سلام من دختري 25 ساله هستم كه حدود يك سال است كه عقد كرده ام .پدرم فوت كرده و با مادر و خواهرم كه 4 سال از من كوچكتر است زندگي ميكنم .همسرم را بسيار دوست دارم و در كنارش بسيار آرامش دارم اما بنا به دلايلي غير منطقي مادرم با ازدواج من مخالف بود و در نتيجه ي اين مخالفت كه از قبل از ازدواج شروع شده و تا كنون با وجود اينكه من از همسرم رضايت دارم همچنان ادامه دارد مجبور شدم كه به خانه پدري همسرم بروم ..مادرم در اين مدت با من قهر بوده مگر در مواقع ضروري صحبت ميكند ...با همسرم هيچ ارتباط و رفت و آمدي ندارد ...مدام در خانه بد اخلاقي و بحث ميكند و شرايط را براي خواهرم سخت كرده ...خواهرم شرايط ازدواج دارد اما مادرم ميگويد بعد از عقد بايد از اين خانه بروي چون من ميخوام تنها باشم و نميخوام هيچكدوم شمارو ببينم ...قبلا پيش مشاور رفتم گفت مادرتون افسردگي شديد داره و تا خودش نخواد كسي نميتونه كمكش كنه ...مادرم مدام نفرين ميكنه و ميگه ازتون راضي نيستمو دعاي من پشت سرتون نيست ...حتي حاضر نيست سر عقد خواهرم حضور داشته باشه ...من نگران خودش هستم ميترسم با اين فكرا خودشو اذيت كنه و تنهايي حالشو بدتر كنه...از نفرين هايي كه ميكنه ميترسم ...نميدونم بايد چه كار كنم و چه رفتاري در مقابلش داشته باشم ...با همه افراد فاميل هم قطع ارتباط كرده و كاملا تنهاست ...لطفا راهنماييم كنيد ...ممنون..