نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: مازوخیسم

3508
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16391
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy مازوخیسم

    سلام
    من با اینکه دو بار به دلیل بیماری شدید افسردگی تحت درمان قرار گرفتم هرگز نتونستم راجع به این موضوع با کسی صحبت کنم. انقدر این درد رو دل من سنگینه که داغونم کرده. حتی تو هیچ محیط مجازی ای هم حرف نزدم. دلیل اینکه الان دارم مینویسم اینه که باردارم. نمیخوام برای بچه ام مشکلی پیش بیاد.

    من در بچگی بدون اینکه بدونم به عادت خودارضایی دچار شدم. خونوادم بدجور نسبت به این کار من واکنش نشون میدادن. یکبار مادرم وارد اتاق شد و منو مشغول خودارضایی دید. گفت الان داغت میذارم. منم تک فرزند بودم و به شدت لوس, باور نکردم. ولی مادرم واقعا پشت هر دوست منو داغ گذاشت. خاله ام خونه ما بود و نتونست جلوشو بگیره. بعدش یادمه که دستمو پانسمان میکردن.
    من به خوبی یادم نیست که خودارضایی با تصورات ذهنی کتک خوردن بعد از این ماجرا پیش اومد یا قبلش. ولی من تا الان که ازدواج کردم خودارضایی رو ترک نکردم. مشکل اصلی ام هم خودارضایی نیست. مسلما چیزی نیست که بهش افتخار کنم ولی اونقدر خوندم و میدونم خیلی چییزاهایی که در موردش میگن افسانه اس.
    مشکل من مازوخیسم شدیده. به طوری از همون کودکی برا خودم برادر بزرگتری تصور میکردم که منو کتک میزنه و کنترل میکنه. همیشه دوست داشتم با همچین مردی ازدواج کنم. ولی خوشبختانه موقع ازدواج ذهن منطقیم بر فانتزی غلبه کرد. همسرم مرد بسیار آروم و مهربونیه. اما من فقط با رابطه جنسی خشن ارضا میشم و در موقع رابطه هم همچنان تصور کتک خوردن دارم. به طوری واقعا از نظر ذهنی همسرم تا به حال منو ارضا نکرده.
    حالا منم یه آدم خسته که به مادرم حس علاقه و نفرت دارم. ما هیچگاه بعد از اون ماجرا در موردش صحبت نکردیم. مطمئنم اونم مثه من قادر نیست که ازش حرف بزنه. فقط یکبار وقتی ده دوازده ساله بودم شنیدم با دوستش حرف میزد و دمیگفت فکرر نمیکوردم قاشق انقدر داغ شده باشه. میدونم که هنوزم عذاب وجدان داره ولی من از عذاب وجدانش خوشحال میشم. نگرانم این حالت مازوخیسمی روی جنینی که در شکم دارم تاثیر بذاره. از طرفی میترسم نکنه خودم بعدها کودکم رو آزار بدم.
    نمیدونم ریشه افسردگی شدیدم و میل به خودکشی میتونه این مسأله باشه یا نه. بیماریم بعد از باردار شدن خود به خود رفته طوری که من دیگه حتی قرصهای سیف در بارداری رو هم استفاده نمیکنم.
    جای سوختگی خیلی محو روی دستم مونده، هیچ کس حتی همسرمم نمیتونه تشخیص بده ولی خودم هر روز میبینش. مادرم حالا و کلا همیشه سراسر عشق و محبت به منه. ولی من نه از خودارضایی خلاص شدم, نه مازوخیسم که روز به روز شدیدتر میشه حتی قبل ازدواج تا مرز رابطه مستر اسلیو با آقایی رفتم و خدا رو شکر که باز هم منطقم غلبه کرد, هم افسردگی که میترسم دوباره برگرده. هم یک دنیا نگرانی برای موجود بیگناهی که در بطن دارم.
    منم و یک برادر سادیسمی.خیالی توی ذهنم.
    خیلی نوشتن برام سخت بود و همینطور اشک میریختم موقع نوشتن. خواهش میکنم کمکم کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مازوخیسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maahtaab نمایش پست ها
    سلام
    من با اینکه دو بار به دلیل بیماری شدید افسردگی تحت درمان قرار گرفتم هرگز نتونستم راجع به این موضوع با کسی صحبت کنم. انقدر این درد رو دل من سنگینه که داغونم کرده. حتی تو هیچ محیط مجازی ای هم حرف نزدم. دلیل اینکه الان دارم مینویسم اینه که باردارم. نمیخوام برای بچه ام مشکلی پیش بیاد.

    من در بچگی بدون اینکه بدونم به عادت خودارضایی دچار شدم. خونوادم بدجور نسبت به این کار من واکنش نشون میدادن. یکبار مادرم وارد اتاق شد و منو مشغول خودارضایی دید. گفت الان داغت میذارم. منم تک فرزند بودم و به شدت لوس, باور نکردم. ولی مادرم واقعا پشت هر دوست منو داغ گذاشت. خاله ام خونه ما بود و نتونست جلوشو بگیره. بعدش یادمه که دستمو پانسمان میکردن.
    من به خوبی یادم نیست که خودارضایی با تصورات ذهنی کتک خوردن بعد از این ماجرا پیش اومد یا قبلش. ولی من تا الان که ازدواج کردم خودارضایی رو ترک نکردم. مشکل اصلی ام هم خودارضایی نیست. مسلما چیزی نیست که بهش افتخار کنم ولی اونقدر خوندم و میدونم خیلی چییزاهایی که در موردش میگن افسانه اس.
    مشکل من مازوخیسم شدیده. به طوری از همون کودکی برا خودم برادر بزرگتری تصور میکردم که منو کتک میزنه و کنترل میکنه. همیشه دوست داشتم با همچین مردی ازدواج کنم. ولی خوشبختانه موقع ازدواج ذهن منطقیم بر فانتزی غلبه کرد. همسرم مرد بسیار آروم و مهربونیه. اما من فقط با رابطه جنسی خشن ارضا میشم و در موقع رابطه هم همچنان تصور کتک خوردن دارم. به طوری واقعا از نظر ذهنی همسرم تا به حال منو ارضا نکرده.
    حالا منم یه آدم خسته که به مادرم حس علاقه و نفرت دارم. ما هیچگاه بعد از اون ماجرا در موردش صحبت نکردیم. مطمئنم اونم مثه من قادر نیست که ازش حرف بزنه. فقط یکبار وقتی ده دوازده ساله بودم شنیدم با دوستش حرف میزد و دمیگفت فکرر نمیکوردم قاشق انقدر داغ شده باشه. میدونم که هنوزم عذاب وجدان داره ولی من از عذاب وجدانش خوشحال میشم. نگرانم این حالت مازوخیسمی روی جنینی که در شکم دارم تاثیر بذاره. از طرفی میترسم نکنه خودم بعدها کودکم رو آزار بدم.
    نمیدونم ریشه افسردگی شدیدم و میل به خودکشی میتونه این مسأله باشه یا نه. بیماریم بعد از باردار شدن خود به خود رفته طوری که من دیگه حتی قرصهای سیف در بارداری رو هم استفاده نمیکنم.
    جای سوختگی خیلی محو روی دستم مونده، هیچ کس حتی همسرمم نمیتونه تشخیص بده ولی خودم هر روز میبینش. مادرم حالا و کلا همیشه سراسر عشق و محبت به منه. ولی من نه از خودارضایی خلاص شدم, نه مازوخیسم که روز به روز شدیدتر میشه حتی قبل ازدواج تا مرز رابطه مستر اسلیو با آقایی رفتم و خدا رو شکر که باز هم منطقم غلبه کرد, هم افسردگی که میترسم دوباره برگرده. هم یک دنیا نگرانی برای موجود بیگناهی که در بطن دارم.
    منم و یک برادر سادیسمی.خیالی توی ذهنم.
    خیلی نوشتن برام سخت بود و همینطور اشک میریختم موقع نوشتن. خواهش میکنم کمکم کنید.

    دوست عزیز این مشکل چون ریشه در گذشته فرد داره واقعاگ نمیشه براش دارویی تجویز کرد

    چون تمام این مشکل به نگرش شما برمیگرده

    شما میتونید در مورد احساستون بنویسید تا از آشفتگی ذهنی رها بشید و چندین بار نوشته رو بخونید و از بین ببریدش

    این روش لااقل میتونه از فشار افکار در ذهن شما بکاهه و شما رو آرام کنه

    در مقابل خودآزاری ، دیگرآزاری وجود داره که شما برای رفع این خلاء رو به برادری سادیسمی آوردید

    اینکه میتونید از منطق خودتون استفاده کنید بسیار خوبه و به همین خاطر میتونید کنترلش کنید

    در مورد گذشته در زمانی مناسب و آرام با مادرتون صحبت کنید شاید نیاز باشه این عقده ای که از گذشته مونده رو باز کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مازوخیسم

    درود - منم با جواب فرخ جان موافقم
    اگر درحرفاتون دوباره بازنگری کنید متوجه میشید قوه تخیل بالایی دارید -چه درتجسم و لذات تخیل پردازی س ک س وازاونجایی که درطفولیت دچار خشم ماد روتنبیه شدین درحین عمل خود ارضایی و این ترس درشما ایجاد ویک عقده شده وتک فرزندی و و یک برادر نداشته در ذهنتون شکل گرفته مراقب و کنترلتون کنه

    مشکلات شما: خود ارضایی-عدم براوردن وارگاسم قوه تخیل و اون کنترل تخیلی وتنبیه - الانم بارداری و افکار منفیتون که هرکدوم ب نوعی در دیگری تاثیر گذاره
    گفتید الان مشکلتون خود ارضایی نیست چرا نباشه نبود عنوان نمیکردید و هم میبیند درارتباط زناشوئیتون تاثیر منفی داره وهم روحیه اتون روحیه مشکل دار بشه انواع افکار منفی میاد ووووو الانم همین رو بارداریتون تاثیر میذاره
    حالا نتیجه حتما با مادرتون حرف بزنید دراون مورد فرخ گفتند وهم سعی کنید با یک مشاور حضوری مشکلاتتون روبرطرف کنید مرحله به مرحله تا ازافکار منفی رهایی بیابین
    مورد یا سوالی بود درخدمتیم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16391
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مازوخیسم

    پس من هیچ وقت خوب نمیشم. چون به هیچوجه نمیتونم در موردش حرف بزنم. من حتی نمیتونم با متخصص روانپزشکم حرف بزنم چه برسه مامانم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مازوخیسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maahtaab نمایش پست ها
    سلام
    من با اینکه دو بار به دلیل بیماری شدید افسردگی تحت درمان قرار گرفتم هرگز نتونستم راجع به این موضوع با کسی صحبت کنم. انقدر این درد رو دل من سنگینه که داغونم کرده. حتی تو هیچ محیط مجازی ای هم حرف نزدم. دلیل اینکه الان دارم مینویسم اینه که باردارم. نمیخوام برای بچه ام مشکلی پیش بیاد.

    من در بچگی بدون اینکه بدونم به عادت خودارضایی دچار شدم. خونوادم بدجور نسبت به این کار من واکنش نشون میدادن. یکبار مادرم وارد اتاق شد و منو مشغول خودارضایی دید. گفت الان داغت میذارم. منم تک فرزند بودم و به شدت لوس, باور نکردم. ولی مادرم واقعا پشت هر دوست منو داغ گذاشت. خاله ام خونه ما بود و نتونست جلوشو بگیره. بعدش یادمه که دستمو پانسمان میکردن.
    من به خوبی یادم نیست که خودارضایی با تصورات ذهنی کتک خوردن بعد از این ماجرا پیش اومد یا قبلش. ولی من تا الان که ازدواج کردم خودارضایی رو ترک نکردم. مشکل اصلی ام هم خودارضایی نیست. مسلما چیزی نیست که بهش افتخار کنم ولی اونقدر خوندم و میدونم خیلی چییزاهایی که در موردش میگن افسانه اس.
    مشکل من مازوخیسم شدیده. به طوری از همون کودکی برا خودم برادر بزرگتری تصور میکردم که منو کتک میزنه و کنترل میکنه. همیشه دوست داشتم با همچین مردی ازدواج کنم. ولی خوشبختانه موقع ازدواج ذهن منطقیم بر فانتزی غلبه کرد. همسرم مرد بسیار آروم و مهربونیه. اما من فقط با رابطه جنسی خشن ارضا میشم و در موقع رابطه هم همچنان تصور کتک خوردن دارم. به طوری واقعا از نظر ذهنی همسرم تا به حال منو ارضا نکرده.
    حالا منم یه آدم خسته که به مادرم حس علاقه و نفرت دارم. ما هیچگاه بعد از اون ماجرا در موردش صحبت نکردیم. مطمئنم اونم مثه من قادر نیست که ازش حرف بزنه. فقط یکبار وقتی ده دوازده ساله بودم شنیدم با دوستش حرف میزد و دمیگفت فکرر نمیکوردم قاشق انقدر داغ شده باشه. میدونم که هنوزم عذاب وجدان داره ولی من از عذاب وجدانش خوشحال میشم. نگرانم این حالت مازوخیسمی روی جنینی که در شکم دارم تاثیر بذاره. از طرفی میترسم نکنه خودم بعدها کودکم رو آزار بدم.
    نمیدونم ریشه افسردگی شدیدم و میل به خودکشی میتونه این مسأله باشه یا نه. بیماریم بعد از باردار شدن خود به خود رفته طوری که من دیگه حتی قرصهای سیف در بارداری رو هم استفاده نمیکنم.
    جای سوختگی خیلی محو روی دستم مونده، هیچ کس حتی همسرمم نمیتونه تشخیص بده ولی خودم هر روز میبینش. مادرم حالا و کلا همیشه سراسر عشق و محبت به منه. ولی من نه از خودارضایی خلاص شدم, نه مازوخیسم که روز به روز شدیدتر میشه حتی قبل ازدواج تا مرز رابطه مستر اسلیو با آقایی رفتم و خدا رو شکر که باز هم منطقم غلبه کرد, هم افسردگی که میترسم دوباره برگرده. هم یک دنیا نگرانی برای موجود بیگناهی که در بطن دارم.
    منم و یک برادر سادیسمی.خیالی توی ذهنم.
    خیلی نوشتن برام سخت بود و همینطور اشک میریختم موقع نوشتن. خواهش میکنم کمکم کنید.
    سلام دوست عزیز

    به سایت مشاور خوش اومدید

    امیدوارم که حداقل با درد و دل کردن حالتون بهتر بشه

    من جریان شما رو خوندم

    اتفاق عجیبی نبود که قابل حل نباشه

    یعنی در واقع چیزایی که شما گفتید واسه خیلی از آدما اتفاق میفته

    اما...اما این وسط کسی حالش خوب میشه و برنده میشه که خودش بخواد و اراده کنه برای این حال خوب داشتن

    و شما این اراده رو پیدا کردی و خداوند هم بهترین انگیزه رو بهتون داده..و اونم یه موجود ناز و کوچولو که به شما به شدت احتیاج داره

    شما گفتید به خاطر خودارضایی به بدترین شکل تنبیه شدید

    عزیزم شما قبل از این تنبیه هم تصورات مازوخیستی داشتید؟؟

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16391
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مازوخیسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    به سایت مشاور خوش اومدید

    امیدوارم که حداقل با درد و دل کردن حالتون بهتر بشه

    من جریان شما رو خوندم

    اتفاق عجیبی نبود که قابل حل نباشه

    یعنی در واقع چیزایی که شما گفتید واسه خیلی از آدما اتفاق میفته

    اما...اما این وسط کسی حالش خوب میشه و برنده میشه که خودش بخواد و اراده کنه برای این حال خوب داشتن

    و شما این اراده رو پیدا کردی و خداوند هم بهترین انگیزه رو بهتون داده..و اونم یه موجود ناز و کوچولو که به شما به شدت احتیاج داره

    شما گفتید به خاطر خودارضایی به بدترین شکل تنبیه شدید

    عزیزم شما قبل از این تنبیه هم تصورات مازوخیستی داشتید؟؟
    سلام و ممنوع از توجهتون
    متاسفانه به طور دقیق یادم نمیاد.من اون موقع نهایتا چهارسال داشتم و حالا بیست و پنج سال گذشته. اما چون یادمه که یه شب خواب دیدم برادری سادیسمی دارم و از اون به بعد شروع به تخیل کردم فکر میکنم بعدش بود. اما بازم مطمئن نیستم. این موضوع رو هم از جایی یادمه بعد از اون اتفاق ما به خونه جدید رفتیم و مناینطوری یادمه که این خوابو تو خونه جدید دیدم.

    از سویی من حافظه بلند مدت قوی ای دارم. خیلی چیزایی که تو بچگیم اتفاق افتاده رو دقیق یادمه اما انگار ناخودآگاهم روی این قضیه سرپوش گذاشته و جزییات رو به یاد نمیارم.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مازوخیسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maahtaab نمایش پست ها
    سلام و ممنوع از توجهتون
    متاسفانه به طور دقیق یادم نمیاد.من اون موقع نهایتا چهارسال داشتم و حالا بیست و پنج سال گذشته. اما چون یادمه که یه شب خواب دیدم برادری سادیسمی دارم و از اون به بعد شروع به تخیل کردم فکر میکنم بعدش بود. اما بازم مطمئن نیستم. این موضوع رو هم از جایی یادمه بعد از اون اتفاق ما به خونه جدید رفتیم و مناینطوری یادمه که این خوابو تو خونه جدید دیدم.

    از سویی من حافظه بلند مدت قوی ای دارم. خیلی چیزایی که تو بچگیم اتفاق افتاده رو دقیق یادمه اما انگار ناخودآگاهم روی این قضیه سرپوش گذاشته و جزییات رو به یاد نمیارم.
    خب دوست خوبم بیا ما این قضیه رو واسه خودمون اینجوری تحلیل کنیم ( البته چون شما یادتون نیست)

    بنا رو بر این بذاریم که شما چون به شدت تنبیه شدین

    از اون به بعد میخواستین همیشه یه بزرگتری شما رو کنترل کنه

    و حالا به بدترین شکل هم که باشه

    و چون شما از اون کار بد لذت میبردید حالا اون تنبیهات هم از طرف همون برادر بزرگتر براتون لذت بخش میشه

    در واقع یه جوری چون میدونین در پی این تنبیهات بازم میتونین کارای لذت بخش اما اشتباه رو انجام بدین

    پس رفتارای برادرتون هم میتونه لذت بخش باشه

    نظرت چیه با این پیش فرض جلو بریم؟؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مازوخیسم یه مشکل حاد
    توسط kian313 در انجمن روانشناسی جنسی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 05-09-2018, 10:07 AM
  2. مازوخیسم ذهنی
    توسط alva در انجمن تجاوز یا سوء رفتار جنسی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-07-2015, 07:49 PM
  3. ریسک سرمایه گذاری
    توسط c12au6 در انجمن مشاوره حقوقی
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 12-20-2014, 08:27 PM
  4. سادیسم
    توسط mahdi76 در انجمن تیپ های شخصیتی بیمارگونه
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 09-21-2014, 12:06 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد