نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: مشاجرات خانوادگی

1798
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17800
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشاجرات خانوادگی

    من فو سه خواهر و برادرام توی یه خانواده ای هستیم که از 12 ماه سال مچند ماهی یه بار پدمون از سفر بر میگرده به دل اینکه بریم یه گردش و تفریح از 24 ساعت روز پیش اقوام خودش و هر وقت هم کی میاد خونه یه دعوایی میکنه میره پدر ومادرم حدود بیست ساله با هم ازدواج کردن و هر سال بد تر از سال دیگه شده روابطشون والان ما داریم این وسط میسوزیم واقعا دیگه خسته شده ام از دست خانواده ام کمک دارم دیونه میشم لطفا کمک کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشاجرات خانوادگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Alexy نمایش پست ها
    من فو سه خواهر و برادرام توی یه خانواده ای هستیم که از 12 ماه سال مچند ماهی یه بار پدمون از سفر بر میگرده به دل اینکه بریم یه گردش و تفریح از 24 ساعت روز پیش اقوام خودش و هر وقت هم کی میاد خونه یه دعوایی میکنه میره پدر ومادرم حدود بیست ساله با هم ازدواج کردن و هر سال بد تر از سال دیگه شده روابطشون والان ما داریم این وسط میسوزیم واقعا دیگه خسته شده ام از دست خانواده ام کمک دارم دیونه میشم لطفا کمک کنید

    اولا" دوست عزیز بهتر بود واضح مینوشتید و اینقدر عجله نمیکردید

    برای این جور درگیری ها معمولا" خانواده ها برای حرف بچه هاشون ارزشی قایل نیستند

    ولی شما میتونید با گفتن مستقیم و یا نوشتن حرف دلتون موضوع رو با پدر و مادرتون در میان بگذارید

    شاید کار شما بتونه مسئله رو برای اونا احساسی کنه و دست از این لجبازی بردان

    در این بین میتونید از افراد فامیلی که بهشون اعتماد دارید برای وساطت و رشوندن حرفتون به گوش اونا استفاده کنید
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  3. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17281
    نوشته ها
    168
    تشکـر
    121
    تشکر شده 106 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشاجرات خانوادگی

    چه بد ... متاسفم
    پیشنهاد مشاور عزیز خیلی عالیه از یک واسطه کمک بگیرید.

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16568
    نوشته ها
    412
    تشکـر
    164
    تشکر شده 286 بار در 181 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشاجرات خانوادگی

    دوست عزیز راه حلی برای کاهش دعواها ندارم

    ولی یه توصیه دارم برات چون تجربه شخصی داشتم.

    تو به دعواها فکر نکن الان بهترین سالای زندگیته. سعی کن واقعا زندگی کنی

    تا بعدا افسوس جوانیتو نخوری. واقعیت اینه که شما کاری برای دعواهای پدرو مادر نمیتونی بکنی

    پس خودت خوب زندگی کن خوب درس بخون، تفریحات سالم، کارهایی که دوست داری انجام بده

    به شغل اینده ت فکر کن، شما مسوول زندگی پدرومادرت نیستی. همینکه مواظب خودت باشی کافیه
    امضای ایشان
    سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17235
    نوشته ها
    346
    تشکـر
    66
    تشکر شده 306 بار در 174 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشاجرات خانوادگی

    در همه حال خدا را شاکر باش چون

    کسانی بودند که شرایطی خیلی بدتر از

    شرایط زندگی شما داشتند اما به حکمت

    خدا ایمان داشتند....
    امضای ایشان
    حضرت محمد(ص) فرمودند:
    برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19402
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشاجرات خانوادگی

    باسلام .من یک مرد متاهل 47 ساله هستم که 25سال پیش ازدواج کرده والان دارای دو پسر یکی دانشجوی سال دوم ودیگری امسال کنکور داد.ما از ابتدای ازدواجمان بعلت اینکه خانومم در خانواده ای بزرگ شده بود که پدرومادرش دایم دعوا داشتند ومادرش پسای خودرا طوری برانگیخته میکرد که پدر خانواده را مورد ضرب وشتم قرار میدادند وخود برادرها وخواهرها نیز با هم دعواهای شدید داشتند ودایم با هم قهر وبدبینی شدید نسبت بهم و.... .لذا خانومم از خانواده اش جدا شده بود وجدا زندگی میکرد (حدود چند ماه بود)که برای کار بمن که یک شرکت داشتم مراجعه نموده بود ومنم چون دیدم ظاهرا دختر خوب ونجیبی است به او کار داده وبعد از چند ماه پیشنهاد ازدواج دادم که او بصورت سربسته چیزهایی در مورد خانواده اش گفت واضافه کرد که به این خاطر جدا زندگی میکند.منم گفتم حق داری جدا شدی واشکالی ندارد وعلی رغم مخالفت خانواده ام که بسیارمذهبی ومتدین بودن ،آنها را قانع به ازدواج کردم.پس از ازدواج در همان هفته اول سر یک اختلاف جزیی که با مادرم پیدا کرد به حیاط رفته وبا صدای بلند شروع به دشنام وفحش دادن و...کرد .(من با پدر ومادرم زندگی میکردم).خلاصه نیم ساعت با صدای بلند داد وبیداد میکرد وهرچه خواهش میکردیم که رعایت آبرو را بنماید توجهی نمیکرد ومادرم میگفت شما ارام باش.بلاخره ارام شد ویکساعت بعد رفت وبا دسته گلی امد ومعذرت خواهی کرد بخاطر توهین وصدای بلند وعدم رعایت موقعیت و... .
    ما هم گذشت کردیم وگفتیم اشکالی ندارد ولی دوهفته بعد باز دقیقا همین جریان تکرار شد وهفته های بعد.گفتم شاید اشکال از زندگی کنار پدر ومادرم هست .جایی بزرگ وشیک گرفتم ومستقل شدیم ولی باز هر از مدتی مثلا حدود دوماه باز دعوا همانند سابق داشتیم.خانواده ام دایم میگفتند بخاطر خدا گذشت کن که کارت اجر دارد ووقتی ناراحته شما بیرون بیا وبحث نکن.ولی همسرم تا میدید میخواهم بیرون بیایم کفش ولباسهایم را قایم میکرد و... .خلاصه اولین بچه متولد شد وتغییری ایجاد نشد ودوسال بعد دومی وچندین خانه بدلیل آبروریزی ایشان عوض کردیم.تا حال که بچه ها بزرگ شده اند.تا دوسال قبل بچه ها چون هم خانواده مرا وهم اورا دیده بودند.بیشتر با خانواده من بودند تا این دوسال اخیر که بعلت ضعیف شدن از لحاظ مادی وچون حالا ایشان نیز 4 سال است که سرکار میرود با خرید لوازمی که بیشتر در چشم است برای بچه ها ودایم برای انها حرف زدن از بدیهای من وخانواده ام باعث شده بود بچه ها در دعوا عصبی شوند وبگویند نمیدانیم چی درست است وچی غلط وبه هردوی ما بی احترامی میکردند.
    بعداز دعواها که به خانومم میگفتم باز اشتباه کردی وجلوی بچه ها حرمت خودمان وخانواده مرا از بین بردی ،ایشان اظهار ندامت ومعذرت خواهی میکرد ومدتی خوب ولی بعد از چند روز باز بحث وبدگویی از ما جلوی بجه ها وخرید وبیرون بردن بچه ها ودرهمه حال بد گفتن از ما.
    من متوجه بودم وبا خوبی برای بچه ها توضیح میدادم هر مسئله ای که میشنیدم ولی من معتقد نبودم که باید بدگویی کنم وسعی میکردم همیشه منطقی باشم تا این سال اخیر که در پی مشاجره بچه ها را انقدر عصبی وناراحت میکرد(چند ساعت با صدای بلند غر زدن،فحش دادن به من وخانواده ام ، بد گویی از سرنوشت خودش و...)تا اعصاب هممان خورد میشد بحدی که دیگر برای هیچکداممان قابل تحمل نبود وطوری صحبت میکردکه بچه ها تا بحال س بار مرا به باد کتک وفحش وناسزا با صدای بلند گرفته اند.البته اضافه کنم که یکسال است بچه ها پیش خانواده ام نمی ایند بواسطه بدگوییهای دایمی که مادرشان به انها تلقین کرده ودو بار پس از دعوا وزدن وازار من بسبب معذرت خواهی وقول اینکه تکرار نشود منم انها را بخشیده ولی باز تکرار شد والان بعد از سومین بار حدود 10 روز است که با بچه ها قهر هستم واجازه معذرت خواهی به انها نداده ام.
    حال بنظر شما چکار کنم ایا ادامه بدهم یا باید این جهنم برای همه ما را تمام کنم؟
    با تشکر

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد