نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: اختلاف در زندگی

1098
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17432
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    اختلاف در زندگی

    با سلام و عرض خسته نباشید
    من الان حدود 4 ماه از زندگی مشترکم با همسرم میگذره. کار ایشون تولیدی و من کارمندم...ایشون با پدر و مادر و برادرش بصورت یکجا کار می کنند و از ساعت 8 صبح تا 9 شب با هم هستند...مادرشوهرم خیلی از شوهر من توقع داره..در ضمن شوهرم نوه دایی پدرم هست من از ابتدا پدر و مادرشون رو میشناختم همه به من میگفتن زن بدجنسیه ولی من گفتم پسرش آدم خوبیه و بنظر مستقل میاد ...مشاوره عزیز دارم دیوونه میشم اون بیشتر از همه کارش و بعد خانوادش مهمه براش ... مامانش بگه بیا کمکم فرش بشور میره ...فقط از این انتظار داره بچه اخر خانوادست... چکار کنم عقاید مادرشم واقعا قدیمیه ...از لحاظ فرهنگی هم در سطح پایینی قراردارن...الانم سه روزه بخاطر موضوعی که مقصرش برادرش و زنداداشش بوده با هم دعوا کردیم و موبایلشو به سمت من پرت کرد که کلی کبود شد پام و الان سه روزه اومدم خونه بابام ... اصلا بهم زنگ نزده و به مامانم زنگ زده گفته این دوست داره همش قهر کنه که من گل و شیرینی بیارم آشتی کنه... دوست داشت بیاد دوستم نداشت میل خودشه... مامانمم گفت که صدای مادرش میومده که بهش میگفته گوشیو بده من بده من....ترخدا بگید من باهاش چکار کنم... همش دعواهای ما مسببش دیگرانن.....
    بچه ها ترخدا راهنماییم کنید....چطور با همسرم رفتار کنم که همیشه باهام با ادب و احترام برخورد کنه....چطور بفهمونم بهش که حرفمو یا خواستمو منطقی بگم بهش.... چکار کنم مامانش از چشمش بیفته....
    ویرایش توسط abasi : 06-10-2015 در ساعت 12:30 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اختلاف در زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط abasi نمایش پست ها
    با سلام و عرض خسته نباشید
    من الان حدود 4 ماه از زندگی مشترکم با همسرم میگذره. کار ایشون تولیدی و من کارمندم...ایشون با پدر و مادر و برادرش بصورت یکجا کار می کنند و از ساعت 8 صبح تا 9 شب با هم هستند...مادرشوهرم خیلی از شوهر من توقع داره..در ضمن شوهرم نوه دایی پدرم هست من از ابتدا پدر و مادرشون رو میشناختم همه به من میگفتن زن بدجنسیه ولی من گفتم پسرش آدم خوبیه و بنظر مستقل میاد ...مشاوره عزیز دارم دیوونه میشم اون بیشتر از همه کارش و بعد خانوادش مهمه براش ... مامانش بگه بیا کمکم فرش بشور میره ...فقط از این انتظار داره بچه اخر خانوادست... چکار کنم عقاید مادرشم واقعا قدیمیه ...از لحاظ فرهنگی هم در سطح پایینی قراردارن...الانم سه روزه بخاطر موضوعی که مقصرش برادرش و زنداداشش بوده با هم دعوا کردیم و موبایلشو به سمت من پرت کرد که کلی کبود شد پام و الان سه روزه اومدم خونه بابام ... اصلا بهم زنگ نزده و به مامانم زنگ زده گفته این دوست داره همش قهر کنه که من گل و شیرینی بیارم آشتی کنه... دوست داشت بیاد دوستم نداشت میل خودشه... مامانمم گفت که صدای مادرش میومده که بهش میگفته گوشیو بده من بده من....ترخدا بگید من باهاش چکار کنم... همش دعواهای ما مسببش دیگرانن.....
    بچه ها ترخدا راهنماییم کنید....چطور با همسرم رفتار کنم که همیشه باهام با ادب و احترام برخورد کنه....چطور بفهمونم بهش که حرفمو یا خواستمو منطقی بگم بهش.... چکار کنم مامانش از چشمش بیفته....
    عزیزم اشتباه شما در همینجاست

    چطور میتونید مادری که فرزندی رو بزرگ کرده در نظر فرزندش سیاه کنید ؟

    خودتون رو لحظه ای جای ایشون بذارید میتونید قبول کنید کسی چنین کاری با شما انجام بده !!!؟

    پس باید روش خودتون رو تغییر بدید ... باید بیشتر از هر موقع به مادرشوهرتون محبت و توجه کنید تا به این وسیله خیالش راحت بشه

    همسری خوب و با لیاقت نصیب پسرش شده ... اگر بتونید چنین کاری رو انجام بدید کسی در کار شما دخالت نخواهد کرد چون خیالشون از بابت شما راحت میشه

    در ضمن هیچوقت شکایت مادرشوهر رو به شوهرتون انتقال ندید چون نه تنها کاری از پیش نمیبرید بلکه زمینه اختلافاتی رو مهیا کردید

  3. کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد