نوشته اصلی توسط
sarashi
با سلام.من یکسال با همسرم زندگی مشترک رو شروع کردم قبلش یک سال و نیم عقد بودیم و قبلش هم با هم آشنایی پیش از عقد داشتیم.من عاشق همسرم هستم و به نظر میرسید همسرم هم همینطوره.ما هر دو آدمهای تحصیل کرده ای هستیم (دکتری) من دبیرم و همسرم پاره وقت در دانشگاه تدریس میکنه.مشکلات اقتصادیمون زیاده. عملا همیشه هزینه زندگی به عهده من بوده.قرار بود خونوادش کمکمون کنن ولی بعد ازدواج فهمیدم اینطوری نیست.سر این چیزا خیلی بحث مون میشد کلا خیلی دعوا میکردیم و هر دفعه شوهرم قهر میکرد و تا من تماس نمی گرفتم بر نمی گشت و هر بار باید به همه جواب میدادم چرا همسرم خونه نیست.چون تو شهر من زندگی میکردیم و با همسرم همشهری نیستم برا اون مهم نبود.تو شهر خودش یه جوری از همه پنهان میکرد..الان نزدیک 2 ماه همسرم قهر کرده. و حتی یک پیامم نداده.فقط اینکه یه ایمیل توهینآمیز فرستاده که من به فامیلاشون یه چبزایی گفتم و بهش توهین کردم.که اصلا اینجوری نیست من فقط اینبار با فامیلای همسرم گفتم که شوهرم نیست و قهر کرده ایمیلش پر فحش توهین و حتی تهمت بود و خواسته بود جواب بدم من جوابی ندادم.خونوادشم ظاهرا نگران این قضیه ن ولی هیچ کاری واسه رفع مشکلمون نمی کنن.خونواده منم که ازین شرایط خسته شدن میگن اینقد بی تفاوتن جدا شین.نمی دونم چرا هیچ کاری حتی اقدام برای طلاق نمیکنه.شاید از ترس مهریه.شایدم چون نمی خواد جدا شیم.منم دیگه جرات ندارم تماس بگیرم چون شده یه عادت براش از طرفی برا خونوادش تعریف میکرد که من همیشه با اون تماس گرفتم واین منو خیلی تحقیر میکرد و احساس میکنم خیلی مغرور شده.نمی خوام جدا بشم .واسم مثله یه کابوسه.ولی نمی دونم چیکار کنم.بعضی وقتا فکر میکنم شاید فقط بخاطر شرایط اقتصادیش باههام ازدواج کرده.شایدم سر اعتراضای من به شرایط اقتصادیش لج کرده.شایدم کلا پشیمون شده.خونوادمم دیگه تحمل این شرایطو ندارن.میگن همچین ادم بی تفاوتی با همچین خونواده بی تفاوتی بدرد نمی خورن.دوبار با مادر شوهرم حرف زدم.ظاهرا بهم حق میده ولی کاریم نمی کنن.شاید همسرم نمیذاره.باید چیکار کنم.خواهش میکنم راهنماییم کنید دارم دیوونه میشم