نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: عدم اعتماد به نفس

2160
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11629
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    عدم اعتماد به نفس

    با عرض سلام خدمت شما.
    من یک پسر 22 ساله هستم . چند سال پیش مه از خود تصویر بدی داشتم فکر میکردم که صورتم به مثل ادم های اوباش است مگر مردم به مه احترام داشتن بعد شروع به خواندن روانشاسی کردم تا که این فکر ها ره ازبین ببرم هپنوتیزم مدیتیشن صوت درمانی به پیش خود انجام دادم مگر فشار زندگی به سرم زیاد شد افسردگی پیدا کردم شدید تر و شدید تر شد از ادامه تحصیل سال سوم ماندم و همچنان مشکلاتی دیگری که به من اتفاق افتادن حالامردم تصویری که چند سال پیش از خود داشتم منو می بینن تمام مردم دوستا و عقارب به دیده بد منو می بینن روز به روز از اجتماع دور شدم فعلا تنها در هفته و یا ماهی یک بار از خانه بیرون می شم در خانه با کوچکترین کاری خشمگین و عصبانی می شم در خانه و بیرون با هیچ کسی نمیشینم کسی هم نیست از این گفته هاره با هاش مطرح کنم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصویر بد از خود

    سلام
    اونادارن ازروی ظاهرت قضاوتت میکنن کارشون اشتباست اینوخودت میدونی پس بهتره کمتربه کج فهمیای دوروبریات اهمیت بدی کاراشتباه اونامیتونه باعث شه اعتمادبه نفستوازدست بدی نبایداین اجازروبهشون بدی
    خیلیاتوزندگیشون تنهامیمونن خودشون یه طرف وایمیسن اون طرفم همه ی ادمای دیگه....کم نیار سعی کن بدون وجوداوناخوشبخت وراضی باشی وقتی زندگیتوبسازی ادمای ظاهربین اطرافتم خودشون میان سمتت
    درضمن قیافه ی ارازل اگه منظورت قیافه ی تخس وخشنه که خیلی دخترکشه مطمئنی بهت حسودی نمیکنن؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط khalid نمایش پست ها
    با عرض سلام خدمت شما.
    من یک پسر 22 ساله هستم . چند سال پیش مه از خود تصویر بدی داشتم فکر میکردم که صورتم به مثل ادم های اوباش است مگر مردم به مه احترام داشتن بعد شروع به خواندن روانشاسی کردم تا که این فکر ها ره ازبین ببرم هپنوتیزم مدیتیشن صوت درمانی به پیش خود انجام دادم مگر فشار زندگی به سرم زیاد شد افسردگی پیدا کردم شدید تر و شدید تر شد از ادامه تحصیل سال سوم ماندم و همچنان مشکلاتی دیگری که به من اتفاق افتادن حالامردم تصویری که چند سال پیش از خود داشتم منو می بینن تمام مردم دوستا و عقارب به دیده بد منو می بینن روز به روز از اجتماع دور شدم فعلا تنها در هفته و یا ماهی یک بار از خانه بیرون می شم در خانه با کوچکترین کاری خشمگین و عصبانی می شم در خانه و بیرون با هیچ کسی نمیشینم کسی هم نیست از این گفته هاره با هاش مطرح کنم.
    خب تصورات بد شما بصورت تلقیناتی درومده و مثل بند به دست و پای شما پیچیده شده

    در مواقع ناراحتی بنویسید تا بتونید از آشفتگی ذهنی فرار کنید

    در ضمن دور بودن شما از جمع باعث سردی و خاموشی شما شده و این حالات کاملا" طبیعیه

    شما یک تیکه ذغال رو وقتی از جمع دور میکنید بعد از مدتی سرد و خاموش میشه پس شما هم این حالت رو دارید

    بهتره رابطه اجتماعی خودتون رو افزایش بدید تا در این رابطه متوجه بشید که دیگران چه مشکلات بزرگتری نسبت به شما دارند

    ورزش کنید و هنری رو یاد بگیرید تا بتونید در سایه اون خودتون رو ارام کنید ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11629
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    تشکر بسیار زیاد از وب سایت خوبتون و از شما که به مشکل بنده جواب دادین
    مردم تو دانشگاه از من می ترسیدن نه بخاطریکه زور دارم از صدام از طرز رفتارم از صحبت کردن مشکلی تو دانشگاه بیش اومد به بیش هر کس که می رفتم میگفت به من چه تو می فهمی و مشکلت. تو کلاس داخل شدم 300-500 نیم کت را چپه کردم هر کس که از من سوال می کرد بهش می گفتم به شما چه مربوط است بگزار که مسعول دانشکده . دانشگاه بیاید. این کار را بخاطری کردم که حق با من بود و من می خواستم کسی بیاید و مشکلم را برایش بگویم مگر اونها از من می ترسیدن. که اگر ما کدام پولیس و یا هم کدام بزرگ دانشگاه را بخواهیم حق با این پسر است و ما را از دانشگاه اخراج کنن به همین علت به هیچ کس خبر داده نشد هیچ کس به گفته من گوش نکند و از دانشگاه اخراج شدم فامیلم تمام گناه ها را تا هنوز به گردن مه می اندازن مه هم تنها با فامیل و همچنان با تمام مردم به جنگ استم نه دوستی پیدا کرده می توانم بخاطریکه فعلا ترس در دلم دارم و همچنان با این مشکلاتی که بنده متن بالا عرض کردم مردم هم با من دوستی نمی کنن و غیبت منو میکنن بدون اینکه مه بفهمم که کی گفته هیچ کس هم به من چیزی نمی گه از خود دفاع نمی تونم جنگ هم نمی تونم رو برو نمیگن . مگر به دو روش با مردم دوست شده می تونم 1- با انها جنگ کنم تا فعلا با هرکسی که جنگ کردیم با من دوست شدن 2- با انها دوست شوم که این طریقه را یاد ندارم هر دفعه که با کسی دوست شدیم فکر میکند که مه به خاطر کدام هدفی دوست شدم . طریقه اول تا همین الان هم توی دلم جربزه زیادی دارم و همچنان تمرینات بکس کردیم سر خود توی جنگ اعتماد دارم مگر باز هم بیش از جنگ می ترسم و جربزه اییکه در دلم دارم بیرون نشان داده نمیتوانم. چطور میتونم که توی جنگ داخل شوم تنها شروع جنگه یاد ندارم شروع. تنها وتنها شروع جنگ؟

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط khalid نمایش پست ها
    با عرض سلام خدمت شما.
    من یک پسر 22 ساله هستم . چند سال پیش مه از خود تصویر بدی داشتم فکر میکردم که صورتم به مثل ادم های اوباش است مگر مردم به مه احترام داشتن بعد شروع به خواندن روانشاسی کردم تا که این فکر ها ره ازبین ببرم هپنوتیزم مدیتیشن صوت درمانی به پیش خود انجام دادم مگر فشار زندگی به سرم زیاد شد افسردگی پیدا کردم شدید تر و شدید تر شد از ادامه تحصیل سال سوم ماندم و همچنان مشکلاتی دیگری که به من اتفاق افتادن حالامردم تصویری که چند سال پیش از خود داشتم منو می بینن تمام مردم دوستا و عقارب به دیده بد منو می بینن روز به روز از اجتماع دور شدم فعلا تنها در هفته و یا ماهی یک بار از خانه بیرون می شم در خانه با کوچکترین کاری خشمگین و عصبانی می شم در خانه و بیرون با هیچ کسی نمیشینم کسی هم نیست از این گفته هاره با هاش مطرح کنم.
    سلام

    عزیز شما از نوع ترکیب بندی کلمات و توضیحاتی که دادی. مشخصه که به شدت آسیب دیدی(ژنتیک+تعلیم و تربیت)!!!

    خودشناسی هم خوبه ولی برای افراد عادی که میخواهند سالمتر زیست کنند.

    شما گلم حتما نیاز به مشاور و دارو داری.

    حالا محبتی کن با کمی دقت بگو که از سابقه بیماری و اختلال روانی در خانواده چه میدانی؟

    نقل قول لطفا
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11629
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    با عرض سلام.
    گاهی شده کدام کار قانونی رو براتون غیر قانونی کنن؟ کدام وقت که از هر کس کمکی بخواهی بهت کمک نکنه ؟ کدام وقت شده بخاطر کار قانونی که حق مسلم خودت باشه باید 2000 دالر امریکایی بدی؟ اگه ندی هم از دانشگاه اخراج می شی؟ کدام وقت شده 4 صبح از خواب بیدار شوی 6 صبح حرکت کنی تا 8 شب بگردی او هم نه برای یک روز برای یک و نیم الی دو ماه و وقتی که به خونه بیایی مارهای بسیار بزرگ و زیاد (زبان) تو رو نیش بزنن؟ کدام وقت شده به مردم خوبی بکنی و بکنی و بکنی مگرهیچ و حتی به کسی که کمک کردی به مخالفت ایستاده شود؟ بخاطر مشکلاتی که داشتم به هر طرف رفتم کتاب ها ی زیادی خوندم مخصوصا کتاب های روانشناسی (زیگموند فروید. ایوان پاولف . دیل کارنگی . بریان ترسی . اسپنسر جانسون. مجموعه های دکتر ارند اشتین مجله های ویستا صفحات انترنتی . زبان بدن . قران کریم هم که هر روزه می خونم) و جنگ رو هم بدون دلیل نکردم دفاع از خود .وقتی زبان درازی تو رو نیش میزنه و شما به شخص مقابل رو نتونی بفهمونی که این کار اشتباهه به ارامی . به زبان سخت . مجبور هستی که به جنگ بفهمونی. این خوبه این زبان دراز منو نیش بزنه و یا اینکه به جنگ به شخص مقابل بگویم که این کار خوبی نیست. بد ترین نحس ترین نجس ترین کثیف ترین ادمی رو که دیدین کی است؟
    فکر کنین مردم این فکر رو راجع به من می کنن . و من هم که این طور ادم نیستم . به مردم نمی تونم که قناعت بدم اونا هم روبه روی من هم نمیگن از این خاطر که دوستای من نیستن .پشت سر من غیبت می کنن و این غیبت هم که زیاد تر و زیادتر هم که میشه مه هم از اونا ترس دارم که مبادا منو نیش بزنن . من همیشه یک کارو برای یک روز انجام نمیدم برای یک سال برای یک ماه کم از کم برای یک هفته انجام می دم. بادی بلدینگ که هم زیاد رفتم اکثریت حسرت می خوردن. نقاشی گراف بلدم کاریکاتور کم کار کردم خطاطی خط مقبول نستعلیق رو هم تمرین می کنم کتاب های روانشناسی هم که هر روزه می خونم صوت درمانی رو هم که هر روزه کار می گیرم قران کریم رو هم هر روزه می خونم مگر زیبایی اندام رو دیگه نمیرم بکس رو هم توی خونه کم تمرین می کنم مدیتیشن رو هیچ نمیکنم . من به جنگ بخاطرعلاقه دارم که اگر جنگ کردی اگر زدن خوردی و یا هم زدی باز مردم غیبت رو نمیکنن تورو با غیرت باعزت با وقار با اعتماد به نفس و ادمی باشخصیت میگن.
    هر چقدر من از جنگ دور برم جنگ به سراغم میاید از هر چیز که فرار کردم به سراغم امده . مثال خوب: من از سگ می ترسیدم هر وقت که فرار می کردم به طرفم می دوید هر وقت استاده می شدم استاده می شد و هر وقت که من به طرف سگ می دویدم سگ فرار می کرد (امتحان کنید)
    من حالا می خوام انقدر جنگ کنم که کسی تو اینده با من جنگ نکنه.
    من بسیار خوشحال شدم که شما این قدر منو دوست دارین که به من جواب دادین من هم از شما بسیار زیاد ممنونم.
    مردم بسیار زیاد غیبت منو میکنن و به من هم کسی چیزی نمی گه من چطور می تونم از شرافتم از عزتم از شخصیتم دفاع کنم؟
    انقدر این مردم منو تحت فشار قرار دادن که (بدون اینکه من ادمی بدی باشم) فکر می کنم نجس ترین ادم من هستم.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11629
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    بخشین پاسخ و نقل قول اشتباه گرفتم.
    اختلال دو قطبی شیدایی یا افسردگی
    بعضی وقت ها بسیار خوشحال پر انرژی و با اعتماد به نفس می شدم و بعضی وقت ها افسرده پر از استرس علت اینکه چرا خوشحال و یا چرا غمگین می شدم معلوم نبود. وقتی صحبت می کردم کسی بغیر از خودم صحبتم رو نمی فهمید. به همین خاطر با کسی که صحبت می کردم و صحبتمو نمی فهمیدن. نمی فهمیدن که من صحبت کردن بدی شخص رو گفتم و یا خوبی. و وقتی که خنده هم که می کردم شخص مقابل فکر می کرد که من اونو پوزخند کردم. به همین دلیل دوستی ندارم.

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط khalid نمایش پست ها
    بخشین پاسخ و نقل قول اشتباه گرفتم.
    اختلال دو قطبی شیدایی یا افسردگی
    بعضی وقت ها بسیار خوشحال پر انرژی و با اعتماد به نفس می شدم و بعضی وقت ها افسرده پر از استرس علت اینکه چرا خوشحال و یا چرا غمگین می شدم معلوم نبود. وقتی صحبت می کردم کسی بغیر از خودم صحبتم رو نمی فهمید. به همین خاطر با کسی که صحبت می کردم و صحبتمو نمی فهمیدن. نمی فهمیدن که من صحبت کردن بدی شخص رو گفتم و یا خوبی. و وقتی که خنده هم که می کردم شخص مقابل فکر می کرد که من اونو پوزخند کردم. به همین دلیل دوستی ندارم.
    عزیز

    مشکلت جدیه ,اگر هم دوقطبی باشی خیلی شدیده متاسفم ولی هم دارو لازم داری و هم مشاور. موفق باشی
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11629
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    اگه واقعا دوس داری مشکلت حل بشه برو پیش یک متخضص روانپزشک. شما باید دارودرمانی بشید. با اینترنتی مشکلتو گفتن هیچ کس نمیتونه واسه شما تشخیص بزاره. باید حضوری به یک روانپزشک مراجعه کنید.
    روح و روان آدما بعضی وقتا تحت تاثیر محیط آسیب میبینه و باید درمان بشه. اینکه شما بقیه مردم رو به شکل مار یا سگ تصور میکنی اینکه فکر میکنی همه دشمنت هستن و میخوان به تو نیش بزنن یه نوع بدبینی هست که منجر به پرخاشگری و افسردگی و گوشه گیری میشه. سابقه اختلالات روانپزشکی رو هم توی خونوادتون دارید. پس تا دیر نشده و بیماریتون پیشرفت نکرده به یک روانپزشک اعتماد کنید و مشکلتون رو حل کنید. وگرنه ممکنه چند وقت دیگه دچار اسکیزوفرنی هم بشید.
    سلام.
    به پیش دکتر اعصاب رفتم مشکلاتمو گفتم اون به من دارو داد برای 15 روز گفت باز بیا بعد از 15روز باز رفمتن باز هم همون دارو رو نوشته کرد مولتی ویتامین رو اضافه کرد . تا یک مدت خوردم بعد به پیش یک دکتر دیگه رفتم باهاش صحبت کردم دارو رو نشانش دادم دکتر گفت بیماری صرع داری گفتم نه گفت این دارو صرع است گفت از دارو ها دیگه نخوری به گفته اقای دکتر کردم داروهای که داده بود چند روزی مصرف کردم یک دوستم به من گفت که دارو های اعصاب اعتیاد اور هستنم باز دارو ها رو نخوردم سرم فشار زیادی بود مگر تحمل کردم تا هنوز داروها رو باز نخوردم. همچنان دکتر خوبو هم نمیشناسم . من با دیگران نمیتونم ارتباط بگیرم همیشه وقتی صحبت میکنم توجه ام به لبم خودم ویا دیگران است فکر می کنم لبم یک ایرادی داره بخاطر همین به لبهای کسی دیگه می بینم با او خوب میگن یا نه. اون نفر هم یا از من می ترسه ویا هم راجع به من فکر بد میکنن . من که بعضی وقت افسرده می شم فکر میکنم که اینایکه راجع به من فکر بد دارن حتما من ادمی بدی استم. دیگر مشکلی که داشتم نمی فهمم باکسی صحبت می کردم چی بگم. تمرکز هم ندارم بسیار زود موضوعی رو میگم که با این موضوع هیج ربطی نداشته باشه.
    وقتی باکسی صحبت میکنم حرفام بی ربط استن با کسی که صحبت می کنم ادم نمی فهمه که من چی میگم بدی این ادمه میگم و یا هم خوبیشو ازم میترسن . منتظر میمونن که من چی میگم وقت کوچک ترین بدی شخصه بگم ادم دشمن من میشه و همچنان اگر کوچک ترین خوبیشو بگم ادم فکر می کنه که من چاپلوس هستم و به من هیچ اهمیتی نمیدن.
    چه طور میتوان قناعت داد؟ چطور میتوانم تمرکز کرد ؟ وقتی صحبت می کنم چطور فکرم تو جای خودش باشه؟ و همین طور چطور میتونم با اجتماع کنار بیام؟ با این مریضی که من دارم چطور کنار بیام؟
    اگر زحمتی نمیشه را حل رو به صورت صحبت هایی که تو هپنوتیزم میشن در بیارین و من هم این گفته های شما رو صوتی میکنم و خومو هپنوتیزم میکنم به خودم تلقین میکنم تا که از این بیماری نجات پیدا کنم .
    مثلا:
    تو روز به روز باهوش تر و باهوشتر میشی.


    با احترام

  10. کاربران زیر از khalid بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11629
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    ببینید شما بی ربط گویی و پرش افکار هم دارید. شک نداشته باش که بیماری اعصاب و روان داری و حتما باید به یک روانپزشک مراجعه کنی. درمان بیماری شما هیپنوتیزم نیست. لطفا حرف منو گوش کنید و سریعا به یک متخصص روانپزشکی مراجعه کنید. بهتون گفتم اینترنتی و با مشاوره مشکلت حل نمیشه. نیاز به دارو داری.
    خیلی از داروهای روانپزشکی با داروهای اعصاب مشترک هست. همه داروها اعتیاد آور هستند حتی استامینوفن. که اون هم مشکل خاصی نیست و پس از درمان با کم کم قطع کردنش این عارضه هم برطرف میشه. الان فواید درمانی که داروها دارن ارزش بیشتری از عوارضشون داره. پس حتما برو و درمان شو. به حرف دوستان و همسایه ها هم داروهاتو قطع نکن. به پزشک خودت اعتماد داشته باش و فقط به همون مراجعه کن.
    تشکر برادر گرامی.
    داروهایی که دکتر اولی بهم داد دکتر دیگه او نو تایید نکرد و گفت نخور .
    من به حرف کدومشون گوش کنم . اولی ویا دومی اشتباه کرده . من خوب بیماری صرع که نداشتم چرا دکترم به من دوای صرع داد.
    من هم خوب نمی فهمیدم که داروی چیه. من هم ادم ساده سر هرکس باور میکردم تشحیص این دکتر هم که اشتباه بود .
    باز هم صحبت های شما رو رد نمیکنم و قبول میکنم.
    کوشش نهایی خودم رو میکنم که به یک روانپزشک برم.


    تشکر از شما.

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12243
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    1
    تشکر شده 20 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    دوست عزیز لطفاً نیمه پُر لیوان زندگیتم ببین توانایی هاتو بشناسُ ازش درست استفاده کن

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط khalid نمایش پست ها
    تشکر برادر گرامی.
    داروهایی که دکتر اولی بهم داد دکتر دیگه او نو تایید نکرد و گفت نخور .
    من به حرف کدومشون گوش کنم . اولی ویا دومی اشتباه کرده . من خوب بیماری صرع که نداشتم چرا دکترم به من دوای صرع داد.
    من هم خوب نمی فهمیدم که داروی چیه. من هم ادم ساده سر هرکس باور میکردم تشحیص این دکتر هم که اشتباه بود .
    باز هم صحبت های شما رو رد نمیکنم و قبول میکنم.
    کوشش نهایی خودم رو میکنم که به یک روانپزشک برم.


    تشکر از شما.
    چرااصرارداری که بگی مقصری و بیماری ودارواحتیاج داری؟
    ببین وقتی خودت خودتوبیماروغیرعادی بدونی بقیه ام باهمین دیدمیشناسنت
    اینجااومدی ازمشکلاتت گفتی ورفتارات که فقط یکم پرخاشگرانه وعصبیه ازطرفیم ازکارایی که کردی گفتی مثل خطاطی وکتابایی که خوندی و ورزشا... من جاخوردم وقتی دیدم کسی به اینکه تو22سالگی تااین حدفعال وفهمیده ای ودنبال راه حلای خوب برای خودتی وخیلی چیزای درستم تجربه کردی توجهی نکردن ولی یه نفربه جمله بندیت گیردادوبرچسب بهت زد که حتی مشکل زنتیکی داری
    شایدجمله بندیتون به خاطرلحجتون باشه خب.
    یاپیشنهاددادن برین پیش روانپزشک خب معلومه وقتی پیش روانپزشک بری سعی میکنه بادارودرمانت کنه چون کارش همینه ولی یه درصدم فک کن شایداوضاع اونقدرم وخیم نباشه که بخای دارومصرف کنی شایدیه روانشناس یامشاوربهترکمکت بکنه شایدکاری که بایدبکنی اینه که بایدبری وحرف بزنی وبفهمی ریشه این رفتارات چیه ویادبگیری عصبانیتتوکنترل کنی یااینکه یادبگیری بااشتباهای اطرافیات چطوری روبه روشی
    به نظرمن شمایه ادم شجاعی که یه جاهایی دوست داره حق یه سری ادم زبون نفهموکف دستشون بزاره کاری که خیلیای دیگه ام دوست دارن انجامش بدن ولی جرئتشوندارن ازطرفیم زودرنجی و بی توجهی وبی مهری ادمارونمیتونی تحمل کنی خب ایناچه ربطی به داروداره؟بقیه نمیتونن شماروبفهمن این مشکل اوناست شمابراچی بایدداروبخوری؟
    اصلن تاحالابایه مشاورخوب حضوری صحبت کردی؟
    به جای اینکه تنهایی کتاب بخونی وبین علائم بیماریادنبال حالتای خودت بگردی وفک کنی شایددوقطبی باشی واین حرفا بهتره چندجلسه پیش یه مشاوربری البته یه مشاورخوب که سرشناس باشه نه کسی که بازاشتباه قضاوتت کنه
    امیدوارم مشکلت حل شه
    ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 02-12-2015 در ساعت 07:14 PM

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عدم اعتماد به نفس

    نقل قول نوشته اصلی توسط khalid نمایش پست ها
    با عرض سلام خدمت شما.
    من یک پسر 22 ساله هستم . چند سال پیش مه از خود تصویر بدی داشتم فکر میکردم که صورتم به مثل ادم های اوباش است مگر مردم به مه احترام داشتن بعد شروع به خواندن
    روانشاسی کردم تا که این فکر ها ره ازبین ببرم هپنوتیزم مدیتیشن صوت درمانی به پیش خود انجام دادم مگر فشار زندگی به سرم زیاد شد افسردگی پیدا کردم شدید تر و شدید تر شد از
    ادامه تحصیل سال سوم ماندم و همچنان مشکلاتی دیگری که به من اتفاق افتادن حالامردم
    تصویری که چند سال پیش از خود داشتم منو می بینن تمام مردم دوستا و عقارب به دیده بد
    منو می بینن روز به روز از اجتماع دور شدم فعلا تنها در هفته و یا ماهی یک بار از خانه بیرون
    می شم در خانه با کوچکترین کاری خشمگین و عصبانی می شم در خانه و بیرون با هیچ کسی
    نمیشینم کسی هم نیست از این گفته هاره با هاش مطرح کنم.
    سلام ب توانایی هاتون اعتماد داشته باشید و حرف دیگرلن براتون مهم نباشه
    سعی کنید توانایی هاتون رو به دیگران ثابت کنید
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به فال اعتقاد دارید؟
    توسط maraka در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 11-05-2016, 01:37 AM
  2. اعتماد بنفس عجیب قریب!
    توسط jackgonjishke در انجمن سایر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 06-04-2014, 10:23 AM
  3. از نظر اعتقادی مشکل دارم
    توسط ali s در انجمن مشاوره فقهی و دینی
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-30-2014, 06:59 PM
  4. عدم اعتماد به نامزد
    توسط یاسمن در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 05-24-2014, 12:01 PM
  5. اعتماد
    توسط نگار68 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 05-14-2014, 08:38 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد