به کلبه ی آرزوهایم سری زدم
دیدم آرزوهاوروهای دوران کودکی ام
باهمه ی کوچک بودنشان چقدربزرگ اند!!هنوزهم درمقابلم
آرزوهایی که شایدبرای همه ی نوجوان های همسن وسال
من خاطره ای محسوب میشود
بسی زیبا.......
هنوزهم کودکی هایم رامیبینم درآن کالبه ی رویایی
که هنوز.....
درانتظاربرآورده شدن رویاهای شیرینش نشسته
نمیدانم که چه زمانی
امامیدانم
که.......بالاخره زمانی برآورده میشوند
کوچک رویاهای بزرگم.......
زمانی برآورده میشوند............آه
چه غم ..پنهان و شیرینیست..بسی بزرگ.... غمی که فقط
من وخدایم درآن شریکیم...
به راستی چه آرزوهای شیرینی دارم من!!!!
آرزوی برف بازی باپدر
آرزوی خندیدن..یک خنده ی عمیق..
یک روز بارانی شاد...
آرزوی یک زندگی بدون درد
آرزوی لج کردن وشیطنت بابرادرم
آرزوی خریدبامادر
آرزوی گرفتن یک جشن تولدشلوغ...
آرزوی آرامش..
آری من میدانم طوفانی درراه است..طوفانی
به بزرگیه تمام زندگی ام..
وهمه ی غم هایم راباخود خواهدبرد
طوفانی که سرآغازیک آرامش است
آرامش ولبخندی همیشگی...
هنوزم یادت هست خدای من که چه قراری باهم گذاشتیم!!!!