امیدی به توافق ندارم.ولی میدونم دوست داره به خودش فرصت بده که میگه صبر کنیم.
قبلا بهش گفتم بیا یک ماه همدیگه رو نبینیم تا بتونی فراموشش کنی میگه اینجوری بیشتر سرد میشیم
امیدی به توافق ندارم.ولی میدونم دوست داره به خودش فرصت بده که میگه صبر کنیم.
قبلا بهش گفتم بیا یک ماه همدیگه رو نبینیم تا بتونی فراموشش کنی میگه اینجوری بیشتر سرد میشیم
یک طرز فکری بود که میگفت هر کی بیشتر محبت کنه طرفشو اسیر خودش میکنه اینطور که پیداست برای من جواب نداده.تازه بهم میگه تو چرا سردی!
خیلی گیجم نمیدونم آینده ام چی میشه.
اینده رو خودت میسازیش با حرفات محبت کردن معنا نداره باید انقدر بکوبیش ب درو دیوار تا حالش جابیاد تا بدون با کی طرف ساده بودی ب چشمش نیومدی
هر دو فامیلیم موقع عقد خیلیا به ازدواجمون حسودی کردند چون خیلی طرفدار داشت.فکر میکنم اعتماد به نفسش خیلی بالا رفت
از محبت خارها گل میشود ولی همیش اونی ک محبت میکن بازندس نمیگم محبت نکن بزار ده بار اون محبت کن تو یک بار محبت کن جبران اون ده بار بش
دوستان برام دعا کنید هرچی صلاحمه همون بشه.
سه روز بعد عقد رفتم سفر یک هفته ای راهیاننور از طرف دانشگاه.همش بهم میگفت نمیشه نری؟؟ولی رفتم وقتی داشتم تو راه اهن باهاش صحبت میکدم خیلی ناراحت بود.وقتی خداحافظی کردیم برام پیام عاشقانه فرستاد و گفت که داره گریه میکنه و برام دعا کرد که سالم برگردم هر روز بیشتر از 50 تا پیام بهم میداد وقتی برگشتم خونه خواب بودم اومد عاشقانه بیدارم کرد و گلی که خریده بود بهم داد.
قبل رفتنم بهش گفتم ریش بذار میخوام ببینم چه شکلی میشی گفت بدم میاد ریش بذارم لی بخاطر من ریشاشو تا روزی که اومدم نزده بود.این ماجراها مال زمانی بود که بهش محل نمیدادم و هنوز عاشقش نشده بودم مال یک ماه اوله. ولی بعد اون همش داره ناز میکنه.
امروز صبح از سرکارش پیام داد سلام عزیزجان چطوری خوبی؟انگار نه انگار که دیشب بهم چیا گفته.جواب ندادم .پا گذاشتم رو نقطه ضعفش چند بار زنگ زد جواب ندادم.میدونم ناراحت میشه جوابشو ندم
پیام داد زهراجان حرفایی که زدم درست ولی به زمان احتیاج دارم.منم گفتم منم زمان لازم دارم
پیام داد شب ساعت چند از دانشگاه برمیگردم از شناختی که ازش داشتم حدسم اینه که میخواسته ببینتم.کلاسم تا 6 عصره ولی گفتم ساعتای 9.
گفت چقدر دیر؟گفتم میرم حرم...
گفت خدا منو بکشه...میگه یه چیزی بگم قبول میکنی؟؟گفتم بگو .میگه بیخیال هر چی گفتم میخوام فقط مال تو باشم نه کس دیگه
فردا شاید نتونم برم خونشون چون نمیتونم جلوی مهربونیهای مادر و خواهرش بی تفاوت باشم و نقش بازی کنم.
نمیدونم اخرش چی میشه ولی ازتون میخوام برام دعا کنید.التماس دعا
اخیییی الهی عزیزم
پسرا همیشه همه حرفی میزنن بعد معذرت خواهی میکنن
خب معلومه از حرفهاش به زمان احتیاج داره
بهش بگو حرفهات دلم شکست حرف دلت و بهش بگو اینا. و رودر رو بگو حتی گریت امد جلو خودت نگیر گریه کن
پسر میتونه گذشتش و کمرنگ تر کنه ولی به شرطی که خودت کمکش کنی و خودش هم بخواد
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
برات دعا میکنم موفق باشی اون دوستت داره گلم فقط بش یکم فرصت بده باش زیادم بش رو نده تا بیشتر برات بمیره فدات
خیلی سخته که راهنمایی کنیم
چون موضوع خیلی پیچیدست
یه نظرم فقط خانواده ها میتونن کمک کنند ولاغیر
شما باید شخصیت این فرد رو ابتدا کاملا بررسی میکردین و بعد جواب مثبت میدادین
یا مجبورش کنید به روانپزشک یا روانشناس مراجعه کنه و درمان بشه
یادتون باشه که طلاق بهترین راه حل نیست بلکه اخرین راه است
عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . امام حسین ( ع )
دوست خوبم با یک وکیل خوب مشاوره کن وبعد برای طلاق اقدام کن بعدشم توکه دختر تحصیل کرده وبا فرهنگی بودی چرا با یک مرد بی فرهنگ ازدواج کردی؟
سلام.من تازه عضوانجمن شدم.خیلی احتیاج دارم به کمکتون.اگ امکانش هس یکیتون پی ام خصوصی بدین واسم تابتونم مشکلموبگم وکمکم کنین ممنونم
http://forum.moshaver.co/newthread.p...newthread&f=83
این لینک بزنید تایپک ایجاد کنید
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
رولینک زدم بعداون میشه راهنماییم کنین چیکاکنم تاپیک ایجادشه؟!
ویرایش توسط پریماه. : 01-27-2016 در ساعت 09:02 AM
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
خانما آقایون بازم آیه میخونید مردان پاک برای زنان پاک و زنان پاک برای مردان پاک ؟
قدیمی بود؟؟؟؟ عخیییییی
من گفته های شما رو نگاه کردم فکرت کنم در آینده اگه آلام تصمیم درست نگیری احتمالا 80درصد آینده خوبی با شوهرتون نخواهی داشت .تصمیم جدی بگیرید
سلام دوست عزیز.
اینایی که گفتین صحیح ولی به ماجرا از یه جنبه ی دیگه نگاه کنین.
ایشون هر چیزی رو که مطمئنا نه مورد پسند شماست نه کس دیگه خیلی راحت و بی پرده با شما درمیان گذاشته. از زنا و مشروب گرفته، تا دوست داشتن ایشون، در حالی که مطرح کردن این موضوعات حتی باوجود اینکه درست بوده باشن، دردی رو دوا نمیکنه پس آروم باشین و سعی کنین بفهمین که چه منظوری میتونن داشته باشن. یا قصد ادامه ندارن یا اذیتتون میکنن یا حتی چیزای خیلی عجیب ترم ممکنه. شاید میخوان نظر و طرز فکرتون رو بخونن، و.....
سلام.من بعد از تقریبا یکسال اومدم تا نتیجه رو بگم.وضعیت الانم با پارسال خیلی فرق کرده.الان عاشق ک نمیدونم ولی خیلی زیاد دوستم داره و اون دختر رو فراموش کرده و مطمئنم ک بهش فکر نمیکنه.
تا یک بعد از اینکه این ماجراها افتاد حالم بد بود و حسابی لاغر کردم تا اینکه رفتم اعتکاف دانشجویی وقتی برگشتم بهم گفت با دل شکسته رفتی؟گفتم اره هرروز بهم زنگ میزد و اخرش هم اومد دنبالم.بعد فهمیدم همه ی اون حرفا رو بخاطر فشار مالی ک روش بوده میزده.به هر حال بخشیدمش و ماجرا شکر خدا تموم شد ولی هیچوقت فکر نمیکردم همچین چیزی برام اتفاق بیفته.
الانم داره به هر دری میزنه ک جهیزیه رو کامل کنه و پول پس انداز کنه برای عروسی.خیلی عوض شده یا بهتره بگم بهتر شده.برامون دعا کنید خوشبخت بشیم.از همه کسانی ک راهنمایی کردن متشکرم.
و اینکه خیلی خیلی دوستش دارم
خدایا شکرت
خداروشکر
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)