صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 89

موضوع: عشق از دست رفته

7677
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    عشق از دست رفته

    سلام دوستان یه عالمه حرف تو دلم قلمبه شده بود امروز می خام بعد کلی مدت اینجا بنویسمشون
    من 36 سال دارم حدود سه سال پیش عاشق دختری شدم من کلا به ازدواج فکر نمی کردم وگرنه شرایطش رو داشتم من نقاش هستم و تقریبا معروف هستم گرافیست یک شرکت بزرگ هستم خانه دارم و مغازه ای هم دارم منطورم این است که شراط ازدواج را داشتم اما تا بحال به فکرش نبودم خانوادم خیلی دختر به من معرفی می کردند اما من زیر بارش نمیرفتم چون مادرم هم خیلی به من وابسته است حتی تمام کارهای خصوصی مادرخاهرم را من انجام میدم چون پدرم خوش گذران است
    3 سال پیش ناخاسته عاشق دختری شدم که 12 سال از من کوچکتر بود درست هم سن خواهر کوچکم!
    با مادرو خاهرم درمون گذاشتم اونها رفتن بطور نامحسوس به اون شرکت و رویارو دیدن باهاش حرف زدن و فهمیدن که گفته تازه دیپلمش رو گرفته فهمیدن که 12 سال اختلاف سنی داریم من اهل دوست شدن این حرفها نبودم اما خاهر بزرگم به من گفت اگه ما الان بریم خاستگاریش مطمنن جوابش منفیه چون سنش کمه تو با خودش صحبت کن اگر نرم شد برای خاستگاری اقدام کنیم
    من هرجور شده ادرس ایمیل کاریش رو پیدا کردم و براش شعری که گفته بودم رو ارسال کردم..
    جواب نمیداد تا اینکه بعد از چندماه خواهش جوابم رو داد و قرار شد داخل کافه شرکتشون باهم چای بخوریم
    خلاصه اینکه از همون اول گفت قصد ازدواج نداره و سنمون هم اختلاف زیادی داره من فوق لیسانس بودمو اون هنوز درسش رو نخونده ولی من انقدر صحبت کردم تا حاضر شد یک مدت ارتباط داشته باشیم من روزب روز عاشقتر میشدم که بعد چندروز گفت موهای بلندم رو دوست نداره و من که از بچگی عاشق موهام بودم موهام رو کوتاه کردم!
    فقط دلم میخاست بگه فلان چیزو لازم دارم که سریع برم واسش بخرمو بیارم میدونستم علاقه ای بهم نداره ولی دلم می خاست اونقدر بهش محبت کنم تا نرم شه حتی چندبار خاست رابطرو توم کنه اما نزاشتم هرجا میرفتم براش هدیه میگرفتم هرماه براش گل میبردمو اون اما خیلی سرد بود من حتی با دوست صمیمیش صحبت کرده بودم که راضیش کنه به من اجازه بده برم خاستگاری اما گفته بود عید جواب بهم میده!
    دختر بشدت مثبتی بود حتی تو این دوران انگشتش به من نخورده بود و حتی یکبار هم به چشمام خیره نشده بود چندبار خاستم دستش رو بگیرم اما اونقدر فاصلشو حفط میکرد شرمم میومد بهش نزدیک شم از یه طرفم تو دلم تحسینش میکردم خیلی عاقل بودو مثل بچه ها بخاطر همچی ذوق میکرد منی که تابحال عاشق هیچ دختری نبودم دلم میخاس فقط اون کنارم باشه عید شد ولی جوابی به من نداد سه سال گذشت....
    تا اینکه اجازه داد برم خاستگاریش!!!
    من برای دوستش هدیه و گل خریدم از خوشحالی و به همه شیرینی دادم
    خاستگاریش رفتیم و بعد از کلی تحقیق باهم کنار اومدیم تنها مشکلمون این بود که اونها مراسم جدا میخاستندو ما قاطی به خاست رویا قرار شد نامزدی جشن نباشه چون ممکن بود قاطی بشه!ما قبول کردیم اما وسط جشن عمع های من اسرار کردند اهنگ بزارن و جشن کوچکی داشته باشیم و بزن و برقصی اما پدر رویا قبول نکرد دخترش بی حجاب بشه و خلاصه ناراحتی ها ازینجا شروع شد..
    شب نامزدی که رفتیم خونه پدرم با عصبانیت به من گفت زن زلیل حرف باید حرف تو باشه نه اوناا و تا وقتی سرزندگیت نرفتی من واست تصمیم میگیرم!
    شب نامزدیمون من به رویا زنگ زدمو اون منتطر بود من بهش بگم خانوم عزیزم وللی گفته های پدرمو بهش گفتم و اون شب با گریه خابیدخلاصه اون قضیه تموم شد
    ولی این وسط خاهرو مادر من خیلی حسودی میکردند و حتی من وقتی به سلیقه رویا باس میپوشیدم پدرم عصبانی میشدو میگفت زن زلیلی رویا هم میگفت تو به این سن هنوز مستقل نشدی و توی لباسات هم خانوادت دخالت میکنن !!
    من همش از طرف خانوادم سرزنش میشدم که به فکر رویام و اوونجور موهام کوتاه کردم که دوست داره اونجور لباس میپوشم که دوست داره...
    که بعد یکماه از نامزدیمون وقتی همه جمع بودیم و داشتند از مراسم عروسی حرف میزندد پدر من میگفت باید مراسم قاطی باشه پدر رویا قبول کرد اا گفت اگر قاطی باشه دختر من نباید برقصه و باید لباسش پوشیده باشه ( منم در مقابل پدرم احترام گذاشتم تا بقیه تصمیم بگیرن )
    تا اینکه دعواها شروع شد ما با عصبانیت خونشون رو ترک کردیم و پدرم گفت حق نداری با رویا ارتباط داشته باشی تا بیان عذر خاهی
    ولی من زنگ زدم به رویا و دیدم همش بی تابه میگفت بیا از بابام عذر بخاه که بدون خدافطی رفتین منم بدون اینکه به پدرم بگم با یه جعبه شیرینی رفتم خونشون پدرش با روی باز ازم پذیرایی کردو گفت مراسم جدا باشه و من قبول کردم...اون اخرین شبی بود که رویارو دیدم رنگ و روش پریده بود صورت مثل ماهش پریده بود چند روزه پیشش برای اولین بار بهم گفته بود عاشقم شده و هیچوقت ترکم نمیکنه اون شب ازم تشکر کرد که با پدرش حرف زدم
    برگشتم خونه و به پدرم گفتم اما اون دادو بیداد کردو گفت باید قاطی باشه
    من نمیخاستم ناراحتش کنم زنگ زدم به رویا گفتم بابام میگه قاطی باشه...
    و اون شروع کرد به دادو بیداد که تو عرضه نداری که تو شوهر نمیشی واسه من منو قرار نیست بابات ب فرزندی قبول کنه قراره تو بشی شوهرمو ازین حرفا تا صبح دعوا کردیم
    صح مادرش زنگ زدو گفت بیاین وسایلات و ببرین
    همین تمام شد من تو رابطه نامزدی با رویا رابطه داشتم!باکرگیش از بین نبردم اما سه دفعه بردمش خونم و باهاش رابطه داشتم تو دعواهامون میگفت دوران نامزدی دوران شناخت بود من نمیدونستم انقد بی عرضه ای که گذاشتم بام ارتباط داشته باشی...خلاصه اینکه حق رو به خودم میدم اما عذاب وجدان راحتم نمیزاره
    زحمات سه ساله من فنا شد رویای قشنگم ازم جدا شد
    الان از جداییم خیللی میگذره
    از فکرش بیرون نمیام دیگه 36 سااالمه!
    نمیدونم اشتباه کی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟
    نمیدونم میتونم باز بدستش بیارم یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟
    کارم شده فقط تو حموم گریه کردن از رویام خبر دارم که بعد جدایی دیگه سرکار نرفت و پاشو از خونه نزاشت بیرون

  2. 3 کاربران زیر از آراد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق از دست رفته

    سلام
    چه داستان غم انگیزی من فکر میکنم چون شما مدت زیادی رو کنار خانوادتون بودین اونا رو مسائلتون خیلی دخالت کردن خب اون دختر بی چاره هم می خواسته تصمیم گیرنده زنگیش شما باشین نه بقیه
    دوست داشته وقتی پدرش میگفت مراسمه قاطی شما میگفتین من رو زنم غیرت دارم و میخام جدا باشه اما نگفتین حذب باد بودین به قول خودتون خواستین کسی رو ناراحت نکنین!
    اما اخه حیف نود همچین دختر پاکی رو به این راحتی از دست دادید؟
    من فکر میکنم دوباره سمتش نرین مگر اینکه تغییر کرده باشین
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  4. کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    واقعا اشتباه از خانواده تو بود

    چرا گریه ها تو حموم میکنییییی

    جلو خودشون بکن تا بفهمن چی کشیدی
    تا درکت کنن

    من اگه جای شما بودم میرفتم دنبالش ...
    مطمعن باش فردا بفهمی با کس دیگه ای ازدواج کرده داغون تر میشی


    پس تا از دستش ندادی برو دنبالش اول با خانوادت حرف بزن حال و روزت رو بفهمن



    اصلا سر خیلیییی چیزایی الکی جدا شدید سر چیییییی اینکه عروسی قاطی باشه یا نباشه؟؟؟؟؟؟؟؟


    من اگه جات بودم یک لحظه هم صبر نمیکردم میرفتم دنبالش
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  6. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    واقعا اشتباه از خانواده تو بود

    چرا گریه ها تو حموم میکنییییی

    جلو خودشون بکن تا بفهمن چی کشیدی
    تا درکت کنن

    من اگه جای شما بودم میرفتم دنبالش ...
    مطمعن باش فردا بفهمی با کس دیگه ای ازدواج کرده داغون تر میشی


    پس تا از دستش ندادی برو دنبالش اول با خانوادت حرف بزن حال و روزت رو بفهمن



    اصلا سر خیلیییی چیزایی الکی جدا شدید سر چیییییی اینکه عروسی قاطی باشه یا نباشه؟؟؟؟؟؟؟؟


    من اگه جات بودم یک لحظه هم صبر نمیکردم میرفتم دنبالش

    موافقم
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  8. کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : عشق از دست رفته

    به خاطر یه مراسم گرفتن؟؟؟

    آخه ارزششو داشت؟؟؟

    اگه من پسر بودم و یه دختری رو انقد میخواستم نمیذاشتم هیچکسی جلومو بگیره

    دوست عزیز رویای شما به شما اعتماد کرد و باهاتون رابطه داشت

    چطور تونستی رهاش کنی؟؟؟

    میدونی چقد برای یه دختر سخته که اعتمادش بشکنه ؟؟

    چرا براش مردی نکردی؟؟؟

    وقتی دیدی اینهمه کشمکش هست خودتون دوتا میگفتین مراسم نمیخواین تا زودتر بهم برسین

    آخه این مراسم گرفتن چیه که انقد معضل شده واسه جوونا؟؟؟؟؟

    در ضمن همیشه رسم بر این هست که به رسم خانواده عروس و هرجور اونا راحت ترن مراسم بگیرن...

    آقای آراد برو دنبال رویات

    حیفه به خدا حیفه

    تا دیر نشده برو

    به حرف هیچکس هم توجه نکن

    کی الان دلش برای گریه های تو حمومت میسوزه؟؟؟

    مگه کی به فکر تو هست که شما انقد به دیگران بها دادی تو رابطت که واست تصمیم بگیرن

    شما مردی ، احترام پدر و مادر واجب اما اونا نمیخوان جای شما زندگی کنن که

    مطمئنن اگه شما مصمم بودی هیچکس نمیتونست اینهمه اختلاف به وجود بیاری

    برو برش گردون..

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عشق از دست رفته

    سلام. اشکم در اومد نوشته ات رو خوندم چرا بد این همه سال شانس به این بزرگی رو گذاشتی با چهارتا حرف تموم بشه یکم محکم تر برخوردمیکردی خب عروسی رو اولش به حرف پدر عروس جدا میگرفتین اخرش به حرف پدر شما یکم قاطی میشدن عروس هم شنل میزاشت نمیرقصید ای بابا اینم دیگه چی بود که بخاطرش یک زندگی ایندتو خراب کردی .

    به نظر من برو دنبال زندگیت جای گریه توی حمام برو دستشو بگیر بیار خونت اصلا بگو من عروسی نمیگیرم میرم باهاش یه مسافرت خارج کشور یه جای که دهن پر کن باش خانواده عروسم قبول کنن زندگی رو بساز .

    بد این همه ج جوری میخای دوباره به زندگی برگردی چقدر میخای عذاب بکشی چقدر میخای گریه کنی ؟؟ همش بی فایده است قدمتو محکم بردار تا کسی نتون حرف بزن براشون توی شرایط که مجبور بشن قبول کنن اینطوری بی احترامیم نکردی .

  11. کاربران زیر از satare بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : عشق از دست رفته

    دوست عزیز رویا سنش خیلی کمتر از شما بود ولی ظاهرا منطقی تر و درستتر از شما تصمیم میگرفت !
    هرچی بهت گفته درست بوده و حق با رویا بوده ، اینکه هنوز با این سنت مستقل نشده ، هنوز این قدرتو پیدا نکردی که به خانوادت بگی زن من پاکه ! این از پاکی و نجابتشه که نمیخواد جلو نامحرم باشه ! زن من میخواد مال خودم باشه !
    من نمیگم جلوی خانوادت وایسا ولی میتونستی منطقی و با حرف بهشون بگی عروستون حدو حدودو رعایت میکنه ، عروستون فقط میخواد مال پسرتون باشه ، دوست نداره اونشب هزار چشم دنبالش باشه.

    کاری ندارم حرف کدوم خانواده درسته ولی خودت ببین کدوم واست بهتره !!!!!

    شما اگه نمیخواستی هیچکدوم از طرفین ناراحت نشن ، با سیاست رفتار میکردی !!! میگفتی تا قبل شام مراسم جدا باشه که خانواده خانمم راحت باشن ، بعد شام هم قاطی بشه که اونایی که میخوان تو مجلس باشن هم بیان ، خانمتم روی لباسش یه رو انداز مینداخت که راحت باشه.

    اینطوری مطابق میل هردو خانواده پیش میرفتید و فکر نمیکنم کسی ناراحت میشد.

    امیدوارم چه برای ایشون چه برای موردای دیگه بتونید مستقلا تصمیم بگیرید ، وبه خاطر دخالتهای بی جا جوانیو زندگیتونو به باد ندید.

  13. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق از دست رفته

    فقط میتونم بگم متاسفم .

    خانواده شما خیلی دخالت کردن .خواسته خانواده همسرتون در مورد لباس عروس ومراسم جشن کاملا به جا بوده .

    برادر گرامی احترام به خواست همسر در مورد لباس پوشیدن وکوتاهی مو و... زن ذلیلی نیست .

    خواسته ایشون در مورد مراسم جشن کاملا اسلامی وشرعی بوده .چرا میخواستید بهترین شب زندگیتون رو با گناه شروع کنید .

    دختری که اینقدر در رابطه با شما مواظب بوده که دستش به دست شما نخوره دختر مقید و پاکی بوده .

    من به جای شما بودم اصلا جشن نمیگرفتم .زندگیم رو با یه سفر زیارتی شروع می کردم .

    به هر حال اگه باز هم بهش علاقه دارید وامکان بازگشت هست با وساطت یکی از بزرگتر های فامیلشون برید جلو .شما نباید به هیچ کدام از خانواده ها احازه

    بدین دخالت کنن .
    ویرایش توسط ستیلا : 07-18-2015 در ساعت 05:46 PM
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    فقط میتونم بگم متاسفم .

    خانواده شما خیلی دخالت کردن .خواسته خانواده همسرتون در مورد لباس عروس ومراسم جشن کاملا به جا بوده .

    برادر گرامی احترام به خواست همسر در مورد لباس پوشیدن وکوتاهی مو و... زن ذلیلی نیست .

    خواسته ایشون در مورد مراسم جشن کاملا اسلامی وشرعی بوده .چرا میخواستید بهترین شب زندگیتون رو با گناه شروع کنید .

    دختری که اینقدر در رابطه با شما مواظب بوده که دستش به دست شما نخوره دختر مقید و پاکی بوده .

    من به جای شما بودم اصلا جشن نمیگرفتم .زندگیم رو با یه سفر زیارتی شروع می کردم .

    به هر حال اگه باز هم بهش علاقه دارید وامکان بازگشت هست با وساطت یکی از بزرگتر های فامیلشون برید جلو .شما نباید به هیچ کدام از خانواده ها احازه

    بدین دخالت کنن .


    یه نظر من جشن عروسی بگیرن چون هر عروس و دامادی این شب رو دوست داره



    کاش بره دنبالش برای هیچ و پوچ جدا شدن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    به خاطر یه مراسم گرفتن؟؟؟

    آخه ارزششو داشت؟؟؟

    اگه من پسر بودم و یه دختری رو انقد میخواستم نمیذاشتم هیچکسی جلومو بگیره

    دوست عزیز رویای شما به شما اعتماد کرد و باهاتون رابطه داشت

    چطور تونستی رهاش کنی؟؟؟

    میدونی چقد برای یه دختر سخته که اعتمادش بشکنه ؟؟

    چرا براش مردی نکردی؟؟؟

    وقتی دیدی اینهمه کشمکش هست خودتون دوتا میگفتین مراسم نمیخواین تا زودتر بهم برسین

    آخه این مراسم گرفتن چیه که انقد معضل شده واسه جوونا؟؟؟؟؟

    در ضمن همیشه رسم بر این هست که به رسم خانواده عروس و هرجور اونا راحت ترن مراسم بگیرن...

    آقای آراد برو دنبال رویات

    حیفه به خدا حیفه

    تا دیر نشده برو

    به حرف هیچکس هم توجه نکن

    کی الان دلش برای گریه های تو حمومت میسوزه؟؟؟

    مگه کی به فکر تو هست که شما انقد به دیگران بها دادی تو رابطت که واست تصمیم بگیرن

    شما مردی ، احترام پدر و مادر واجب اما اونا نمیخوان جای شما زندگی کنن که

    مطمئنن اگه شما مصمم بودی هیچکس نمیتونست اینهمه اختلاف به وجود بیاری

    برو برش گردون..


    اخه من اونو اونقدر دوست داشتم که هیچ آرامشی برام تو خونه نمونده بود خاهرم میگفت داری میای واسم فلان چیزو بگیرو اگه یادم میرفت میگفت اگه رویا بود یادت نمیرفت هان؟
    مادرم میگفت شما ازدواج کنین من چند هفته چند هفته میام خونتون میمونم میگفت وقتی ازدواج کردی قبل اینکه بری خونه باید بیای به من سر بزنی
    اما رویا اینارو قبول نمیکرد به من میگفت اول باید بیای خونه بعد اگه خاستی بری اونجا باهم میریم
    پدرم هروز سرم غر میزد که چرا طرز لباس پوشیدنت عوض شده ( نه اینکه جلف باشه اما خب من مردونه میپوشیدم قبلا اون اسپرت دوست داشت)
    شوهر خاهرم سر من غر میزد که زن ذلیلی ..
    چون هنوز دانشگاه نرفته بود کوچیک میدیدنش البته میخاست ادامه بده
    بکل تمام ارامش زندگیم ریخت بهم
    وقتی مادرش گفت همچی تموم من حتی یکبار نگفتم نه!

    پدر من گفت مراسم عروسی نمیگیریم اگه دوسن داره باااااید قبول کنه ولی اونا باااید مراسم عقد بگیرنو قاطی ام باشه رویا قبول نکردو گفت زندگی ماست تو میخای خرج عروسی بدی چرا پدرت اجبار میکنه من عروسی میخام من رویامه عروسی گرفتن لباس عروس پوشیدن

  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    ببین اراد جان ...همه ماها میگیم برو دنبالش

    حیف حیف حیففف این عشق
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها
    اخه من اونو اونقدر دوست داشتم که هیچ آرامشی برام تو خونه نمونده بود خاهرم میگفت داری میای واسم فلان چیزو بگیرو اگه یادم میرفت میگفت اگه رویا بود یادت نمیرفت هان؟
    مادرم میگفت شما ازدواج کنین من چند هفته چند هفته میام خونتون میمونم میگفت وقتی ازدواج کردی قبل اینکه بری خونه باید بیای به من سر بزنی
    اما رویا اینارو قبول نمیکرد به من میگفت اول باید بیای خونه بعد اگه خاستی بری اونجا باهم میریم
    پدرم هروز سرم غر میزد که چرا طرز لباس پوشیدنت عوض شده ( نه اینکه جلف باشه اما خب من مردونه میپوشیدم قبلا اون اسپرت دوست داشت)
    شوهر خاهرم سر من غر میزد که زن ذلیلی ..
    چون هنوز دانشگاه نرفته بود کوچیک میدیدنش البته میخاست ادامه بده
    بکل تمام ارامش زندگیم ریخت بهم
    وقتی مادرش گفت همچی تموم من حتی یکبار نگفتم نه!


    خانوادش خیلییی زیاده روی میکنن

    ببین همش داری بخاطر حرف مردم زندگی میکنی این زندگی تو و رویا هستش


    خانوادت خیلی بی منطق هستن خیلی خیلی



    چرا نمیری باز دنبالش؟,,
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    ببین ازاد جان ...همه ماها میگیم برو دنبالش

    حیف حیف حیففف این عشق

    باورتون نمیشه ولی بعد خوندن این حرفها من باهاش تماس گرفتم خطش خاموش بود
    با دوستش تماس گرفتم اما قطع کرد

    پریماه جان خانواده من به هیچ عنوان اونو قبول نمیکنن
    من باید بی خیال یکیشون بشم وگرنه جنگ میشه

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها
    باورتون نمیشه ولی بعد خوندن این حرفها من باهاش تماس گرفتم خطش خاموش بود
    با دوستش تماس گرفتم اما قطع کرد

    پریماه جان خانواده من به هیچ عنوان اونو قبول نمیکنن
    من باید بی خیال یکیشون بشم وگرنه جنگ میشه



    اراد بدی تو این همه چیز تو خودت میریزی
    اشککک میریزی برو جلو خانوادت بریز هیچ خانواده. ای حاظر نیست. زجر کشیدن بچشو ببینن بذار دردت و ببین زجر کشیدنت رو ببینن با منطقی باهاشون برخورد کن حرف دلت و بگو همین امروز اینکار و کن

    بعدش برو دم درخونمون دنبالش با پدرش حرف بزن حرف دلت هم به اون بگو .....فقط بخاطر یه مراسم الکی بهم خورد فقططططط بخاطر یه مراسم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    یه نظر من جشن عروسی بگیرن چون هر عروس و دامادی این شب رو دوست داره



    کاش بره دنبالش برای هیچ و پوچ جدا شدن
    اصلا زندگی این دوستمون به خاطر برگزاری مراسم جشن واختلافات دو خانواده به هم خوره .اگه حتی عروسی هم برگزار میشد شاید به هم میخورد .یا این که خانواده ها تا سال ها موضوع برای جنگ وجدال داشتن .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    اصلا زندگی این دوستمون به خاطر برگزاری مراسم جشن واختلافات دو خانواده به هم خوره .اگه حتی عروسی هم برگزار میشد شاید به هم میخورد .یا این که خانواده ها تا سال ها موضوع برای جنگ وجدال داشتن .



    من جاش بودم میرفتم دنبال عشقم ......وقتی خانوادم میدیدن کنار عشقم خوشبختم اونا هم دلشون رحم میامد



    من هرچیییییی فکرش میکنم حیف این عشق بود اینطوری بهم بخوره
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    فقط میتونم بگم متاسفم .

    خانواده شما خیلی دخالت کردن .خواسته خانواده همسرتون در مورد لباس عروس ومراسم جشن کاملا به جا بوده .

    برادر گرامی احترام به خواست همسر در مورد لباس پوشیدن وکوتاهی مو و... زن ذلیلی نیست .

    خواسته ایشون در مورد مراسم جشن کاملا اسلامی وشرعی بوده .چرا میخواستید بهترین شب زندگیتون رو با گناه شروع کنید .

    دختری که اینقدر در رابطه با شما مواظب بوده که دستش به دست شما نخوره دختر مقید و پاکی بوده .

    من به جای شما بودم اصلا جشن نمیگرفتم .زندگیم رو با یه سفر زیارتی شروع می کردم .

    به هر حال اگه باز هم بهش علاقه دارید وامکان بازگشت هست با وساطت یکی از بزرگتر های فامیلشون برید جلو .شما نباید به هیچ کدام از خانواده ها احازه

    بدین دخالت کنن .

    بله دقیقا شرعی بوده
    اما خانواده من به هیچ عنوان حاضر نمیشن که برگرده
    یکروز که رویا اومده بود خونمون تنها
    مادرم نشست کنارشو گفت شما باید فلان هدیه به پسر من بدین باید سالنی که واسه عقد میگیرین بزرگ باشه ما 300 نفر مهمون داریم باید به پسرم زیر لفطی بدید و...
    منم نشسته بودم اما چیزی نگفتم که اختلاف نشه
    اما رویارو که بردم خونشون
    زنگ زدو با گریه گفت چرا طرف منو نگرفتی من احساس تنهایی کردم چرا مادرت امرنهی میکنه چرا نمیزاره خودمون تصمیم بگیریم
    من من هیچی نگفتم و حق دادم به مادرم گفتم هیچی تو دلش نیست


    پدرم گفت که اصلا جشن نمیگیریم رویا قبول نکرد گفت اگر قرار بود نگیری باید قبل امزدی میگفتی من حاضر نمیشم بی عرضگی تورو تحمل کنم

    الان از کجا معلوم ازدواج نکرد باشه تمام راهای ارتباطیش با من بستس

    مادرش اخرین روز به من گفت تو بی غیرتی که اینجوری روح دخترمو به درد اوردی نمی بخشمت

  24. کاربران زیر از آراد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    من جاش بودم میرفتم دنبال عشقم ......وقتی خانوادم میدیدن کنار عشقم خوشبختم اونا هم دلشون رحم میامد



    من هرچیییییی فکرش میکنم حیف این عشق بود اینطوری بهم بخوره

    ممنون ازینکه خودتو گذاشتی جای من
    رویا به من میگفت تو از مهربونی زیاد منو از دست دادی میخاستی حرف همرو گوش کنی تا هیچکی ناراحت نشه اخرش خودت به باد رفتی
    گفت شان تو همونه که تا اخر عمر تنها بمونی
    گفت منکه گفتم م بهم نمیخوریم چرا انقدر وابستم کردی؟
    کلی لعنتم کرد سر اون رابطه
    گفت من به هیچکس اجازه ندادم دستش به دستم بخوره اونوقت رد تنتو چطوری از تنم پاک کنم

    زنگ زدم بهمش پریماه جان اما خاموشه

  26. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها
    ممنون ازینکه خودتو گذاشتی جای من
    رویا به من میگفت تو از مهربونی زیاد منو از دست دادی میخاستی حرف همرو گوش کنی تا هیچکی ناراحت نشه اخرش خودت به باد رفتی
    گفت شان تو همونه که تا اخر عمر تنها بمونی
    گفت منکه گفتم م بهم نمیخوریم چرا انقدر وابستم کردی؟
    کلی لعنتم کرد سر اون رابطه
    گفت من به هیچکس اجازه ندادم دستش به دستم بخوره اونوقت رد تنتو چطوری از تنم پاک کنم

    زنگ زدم بهمش پریماه جان اما خاموشه


    بگه بگه. بذار این حرفهارو بگه

    منم یه دخترم وقتی دلم بگیره از همه این حرفهارو میزنم ولی از ته دل که نمیگم

    اون همین حرف که زده منو وابسته کردی یعنی دوستت داره

    مگه نمیگی تو خونه نشسته سر کار دیگه نرفته

    منم بودم دق میکردم مینشستم تو خونه


    کاش کاش کاش کاش درست بشه

    کاش خانوادت درک میکردن این زندگی تو بخاطر خوشبختی تو ..ولی برا خودخواهی خودشون برای یه لحظه تفریح چند ساعته زندگی بچشو خراب کردن

    خودت منطقی فکر کن ببین ارزشش و داره,؟؟؟


    همون دوستش که میگی با یه شماره دیگه زنگ بزن به. اون دوستش خبر ازش بگیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  27. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق از دست رفته

    من یه مادرم با تجربه بیست سال زندگی مشترک .اون دختر عاشقت بوده وگرنه خیلی راحت جسمش رو در اختیارت قرار نمیداد .با اینکه هنوز عقد رسمی نبودید ولی ایشون به شما اجازه رابطه داده .شما در برابر عشق این خانم چی کار کردی ؟
    شرمنده که اینو میگم با توجه به سنتون یه کم بچگانه رفتار کردید .الان سر این بحث کردید که اول برید خونه مادرتون یا خونه خودتون .یه کم زود نبوده سر این مسایل بحث کردید .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  28. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اراد بدی تو این همه چیز تو خودت میریزی
    اشککک میریزی برو جلو خانوادت بریز هیچ خانواده. ای حاظر نیست. زجر کشیدن بچشو ببینن بذار دردت و ببین زجر کشیدنت رو ببینن با منطقی باهاشون برخورد کن حرف دلت و بگو همین امروز اینکار و کن

    بعدش برو دم درخونمون دنبالش با پدرش حرف بزن حرف دلت هم به اون بگو .....فقط بخاطر یه مراسم الکی بهم خورد فقططططط بخاطر یه مراسم

    نه الان که خطش خاموشه فعلا نمیرم سمتش تا خانوادم راضی کنم
    واسه مراسم راضیشون کنم واسه اینکه مادرم میگه هروز باید بیای اول اینجا چی؟
    با اینکه خاهرم حسوده و وقتی رویا میومد خونمون همش منو بقل میکردو میبوسید منو تا حرص رویارو در بیاره چکار کنم ؟ هرچند رویا همسن خاهرمه اما همیشه خانومی کردو حتی کنار من نمی نشست تا
    اون حسودیش برانگیخه نشه اما با این رفتارای خاهرم بغض و میدیدم تو چشماش
    اینکه مادرم میگه یه هفته یه هفته باید بیام خونت چی؟
    اینکه پدرم رفیق بازه و من به رویا احترام میزاشتم میگفت زن زلیلی حتما رویا نمی خاد بزاره وقتی ازدواج کردی بری شهرستان تنها شب بمونی چی؟؟ من اینو به رویا گفتم گفت حق نداری هیچوقت شب منو تنها بزاری!
    پدرم گفت چند وقت یبار باید مادرتو ببری مکه و مدینه و .... چند ماه اما رویا قبول نمبکنه تنها بمونه اینارو چکار کنم
    رویا خیلی خانوم بود خیلی
    فقط نمیتونست مادرمو کنار من همیشه تصور کنه اون میگفت منو تو یه خانواده جداییم و من میگفتم من با مادرمو خاهرام یه خانواده ام توام به خانواده ما اضافه میشی

  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها
    نه الان که خطش خاموشه فعلا نمیرم سمتش تا خانوادم راضی کنم
    واسه مراسم راضیشون کنم واسه اینکه مادرم میگه هروز باید بیای اول اینجا چی؟
    با اینکه خاهرم حسوده و وقتی رویا میومد خونمون همش منو بقل میکردو میبوسید منو تا حرص رویارو در بیاره چکار کنم ؟ هرچند رویا همسن خاهرمه اما همیشه خانومی کردو حتی کنار من نمی نشست تا
    اون حسودیش برانگیخه نشه اما با این رفتارای خاهرم بغض و میدیدم تو چشماش
    اینکه مادرم میگه یه هفته یه هفته باید بیام خونت چی؟
    اینکه پدرم رفیق بازه و من به رویا احترام میزاشتم میگفت زن زلیلی حتما رویا نمی خاد بزاره وقتی ازدواج کردی بری شهرستان تنها شب بمونی چی؟؟ من اینو به رویا گفتم گفت حق نداری هیچوقت شب منو تنها بزاری!
    پدرم گفت چند وقت یبار باید مادرتو ببری مکه و مدینه و .... چند ماه اما رویا قبول نمبکنه تنها بمونه اینارو چکار کنم
    رویا خیلی خانوم بود خیلی
    فقط نمیتونست مادرمو کنار من همیشه تصور کنه اون میگفت منو تو یه خانواده جداییم و من میگفتم من با مادرمو خاهرام یه خانواده ام توام به خانواده ما اضافه میشی



    فقط میتونم بگم خانوادت خیلی بی منطقن خیلیییییی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  30. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    من یه مادرم با تجربه بیست سال زندگی مشترک .اون دختر عاشقت بوده وگرنه خیلی راحت جسمش رو در اختیارت قرار نمیداد .با اینکه هنوز عقد رسمی نبودید ولی ایشون به شما اجازه رابطه داده .شما در برابر عشق این خانم چی کار کردی ؟
    شرمنده که اینو میگم با توجه به سنتون یه کم بچگانه رفتار کردید .الان سر این بحث کردید که اول برید خونه مادرتون یا خونه خودتون .یه کم زود نبوده سر این مسایل بحث کردید .

    اره تا قبلش حتی تنش به تنه من نخورده بود حتی به صورتم مستقیم نگاه نکرد تو دوران اشنایی منکه اهل نمازو روزه بودم میخاستم حداقل دستش رو بگیرم اما اون جوری نشون داد ک دلم نمیومد پاکیشو ببرم زیر سوال حتتی وقتی خیره نگاهش میکردم میگفت لطفا اینجوری نگام نکن
    بعد صیغه میگفت این دوران واسه اشنایی رابطه باشه واسه بعد عقد اما من میگفتم شیرینی نامزدی به همین چیزاشه و دلش نمیومد خاسته منو انجام نده
    حتی من بهش گفتم تو میخای منو ازار بدی که نمیای گفت نه اینجوری نیست و اومد
    گفت هیچوقت رد کثیف تنتو روی تنم نمی بخشم

    من نخاستم سر این موضوع بحث کنم یروز مادرم جلو رویا گفت اره اراد تو ازدواج که کردی اول میای اینجا من ببینمت بعد میری خونتون هروز باید اول بیای پیش من رویا جلو مادرم لبخند زد ولی وقتی تنها شدیم گفت اول باید بیای پیش زنت که منتطرته بعد اگه جایی خاستی بری دوتایی میریم چون دیگه مجرد نیستی گفتم مادرم دلش نازکه اما اون قبول نمیکرد

  31. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق از دست رفته

    متاسفم با رویا که هیچ با هر دختری بخوای ازدواج کنی با این خانواده ای که شما داری .روی خوش بختی نمیبینی .از دایی یا عمو یا پدربزرگتون کمک بگیرید یا یه فرد منطقی تو فامیل که نظراتش رو قبول دارن .اشتباهات خانوادتون باید گوشزد بشه .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  32. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    متاسفم با رویا که هیچ با هر دختری بخوای ازدواج کنی با این خانواده ای که شما داری .روی خوش بختی نمیبینی .از دایی یا عمو یا پدربزرگتون کمک بگیرید یا یه فرد منطقی تو فامیل که نظراتش رو قبول دارن .اشتباهات خانوادتون باید گوشزد بشه .
    اره اینو میدونم البته رویا میگفت خاواده ها ممکنه رو پسرشون حساس باشن اما تو با سیاست باید جوری رفتار میکردی که هم زنتو نگه داری هم خانوادتو
    من اتفاقا با عموم صحبت کردم ولی عموم طرف پدرمو گرفت گفت خجالت نمیکشی بابات میگفت زن زلیلی کردی!
    با پدر بزرگم صحبت کردمو گفت شنیدم رویا خودسر بوده و میخاسته جشن هرجور که اون میخاد باشه
    خلاصه اینکه هیچکس حامیم نشد
    راستش هزاربار رفتم تو مسیرش اما هیچ اثری ازش نیست
    باباشم بهم گفته بود اگه سر راهش قرار بگیری ازت شکایت میکنم
    میبینید هیجوره نمیشه اونو برگردوند....
    واقعا نمیدونم چیکار کنم

  34. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    فقط میتونم بگم خانوادت خیلی بی منطقن خیلیییییی


    ای بابا....
    حتی پیج فیسبوکشم پاک کرده
    الان من گناه کردم که بااش رابطه داشتم ؟
    من از لحاظ شرعی سوال کردم گفتند چون محرم بودین موردی نداشت

  35. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها
    ای بابا....
    حتی پیج فیسبوکشم پاک کرده
    الان من گناه کردم که بااش رابطه داشتم ؟
    من از لحاظ شرعی سوال کردم گفتند چون محرم بودین موردی نداشت


    یه اصلااا گناهی نکردین خود رویا هم میدون که گناهی نکرده ولی این اذیتش میکنه


    اول از همه با خانوادت صحبت کن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  36. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    برای مراسم نامزدی مقدار 5000 تا شاخه گل رو تعیین کرده بودیم اونا گفتن مهریه رو میخایم باید نسبت به بازار هزینرو حسای میکردیمو من پرداخت میکردم اما یکم هزینرو بیشتر گفتندو منم گفتم نمی خوام گلارو میخرم با کامیون میریزم جلو در خونتون
    اما اینکارو نکردم
    نه پولشو دادم نه خریدم
    رویام بهم گفت نمیخاد بدی حرومت کردم
    االا چکار کنم

  37. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    یه اصلااا گناهی نکردین خود رویا هم میدون که گناهی نکرده ولی این اذیتش میکنه


    اول از همه با خانوادت صحبت کن


    صحبت کردم قبلا گفتند اگر با تمام شرایط ما کنار اومدو اومدن خانوادگی از ما عذر خاستنو قبول کرد براش جشن عروسی نگیریمو ...
    ما پا پیش میزاریم که مطمنم رویا قبول نمیکنه
    10 ماه میگذره از جداییمون
    رویا میگفت مامان من گفت وسایلارو بیار تو چرا مخالفت نکردی چرا غرورمو جلو خانوادم شکستی
    میگفت من گریه میکردمو به مامانینام میگفتم چرا کنار نیومدین اما مامانم گفت اگه مام کنار میومدیم اون خودش میزاشتت کنار میگفت همه بهم سرکوفت میزنن
    خلاصه اینکه اون اونجا عذا میکشید و من اینجا اخرین بار از دوستش شنیدم که 9 کیلو کم کرده تو دوماه و دیگه نه باشگاه میره نه شرکت و با همه دوستاشم قطع رابطه کرده حتی دوستش با من دعوا کردو گفت دیگه حالشو از من نپرس تو اگه نگران حالش بودی اینجوری خوردش نمیکردی

  38. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18948
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق از دست رفته

    سلام واقعا متاسف شدم با شنيدن قسمتي از زندگيتون نميدونم از حرف من عذاب وجدانتون شايد بيشتر بشه ولي لازم ميدونم كه بگم شما كاملا مقصر هستي شما وقتي از نظر اعتقادي با هم تفاهم نداريد يا نبايد نامزد كنيد يا اينكه كوتاه بياييد چون حجاب اصل اعتقاد اون خانوم عزيز بوده و شما مطمئن باش اگر مراسم رو به ميل خودتون ميگرفتين چيزي از غرور اون عزيز نميموند به نظر من حداقل الان پا پيش بزارين چرا به خانواده نگفتين كه خودتون هم موافق نوع عروسي جدا هستين هر چند كه مخالف بوديد اينجوري باعث ميشد حسادت خانواده كمتر بشه الان هم اول اون خانم عزيز رو پيدا كنيد و ازش معذرت بخوايين بگيد كه حاضرين براش هر كاري بكنين مطمئنم هنوزم منتظر شماست ولي به دست اوردن دوباره شون سخته ولي تلاش كنيد .

  39. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : عشق از دست رفته

    اعصابم خورد شده از دست تو و خانوادت ، خانوادت دارن تو رو تحریک میکنن با حرفاشون ، نمیدونم چرا نمیخوان آرامش تو رو ببینن ، چرا وقتی میبینن با رویا خوشی چرا دارن زهرمارش میکنن تو دهنت ، چرا نمیدونن رویا نامزده پسرشونه ، چرا درکت نمیکنن ، چرا نمیدونن نامزدا چه حالو حسی دارن نسبت به هم ، چرا از اینکه پسرشون حاضره جونشو بده واسه زنش ناراحتن ، چرا ... چرا.... چرا...

    چرا تو انقدر بی منطقی ، البته تنها تو اینطور نیستی ، مشکلیه که اکثر پسرا باهاش دست به گریبانن ، به نظرت حرف کدوم درسته?!?! مامانت یا رویا ...
    مامانت میگه قبل اینکه بری خونتون اول باید بیای دست بوسیه من بعد بری خونه خودت ... یا رویا که میگه مثل مرد خونه از سرکار بیا خونه خودت بعد با هم میریم خونه مامانت اینا... واقعا که چذا منطق ندارید شما پسرا ، پسرجون رویا حرف نداره ، راست میگه تو میخوای هیچکسو ناراحت نکنی ولی با اینکارات خودتو به باد دادی ، زندگیتو از دست دادی ، عشقتو از دست دادی.

    چرا به خواهرت اجازه میدی اینطور راجب زنت بگه ، چرا وقتی میگه حالا اگه رویا بود که یادت نمیرفت اینچیزو براش بگیری ، یا تمام حرفایی مثل اینکه چرا اونو بیشتر ماها دوست داری !!!!!!

    چرا جوابشونو نمیدی ، چرا به خواهرت نمیگی تو هم شوهر کنی اونم واست جون میده ، شوهر کنی هرچی بخوای از زیر سنگ واست جور میکنه ،شوهر کنی بهت محبت میکنه ، چرا نمیزارن به این دختر بدبخت برسی ؟ چرا جلو دخالت پدر مادرتو نمیگیری ، اونا تو زندگیشون هرچی میخواستن به اختیار خودشون کردن ، پدر مادرت به هم محبت کردنو محبت دیدن ، چرا نمیزارن پسرشون به زنش محبت کنه ؟ هاااان ؟ چرااااااا؟ چرا وقتی میبینن پسرشون زنشو دوست داره حرص میخورن ، چرا جواب مامانتو محترمانه ندادی وقتی بهت گفت پامو تو خونت نمیزارم ، چرا وقتی گفت هفته تا هفته نمیام چرا جوابشو محترمانه ندادی ، چرا نگفتی مادر من عزیز من در خونه من همیشه به روتون بازه ، همیشه دوست داریم در کنارتون باشیم ،هم من هم رویا خوشحال میشیم بهمون سر بزنید ، ای خداااااااا از دست این پسرا آدم دیوونه میشه ، اگه میبینی اعصابمو خراب کردی ، اگه میبینی آتیش گرفتم از دستت ناراحت نشو ، چون من پنج سال با همین حرفایی که مامان بابات میزدن دستو پنجه نرم کردم ، زندگیمو خراب کردن ، نزاشتن خوش باشیم ، الان پسرشون بعد پنج سال فهمیده چه اشتباهی کرده که به حرفشون بوده ،فقط با اینکارا زندگیه خودشو خراب کرده.

    حالا ، تو به اصطلاح شوهر رویا بودی ، اونا تو زندگی خوشیاشونو کردن ، خواهرت بعدا با شوهرش خوشیاشو میکنه ، حالا تو زورت به این دختر رسیده ، که یه وقت مامانم ناراحت نشه به زنم توجه میکنم ، میخوام مطابق میل اون مراسم بگیرم ( که واقعا احسنت به رویا که ازت همچین مراسمی میخواد ) ، یه پسر اول باید از نظر عقلی این توانو پیدا کنه که زندگیشو با چه سیاستی نجات بده بعد بره خواستگاری.

    در آخر ، متاسفم برای خانواده هایی که پسرشونو اینطوری تحریک میکنن.
    اینرو هم بگم هم پسر و هم دختر مظلوم واقع میشن ، چون میمونن که چیکار کنن که هیچکس ناراحت نشه.

  40. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق از دست رفته

    وااااااااااااااااای
    من واقعن باورم نمیشه!!!!
    چه دختر گلیه این رویا!!!!!!!
    خاهرت بقلت میکرد بوست میکردو اون حتی کنار دست تو نمی نشست که اون حسودی نکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونوقت از دور نگاه میکرده و بغض میکرده ؟؟؟؟مگه میشه ؟؟؟میگی همسنن که!
    اخه دختر به این پاکی؟؟؟شما نگران اینی که رابطه برقرار کردی گناه نباشه ؟ البته که گناهه شما حتی به این دختر اگر قول دادی تکیه گاهش هم بشی گناه کردی!!!
    الهی من بمیرم برای اون دختر
    نمیگفتتین من فکر میکردم اون از شما بزرگتره!شما فوق لیسانسی و اون دیپلم ؟ شخصیت و ذات به تحصیلات نیست!
    بعد اونوقت مادرش گفته تموم شما نگفتی نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    شما خودت میگی پدرت رفیق بازه اونوق وقتی نصیحتت میکرد گوش میکردی؟؟؟؟
    پدرت زندگیت رو بهم زده سر مراسم !! حق تمام و کمال مال رویا و خانوادشه
    بنطر من خانواده شما دوست دارن شما کنار خودشون بمونی
    واقعا رویا حیف بود
    گریم درومد که انقدر عذابش بدی دخترا عاشق نیشن نمیشن بشن اگه عاشق واقعی بشن...
    اون اگه دوباره بخاد ازدواج کنه مطمنا یخاد به همسرش بگه که رابطه داشته ؟چطور کنار بیاد ؟
    من پیشنهاد میکنم اقای محترم با این چیزا که گفتی اصلا سمتش نری
    چون مشکل خودتی نه اون دختر منطقی
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  42. 2 کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    اعصابم خورد شده از دست تو و خانوادت ، خانوادت دارن تو رو تحریک میکنن با حرفاشون ، نمیدونم چرا نمیخوان آرامش تو رو ببینن ، چرا وقتی میبینن با رویا خوشی چرا دارن زهرمارش میکنن تو دهنت ، چرا نمیدونن رویا نامزده پسرشونه ، چرا درکت نمیکنن ، چرا نمیدونن نامزدا چه حالو حسی دارن نسبت به هم ، چرا از اینکه پسرشون حاضره جونشو بده واسه زنش ناراحتن ، چرا ... چرا.... چرا...

    چرا تو انقدر بی منطقی ، البته تنها تو اینطور نیستی ، مشکلیه که اکثر پسرا باهاش دست به گریبانن ، به نظرت حرف کدوم درسته?!?! مامانت یا رویا ...
    مامانت میگه قبل اینکه بری خونتون اول باید بیای دست بوسیه من بعد بری خونه خودت ... یا رویا که میگه مثل مرد خونه از سرکار بیا خونه خودت بعد با هم میریم خونه مامانت اینا... واقعا که چذا منطق ندارید شما پسرا ، پسرجون رویا حرف نداره ، راست میگه تو میخوای هیچکسو ناراحت نکنی ولی با اینکارات خودتو به باد دادی ، زندگیتو از دست دادی ، عشقتو از دست دادی.

    چرا به خواهرت اجازه میدی اینطور راجب زنت بگه ، چرا وقتی میگه حالا اگه رویا بود که یادت نمیرفت اینچیزو براش بگیری ، یا تمام حرفایی مثل اینکه چرا اونو بیشتر ماها دوست داری !!!!!!

    چرا جوابشونو نمیدی ، چرا به خواهرت نمیگی تو هم شوهر کنی اونم واست جون میده ، شوهر کنی هرچی بخوای از زیر سنگ واست جور میکنه ،شوهر کنی بهت محبت میکنه ، چرا نمیزارن به این دختر بدبخت برسی ؟ چرا جلو دخالت پدر مادرتو نمیگیری ، اونا تو زندگیشون هرچی میخواستن به اختیار خودشون کردن ، پدر مادرت به هم محبت کردنو محبت دیدن ، چرا نمیزارن پسرشون به زنش محبت کنه ؟ هاااان ؟ چرااااااا؟ چرا وقتی میبینن پسرشون زنشو دوست داره حرص میخورن ، چرا جواب مامانتو محترمانه ندادی وقتی بهت گفت پامو تو خونت نمیزارم ، چرا وقتی گفت هفته تا هفته نمیام چرا جوابشو محترمانه ندادی ، چرا نگفتی مادر من عزیز من در خونه من همیشه به روتون بازه ، همیشه دوست داریم در کنارتون باشیم ،هم من هم رویا خوشحال میشیم بهمون سر بزنید ، ای خداااااااا از دست این پسرا آدم دیوونه میشه ، اگه میبینی اعصابمو خراب کردی ، اگه میبینی آتیش گرفتم از دستت ناراحت نشو ، چون من پنج سال با همین حرفایی که مامان بابات میزدن دستو پنجه نرم کردم ، زندگیمو خراب کردن ، نزاشتن خوش باشیم ، الان پسرشون بعد پنج سال فهمیده چه اشتباهی کرده که به حرفشون بوده ،فقط با اینکارا زندگیه خودشو خراب کرده.

    حالا ، تو به اصطلاح شوهر رویا بودی ، اونا تو زندگی خوشیاشونو کردن ، خواهرت بعدا با شوهرش خوشیاشو میکنه ، حالا تو زورت به این دختر رسیده ، که یه وقت مامانم ناراحت نشه به زنم توجه میکنم ، میخوام مطابق میل اون مراسم بگیرم ( که واقعا احسنت به رویا که ازت همچین مراسمی میخواد ) ، یه پسر اول باید از نظر عقلی این توانو پیدا کنه که زندگیشو با چه سیاستی نجات بده بعد بره خواستگاری.

    در آخر ، متاسفم برای خانواده هایی که پسرشونو اینطوری تحریک میکنن.
    اینرو هم بگم هم پسر و هم دختر مظلوم واقع میشن ، چون میمونن که چیکار کنن که هیچکس ناراحت نشه.


    اروم باش حرص نخور دوست عزیز الان من فکر کردم همه حق رو میدن به من...
    نمی دونستم انقدر مقصرم چون همه خانوادم تو این ده ماه پشت اون و خانوادش بد گفتن و گفتن دوست نداشت وگرنه کنار میومد با مراسم قاطی
    دوست نداشت وگرنه میدونست سخته از مادرت جدا بشی..
    من 10 ماه تمامه دارم این حرفا می شنوم
    تازه خاهرم چندروز پیش میگفت داداش رویا ببخش که تنهات گذاشت اون لیاقتت رو نداشت
    منم گفتم باشه
    الان که ازون جو اومدم بیرونو خودم دباره کارامونو تعریف کردم میفهمم رویا چقدر خانومی کرده

  44. کاربران زیر از آراد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراه نمایش پست ها
    وااااااااااااااااای
    من واقعن باورم نمیشه!!!!
    چه دختر گلیه این رویا!!!!!!!
    خاهرت بقلت میکرد بوست میکردو اون حتی کنار دست تو نمی نشست که اون حسودی نکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونوقت از دور نگاه میکرده و بغض میکرده ؟؟؟؟مگه میشه ؟؟؟میگی همسنن که!
    اخه دختر به این پاکی؟؟؟شما نگران اینی که رابطه برقرار کردی گناه نباشه ؟ البته که گناهه شما حتی به این دختر اگر قول دادی تکیه گاهش هم بشی گناه کردی!!!
    الهی من بمیرم برای اون دختر
    نمیگفتتین من فکر میکردم اون از شما بزرگتره!شما فوق لیسانسی و اون دیپلم ؟ شخصیت و ذات به تحصیلات نیست!
    بعد اونوقت مادرش گفته تموم شما نگفتی نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    شما خودت میگی پدرت رفیق بازه اونوق وقتی نصیحتت میکرد گوش میکردی؟؟؟؟
    پدرت زندگیت رو بهم زده سر مراسم !! حق تمام و کمال مال رویا و خانوادشه
    بنطر من خانواده شما دوست دارن شما کنار خودشون بمونی
    واقعا رویا حیف بود
    گریم درومد که انقدر عذابش بدی دخترا عاشق نیشن نمیشن بشن اگه عاشق واقعی بشن...
    اون اگه دوباره بخاد ازدواج کنه مطمنا یخاد به همسرش بگه که رابطه داشته ؟چطور کنار بیاد ؟
    من پیشنهاد میکنم اقای محترم با این چیزا که گفتی اصلا سمتش نری
    چون مشکل خودتی نه اون دختر منطقی


    اره درست میگین اره حتی من برای رویا چیزی میخریدم خاهرم ناراحت میشد اما برای خارم لب تاپ خریدم به مناسبت قبولی دانشگاه اما اون اعتراضی نکرد
    اخرای رابطه مادرم میگفت اون تروبخاطر پولت میخاد چون خیلی واسش هدیه میخری و منم باور کردمو وقتی باهم بیرون بودیم گفتم وضعم بد شده جدیدا گفت غصه نخور درست میشه میخاستیم بریم غذا بخوریم اما گفت ولش کن میریم خونه یچیز میخورم مطمنم بخاطر اینکه الکی گفتم وضعم بد شده گفت...
    اما اونموقع نفهم بود وقتی رابطه بهم زد گفتم چون فهمیدی وضعم بد شده بهم زدی

  46. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط Shakiba72 نمایش پست ها
    سلام واقعا متاسف شدم با شنيدن قسمتي از زندگيتون نميدونم از حرف من عذاب وجدانتون شايد بيشتر بشه ولي لازم ميدونم كه بگم شما كاملا مقصر هستي شما وقتي از نظر اعتقادي با هم تفاهم نداريد يا نبايد نامزد كنيد يا اينكه كوتاه بياييد چون حجاب اصل اعتقاد اون خانوم عزيز بوده و شما مطمئن باش اگر مراسم رو به ميل خودتون ميگرفتين چيزي از غرور اون عزيز نميموند به نظر من حداقل الان پا پيش بزارين چرا به خانواده نگفتين كه خودتون هم موافق نوع عروسي جدا هستين هر چند كه مخالف بوديد اينجوري باعث ميشد حسادت خانواده كمتر بشه الان هم اول اون خانم عزيز رو پيدا كنيد و ازش معذرت بخوايين بگيد كه حاضرين براش هر كاري بكنين مطمئنم هنوزم منتظر شماست ولي به دست اوردن دوباره شون سخته ولي تلاش كنيد .

    ما دوران اشنایی راجب مراسم صحبت کردیم و رویا گفته بود من راحت نیستم مراسم قاطی و پدرم هم اجازه نمیده و من قبول کردم
    فکر نمیکردم خانوادم اینجوری کنن اخه اتفاقا همشهری بودیم اما میدونیم چرا هیچکدوم کنار نیومدن
    اره درست میگین
    اره حتی من برای رویا چیزی میخریدم خاهرم ناراحت میشد اما برای خارم لب تاپ خریدم به مناسبت قبولی دانشگاه اما اون اعتراضی نکرد

    اخرای رابطه مادرم میگفت اون تروبخاطر پولت میخاد چون خیلی واسش هدیه میخری و منم باور کردمو وقتی باهم بیرون بودیم گفتم وضعم بد شده جدیدا گفت غصه نخور درست میشه میخاستیم بریم غذا بخوریم اما گفت ولش کن میریم خونه یچیز میخورم
    مطمنم بخاطر اینکه الکی گفتم وضعم بد شده گفت...
    اما اونموقع نفهم بود وقتی رابطه بهم زد گفتم چون فهمیدی وضعم بد شده بهم زدی

    خیلی بی انصافی کردم.....
    الان اون رفت و من هنوز موهامو کوتاه میکنم هنوز صورتشو نقاشی میکنم هنوز به خواست اون لباس میپوشم
    اما خانوادم دیگه اعتراضی ندارن انگار دیگه خیالشون رراحته که رویا نیست

  47. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عشق از دست رفته

    وایی چرا انقدر به خانوادت اهمیت میدی بنرمن دیگه سمتش نرو انقدر اون دختر رو عذاب نده واقعا نمیتونی بین خانوادت و همسرت مساوات رعایت کنی اگر همسرت میشد خانوادت هروز میخاستن با حرفاش بزننش .

    شما یکم محکم نبودی روی حرفت واقعا شخصیت دخترانه دارین البته عذر میخام اینجوری حرف میزنم یک مرد اگر چیزی رو بخاد از هفت خان رستم میگذره براش خانوادتن دشمن خونیت که نیستن الان شما بدون همسر باشی خوبه؟؟ الان خوشحالن ؟؟

    شما اول باید یکم روی شخصیت خودت کار کنی اینکه خانواده یک جایگاهی دارن و همسر و زندگی مشترک هم یکجایگاه دیگه درست
    تا تغییر نکید چیزی درست نمیشه برگشتن اون خانم چیزی رو درست نمیکن باید سیاست داشتی جلوی خانوادت و همسرت

    همسرت نمیتون تحمل کن کسی شما رو جلوش در اغوش بگیره این یه حس زنانه هست و شما باید رعایت میکردی یه لحظه خودتونو بزارید جای همسرت اگر مردی اینکارو میکرد مثلا برادرش شما چه حسی بهتون دست میداد ناراحت نمیشدید؟؟چون اوایل زندگی خب حسایت ها هم زیاد شما باید پشتش بودی باید ....نه اینکه بزارید دیگران تصمیم کبری بگیرین براتون

  48. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها
    اره درست میگین اره حتی من برای رویا چیزی میخریدم خاهرم ناراحت میشد اما برای خارم لب تاپ خریدم به مناسبت قبولی دانشگاه اما اون اعتراضی نکرد
    اخرای رابطه مادرم میگفت اون تروبخاطر پولت میخاد چون خیلی واسش هدیه میخری و منم باور کردمو وقتی باهم بیرون بودیم گفتم وضعم بد شده جدیدا گفت غصه نخور درست میشه میخاستیم بریم غذا بخوریم اما گفت ولش کن میریم خونه یچیز میخورم مطمنم بخاطر اینکه الکی گفتم وضعم بد شده گفت...
    اما اونموقع نفهم بود وقتی رابطه بهم زد گفتم چون فهمیدی وضعم بد شده بهم زدی

    شما خودت هدیه رو میخریدی اونوقت مادرت میگفت اون ورو بخاطر پولت می خاد؟مادرت میدونه که سه سال بهش محبت کردی تا عاشقت شد ؟
    اگه بخاطر پول بود اینکارو میکرد ؟
    ببخشید ولی شما هیچ اراده ای از خودت نداری
    رفتی خونه پدر اون و شیرینی بردی گفتی اوکی مراسم جدا چن ساعت بعد رفتی خونه به در خودت گفتی اوکی مراسم قاطی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بهد میخاستی رویا قاطی نکنه
    خب اون بهت تکیهه کرد ازت خاست مشکل حل کنی خوشحال شد اومدی و باز زدیش زمین
    اینجا هرکی زندگیشو بگه همه حقو بهش میدن چون یه طرفه میاد سمت قاضی اما مشکل شما اونقدر واضحه که مقصر شما بودی من موندم چطور خانوادت حق رو به خودشون دادن
    الهی بمیرم واسه اون دختر که حالا خاهر شما میگه که شما ببخشش؟
    چون جونش به لبش رسید رفت!
    شاید میخاست بره تا به خودت بیای و مستقل تصمیم بگیری اما همینجوری وایسادی نگاه کردی ای وای من
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  49. 2 کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط satare نمایش پست ها
    وایی چرا انقدر به خانوادت اهمیت میدی بنرمن دیگه سمتش نرو انقدر اون دختر رو عذاب نده واقعا نمیتونی بین خانوادت و همسرت مساوات رعایت کنی اگر همسرت میشد خانوادت هروز میخاستن با حرفاش بزننش .

    شما یکم محکم نبودی روی حرفت واقعا شخصیت دخترانه دارین البته عذر میخام اینجوری حرف میزنم یک مرد اگر چیزی رو بخاد از هفت خان رستم میگذره براش خانوادتن دشمن خونیت که نیستن الان شما بدون همسر باشی خوبه؟؟ الان خوشحالن ؟؟

    شما اول باید یکم روی شخصیت خودت کار کنی اینکه خانواده یک جایگاهی دارن و همسر و زندگی مشترک هم یکجایگاه دیگه درست
    تا تغییر نکید چیزی درست نمیشه برگشتن اون خانم چیزی رو درست نمیکن باید سیاست داشتی جلوی خانوادت و همسرت

    همسرت نمیتون تحمل کن کسی شما رو جلوش در اغوش بگیره این یه حس زنانه هست و شما باید رعایت میکردی یه لحظه خودتونو بزارید جای همسرت اگر مردی اینکارو میکرد مثلا برادرش شما چه حسی بهتون دست میداد ناراحت نمیشدید؟؟چون اوایل زندگی خب حسایت ها هم زیاد شما باید پشتش بودی باید ....نه اینکه بزارید دیگران تصمیم کبری بگیرین براتون


    اصلا حرفت قبول ندارم میگی اگه. ..یه مرد یه نفر و بخواد. از هفت خان رستم بگذره ...هرچی باشه خانوادش هستم اول باید اونهارو منطقی برخود کنه و راضیشون کنه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  51. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط آراد نمایش پست ها

    اروم باش حرص نخور دوست عزیز الان من فکر کردم همه حق رو میدن به من...
    نمی دونستم انقدر مقصرم چون همه خانوادم تو این ده ماه پشت اون و خانوادش بد گفتن و گفتن دوست نداشت وگرنه کنار میومد با مراسم قاطی
    دوست نداشت وگرنه میدونست سخته از مادرت جدا بشی..
    من 10 ماه تمامه دارم این حرفا می شنوم
    تازه خاهرم چندروز پیش میگفت داداش رویا ببخش که تنهات گذاشت اون لیاقتت رو نداشت
    منم گفتم باشه
    الان که ازون جو اومدم بیرونو خودم دباره کارامونو تعریف کردم میفهمم رویا چقدر خانومی کرده

    ببخشید آراد جان اونموقع عصبی شده بودم از اینکه دختر به این خوبی رو ازدست دادی ، میدونی چیه پسرا اون اوایل یکم خامنو نا پخته ، یکم باید سیاست داشته باشی تا بتونی جمش کنی اوضاع رو ، نباید زودی جا بزنی ،خانواده ی شوهر منم مثل خانوادت بودن ، شوهرمم مثل شما با این تفاوت که اصلا به از دست دادنم فکر نمیکرد ، من از محبتو خوبی واسش چیزی کم نمیزاشتم که اونم بهم محبت میکرد وای مادرش ناراحت میشد ، بهش میگفت هااان داری حرف زنتو گوش میدی ؟راست میگه منی که با هزار دلخوشی بهش بله گفته بودم ، منی که شوهرم تمام زندگیم شده بود حالا چیزی ازش بخوامواون بله بگه زیاده !!!!

    باید با سیاست رفتار میکردی ، مثل الان شوهرم بله بگه که دل مامانش نشکنه ، ولی تصمیم خودمونو میگیریمو الان خداروشکر بعد پنج سال زندگی افتاده رو غلتک.

    شما هم باید زندگیتو حفظ میکردی ، و اینو هم بدون این حساسیتا سالهای اول زندگی هست بعدش عادی میشه ، حیفه همون اول جا بزنی.

  52. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اصلا حرفت قبول ندارم میگی اگه. ..یه مرد یه نفر و بخواد. از هفت خان رستم بگذره ...هرچی باشه خانوادش هستم اول باید اونهارو منطقی برخود کنه و راضیشون کنه
    واقعیت باید خانوادشو راضی میکرد واقعا رفتارش صحیح نبوده نتونسته یکم درست محکم حرفشو بزن داره .

    اگر مردی دختری رو بخاد بخاطر چهارتا حرف بی منطق زندگی و سه سال عاشقی رو خراب نمیکن ادم فکر میکن هیچ عشقی بهش نداشته اگر خانوادشن اینم پسر خودشون دیگه چطور میتونن اینطور برخورد کنن مادرش این حرف ها رو میزن یعنی چه مگه خودش شوهر نداره که بهش محبت کن سنگ جلوی پای پسرش میزاره نه به اینکه این همه دنبال ازدواجش بودن نه به این طرز رفتار واقعا بی منطقی محض

  54. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16953
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    353
    تشکر شده 330 بار در 225 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق از دست رفته

    اولا که حتما حتما یه مشاوره برین ثانیا
    به نظر من شما باید جربزه ی خودتونو نشون بدین به اون دختر، دخترا فقط همین میخوان، اونم که صد دفعه بهتون گفت، این خانواده ها هستن که با دخالت بیجاشون مانع یه ازدواج خوب میشن، آینده ی شما مهمتر از همه چیه، شما برید پیش یه مشاور بهتون میگه چجوری با خانوادتون صحبت کنین که نرم شن، با جنگ و دعوا که چیزی درست نمیشه، بعضی از خونواده ها فقط دوست دارن حرف خودشون به کرسی بشینه و بقیه اطاعت کنن حتی صلاح و مصلحت فرزنداشونم زیر پا میزارن واسه این کار، من از اینا دیدم که میگم، شما که قرار نیست تا آخر عمر پیش خونوادتون باشین، من فکر میکنم که خونواده ی شما البته ببخشید یه کم بهانه گیرن، حالا اگه اینم نشد واسه یه دختر دیگه هزار تا بهونه میارن، پس به نظر من باید برید بپرسید که چجوری باشون رفتار کنید که هم خدا رو داشته باشین همه خرما رو
    این حرفای خواهرشوهری مادرشوهری هم همه جا هست!فقط مال خونواده شما نیست!من خودم بعدا شاید اینجوری بشم!پس زیاد جدیش نگیرین و یه کاری بکنین دلشونو به دست بیارین، ولی با قهر و دعوا و اینا چیزی درست نمیشه
    حالا هم که میگین با اون دختر رابطه داشتین پس بهتره با همون ازدواج کنین، چون واقعا براش مشکل شدید روحی پیش میاد

  55. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نه شما گناهی مرتکب نشدید اگه محرم بودید ولی مهریه رو باید پرداخت می کردید .به نظرتون الان گناه اون دختر چیه درسته از نظر پزشکی باکره است ولی از نظر شرعی باکره محسوب نمیشه .البته ببخشید که من میپرسم نوع رابطه ای که داشتید مشخص می کنه .منظورم اینه که دخولی صورت گرفته یا نه ؟
    همسرتون درست میگن همه این ها به خاطر نداشتن سیاست از طرف شما بوده .

    صیغه عقد موقتتون شرط داشته یعنی به قصد آشنایی بوده یا اجازه دخول داشتید ..؟
    ویرایش توسط ستیلا : 07-19-2015 در ساعت 12:25 AM
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  56. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    نه شما گناهی مرتکب نشدید اگه محرم بودید ولی مهریه رو باید پرداخت می کردید .به نظرتون الان گناه اون دختر چیه درسته از نظر پزشکی باکره است ولی از نظر شرعی باکره محسوب نمیشه .البته ببخشید که من میپرسم نوع رابطه ای که داشتید مشخص می کنه .منظورم اینه که دخولی صورت گرفته یا نه ؟
    همسرتون درست میگن همه این ها به خاطر نداشتن سیاست از طرف شما بوده .


    حتی دخول هم داشته باشن بازم رابطشون گناه نیست

    وقتی دخول شده باشه که دیگه باکره نیست

    ولی ایشون میگن باکره هست
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  57. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.74 نمایش پست ها
    اولا که حتما حتما یه مشاوره برین ثانیا
    به نظر من شما باید جربزه ی خودتونو نشون بدین به اون دختر، دخترا فقط همین میخوان، اونم که صد دفعه بهتون گفت، این خانواده ها هستن که با دخالت بیجاشون مانع یه ازدواج خوب میشن، آینده ی شما مهمتر از همه چیه، شما برید پیش یه مشاور بهتون میگه چجوری با خانوادتون صحبت کنین که نرم شن، با جنگ و دعوا که چیزی درست نمیشه، بعضی از خونواده ها فقط دوست دارن حرف خودشون به کرسی بشینه و بقیه اطاعت کنن حتی صلاح و مصلحت فرزنداشونم زیر پا میزارن واسه این کار، من از اینا دیدم که میگم، شما که قرار نیست تا آخر عمر پیش خونوادتون باشین، من فکر میکنم که خونواده ی شما البته ببخشید یه کم بهانه گیرن، حالا اگه اینم نشد واسه یه دختر دیگه هزار تا بهونه میارن، پس به نظر من باید برید بپرسید که چجوری باشون رفتار کنید که هم خدا رو داشته باشین همه خرما رو
    این حرفای خواهرشوهری مادرشوهری هم همه جا هست!فقط مال خونواده شما نیست!من خودم بعدا شاید اینجوری بشم!پس زیاد جدیش نگیرین و یه کاری بکنین دلشونو به دست بیارین، ولی با قهر و دعوا و اینا چیزی درست نمیشه
    حالا هم که میگین با اون دختر رابطه داشتین پس بهتره با همون ازدواج کنین، چون واقعا براش مشکل شدید روحی پیش میاد

    ممنونم حتما مراجعه میکنم
    الان چطور بفهمم که هموز ازدواج نکرده؟10 ماه گذشته

  59. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    نه شما گناهی مرتکب نشدید اگه محرم بودید ولی مهریه رو باید پرداخت می کردید .به نظرتون الان گناه اون دختر چیه درسته از نظر پزشکی باکره است ولی از نظر شرعی باکره محسوب نمیشه .البته ببخشید که من میپرسم نوع رابطه ای که داشتید مشخص می کنه .منظورم اینه که دخولی صورت گرفته یا نه ؟
    همسرتون درست میگن همه این ها به خاطر نداشتن سیاست از طرف شما بوده .

    صیغه عقد موقتتون شرط داشته یعنی به قصد آشنایی بوده یا اجازه دخول داشتید ..؟

    نه دخوولی وجود نداشته
    برای اشنایی بوده اما من خیلی بهش نزدیک شدم هنوزم بهش فکر میکنم.........دلم کباب میشه
    مهریه رو هم چون نمیشد اونهمه گل ببرم و هزینش رو هم زیاد گفتن ندادم پدرم گفت برای چی بدی عقد که نبود
    اونا با اینکه دفترچه داشتن و شاهدا امضا کرده بودن برای مهریه اما اقدام قانونی نکردن فکر میکنم حدودا 10 میلیون میشد مهریه اش
    پدرم گفت توکه کاری نکردی و...
    البته اولش گفت مهریه نمیخام حرومت بشه هم مهریه م هم احساسم هم کاری که باهام کردی اما فرداش که پدرش وسایلاشو اورد و گفت نامزدی رو باطل کن منم گفتم چشم ( تحت تاثیر خانوادم بودم)اون اونجا گریه میکردو من عادی و با لبخند گفتم چشم)یه تو دهنی از شوهر خاهرش خوردمو بهم گفت رویا جای خاهرم بود لعنتی ) از خونسردیم حرصشون گرفته بود)که بعدش رویا از حرصش بود فکر کنم گفت مهریم رو میخام و من دیگه ندادم
    پدرم گفت تو دهنی که خوردی میتونستی شکایت کنی چون لبت خون اومد اما بخششون ولی مهره رو نده

  60. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19270
    نوشته ها
    802
    تشکـر
    817
    تشکر شده 1,156 بار در 552 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    بگه بگه. بذار این حرفهارو بگه

    منم یه دخترم وقتی دلم بگیره از همه این حرفهارو میزنم ولی از ته دل که نمیگم

    اون همین حرف که زده منو وابسته کردی یعنی دوستت داره

    مگه نمیگی تو خونه نشسته سر کار دیگه نرفته

    منم بودم دق میکردم مینشستم تو خونه


    کاش کاش کاش کاش درست بشه

    کاش خانوادت درک میکردن این زندگی تو بخاطر خوشبختی تو ..ولی برا خودخواهی خودشون برای یه لحظه تفریح چند ساعته زندگی بچشو خراب کردن

    خودت منطقی فکر کن ببین ارزشش و داره,؟؟؟


    همون دوستش که میگی با یه شماره دیگه زنگ بزن به. اون دوستش خبر ازش بگیر



    زنگ بزنم چی بگم وقتی اینهمه با خانوادم مشکل دارم میترسم نتونم از پسش بربیامو دوباره اشکشو درارم
    می ترسم ازم بپرسه مشکلاتت رو حل کردی که زنگ زدی؟

    اونوقت نمیدونم چی بگم....
    خودمم خیلی دلم میخاد بدونم کجاس چکار میکنه

  61. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : عشق از دست رفته

    ای بابا شما که همش داری میگی خانوادم خانوادم خانوادم

    برادر من پس خودت چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خودت کی برات اهمیت داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خانواده درسته احترامشون واجبه، کسی هم نگفته بی احترامی کن اما اما اما اما یه حدی داره

    شما مردی شدی دیگه ... تا کی میخوای زیر نگین خانواده و دیگران باشی؟؟؟؟

    مرد باش جلو خانواده با احترام بایست و بگو من این خانم رو میخوام و هیچ چیز غیر معقولی درش ندیدم که ازش دست بکشم

    بابا به خدا الان دخترا دیگه جلو خانوادشون وایمیسن

    چه برسه به شما که دیگه عاقله مردی شدی

    خواهرم حسادت کرد مادرم دخالت کرد پدر سرزنش کرد

    اینا که نشد دلیل

    فک میکنی واسه هیچکس نیست؟؟؟؟؟

    چرا والا همه زوجا اولش این بحثا رو دارن

    اما به قول رویا شما نتونستی مردونگی کنی

    نشستی ببینی خانوادت چی میگن و چطور آتیش بیار معرکه میشن و فقط تماشا کردی

    دل عشقتو سوزوندی جلو خانوادش تحقیرش کردی اینجوری میخواستی مرد رویاهاش باشی؟؟؟؟

    معذرت میخوام معذرت میخوام شما جای برادر من

    به خدا اگه برادر من اینکارو میکرد تو دهنی که سهله میدادم تا جا داشت کتکش بزنن

    که بدونه وقتی کسی رو عاشق میکنه باید پاش وایسه مردونه

    آقای آراد کوتاهی کردی...به خدا کم گذاشتی واسه عشقت...

    سیخ رو نسوزوندی اما بدجوری دختر رو کبابش کردی

    به خودت بیا برادر من...

    خواهرت ازدواج کنه مطمئنی طرف شوهرش رو نمیگیره؟؟؟

    به قرآن زور داره این رفتار خانوادت بالله زور داره

    مرد باش و مردونه پی زندگیت رو بگیر

  62. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16510
    نوشته ها
    225
    تشکـر
    76
    تشکر شده 143 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عشق از دست رفته

    سلام. دوست منم مثه مشکل شما رو داشت. با اینکه ازدواج کردن اما به شدت مشکل دارن الان. پس تا با خانوادتون کنار نیومدین سراغ اون خانم نرین.
    رز مریم جان به این آقا حق بده نگران خانوادش باشه چون حتی اگه اون خانم برگرده مشکلات زیادی تو زندگیشون پیش میاد

    Sent from my GT-I9300 using Tapatalk

  64. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15307
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    1,185
    تشکر شده 204 بار در 134 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عشق از دست رفته

    سلام
    شما هنوز بچه ايد.فقط مردونگيتون رو داريد!عقلتون کوچيکه.چون هنوز اجازه خانوادتون رو ميخوايد.من هم خواهر شوهرم ولي هيچوقت بخودم اجازه نميدم دخالت کنم.اگه شما واس دل خانومتون لباس نپوشيد ،واس کي بايد اينکارو کنيد!؟!؟خانوادتون بشدت خودخواهن و اينقد عقبن ک هنوز تو عصر خواهر شوهر و مادر شوهرن!نامزدتون حق رو گفتن هرچي گفتن حقيقته.....شما هيچوقت خوشبخت نميشيد چون وابسته ايد...بچه ننه ايد...سوسوليد...
    هروقت بزرگ شديد بريد سمت رويا...ک فک نميکنم تا اونموقع مجرد مونده باشه

  65. 2 کاربران زیر از atoosa66 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  66. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : عشق از دست رفته

    نقل قول نوشته اصلی توسط atoosa66 نمایش پست ها
    سلام
    شما هنوز بچه ايد.فقط مردونگيتون رو داريد!عقلتون کوچيکه.چون هنوز اجازه خانوادتون رو ميخوايد.من هم خواهر شوهرم ولي هيچوقت بخودم اجازه نميدم دخالت کنم.اگه شما واس دل خانومتون لباس نپوشيد ،واس کي بايد اينکارو کنيد!؟!؟خانوادتون بشدت خودخواهن و اينقد عقبن ک هنوز تو عصر خواهر شوهر و مادر شوهرن!نامزدتون حق رو گفتن هرچي گفتن حقيقته.....شما هيچوقت خوشبخت نميشيد چون وابسته ايد...بچه ننه ايد...سوسوليد...
    هروقت بزرگ شديد بريد سمت رويا...ک فک نميکنم تا اونموقع مجرد مونده باشه

    اصلا حرف های اخرت ( بچه سوسولی. و بچه ننه ای. و عقلتون کوچیکه. ......) درست نیست
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  67. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست پُلی است برای پیروزی؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-06-2022, 02:15 AM
  2. مقایسه هاست لینوکس با هاست ویندوز
    توسط bety10 در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-11-2015, 12:38 PM
  3. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
    توسط prv در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-14-2015, 12:14 AM
  4. یک آزمایش روانشاسی/ تا اطلاع ثانوی ماست سیاه است!
    توسط farokh در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2014, 09:11 AM
  5. چگونگی حمایت از کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-30-2013, 01:13 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد