نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: اصرار به ازدواج

2215
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15749
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اصرار به ازدواج

    سلام.من ی پسر 25 ساله هستم.22 سالگی عاشق شدم. با تلاش زیاد تونستم دخترو راضی کنم ک باهام ازدواج کنه بعد دوسال ک باهم بودیم دختره تحت فشار خونوادش ب ازدواج با پسرعموش تن داد دو ماه بعد تو ی تصادف پدر و برادرشو از دس داد. با گذشت تقریبا دوسال چن وقت پیش ب من زنگ زد و گفت نامزدیشو بهم زده و از من خواست تا مث روز اول با هم باشیم و ازدواج کنیم تو این مدت من خیلی عوض شدم اول بهش گفتم نمیشه چون خونوادم اگه بفهمن تو نامزد بودی ی بار. قبول نمیکنن.هرچن ته دلم دوس دارم که بازم داشته باشمش اما میترسم باز بخواد ول کنه.ب قول خودش هیچ علاقه ای ب پسرعموش نداره و همون اوایل ک منو قبول کرد این موضوع رو بهم گف ک پسرعموم سه ساله منو میخواد و بهش علاقه ندارم .الان ک میخواد برگرده ب شدت التماس میکنه.و دوستاشو فرستاده با من حرف زدن.ب نظرتون من باید چیکار کنم. میتونم دوباره بهش اعتماد کنم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6231
    نوشته ها
    374
    تشکـر
    1,518
    تشکر شده 566 بار در 230 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : راهنمایی

    سلام
    به نظرم فراموشش کن ارزش نداره بخوای ایندتو خراب کنی
    به خاطر کسی که حاضر نشده از اول پات وایسه و حالا که همه رو از دس داده و گزینه ای براش نمونده بیاد سمت تو
    الان که داره خودشو به اب و اتیش میزنه و حتی دوستاشو میفرسته جلو فک نکن به خاطر اینه که دوستت داره
    بلکه به خاطر اینه که تنها مونده و دنبال یه سرپناهه واسه خودش
    زندگیتو نده دست دلت اشتباه نکن
    اون اگه میخواستت از همون اول انتخابت میکرد نه الان که با شکست روبرو شده
    امضای ایشان
    اگر میخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد
    باور محال بودنش را عوض کن


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15749
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راهنمایی

    قبول دارم ولی از رو تنهایی نیومده دوباره. تو این مدتا ازش خبر داشتم اصن با نامزدش رابطه نداشته یعنی خیلی سرد بوده. بعدش ک پدرو برادرشو از دس داد کلا زندگیش بهم ریخت چن روز قبل اینکه نامزدیشو بهم بزنه خبرم کرد.خودش نامزدیشو بهم زده. تو اون مدت هم ک نامزد بوده ب قول خودش و دوستاش تو این فکر بوده ک بهم بزنه تا اینکه بعد سال باباش این فرصتو پیدا میکنه. شرایط خونوادگی و فامیلشون پدرسالارانس نمیتونن رو حرف پدرشون حرف بزنن

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : اصرار به ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط zartosht11 نمایش پست ها
    سلام.من ی پسر 25 ساله هستم.22 سالگی عاشق شدم. با تلاش زیاد تونستم دخترو راضی کنم ک باهام ازدواج کنه بعد دوسال ک باهم بودیم دختره تحت فشار خونوادش ب ازدواج با پسرعموش تن داد دو ماه بعد تو ی تصادف پدر و برادرشو از دس داد. با گذشت تقریبا دوسال چن وقت پیش ب من زنگ زد و گفت نامزدیشو بهم زده و از من خواست تا مث روز اول با هم باشیم و ازدواج کنیم تو این مدت من خیلی عوض شدم اول بهش گفتم نمیشه چون خونوادم اگه بفهمن تو نامزد بودی ی بار. قبول نمیکنن.هرچن ته دلم دوس دارم که بازم داشته باشمش اما میترسم باز بخواد ول کنه.ب قول خودش هیچ علاقه ای ب پسرعموش نداره و همون اوایل ک منو قبول کرد این موضوع رو بهم گف ک پسرعموم سه ساله منو میخواد و بهش علاقه ندارم .الان ک میخواد برگرده ب شدت التماس میکنه.و دوستاشو فرستاده با من حرف زدن.ب نظرتون من باید چیکار کنم. میتونم دوباره بهش اعتماد کنم.

    اتفاقا" باید به این ازدواج فکر کنید ولی باید با دید بازتری وارد این رابطه بشید

    شما هم ایشون رو دوست دارید که برای سوال به اینجا اومدید پس بهتره کاری رو از روی تعصب و غرور نکنید

    تا در آینده برای این روزها بخوایت حسرتش رو بخورید ...

    در این مورد با دختر برای مشاوره ای خوب به مشاوری مجرب مراجعه حضوری کنید تا به شما در این مورد کمک بشه

    به هر حال هر کسی در زندگی اشتباهات و یا کارهایی بخاطر فشارهای خانواده انجام میده

    پس ملاک شما همین امروز و حال دختر باشه و خواهشا" این تفکر پوچ رو که چون قبلا" نامزد بوده الان مناسب ازدواج نیست رو از فکر و ذهن و زندگیتون دور بریزید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15891
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اصرار به ازدواج

    سلام دوست من
    من این موردی که شما دارید رو 4سال پیش داشتم به مدت3سال عاشق خانومم بودم و بعد ازینکه پیشنهاد دادم گفت من نمیتونم با شما ازدواج کنم چون خونوادم در نظر دارن من با یکی از فامیل ازدواج کنم-حتی عقد هم کردن،حتی یک سال هم عقد بودن و من دورادور از حالش خبر داشتم و تو این مدت هنوز دوسش داشتم تا اینکه فهمیدم مشکل دارن و از هم جداشدن
    من بلافاصله رفتم خواستگاری و الان 4ساله با هم زندگی میکنیم باورتون نمیشه که بگم چقد شیرینه زندگیمون.
    این افکار مسخره ایکه به خاطر نامزد بودن یا حتی ازدواج قبلی کسی تمام محسنات و جنبه های مثبت زندگی با اونو منع میکنه از خودت دور کن
    و به این فکر کن که شاید یه زمانی این موقعیت آرزوی هر روزت بوده پس حالا که بهش رسیدی بشین و بادید +بررسیش کن
    موفق باشی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد