با سلام
31سالم شده، دوسال وارد بازار کار شدم و به خاطر همین سال گذشته 5تا خواستگار برام اومد، البته بگم که کارشناس ارشد، محجبه، باوقار ظاهری معمولی دارم که هیچ کدوم اونا اصلا در حد من نیستن، بگم باورتون میشه یکی عریضه نویس متعلقه، یکی راننده مینی بوس سیکل و ... در این بین ی آقایی اومد که راننده تریلی به گفته خودش سیکل ولی فکر کنم 6 کلاس سواد بیشتر نداره ولی به خاطر اعتماد به نفس، خوش صحبتیش کاملا از لحظه اول به دل من نشست که بعد جلسه اول اعلام کرد که منصرف شده البته با دلیل، دیدم دلیلش به خاطر ی سوء تفاهمی که بعد راضیشون کردم، ما از لحاظ مذهبی وفرهنگی تحصیلی کاملا با هم متفاوتیم اما در بین تمام اونا واقعا به دلم نشست دوستش داشتم، الان 8 ماه از روز خواستگاری گذشته و در این بین تماس زیادی نداشتیم و مدام با هم بحثمون شده یعنی ی جورایی آماده که با اولین نظر من بگه باشه یا حق، بزار بگم تو این دو ماه که به گفته خودش منو می خواسته و قرار بود بیاد خواستگاریم فقط من پیام میدادم، من باید زنگ بزنم وگرنه خبرم رو نمیگیره میگه سرم شلوغه قبول دارم در جریان کاراش هستم ولی به اندازه ی پیام، ب اندازه 5 دقیقه دیدن، دیروز قرار بود ساعت 6 بیاد دیدنم نیومد بدون اینکه اطلاع بده تماس گرفتم میگه برا خواهرم کار پیش اومده نتونستم بیام ساعت 7 هم جایی قرار کاریی دارم. شما بگید چه جوریی خودمو متقاعد کنم. تو این مدت اصلا حرف بدی به من نزد فقط همین بی خبریش و میگفت زنگ میزنم و نمی زد و می یامو نمی یومد، دوستام میگن می خواد تورو از سر خودش واکنه بهش می گفتم می گفت نه اینطور نیست اما بعد 10 بار بدقولی دیروز که نیومد که هیچی، عذر خواهی هم براش معنی نداره، بعد اعتراض من گفت مشکلی نیست یا حق
دیوونه شدم چون واقعا می خواستمش خیلی از علاقه ام و اشتیاقم دیده بود و بهش گفته بودم.
به نظر شما چرا این برخورد سردو با من داشت؟ به خاطر فهم و شعورش که متوجه نمیشه باور نمی کنم؟!
کمکم کنید بیخود و بیجهت بدون ابراز علاقه عاشقش شدم، فکر تموم شدن قول و قرارا دیوونم میکنه؟