نمیخوام به مناسبت خاصی برات بنویسم
آخه تو تمام مناسبت زندگی منی...
همیشه وقتی به خودم میخوام فک کنم اول از همه شما و مامان تو ذهنم میاین
که چقد با کارام و اشتباهاتم شماها رو ناراحت کردم
اونوقت خودمو فراموش میکنم و فقط به شما فک میکنم
به شما که هیچوقت روم نشد اندازه مامان بغلت کنم اما بیشتر از اون دلواپستون بودم
به شما فک میکنم که وقتی سرم روی قبلت میذارم از ته دلم میگم خدایا شکرت که پدرم کنارمه
شاید الان اگه نگام کنی ندونی چرا دارم گریه میکنم
اما در مورد شما گفتن و حرف زدن دل میخواد که من ندارم
من اسم شما که میاد اشکام میریزه... اونقدر بزرگی که من جرئت ندارم بگم تو دلم جای شماست
دوستت دارم بابا
عاشقانه دوستت دارم..
وقتی از سرکار میای و با تمام خستگیت منو صدا میکنی تا کنارت بشینم
وقتی با خوشحالی میای و وسایل نویی که برای خونه خریدی نشونم میدی
وقتی ازم میخوای من کت وشلوارت رو انتخاب کنم
وقتی سر به سر مامان میذاری و یواشکی به من چشمک میزنی
تو تموم لحظات عاشقانه دوستت دارم و به بودنت افتخار میکنم
گاهی دلم میگیره... دلم تنگ میشه... واسه اون موقه ها که منو مینداختی هوا و من با اطمینان میخندیدم چون مطمئن بودم هوامو داری
دلم تنگ شده وقتی شیطونی میکردم و میدویدی دنبالم اما من زودتر از تو فرار میکردم
حالا من بزرگ شدم.. دوس دارم بگم به این خاطر دیگه اون بازیا رو نمیکنیم چون من بزرگ شدم
نمیخوام حتی فک کنم شما از اون همه شور و هیجانتون کم شده
شاید مامان همیشه میگه من به خاطر شما لوس شدم
اما من این لوس بودن رو دوس دارم... دوس دارم چون میدونم آغوشت همیشه امنه
همیشه فک میکردم تو این فیلما که از ناراحتی غش میکنن الکیههه...
اما وقتی شنیدم قلبت گرفته...بریدم...
حالا خوشحالم و همیشه خدا رو شکر میکنم که حالت خوبه و میخندی
اگرچه دیگه مثه گذاشته نمیشه بغلم کنی و ببریم خرید
اما این بزرگترین نعمته برای من که وقتی سرم رو شونت باشه احساس میکنم کل دنیا بی ارزشه!
دیگه هیچ چیزی نمیتونه اذیتم کنه، هیچ چیزی اشکمو درنمیاره وقتی تو آغوش تو باشم
دوستت دارم بابا جونم... خیلی بیشتر از خیلی...انقد که همیشه دعا میکنم عمر من فدای شما بشه
عاشقتم