امشب خیلی دلم گرفته بود...نمیدونستم چی بگم... یاد این تاپیک افتادم
دوباره دلم واستون تنگ شد...خیییییییییییییلی
جای خالیتون تو سایت کاملا حس میکنم
گشتم این تاپیک رو پیدا کردم... حرفهاتون رو خوندم و بغضم ترکید
نمیدونم میاین میخونین و میرید یا نه
هرچی هست بهترین لحظاتی که با شما داشتم رو یادم نمیره
وقتی اینجا رو پیدا کردم فک نمیکردم انقد بهش وابسته بشم
البته بیشتر به آدماش
دوستای خوبم هرجا هستید دلتون خوش باشه و ایام به کامتون
همنورد عزیزم حالا شدم همون مرصعی که میگفتی
سعید داداش گلم حالا بهتر معنی حرفات رو میفهمم
داش رضا برجک زن الان خوشحالم که برجکمو میزدی
آبجی نغمه حالا میدونم حرفات از سر دلسوزی بود
فریماه جانم خوشحالم که به حرفات گوش دادم
آریا جان هیچوقت مهربونی هات و همدردی هات رو فراموش نمیکنم
و داداش ریپا .. امیدوارم حداقل تو بخونی...خیلی شبها رو به خاطر من تا صبح بیدار میموندی... محاله فراموش کنم
به همتون مدیونم... بابت شب هایی که تحمل کردید دلتنگی هامو و برام وقت گذاشتید
هیچوقت فراموشتون نمیکنم
اگرچه مجازی... اما مهربونی های واقعیتون تا همیشه یادم هست
دوستتون دارم