نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: مشکلات با خانواده همسر

1024
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18223
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکلات با خانواده همسر

    سلام، خانمی هستم 33ساله 9سال پیش ازدواج کرده ام، همسرم وابستگی عاطفی بسیاری به خانواده اش دارد و پدر و مادرش نیز نفوذ زیادی روی او و زندگی مشترک ما دارندو تمام خواسته های انها را انجام میدهد و مادر شوهر من ادم خوش گذرانی میباشد و از همسر من دایم توقع دارد برای تفریح و خرید اورا همراهی کند و هم پدر شوهر و هم مادر شوهر حساسیت زیادی به روابط ما دارن حتی از نشستن من و همسرم کنار یکدیگر ناراحت میشوند و با شنیدن رفتن ما برای دیدن خانواده خودم عکس العمل خوبی نشان نمیدهند من وهمسرم یک روز در هفته وقت بیرون رفتن با یکدیگر را داریم و ان اخر هفته است ولی مادر همسرم با چید ن برنامه به هر نحوی مانع ان میشود و توقع دارد همراه ما باشدو با وعلم به اینکه من ازرفتن بیرون با انها خوشحال نیستم ولی اهمیتی نمیدهد من به خاطر زبان تلخ مادر و پدر شوهرم و عدم توجه شوهرم به من در مواقعی که با انها هستیم و و تبدیل شدن اینکار به یک وظیفه از رفتن بیرون با انها سر باز میزنم چون این روش را قبلا امتحان کرده ام .روزهای جمعه من و همسرم به دیدن انها میرویم ولی همسرم در طول هفته به تنهایی چندین بار از انها سر میزند با وجود این باز هم انها شکایت میکنند در بین فرزندان شوهر من بیشتر درگیر خانواده اش میباشد واین موجب ناراحتی من میشود و صحبت کردن با او هم جز جرو بحث وحتی زد وخورد هیچ اثری نداشته است ودر موقع قهرمن و همسرم، او برای تنبیه من تا دیر وقت به منزل انها میرود ویا حتی همراه انها بیرون میروند ودر این مواقع مادر شوهر حتی به مشکل ما بیشتر دامن میزند و هر گونه بی احترامی را به من روا میدارد.موقع رفتن به منزل انهادایم سوالهایی از قبیل کجا بودین و با کی بودین و... از ما میپرسند و با توجه به حساسیت انها باز هم همسرم به طور دقیق به انها پاسخ میدهددر بین عروسها فقط من را به اسم کوچک صدا میزند ولی انها را با پسوند خانم وجان صدا میکند با وجود اینکه همسرم در این مورد با مادش صحبت کرده ولی عمداً این کار را تکرار میکند، اینگونه رفتار خانواده او حتی باعث دو بار جدایی خواهر شوهرم نیز شده و از انجایی که به خواهر شوهرم نیز از طرف همسرم حساسیت زیادی هست این باعث مشکلات جدیدی در زندگی ما نیز شده است و بایستی برنامه مسافرت و تفریحات دیگر و انجام کارهای او نیز به لیست مشکلات اضافه شده است لازم به ذکر است همسر من 2 برادر و یک خواهر دارد و خود نیز فرزند دوم میباشد.این مسایل و عدم توجه همسرم به خواسته های من باعث افسردگی و سردی من نسبت او شده به من میگوید من همینم یا تو باید کنار بیای ویا اگر نمیتوانی جدا شو. نه میتوانم از او جدا شوم نه زندگی برایم قابل تحمل است.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17490
    نوشته ها
    131
    تشکـر
    0
    تشکر شده 89 بار در 60 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشول با همسرو خانواده همسر

    دوست عزیز
    شما از اول زندگی باید برای خودتون یه حریم درست میکردید،واز همسرتون درخواست میکردید که شما را با لفظ جانم و خانم صدا میزدند که اطرافیان هم از این رفتار تبعیت میکردند،ولی الان یه کم برای این رفتارها دیر شده،شما با کسی ازدواج کردین که این جزئی از اخلاقشه وشما ایشون رو همین جوری پسندیدین پس نمیتونید که تغییرشون بدین پس بهتره که بااین موضوع کناربیاید وبابی تفاوتی به این موضوع ومحبت بیشتر به همسرتون ایشون روبه طرف خودتون بکشید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18223
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشول با همسرو خانواده همسر

    مشکل من بیشتر قسمت اول ماجراست.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18127
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    5
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات با خانواده همسر

    دوست عزیز همیشه لازم نیس مشکلاتو به طرز واضحی بروز بدیم،کمی از سیاست های زنانه استفاده کنید.شما به همسرتون پیشنهاد بدین که روز تعطیل رو با خونواده همسرتون باشین،این باعث میشه که همسرتون متوجه بشه شما گارد نگرفتین و اگه چیزی ناراحتتون میکنه واقعیه.در جمع اونا کاملا خودتونو شاد و خوشحال بگیرین ؟جدا ازینکه متوجه نمیشن شما ناراحتیم بخودتون هم بیشتر خوش میگذره،خونواده همسر منم منو به اسم کوچیک صدا میزنن درصورتی که من ب شدت بدم میاد و از همون اول حریممو مشخص کردم اما دیگه تصمیم گرفتم به این فکر کنم که همینطورن و توقعی نداشته باشم.
    کم کم ک اعتماد شوهرتونو بدست اوردین در دراز مدت که فهمیدن شما دیگه مشکلاتتون کمتر شده و به اصطلاح دشمنی ندارین باهاشون میتونین شوهرتونپ به سمت خودتون بکشین با هرچیزی که دوست داره،مثلا هفته های اول پدرمادرشونو دعوت کنین خونتون( بااینکار هم شما اونجا نرفتین هم سریعا اقدام به ترک نکردین) هفته های بعد از شوهرتون بخاین غذای اون روز رو براتون تو خونه درست کنن( از غذاهایی ک اقایون به پختنش افتخار میکنن مث جوجه و ...) هفته بعد صبحشو بخودتون برسین و با همسرتون مشغول باشین.کم کم شوهرتون متوجه میشن که شما مشکلی با خونوادشوتم نداریم و ایم موقع میتونین مشکلات اونارو با زبون نرم و در لفافه نه به طور مستقیم زه همسرتون بگین.یا نکاتی که به چشم همسرتون ضعف خونوادشه رو متوجهش کنین.
    هرکسی شوهر خودشو بیشتر میشناسه ولی بجای عناد و گارد گرفتن از در سیاست وارث بشین

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15064
    نوشته ها
    123
    تشکـر
    0
    تشکر شده 62 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات با خانواده همسر

    دوستم سلام
    من اگه تو موقعیت مشابه بودم سعی میکردم باتمام توان به آنها خوبی کنم . یه جورایی شرمندشون میکردم . مثلا همیشه مامان جان. خواهر جون یا .... خطاب میکردم. باهاشون خودم بیشتر صمیمی می شدم . همسرت گارد گرفته چون تو گارد گرفتی .پس یک قدم عقب نشینی کن بعدا توقع دوقدم پیشرفت داشته باش.خودت پنج شنبه جمعه ها رو برنامه بزار با آنها .بزار تو دلشون جا بشی بعدا باسیاست شروع کن زندگیتو شخصی کن آن هم طی زمان نه یکدفعه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد