز بوده باشی تا بفهمی معنای میدان صبحگاهی را بفهمی، که آنقدر سرِ پا بایستی که خون به مغزت نرسد و سقوط کنی. باید سرباز بوده باشی تا در آن لحظه ها تکان نخوری و دلت برای دوستت نسوزد که چه به روزش آمد. باید سرباز بوده باشی تا بفهمی معنای شکستن غرور یک مرد یعنی چه.
ملت ایران آسوده بخوابید ما سربازان مرزبانی تا پای جان ایستاده ایم
باید سرباز بوده باشی تا معنی کم محلی را درک کنی، وقتی در اتوبوس بین شهری با همان لباس های خاکی می نشینی و آدم هایی از هموطنانت با اکراه کنارت بشینند تا مبادا لباس های اتو کشیده شان خاکی شود، یا چه میدانم تا بوی عرق تو را که روزها زیر شلاق آفتاب رژه رفته ای را استشمام نکنند. باید سرباز بوده باشی تا معنی باز کردن هواکش اتوبوس را درک کنی که هوا عوض شود از بوی عرق تو، تا معنی نوچ نوچ گفتن های مسافران از خنده سربازان را درک کنی، آنجا که سربازان خوشحال از مرخصی و رفتن به خانه در حال گفتن و خندیدن هستند و مسافرانی که خوابشان با صدای خنده آنها ناقص می شود.
باید سرباز بوده باشی تا دلهره تمام شدن مرخصی را درک کرده باشی، تا بفهمی آب برای خوردن وجود ندارد چه برسد به استحمام یعنی چه، تا بفهمی برف خوردن برای رفع تشنگی یعنی چه، تا بفهمی نصف شب بیخوابی برای نگهبانی یعنی چه، باید سرباز بوده باشی تا ثانیه ثانیه های پست نگهبانی را درک کرده باشی که ساعت لاکردار تکان نمی خورد و هجوم افکار دریده که دست از سرت برنمیدارند و شب لعنتی که صبح نمی شود.
باید سرباز بوده باشی تا معنای وطن را درک کرده باشی، صدها کیلومتر دور از خانه و ماه ها با حداقلی ها زندگی کردن. باید سرباز بوده باشی تا بفهمی لبِ مرز و اشرار یعنی چه، تا درک کنی دلهره زنده ماندن و نماندن یعنی چه، تا معنای گروهک تروریستی را درک کنی، تا درک کنی که دوستانت به گشت بروند و برنگردند یعنی چه.
باید سرباز... نه؛ این یکی ربطی به سربازی ندارد، باید انسان باشی تا بفهمی بی دلیل مردن یعنی چه، تا بفهمی برای چیزی که نیستی گروگان باشی یعنی چه، تا بفهمی فرزندت به سربازی برود و تابوتش با پرچم، روی دوش مردم برگردد یعنی چه، باید انسان باشی تا درک کنی که عکس فرزندت را در دست گروه های تروریستی دیدن، چه حالی دارد.
...
می بینی؛ تو شده ای سوژه من و امثال من که برایت بنویسیم و به اشتراک بگذاریم و خیالمان راحت باشد که هر کاری از دستمان بر می آمده کردیم. بگذار خوش باشیم و سرمان در برف بماند. سرت را بالا بگیر، نگذار از خودم متنفر باشم که چرا روزهایی که همه چیز خوب است حواسم به تو نیست، بگذار یادم برود آن لحظه هایی که من و امثال من از روحانی ها و ظریف ها چاکرخواهی می کنیم، تو و امثال تو در دلهره زنده ماندن و نماندن هستید، بگذار یادم برود که در روزی که «پرسپکتیو گلوی تو با خنجر»، هر لحظه می تواند سوژه فیلم برداری عده ای الله اکبر گو باشد و مستندی برای شب های دلهره رسانه ملی، من جایی در قلب کشور، در حال مرگ بر این و مرگ بر آن هستم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)