سلام دوستان
تو ۲/۳ سال گذشته فرازو نشیب زیادی داشتم تو زندگیم . تغریبا 2 سال پیش با یه دختر خانوم تو یه محیط کاری اشنا شدم . من تو رشته خودم تو دانشگاه نه ولی توکار و عمل خیلی حرفه ای هستم .باهم صحبت کردیم و قرار شد بعد یه مدت کوتاه به هم اوکی بدیم که نظرمون راجب هم چیه !
من اون موقع تازه با چند نفر شریک شده بودم و حدود ۱ سال کار کردیم . تو این مدت هیچ مشکلی نبود و رابتمونونم خوب بود . بعد یه سال سر مشکلاتی که ۲ تا از شریکامون ایجاد کردن شرکت از هم پاشید و تغریبعا میشه گفت برشکست شدیم . دقیقا از اون موقع که خاستگار هم براش میمود عوض شد . رافتاراش .. گفت رابتمونو محدود کنیم گفتم باشه هر جور صلاحه هر جوری که خواست بودیم تو ۱ سال خیلی تلاش کردم تا دوباره بتونم برگردم و رو پام وایسم کارمو بدهیامو .....منتها یک ماه پیش اب پاکیو ریخت رو دستمو گفت که دیگه علاقی به من نداره و این همه مدت همش میخواسته ازم جدا بشه و میترسیده من زندگیمو خراب کنم .کار ندارم حق داشت یا نداشت فقط میدونم ادم احساستی هستم و الان کلا بردیم از همچی هر چی سعی میکنم خوب باشم نمیتونم . کارو بارو ول کردم حوصله هیچیو ندارم اخه تو این یه سال که اون منو یواش یواش برا خودش کم رنگ میکرد من اونو برا خودم با بیشتر شدن فاصله پررنگتر و با ارزشتر میکردم . الان دارم همچیو از دست میدم با رفتنش نمیدونم چیکار کنم . تو این مدت که اون بود تو زندگیم حتی اجازه فکر کردن به یکی دیگرو به خودم ندادم چه برسه به ... الان حسی بدی دارم نه دختری به دلم میشینه نه میتونم به زندگی جدیدی فکر کنم . دارم بد میشم یه ادم ادم عصبی الکی خوش .با اینکه خیلی صبور بودم و پشتکار داشتم الان دیگه نمیتونم کاریو انجام بدم .