نوشته اصلی توسط
پریساا
سلام
من 22 سالمه تازه نامزد کردم 2 ماهه
6 سال با شوهرم دوست بودم تو این 6 سال 1 بار بهم خیانت کرد
ولی نه اون خیانتی که فکر میکنید با یه دختره دوست بود که چند سال از خودش بزرگتر بود دخترم میدونست که من هستم
و شوهرم باهاش مثل یک دوست اجتماعی بود ولی در هر صورت خیات بود چون باهاش بیرون میرفت تلفنی در ارتباط بودن و ...
خلاصه وقتی فهمیدم کلی به غلط کردن افتاد و منم بخشیدم
این قضیه برای 3 سال پیشه همه چیز خوب بود تا 1 سال بعدش
که یکی از دوستام زنگ زد بهم و گفت که فکر کنه شوهرمو با یه دختره دیده مطمئن نبود
و به شوهرم گفتم ولی گفت که من نبودم و منم نتونستم ثابت کنم
بازم این قضیعه تموم شد اینم برای 2 سال پیشه
بام با هم بودیم و همه چیز خوب بود واقها هم رفتارش با من خیلی خوبه با محبته و با احساس
1 سال پیش اومد خواستگاری و بابام چون سخت گیر بود به بهانه های مختلف تا 3 ماه پیش کشوندش و جواب مثبت بهش نداد
اونم سخت وایساد تا از بابا رضایت بگیره
تا 1 ماه پیش که نامزد کردیم
رفتارش خوب بود که هیچ خیلیم بهتر شود واقعا چیزی برام کم نمیزاره
تو 1 ماهم اکثرا هر روز با من بوده غیر از 3 سه روز که کاری داشت بازم اومده پیشم ولی کمتر مونده
تا چند روز پیش که دوباره اون دوستم که 1دفعه دیگه هم شوهرمو با یکی دیده بود و دیدم
و بهم گفت که چند روز بعد از مراسم هم دوباره شوهرمو با یه دختره دیگه دیده ولی تا الان بهم نگفته که مثلا زندگیمو بهم نریزه الانم گفته چون عذاب وجدان گرفته
منم به شوهرم گفتم میگه به خدا من نبودم
من چرا باید این کارو بکنم اخه من که هر روز با توام و اینقدر با هم خوبیم چه احتاجی دارم
من با شوهرم خیلی خوبم و واقعا همدیگرو دوست داریم و هیچ مشکلی با هم نداریم
خیلی با هم خوشبختیم
ولی حالا که دوستم بهم گفته بهش شک کردم
شک عین خوره افتاده به جونم و داره دیونم میکنه؟؟؟؟
نمیدونم باید چیکار کنم دارم دیونه میشم؟؟؟؟؟؟